شعر تفسیر آفتاب (در مورد ولادت حضرت زینب سلام الله علیها)
۲۹ بهمن ۱۳۹۳ 0الا كه مقدم تو مژده سعادت داشت
به خاك بوسى راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو كه ماه جمادى الاول
ز جلوه تو به رخ هاله مسرّت داشت
سلام بر تو كه ام المصائبت خواندند
توئى كه غم ز ازل در دلت اقامت داشت
سلام بر تو و بر هر زنى كه از آغاز
به پاس پيروى ات از حجاب زينت داشت
تو از همان شجر پاك عصمت آمده اى
كه ريشه در دل قرآن و قلب عترت داشت
تو دست پرور آن مادر گرانقدرى
كه قلب پاك پيمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آينه سينه اى گذاشته اى
كه بوسه گاه نبى بود و عطر جنّت داشت
تو زير سايه آن گلبنى بزرگ شدى
كه هر چه داشت شكوفائى از نبوّت داشت
نديد ديده تاريخ بانوئى چون تو
كه حق به گردن آزادى و عدالت داشت
چه بانوئى كه پس از دختر رسول اللّه
به هر زنى كه تصوّر كنى شرافت داشت
چه بانوئى كه ز فيض هدايت معصوم
مقام و منزلتى همتراز عصمت داشت
چه بانوئى كه صبورى نمود چون زهرا
چه بانوئى كه به قدر على شهامت داشت
چه بانوئى كه به بال مجاهدت پرواز
ز دشت ماريه تا اوج بىنهايت داشت
چه بانوئى كه به حدّ كمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همّت داشت
چه بانوئى كه به هنگامه اسارت هم
وقار داشت، حيا داشت، شرم و عفت داشت
چه بانوئى كه همه عمر در نيايش شب
هزار بار ز خود تا خداى هجرت داشت
چه بانوئى كه به همراه يك مدينه صفا
گلاب گريه و يك كربلا مصيبت داشت
چه بانوئى كه به خورشيد خون گرفته عشق
به قدر وسعت هفت آسمان محبّت داشت
دل تو بود پر از شور و اشتياق حسين
كه لحظه لحظه عمرت ازين حكايت داشت
حسين نيز به شايستگى نثار تو كرد
هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسيدن گلوى حسين
حسين با تو هزاران هزار صحبت داشت
حسين از تو جدايى نداشت در هر حال
مگر به خاطر انسى كه با شهادت داشت
چراغ آخرتش باد شاعرى كه سرود
دو مصرعى كه در او يك جهان طراوت داشت
«نه ذو الجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سيّد الشهدا بر جدال طاقت داشت»
ستاره سحر تو كه روى خاك افتاد
هزار و نهصد و پنجاه و يك جراحت داشت
من و مكارم اخلاق زينبى هيهات!
كجا برابر خورشيد ذرّه جرأت داشت
تو آن يگانه اسيرى كه در چهل منزل
به دوش خسته خود كوهى از رسالت داشت
تو آفتاب حقيقت شدى به بزم يزيد
كه سعى بيهده در محو واقعيّت داشت
تو خطبه خواندى و بر هم زدى اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاك ذلّت داشت
تو خطبه خواندى و سوزاندى و مجسّم شد
على كه در سخنش گرمى قيامت داشت
پيام خون و شرف را به شام و كوفه رساند
صداى روح نوازت كه رنگ محنت داشت
به هر بهانه به تفسير انقلاب نشست
كلام روح فزايت كه رنج غربت داشت
هلال يك شبهات جلوه كرد از سر نى
كه با تو سوخته دل اشتياق صحبت داشت
پس از زيارت خون سر تو از محمل
شفق طلوع نمىكرد اگر مروّت داشت
محمد جواد غفورزاده (شفق) معاصر(تفسیر آفتاب)
منبع:مناقب و مراثى اهل بيت عليهم السلام، احمد احمدى بيرجندى،ناشر: آستان قدس رضوى،مشهد،1384،صص97-100.