خوارج در احادیث
۲۵ بهمن ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلامقاسطين ، ناكثين ، مارقين :
امام على عليه السلام :
عَهِدَ إلَيّ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله أنْ اُقاتِلَ
النّاكِثينَ و القاسِطينَ و المارِقينَ .
پيامبر صلى الله عليه و آله به من سفارش كرد
كه با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگم .
( كنز العمّال : ۳۱۶۴۹ )
امام على عليه السلام :
اُمِرْتُ بقِتالِ ثَلاثةٍ :
القاسِطينَ و النّاكِثينَ و المارِقينَ ؛
فأمّا القاسِطونَ ، فأهْلُ الشّامِ
و أمّا النّاكِثونَ ، فذَكَرَهُم
و أمّا المارِقونَ فأهْلُ النَّهْروانِ ـ يَعني الحَرورِيَّةَ ـ
من به جنگ با سه گروه مأمورم :
قاسطين و ناكثين و مارقين ؛
اما قاسطين، شاميانند
و ناكثين ـ آنان را نام برد ـ
و مارقين كه نهروانيانند ـ و منظور حضرت، حروريه ( خوارج ) بودند ـ .
( كنز العمّال : ۳۱۵۵۳ )
امام على عليه السلام :
فلَمّـا نَهَضْتُ بالأمْـرِ،
نَكَثَتْ طائفةٌ
و مَرَقَتْ اُخْرى
و قَسَطَ آخَرونَ .
كأنّهُم لَم يَسْمَعوا اللّه َ سُبحانَهُ يَقولُ :
« تِلْكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلّذينَ لا يُريدونَ عُلُوّا في الأرْضِ و لا فَسادا
و العَاقِبَةُ للمُتَّقينَ »
بلى و اللّه ِ ، لَقد سَمِعوها و وَعَوها ،
و لكنَّهُم حَلِيَتِ الدُّنيا في أعْيُنِهِم و رَاقَهُم زِبْرِجُها .
آن گاه كه خلافت را به دست گرفتم ،
گروهى پيمان شكستند ( ناكثين )
و دسته اى از دين بيرون شدند ( مارقين )
گروهى راه ستم در پيش گرفتند ( قاسطين ) .
گويى نشنيدند كه خداوند سبحان مى فرمايد :
« آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه خواهان سركشى و فساد نيستند
و فرجام نيك از آن پرهيزگاران است . » ( القصص : ۸۳ )
آرى ! به خدا سوگند كه آنان اين سخن را شنيدند و آن را فهم كردند،
اما دنيا در چشمان آنها آراسته شد و زرق و برق آن شيفته شان كرد.
( نهج البلاغة : الخطبة ۳ )
ناكثين :
امام صادق عليه السلام :
دَخَلَ علَيَّ اُناسٌ مِن أهْلِ البَصرةِ فسَألوني عن طَلْحَةَ و الزُّبيرِ .
فقلتُ لَهُم : كانا إمامَينِ مِن أئمَّةِ الكُفْرِ .
إنّ علِيّا - صلواتُ اللّه ِ علَيهِ - يَومَ البَصرةِ ، لَمّا صَفَّ الخُيولَ ،
قالَ لأصْحابِهِ : لا تَعْجَلوا على القَومِ
حتّى اُعْذَرَ فيما بَيني و بينَ اللّه ِ و بينَهُم .
قامَ إلَيهِم فقالَ : يا أهلَ البَصرةِ ! هَلْ تَجِدونَ علَيَّ جَورا في الحُكْمِ ؟
قالوا : لا ···
ثُمَّ ثَنى إلى أصْحابِهِ فقالَ : إنّ اللّه َ يَقولُ في كتابهِ :
« و إنْ نَكَثوا أيْمانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِم و طَعَنوا في دِينِكُم ، فقَاتِلوا أئمَّةَ الكُفْرِ. »
فقالَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام :
و الّذي فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرَأَ النَّسَمَةَ و اصْطَفى محمّدا صلى الله عليه و آله بالنُّبُوَّةِ !
إنّكُم لأصْحابُ هذهِ الآيَةِ و ما قُوتِلوا مُنْذُ نَزَلَتْ .
گروهى از مردم بصره نزد من آمدند و درباره طلحه و زبير نظرم را پرسيدند .
گفتم : آنان دو تن از سردمداران كفر هستند .
على - صلوات اللّه عليه - در جنگ بصره، وقتى سواران خود را آرايش داد،
به يارانش فرمود : در جنگ با اين قوم شتاب مكنيد
تا ميان خود و خداوند متعال و آنان حجّت را تمام كنم .
پس نزد آنان رفت و به بصريان فرمود: آيا فكر مى كنيد كه من در حكومت مرتكب ستمى شده ام ؟
گفتند : نه ···
سپس نزد ياران خود برگشت و فرمود : خداوند در كتاب خود مى فرمايد :
« اگر پس از پيمان بستن عهد و سوگندهاى خود را شكستند و در دين شما طعن زدند ، با سردمداران كفر قتال كنيد . » ( التوبة : ۱۲ )
پس امير المؤمنين عليه السلام فرمود :
سوگند به آن كه دانه را شكافت و مردمان را آفريد و محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت برگزيد !
اين آيه درباره شماست و از زمانى كه نازل شده ، با چنين گروهى جنگ نشده است .
( تفسير العيّاشي : ۲/۷۷/۲۳ )
مارقين :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنَّ قَوما يَتَعَمّقونَ في الدِّينِ
يَمْرُقونَ مِنهُ ، كما يَمْرُقُ السَّهمُ مِن الرَّمِيَّةِ .
گروهى در دين تند روى مى كنند
و همچنان كه تير از هدف مى گذرد ، از دين بيرون مى روند.
(كنز العمّال : ۳۱۵۴۳ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
سيَخْرُجُ في آخِرِ الزّمانِ قَومٌ أحْداثُ الأسْنانِ ، سُفَهاءُ الأحْلامِ .
يَقولونَ مِن قَولِ خَيرِ البَرِيَّةِ ، يَقْرَؤونَ القُرآنَ ، لا يُجاوِزُ حَناجِرَهُم .
يَمْرُقونَ مِن الدِّينِ ، كما يَمْرُقُ السّهمُ مِن الرَّمِيَّةِ .
فإذا لَقِيتُموهُم ، فاقْتُلوهُم ؛
فإنّ في قَتْلِهِم أجْرا لِمَن قَتَلَهُم عِندَ اللّه ِ يَومَ القِيامَةِ .
به زودى در آخر الزمان گروهى پيدا مى شوند كم سنّ و سال و سبك سر .
سخن بهترين خلق خدا را به زبان مى آورند و قرآن مى خوانند ، اما از حنجره هاى آنان فراتر نمى رود .
از دين خارج مى شوند ، همچون گذر تير از هدف .
هر گاه آنان را ديديد، بكشيدشان ؛
زيرا كه كشندگان آنها در روز قيامت نزد خدا پاداش دارند .
( كنز العمّال : ۳۰۹۴۹ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
سيَخْرُجُ قَومٌ يَقْرؤونَ القُرآنَ ، لا يُجاوِزُ تَراقِيَهُم .
يَمْرُقونَ مِن الدِّينِ ، كما يَمْرُقُ السّهمُ مِن الرَّمِيَّةِ .
به زودى مردمى سر بر مى دارند كه قرآن مى خوانند، اما از استخوان ترقوه شان فراتر نمى رود .
مانند گذر تير از هدف ، از دين خارج مى شوند .
( كنز العمّال : ۳۱۲۳۴ )
امام على عليه السلام :
سَمِعْتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يقولُ :
يَخْرُجُ في آخرِ الزّمانِ قَومٌ أحْداثُ الأسْنانِ ، سُفَهاءُ الأحْلامِ .
قَوْلُهُم مِن خَيرِ أقْوالِ أهْلِ البَرِيَّةِ ، صَلاتُهُم أكْثَرُ مِن صَلاتِكُم و قِراءتُهُم أكْثَرُ مِن قِراءتِكُم ،
لا يُجاوِزُ إيمانُهُم تَراقِيَهُم ـ أو قالَ حَناجِرَهُم ـ.
يَمْرُقونَ مِن الدِّينِ ، كما يَمْرُقُ السَّهمُ مِن الرَّمِيَّةِ .
فاقْتُلوهُم .
شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد :
در آخر الزمان مردمى سر برمى دارند كم سال و سبكسر .
بهترين سخنان را به زبان مى آورند ، بيش از شما نماز مى خوانند ، بيش از شما قرآن تلاوت مى كنند ،
اما ايمان آنها از استخوان چنبره ـ يا فرمود : از حنجره هايشان ـ فراتر نمى رود .
آنان همانند فراتر رفتن تير از هدف ، از دين خارج مى شوند .
اين افراد را بكشيد.
( شرح نهج البلاغة: ۲/۲۶۷ )
امام على عليه السلام :
إنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أمَرَني بقِتالِ
القاسِطينَ و هُم هؤلاءِ الّذينَ سَيْرُنا إلَيهِم
و النّاكِثينَ و هُم هؤلاءِ الّذين فَرَغْنا مِنهُم
و المارِقينَ و لَم نَلْقَهُم بَعدُ ؛
فسِيروا إلى القاسِطينَ ؛
فهُم أهَمُّ علَينا مِن الخَوارِجِ .
سِيروا إلى قَومٍ يُقاتِلونَكُم ؛ كَيْما يَكونوا جَبّارينَ يَتّخِذُهُمُ النّاسُ أرْبابا
و يَتّخِذونَ عِبادَ اللّه ِ خَوَلاً و مالَهُم دُوَلاً .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من دستور داده است كه
با قاسطين ، همينان كه به سوى آنها در حركتيم
و با ناكثين ، همانانى كه جنگ با آنان را پشت سر گذاشتيم
و با مارقين ، كه هنوز با آنان رو به رو نشده ايم ، بجنگم ؛
پس پيش به سوى قاسطين ؛
كه اهميت آنان براى ما از خوارج بيشتر است .
پيش به سوى قومى كه با شما مى جنگند ؛ تا جبارانى گردند و مردم آنان را به خداوندگارى بگيرند
و آنان بندگان خدا را به بندگى خود گيرند و اموالشان را ميان خود دست به دست كنند .
( نهج السعادة : ۲/۳۶۶ )
امام على عليه السلام :
إنّ نَبيَّ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ :
إنّهُ سيَخْرُجُ قَومٌ يَتَكَلّمونَ بالحَقِّ ، لا يُجاوِزُ حُلوقَهُم ،
يَخْرُجونَ مِن الحقِّ ، كما يَخرُجُ السَّهْمِ مِن الرَّمِيَّةِ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [ به من ] فرمود :
به زودى گروهى آشكار خواهند شد كه سخن حقّ مى گويند ، اما از حلقومشان فراتر نمى رود ،
از حقّ بيرون مى روند، همچون بيرون رفتن تير [ از هدف ] .
( السنن الكبرى للنسائي : ۵/۱۶۱/۸۵۶۶ )
امام على عليه السلام ـ در پاسخ به كسى كه اين آيه را در حضور آن حضرت تلاوت كرد ـ فرمود :
أهلُ حَرُوراءَ مِنهُم .
( خوارج ) از اين افرادند .
( شرح نهج البلاغة : ۲/۲۷۸ )
كنز العمّال ـ به نقل از ابو بكرة ـ :
اُتي النَّبيُّ صلى الله عليه و آله بمُوَيلٍ .
فقَعَدَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله يَقْسِمُهُ.
فكانَ يأخُذُ مِنهُ بِيَدِهِ، ثُمّ يَلْتَفِتُ عن يَمينِهِ ،
كأنَّهُ يُخاطِبُ رَجُلاً ساعةً،،ثُمّ يُعْطيهِ مَن عِندَهُ ،
و كانوا يَرَوْنَ أنَّ الّذي يُخاطِبُهُ جَبْرَئيلُ .
فأتاهُ رجُلٌ و هُو على تلكَ الحالِ أسْوَدُ طويلٌ مُشَمِّرٌ مَحْلوقُ الرّأسِ بَينَ عَيْنَيْهِ أثَرُ السُّجودِ ،
فقالَ : يا محمّدُ ! و اللّه ِ، ما تَعْدِلُ .
فغَضِبَ النّبيُّ صلى الله عليه و آله ، حتّى احْمَرّتْ وَجْنَتاهُ ،
فقالَ : وَيْحَكَ ! فمَنْ يَعْدِلُ ، إذا لم أعْدِلْ ؟!
فقالَ أصْحابُهُ : أ لاَ نَضْرِبُ عُنُقَهُ ؟
فقالَ : لا اُريدُ أنْ يَسْمَعَ المُشرِكونَ أنّي أقْتُلُ أصْحابي ؛
إنّهُ يَخْرُجُ هذا في أمْثالِهِ و في أشْباهِهِ و في ضُرَبائِهِ ، يَأتيهِمُ الشّيطانُ مِن قِبَلِ دِينِهِم .
يَمْرُقونَ مِن الدِّينِ ، كما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِن الرَّمِيَّةِ.
لا يَتَعلّقونَ مِن الإسلامِ بشَيءٍ .
اندكى مال نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند .
آن حضرت به تقسيم كردن آنها پرداخت .
قسمتى از آن را بر مى داشت و لحظاتى به سمت راست خود متوجّه مى شد،
مثل اين كه با كسى حرف مى زند و سپس آن مال را به كسانى كه نزدش بودند مى داد.
حضّار فكر مى كردند كه ايشان با جبرئيل سخن مى گويد.
در اين حال مردى سياه و بلند قد و آستين بالا زده و سر تراشيده كه در پيشانيش اثر سجده بود از راه آمد
و گفت : اى محمّد ! به خدا قسم عدالت نمى ورزى .
پيامبر صلى الله عليه و آله خشمگين شد، چندان كه گونه هايش سرخ گشت
و فرمود : واى بر تو! اگر من عادل نيستم، پس چه كسى عادل است ؟!
اصحابش عرض كردند : گردنش را بزنيم ؟
فرمود : نمى خواهم مشركان بشنوند كه من اصحاب خود را مى كشم ؛
او با امثال و نظاير و هم مسلكان خود سر به شورش بر مى دارند و شيطان هم در دينشان نفوذ مى كند
و به سان فرا رفتن تير از هدف ، از دين برون مى روند
و به هيچ چيزى از اسلام پايبند نيستند.
( كنز العمّال : ۳۱۵۸۷ )
كنز العمّال ـ به نقل از عبد اللّه بن عمرو ـ :
إنّ رجُلاً أتى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله يَومَ حُنينٍ
و هُو يَقْسِمُ تِبْرا ، فقالَ : يا محمّدُ، اعْدِلْ .
فقالَ : وَيْحَكَ ! مَن يَعْدِلُ ، إذا لَم أعْدِلْ ؟!
ـ أو عِندَ مَن يُلْتَمَسُ العَدلُ ، بَعدي ؟!
ـ ثُمّ قالَ : يُوشِكُ أنْ يأتيَ قَومٌ مِثلُ هذا ، يَسألونَ كِتابَ اللّه ِ و هُم أعْداؤهُ .
يَقْرَؤونَ كِتابَ اللّه و لا يَحُلُّ حَناجِرَهُم .
مُحَلَّقَةً رؤوسُهُم .
فإذا خَرَجوا ، فاضْرِبوا رِقابَهُم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز جنگ حنين شمشهاى طلا را تقسيم مى كرد .
مردى از راه رسيد و گفت : اى محمّد ! عادل باش .
پيامبر فرمود : واى بر تو ! اگر من عادل نباشم ،چه كسى عادل است ؟
يا فرمود : پس از من ، عدالت را نزد چه كسى خواهيد يافت ؟ ـ .
آن گاه فرمود : زودا كه مردمى چون اين بيايند ، كه خواهان كتاب خدا باشند ، در حالى كه دشمن آنند .
كتاب خدا را مى خوانند ، اما از حنجره هاى آنان فراتر نمى رود .
سرهاى تراشيده دارند. .
هر گاه اينان سر بر داشتند ، گردنشان را بزنيد .
( كنز العمّال : ۳۱۶۱۰ )
كنز العمّال ـ به نقل از ابو ايّوب انصارى ـ :
إنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عَهِدَ إلَينا أنْ نُقاتِلَ مَع عليٍّ النّاكِثينَ ، فَقد قاتَلْناهُم
و عَهِدَ إلَينا أنْ نُقاتِلَ مَعهُ القاسِطينَ ، فهذا وَجْهُنا إلَيهِم ـ يَعني مُعاويةَ و أصْحابَهُ ـ-
و عَهِدَ إلَينا أنْ نُقاتِلَ مَع عليٍّا لمارِقينَ، فَلَم أرَهُم بَعدُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما سفارش فرمود كه همراه على با ناكثين بجنگيم و ما هم با آنان جنگيديم .
سفارش كرد كه در ركاب على با قاسطين بجنگيم و اينك به سوى آنان ـ يعنى معاويه و يارانش ـ مى رويم
و سفارش كرد كه همراه على با مارقين بجنگيم ، كه من هنوز آنان را نديده ام .
( شرح نهج البلاغة : ۲/ ۲۶۵ - كنز العمّال : ۳۱۷۲۰ )
خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله از دو حَكَم :
پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم :
إنَّ بَني إسْرائيلَ اخْتَلَفوا ، فلَم يَزَلِ اخْتِلافُهُم بَينَهُم ؛
حتّى بَعَثوا حَكَمَينِ ، فضَلاّ و أضَلاّ
إنّ هذهِ الاُمّةَ ستَخْتَلِفُ ، فلا يَزالُ اخْتلافُهُم بَينَهُم ؛
حتّى يَبْعَثوا حَكَمَينِ ضَلاّ و ضَلَّ مَنِ اتّبَعَهُما .
بنى اسرائيل دچار اختلاف شدند و همچنان با هم در اختلاف به سر مى بردند ؛
تا آن كه [ براى رفع اختلاف خود ] دو حَكَم و داور انتخاب كردند ، اما آن دو، خود گمراه شدند و ديگران را گمراه كردند .
اين امت نيز به زودى دچار اختلاف خواهند شد و همچنان با يكديگر در اختلاف به سر خواهند برد ؛
تا آن كه دو حَكَم برگزينند كه كج راهه روند و پيروانشان را نيز به كج راهه كشانند.
( كنز العمّال : ۱۰۸۸ )
احتجاج امام در موضوع دو حَكَم :5
امام على عليه السلام :
الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ قد قامَ إليه رجُلٌ مِن أصْحابِهِ ، فقالَ :
نَهَيْتَنا عَنِ الحُكومَةِ ، ثُمَّ أمَرْتَنا بِها..
فلَم نَدْرِ أيَّ الأمْرَيْنِ أرْشَدَ ؟
فصَفَقَ عليه السلام إحْدى يَدَيْهِ على الاُخْرى ،
ثُمَّ قالَ ـ : هذا جَزاءُ مَن تَرَكَ العُقْدَةَ .
أمَا و اللّه ِ ، لَو أنّي حِينَ أمَرْتُكُم بهِ ، حَمَلْتُكُم على المَكْروهِ
- الّذي يَجْعَلُ اللّه ُ فيهِ خَيْرا
فإنِ اسْتَقَمْتُم ، هَدَيْتُكُم
و إنِ اعْوَجَجْتُم ، قَوّمْتُكُم
و إنْ أبَيْتُم ، تَدارَكْتُكُم -
لَكانَتِ الوُثْقى
و لكِنْ بِمَنْ ! و إلى مَنْ ؟! .
امام على عليه السلام ـ وقتى كه يكى از اصحابش برخاست و به آن حضرت عرض كرد :
ابتدا ما را از پذيرفتن حكميت باز داشتى و سپس دستور دادى آن را بپذيريم .
نمى دانيم كدام يك درست تر است ؟
و حضرت دست بر دست زد ـ فرمود :
اين [ حيرت و سرگشتگى ] سزاى كسى [ چون شما ] است كه رأى درست را [ كه همان رأى من يعنى نهى از پذيرش حكميت بود ] رها كرده است ؛
به خدا سوگند، اگر آنگاه كه به شما فرمان [جنگ با معاويه ] دادم ، شما را به كارى ناخوشايند وا مى داشتم
-كه خدا خيرى در آن نهاده بود
و چون پايدار مى مانديد، هدايتتان مى كردم
و اگر كج مى رفتيد ، راستتان مى كردم
و اگر سر باز مى زديد ، مجبورتان مى كردم ـ
البته آن روش اطمينان بخش تر بود،
اما به كمك چه كسى و يارى خواستن از كه ؟!
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۲۱ )
امام على عليه السلام - [آن گاه كه] به اردوگاه خوارج، كه بر نپذيرفتن حكميت پافشارى مى كردند ، رفت ـ فرمود :
أ لَمْ تَقولوا ، عِندَ رَفْعِهِمُ المَصاحِفَ حِيلَةً و غِيلَةً و مَكْرا و خَديعَةً :
إخْوانُنا و أهْلُ دَعْوَتِنا .
اسْتَقالونا و اسْتَراحوا إلى كِتابِ اللّه ِ سُبحانَهُ .
فالرَّأيُ القَبولُ مِنهُم و التّنْفيسُ عَنهُم ؟!
فقُلتُ لَكُم : هذا أمْرٌ ظاهِرُهُ إيمانٌ و باطِنُهُ عُدْوانٌ . أوَّلُهُ رَحمَةٌ و آخِرُهُ نَدامَةٌ ؟! .
آيا هنگامى كه قرآنها را ، از روى حيله و فريب و مكر و خدعه ، بر سر نيزه ها كردند ، نگفتيد :
آنها برادران ما و همدينان مايند .
از ما خاتمه جنگ را مى خواهند و به كتاب خداوند سبحان روى آورده اند .
رأى درست آن است كه خواست آنها را بپذيريم و اندوهشان را بر طرف سازيم ؟!
آن زمان من به شما گفتم : اين كار آنها ظاهرش ايمان است و باطنش دشمنى . آغازش دلسوزى است و فرجامش پشيمانى ؟!
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۲۲ )
امام على عليه السلام ـ زمانى كه حكمين را پذيرفت و خوارج گفتند : دو انسان را حَكَم قرار دادى ؟ ـ فرمود :
( كنز العمّال : ۳۱۵۷۸ )
امام على عليه السلام :
فأجْمَـعَ رَأيُ مَلَئكُم علـى أنِ اخْتاروا رَجُلَينِ ،
فأخَذْنـا علَيهِما أنْ يُجَعْجِعا عِندَ القُرآن و لا يُجـاوِزاهُ و تَكونَ ألسِنَتُهُما مَعهُ و قُلوبُهُما تَبَعَهُ ؛
فَتاها عَنـهُ و تَرَكـا الحقَّ و هُما يُبْصِرانِهِ .
آن گاه رأى بزرگان شما بر اين شد كه دو مرد را انتخاب كردند
و ما از آنان پيمان گرفتيم كه در محدوده قرآن عمل كنند و از آن فراتر نروند و زبانشان با قرآن باشد و دلهايشان پيرو آن ؛
اما هر دو از قرآن دست كشيدند و حقّ را فرو گذاشتند ، در حالى كه آن را مى ديدند.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۷۷ )
امام على عليه السلام :
أصابَكُم حاصِبٌ و لا بَقِيَ مِنكُم آثِرٌ (آبِرٌ) !
أ بَعْدَ إيماني باللّه ِ و جِهادي مَعَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، أشْهَدُ على نَفْسي بالكُفْرِ ؟
« لَقد ضَلَلْتُ إذا و مَا أنا مِنَ المُهْتَدِينَ » ؛ ( إشارة إلى الآية ۵۶ من سورة الأنعام )
فاُوبُوا شَرَّ مَآبٍ و ارْجِعوا على أثَرِ الأعْقابِ !
أمَا إنّكُم سَتَلْقَوْنَ بَعْدي ذُلاًّ شامِلاً و سَيْفا قاطِعا و أَثَرَةً يَتَّخِذُها الظّالِمونَ فِيكُم سُنَّةً .
طوفان شن بر شما بوزد و نسلتان بريده شود!
آيا پس از ايمان به خدا و جهاد در كنار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بر كفر خويش گواهى دهم ؟
« در اين صورت گمراه باشم و از رهيافتگان نباشم » ؛
به بدترين سرنوشت گرفتار آييد و به راه گذشتگان خود رويد !
بدانيد كه پس از من خوارى و ذلّتى تمام شما را فرا خواهد گرفت و به شمشيرى برّان دچار خواهيد شد و ستمگران ستم بر شما را شيوه خود خواهند كرد.
( نهج البلاغة : الخطبة ۵۸ )
امام على عليه السلام :
و قد كُنتُ نَهَيْتُكُم عن هذهِ الحُكومَةِ ،
فأبَيْتُم عَلَيَّ إباءَ المُنابِذينَ (المُخالِفينَ) ؛
حتّى صَرَفْتُ رَأيي إلى هَواكُم و أنْتُم مَعاشِرُ أخِفّاءُ الهَامِ ، سُفَهاءُ الأحْلامِ
و لَم آتِ ـ لا أبا لَكُم ـ بُجْرا و لا أرَدْتُ لَكُم ضُرّا .
من شما را از اين حكميت باز داشتم ،
اما شما همچون دشمن ( مخالف) ، از پذيرش دستور من سر باز زديد ،
تا جايى كه رأى خود را به خواسته شما تغيير دادم كه گروهى سبك سر و نا بخرديد
من براى شما ـ اى ناكسان ـ شر و بدى نياوردم و زيان و ضررى برايتان نخواستم .
( نهج البلاغة : الخطبة ۳۶ )
شرح نهج البلاغه :
محمّد بن جرير طبرى در « تاريخ » خود مى گويد :
أنَّ علِيّا عليه السلام لَمّا دَخَلَ الكوفَةَ ، دَخَلَها مَعهُ كَثيرٌ مِن الخَوارِجِ و تَخَلّفَ مِنهُم بالنُّخَيْلَةِ و غَيرِها خَلْقٌ كَثيرٌ لَم يَدْخُلوها .
فدَخَلَ حُرْقوصُ ابنُ زُهَيرٍ السَّعْديُّ و زُرْعَةُ بنُ البُرجِ الطائيُّ ـ و هُما مِن رُؤوسِ الخوارِجِ ـ على عليٍّ عليه السلام .
فقالَ لَهُ حُرْقوصٌ : تُبْ مِن خَطيئَتِكَ و اخْرُجْ بِنا إلى مُعاويَةَ نُجَاهِدْهُ .
فقالَ لَه عليٌّ عليه السلام : إنّي كنتُ نَهَيْتُكُم عَنِ الحُكومَةِ ، فأبَيْتُم ، ثُمّ الآنَ تَجْعَلونَها ذَنْبا ؟!
أمَا إنّها لَيستْ بمَعْصيَةٍ و لكنّها عَجْزٌ مِن الرّأيِ و ضَعْفٌ في التَّدْبيرِ و قد نَهَيْتُكُم عَنهُ .
فقالَ زُرعَةُ : أمَا و اللّه ِ لَئنْ لَمْ تَتُبْ مِن تَحْكيمِكَ الرِّجالَ ، لأقْتُلَنّكَ أطلُبُ بذلكَ وَجْهَ اللّه ِ و رِضْوانَهُ .
فقالَ عليٌّ عليه السلام : بُؤْسا لكَ ، ما أشْقاكَ ! كأنّي بِكَ قَتيلاً تَسْفي علَيكَ الرِّياحُ !
قالَ زُرعَةُ : وَدِدْتُ أنَّهُ كانَ ذلكَ ! .
وقتى على عليه السلام وارد كوفه شد ، بسيارى از خوارج با آن حضرت به آن جا آمدند و شمار فراوانى از آنان نيز در نُخَيله و ديگر جاها ماندند و به كوفه نيامدند .
حُرقوص بن زهير سعدى و زُرعة بن برج طائى ـ از سران خوارج ـ نزد على عليه السلام آمدند .
حرقوص گفت : از گناه خودت توبه كن و با ما بيا تا به جهاد با معاويه رويم .
على عليه السلام فرمود : من بودم كه شما را از حكميت باز داشتم ، اما شما نپذيرفتيد و اينك آن را گناه مى شماريد ؟!
بدانيد كه حكميت گناه نبود ، بلكه ناشى از ناتوانى رأى و سستى تدبير بود و من شما را از آن بازداشتم .
زرعه گفت : به خدا قسم اگر از داور قرار دادن اين مردان توبه نكنى ، تو را براى خدا و رضاى الهى مى كشم .
على عليه السلام فرمود : بينواى نگون بخت ! گويا كشته تو را مى بينم كه باد بر آن مى وزد !
زرعه گفت : دوست دارم كه چنين باشد! .
( شرح نهج البلاغة : ۲/۲۶۸ )
خبر دادن امام از سرنوشت خوارج :
امام على عليه السلام ـ در جنگ با خوارج ـ فرمود :
مَصارِعُهُم دُونَ النُّطْفَةِ .
و اللّه ِ ، لا يُفْلِتُ مِنهُم عَشَرَةٌ و لا يَهْلِكُ مِنكُم عَشَرَةٌ .
قتلگاه آنان اين سوى نهر است .
به خدا سوگند ، از آنان ده نفر نخواهند گريخت و از شما ده نفر كشته نخواهند شد .
( نهج البلاغة : الخطبة ۵۹ )
امام على عليه السلام :
احْمِلوا علَيهِم .
فوَ اللّه ِ لا يُقْتَلُ مِنكُم عَشَرَةٌ و لا يَسْلَمُ مِنهُم عَشَرَةٌ ؛
فحَمَلَ علَيهِم . فطَحَنَهُم طَحْنا .
قُتِلَ مِن أصْحابِهِ عليه السلام تِسْعَةٌ و أفْلَتَ مِن الخوارِجِ ثَمانِيَةٌ .
بر آنان بتازيد كه به خدا قسم از شما ده تن كشته نشوند و از آنان ده تن جان سالم به در نبرند ؛
پس بر آنان تاخت و خُردشان كرد .
از ياران امام عليه السلام نُه نفر كشته شدند و از خوارج هشت نفر گريختند .
( شرح نهج البلاغة : ۲/۲۷۳ )
كنز العمّال :
لَمّا سارَ عليٌّ إلى النَّهْرَوانِ سِرْتُ مَعهُ .
فقالَ عليٌّ : و الّذي فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرأ النَّسَمَةَ ، لا يَقْتُلونَ مِنكُم عَشَرَةً و لا يَبْقى مِنهُم عَشَرَةٌ .
فلَمّا سَمِعَ النّاسَ ذلكَ ، حَمَلوا علَيهِم ، فقَتَلوهُم .
من همراه على عليه السلام به نهروان رفتم .
او فرمود : سوگند به آن كه دانه را شكافت و مردمان را بيافريد ، از شما ده تن كشته نمى شوند و از آنان ده تن بر جاى نمى مانند .
ياران امام با شنيدن اين سخن ، بر نهروانيان حمله كردند و آنها را كشتند .
( كنز العمّال : ۳۱۶۲۵ )
علّت نامگذارى خوارج به حروريّه :
و سَبَبُ تَسْمِيَتِهِم الحَرورِيّةَ ، أنّ علِيّا عليه السلام لَمّا ناظَرَهُم ـ بَعدَ مُناظَرَةِ ابنِ عبّاسٍ إيّاهُم ـ كانَ فيما قالَ لَهُم :
أ لاَ تَعْلَمونَ أنّ هؤلاءِ القَومَ لَمّا رَفَعوا المَصاحِفَ قلتُ لَكُم :
إنّ هذهِ مَكيدَةٌ و وَهْنٌ و إنَّهُم لو قَصَدوا إلى حُكْمِ المَصاحِفِ لَأتَوْني ···
أ فتَعْلَمون أنَّ أحَدا كانَ أكْرَهَ للتّحْكيمِ مِنّي ؟
قالوا : صَدَقْتَ .
قالَ : فَهَلْ تَعْلَمونَ أنَّكُمُ اسْتَكْرَهْتُموني على ذلكَ ؟! ···
فرَجَعَ مَعَهُ مِنهُم ألْفانِ مِن حَرُوراءَ و قَد كانوا تَجَمَّعوا بها .
فقالَ لَهُم عليٌّ : ما نُسَمّيكُم ؟
ثُمَّ قالَ : أنْتُمُ الحَرورِيّةُ ؛ لاجْتِماعِكُم بحَرُوراءَ .
علّت نامگذارى خوارج به حروريه اين است كه ، وقتى على عليه السلام ـ بعد از مناظره ابن عباس با خوارج ـ با ايشان مناظره كرد، از جمله به ايشان فرمود :
مگر نه اين كه وقتى اين جماعت قرآنها را [بر نيزه ] افراشتند ، من به شما گفتم :
اين يك مكر و نشان ضعف آنهاست . اگر مقصودشان داورى قرآنها باشد، پيش من مى آمدند ···
مگر نه اين كه هيچ كس به اندازه من حكميت را ناخوش نمى داشت ؟
گفتند : درست است .
فرمود : مگر نه اين كه شما مرا ناچار به پذيرفتن حكميت كرديد؟! ···
پس دو هزار نفر از خوارج به همراه امام عليه السلام از محل تجمع خود در حروراء برگشتند .
على به آنان فرمود : چه نامى بر شما گذاريم ؟
آن گاه خودش فرمود: حروريه ؛ چون كه در حروراء گرد آمده بوديد.
( شرح نهج البلاغة : ۲/۲۷۴ )
كشته شدن عبد اللّه بن خَبّاب :
شرح نهج البلاغة ـ به نقل از ابو العبّاس ـ :
و لَقِيَهُم ـ أيِ الخوارجَ ـ عبدُ اللّه ِ بنُ خَبّابٍ ، في عُنُقِهِ مُصْحَفٌ على حِمارٍ و مَعهُ امْرَأتُهُ و هِي حامِلٌ .
فقالوا لَهُ : إنّ هذا الّذي في عُنُقِكَ ، لَيأمُرُنا بقَتْلِكَ .
فقالَ لَهُم : ما أحْياهُ القرآنُ ، فأحْيُوهُ و ما أماتَهُ ، فأمِيتُوهُ .
فوَثَبَ رجُلٌ مِنهُم على رُطَبةٍ سَقَطَتْ مِن نَخْلَةٍ ، فَوضَعَها في فِيهِ .
فصاحُوا بهِ ، فلَفَظَها تَوَرُّعا !
و عَرضَ لرجُلٍ مِنهُم خِنْزيرٌ ، فضَرَبَهُ ، فقَتَلَهُ .
فقالوا : هذا فسادٌ في الأرضِ و أنْكَروا قَتْلَ الخِنْزِيرِ .
ثُمّ قالوا لابنِ خَبّابٍ : حَدِّثْنا عَن أبيكَ.
فقالَ : إنّي سَمِعْتُ أبي يقولُ : سَمِعْتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يقولُ :
ستَكونُ بَعدي فِتْنَةٌ يَموتُ فيها قَلبُ الرّجُلِ ، كما يَموتُ بَدَنُهُ .
يُمْسِي مُؤمنا و يُصْبِحُ كافِرا .
فكُنْ عبدَ اللّه ِ المَقْتولَ و لا تَكُنِ القاتِلَ ···
قالوا: فمَا تَقولُ في عليٍّ بَعدَ التَّحْكيمِ و الحُكومَةِ ؟
قالَ : إنّ عليّا أعْلَمُ باللّه ِ و أشَدُّ تَوَقِّيا على دِينهِ و أنْفَذُ بَصيرَةً .
فقالوا : إنَّكَ لَستَ تَتّبِعُ الهُدى ؛ إنّما تَتّبِعُ الرِّجالَ على أسْمائهِم !
ثُمَّ قَرَّبوهُ إلى شاطئِ النَّهْرِ ، فأضْجَعوهُ ، فذَبَحوهُ .
قالَ أبو العبّاسِ : و ساوَموا رجُلاً نَصْرانيّا بنَخْلَةٍ لَهُ .
فقالَ : هِي لَكُم .
فقالوا : ما كُنّا لِنَأخُذَها إلاّ بثَمَنٍ .
فقالَ : وا عَجَباهْ ! أ تَقْتُلونَ مِثْلَ عبدِ اللّه ِ ابنِ خَبّابٍ و لا تَقْبَلونَ جنى نَخْلَةٍ إلاّ بثَمَنٍ؟! .
عبد اللّه بن خبّاب ، در حالى كه به گردن خود قرآنى آويخته و با همسر آبستنش بر الاغى سوار بود ، به خوارج برخورد .
آنها به او گفتند : همان كه به گردنت آويخته اى ، ما را به كشتن تو فرمان مى دهد .
عبد اللّه به آنان گفت : آنچه را قرآن زنده كرده است ، زنده كنيد و آنچه را ميرانده است ، بميرانيد .
از ميان خوارج مردى برجست و خرمايى را كه از درخت افتاده بود برداشت و در دهان گذاشت .
هم مسلكانش بر سر او فرياد كشيدند و او از روى مقدس مآبى خرما را از دهانش بيرون انداخت !
نيز به يكى از آنان خوكى حمله كرد و او آن حيوان را زد و از پا در آورد .
يارانش گفتند : اين كار فساد در زمين است و كشتن خوك را ناروا شمردند .
آن گاه به ابن خبّاب گفتند : از پدرت برايمان حديثى بگو .
عبد اللّه گفت : از پدرم شنيدم كه گفت : شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد :
پس از من فتنه اى پديد خواهد آمد كه دل آدمى در آن مى ميرد ، همچنان كه تن مى ميرد .
[آدمى ] شب هنگام مؤمن است و بامدادان كافر
و توعبد اللّه ِ مقتول باش نه قاتل ···
خوارج گفتند : نظرت درباره على ، پس از تحكيم و حكميت چيست ؟
عبد اللّه گفت : على خدا شناسترين و دين دارترين و با بصيرت ترين مردمان است .
خوارج گفتند : تو از حقّ و هدايت پيروى نمى كنى ؛ بلكه از نام و شهرت افراد پيروى مى كنى !
سپس او را به ساحلِ رود بردند و به پهلو خواباندند و سرش را بريدند .
ابو العباس مى گويد : خوارج از يك نفر مسيحى خواستند درخت خرمايش را به آنها بفروشد ؛
او گفت : نخل از شما باشد .
خوارج گفتند : ما آن را جز در برابر پول نمى گيريم .
مسيحى گفت : شگفتا ! شما مردى مثل عبد اللّه بن خبّاب را مى كشيد و حالا مى گوييد ميوه درخت خرمايى را جز در برابر پول قبول نمى كنيد ؟!
( شرح نهج البلاغة : ۲/۲۸۱ )
نظر امام درباره قاتلان ابن خبّاب :
شرح نهج البلاغة ـ پس از كشته شدن ابن خبّاب ـ :
اسْتَنْطَقَهُم عليٌّ عليه السلام بقَتْلِ عبدِ اللّه ِ بنِ خَبّابٍ . فأقَرّوا بهِ .
انْفَرِدوا كتائبَ لأسْمَعَ قَوْلَكُم كَتيبَةً كَتيبَةً .
فتَكَتَّبوا كتائبَ و أقَرّتْ كُلُّ كَتيبَةٍ بمِثْلِ ما أقَرّتْ بهِ الاُخْرى مِن قَتْلِ ابنِ خَبّابٍ و قالوا : و لَنَقْتُلَنَّكَ كَما قَتَلْناهُ !
فقالَ عليٌّ : و اللّه ِ ، لَو أقَرَّ أهْلُ الدُّنيا كُلُّهُم بقَتْلِهِ هكذا و أنا أقدِرُ على قَتْلِهِم بهِ ، لَقَتَلْتُهُم .
ثُمَّ الْتَفَتَ إلى أصْحابِهِ ، فقالَ لَهُم : شُدّوا علَيهِم . فأنا أوَّلُ مَن يَشُدُّ علَيهِم
و في روايةٍ عن الإمامِ عليٍّ عليه السلام ـ في ذِكرِ أصْحابِ الجَملِ ـ :
فو اللّه ِ ، لَو لَم يُصيبوا مِن المُسلِمينَ إلاّ رجُـلاً واحِـدا مُعْتَمدينَ (مُتَعمِّـدينَ ) لِقَتْلِهِ بِلا جُـرْمٍ جَـرَّهُ لَحَـلَّ لي قَتْلُ ذلكَ الجَيشِ كُلِّهِ ؛
إذْ حَضَروهُ ، فلَم يُنْكِروا و لَم يَدْفَعوا عَنهُ .
على عليه السلام درباره قتل او از خوارج استنطاق كرد . آنان به كشتن او اقرار كردند .
حضرت فرمود : گروه گروه شويد تا حرفهاى هر يك از گروههاى شما را جداگانه بشنوم .
آنها گروه گروه شدند و هر گروهى مثل گروه ديگر به قتل ابن خبّاب اعتراف كردند و گفتند : تو را هم مثل او مى كشيم .
على عليه السلام فرمود : به خدا قسم ، اگر همه مردم دنيا به اين چنين كشتن او اعتراف كنند و من توانايى كشتن آنها را داشته باشم ، همه آنها را مى كشم .
آن گاه رو به اصحابش كرد و فرمود : بر اينان سخت گيريد كه من نخستين كسى هستم كه بر آنان سخت مى گيرم .
در روايتى از امام على عليه السلام درباره اصحاب جمل آمده است :
به خدا سوگند ، اگر حتى يك نفر از مسلمانان را بدون جرم و گناهى ، به عمد مى كشتند ، كشتن همه آن سپاه بر من روا بود ؛
زيرا آن لشكر حضور داشته اند و اعتراض ننموده و از وى دفاع نكرده اند.
( شرح نهج البلاغة : ۲/۲۸۲ ، و انظر مستدرك الوسائل : ۱۸/۲۱۳/۲۲۵۳۴ - نهج البلاغة : الخطبة ۱۷۲ )
پس از كشته شدن خوارج :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
يَكونُ في اُمَّتي أشباهُ هذا يَقرَأونَ القُرآنَ ،لا يُجاوِزُ تَراقِيَهُم .
يَمرُقونَ مِنَ الدّين ، كما يَمرُقُ السَهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ .
كُلَّما قُطِعَ قَرْنٌ ، نَشَأَ قَرْنٌ ؛
حتّى يَخْرُجَ في بَقِيَّتِهِم الدَّجّالُ .
در بين امّتم افرادى مى باشند كه قرآن مى خوانند ، امّا از استخوان ترقوه شان فراتر نمى رود
[و ] مانند گذر تير از هدف ، از دين خارج مى شوند .
هر گاه شاخى قطع شود ، شاخى ديگر برويد ؛
تا آن كه از ميان باقيمانده آنان ، دجال سر بر آرد.
( كنز العمّال : ۳۱۶۱۱ )
امام على عليه السلام ـ در هنگام عبور از جنازه خوارج ـ فرمود :
بُؤْسا لَكُم ! لَقد ضَرَّكُم ، مَن غَرَّكُم .
فقيلَ لَهُ : مَن غَرَّهُم يا أميرَ المؤمنينَ ؟
فقالَ : الشَّيطانُ المُضِلُّ و الأنْفُسُ الأمّارَةُ بالسُّوءِ .
غَرَّتْهُم بالأمانيِّ و فَسَحَتْ لَهُم بِالمَعاصي و وَعَدَتْهُم الإظْهارَ . فاقْتَحَمَتْ بهِم النّارَ.
بدا به حال شما ! آن كس كه فريبتان داد ، به شما زيان رساند.
عرض شد: اى امير مؤمنان ! چه كسى فريبشان داد ؟
فرمود : شيطان گمراه كننده و نفس فرمان دهنده به بدى .
به آرزوهاى خام فريبشان داد و ميدان گناهان را بر آنان فراخ گردانيد و به آنان وعده پيروزى داد و آن گاه آنان را در كام آتش فرو برد .
( نهج البلاغة : الحكمة ۳۲۳ )
امام على عليه السلام :
أيُّها النّاسُ ! فإنّي فَقَأْتُ عَينَ الفِتنَةِ و لَم يَكُن لِيَجْتَرِئَ علَيها أحَدٌ غَيري ،
بَعدَ أنْ ماجَ غَيْهَبُها (ظُلْمَتُها) و اشْتَدَّ كَلَبُها .
اى مردم ! من چشم فتنه را در آوردم ،
در زمانى كه تاريكيش موج مى زد و هارى و سختى آن اوج گرفته بود
و كسى جز من جرأت دفع آن را نداشت .
( نهج البلاغة : الخطبة ۹۳ )
امام على عليه السلام ـ
آن گاه كه خوارج كشته شدند و به ايشان عرض شد : اى امير مؤمنان! اين جماعت همه نابود شدند . فرمود :
كَلاّ و اللّه ِ، إنَّهُم نُطَفٌ في أصْلابِ الرِّجالِ و قَراراتِ النّساءِ .
كُلَّما نَجَمَ مِنهُم قَرْنٌ قُطِعَ ؛
حتّى يكونَ آخِرُهُم لُصوصا سَلاّبِينَ .
هرگز به خدا قسم ، كه آنها نطفه هايى در پشت مردان و زهدانهاى زنان هستند .
هر گاه شاخى از آنان برويد ، قطع گردد ؛
تا اين كه سرانجام از آنان عده اى راهزن و دزد بر جاى ماند .
( نهج البلاغة : الخطبة ۶۰ )
كنز العمّال ـ بنقل از قتادة ـ :
لَمّا قَتَلَهُم [ الخوارجَ ] قالَ رجُلٌ :
الحَمدُ للّه ِ الّذي أبادَهُم و أراحَنا مِنهُم .
فقالَ عليٌّ : كَلاّ ، و الّذي نَفْسي بِيَدِهِ ،
أنَّ مِنهُم لَمَن في أصْلابِ الرِّجال لَم تَحْمِلْهُ النِّساءُ بَعدُ ،
و لَيَكونَنَّ آخِرُهُم لُصّاصا جَرّادِينَ .
پس از آن كه امام على عليه السلام خوارج را كشت ، مردى گفت :
سپاس و ستايش خدايى را كه آنان را نابود ساخت و ما را از شرّشان آسوده كرد .
على فرمود : هرگز ، سوگند به آن كه جانم در دست اوست ،
برخى از آنها هنوز در صلب هاى مردان هستند و زنان هنوز باردارشان نشده اند .
آخرين افراد آنها به جماعتى دزد و چپاولگر تبديل خواهند شد.
( كنز العمّال : ۳۱۵۴۲ )
كنز العمّال ـ بنقل از أبو جعفر فراء ـ :
سَمِعَ عليٌّ أحَدَ ابْنَيْهِ ـ إمّا الحسنَ أو الحسينَ ـ يقول :
الحَمدُ للّه ِ الّذي أراحَ اُمّةَ محمّدٍ مِن هذهِ العِصابَةِ .
فقالَ عليٌّ : لَو لَم يَبْقَ مِن اُمّةِ محمّدٍ ، إلاّ ثَلاثةٌ لَكانَ أحَدُهُم على رأيِ هؤلاءِ .
إنَّهُم لَفي أصْلابِ الرِّجالِ و أرْحامِ النِّساءِ .
على شنيد كه يكى از فرزندانش ، حسن يا حسين ، مى گويد:
خداى را شكر كه امّت محمّد را از شرّ اين جماعت آسوده ساخت .
فرمود : اگر از امّت محمّد تنها سه نفر بر جاى ماند، يكى از آنها بر عقيده اين جماعت خواهد بود .
آنان [هنوز ] در صلب هاى مردان و زهدانهاى زنان هستند .
( كنز العمّال : ۳۱۵۴۹ )
نهى امام از كشتن خوارج ، بعد از ايشان :
امام على عليه السلام :
لا تُقاتِلوا ( تَقْتُلوا ) الخَوارِجَ بَعدي ؛
فلَيس مَن طَلبَ الحقَّ فأخْطَأهُ ، كَمَن طَلبَ الباطِلَ فأدْرَكَهُ
بعد از من با خوارج نجنگيد (خوارج را نكشيد) ؛
زيرا كسى كه طالب حقّ باشد و به آن نرسد ، همچون كسى نيست كه جوياى باطل باشد و به آن دست يابد .
( نهج البلاغة : الخطبة ۶۱ - شرح نهج البلاغة : ۵ / ۷۸ )
نهى از جنگيدن با خوارج ، در صورتى كه با فرمانرواى ستمگر مخالفت كنند :
امام على عليه السلام ـ وقتى شنيد كه كسى خوارج را دشنام مى دهد ـ فرمود :
لا تَسُبُّوا الخوارِجَ ؛
إنْ كانوا خالَفوا إماما عادِلاً أو جَماعَةً ، فقاتِلوهُم ؛
فإنَّكُم تُؤْجَرونَ في ذلكَ
و إنْ خالَفوا إماما جائرا ، فلا تُقاتِلوهُم ؛
فإنّ لَهُم بذلكَ مَقالاً .
خوارج را دشنام ندهيد ؛
اگر با پيشواى عادل يا جماعت مسلمانان از راه مخالفت در آمدند ، با آنان بجنگيد ؛
كه براى اين كار پاداش مى بريد .
اما اگر با پيشوايى ستمگر مخالفت كردند [ در كنار ستمگر] با ايشان نجنگيد ؛
زيرا براى كار خود دليلى دارند .
( كنز العمّال : ۳۱۶۲۰ )
امام على عليه السلام ـ [ وقتى ] در جمعى سخن از خوارج به ميان آمد و آنان خوارج را دشنام دادند ـ فرمود :
أمّا إذا خَرَجوا على إمامِ هُدىً فسُبُّوهُم
و أمّا إذا خَرَجوا على إمامِ ضَلالَةٍ ، فلا تَسُبُّوهُم ؛
فإنّ لَهُم بذلكَ مَقالاً .
اگر در برابر پيشواى هدايتگر قد علم كردند ، دشنامشان دهيد ،
اما اگر بر ضدّ پيشواى ستمگر شوريدند ، دشنامشان ندهيد ؛
زيرا براى اين كار خود دليلى دارند..
( كنز العمّال : ۳۱۶۲۱ )
میزان الحکمه،جلد سوم.