شعر در فضيلت و مدح حضرت زينب (س)
۲۹ بهمن ۱۳۹۳ 0... زينب كبرى مهين مشكات نور
عالمى روشن ز نورش همچو طور
دختر زهرا كه ماه آسمان
سجده آرد نزد او بر آستان
ملتمس از جوى فيضش مريم است
عيسى از انفاس وى فرّخ دم است
در عوالم هر چه انوار رب است
بينم از مشكات ذات زينب است
زن كه ديده صاحب حكم و قضا؟
جز وليّه حق و دخت مرتضى
گرچه زن گفتن بود از ما خطا
لا فتى را زاده آمد لافتى
زينب كبرى گرش دانى تو زن
جاهلى جاهل ز دانش دم مزن
بحر را فرزند، درّ و گوهر است
ماه اگر فرزند آرد اختر است
بچه شير است اندر بيشه شير
بچه شه نيز شهزاده است و مير
گر در آيينه بتابد مهر و ماه
ماه اگر خوانيش نبود اشتباه
الغرض فرزند، مرآت اب است
دختر شير خدا هم زينب است
اوست دنياى من و عقباى من
توشه امروز و هم فرداى من
هم حيات و هم ممات من بدوست
هم پناهم از زمانه فتنه جوست
اتكالّم در همه عالم بر اوست
مر مرا خاك در او آبروست
نى مرا اوتاد را، ابدال را
نى مرا، جبريل را، ميكال را
نى مرا شاهان هفت اقليم را
صاحبان افسر و ديهيم را
مدحت او چون توان تقرير كرد؟
وحى بتواند بشر تفسير كرد؟
نور وى مصباح بينش آمده
آفتاب آفرينش آمده
درّة البيضاى «5» درياى وجود
بلكه خود درياى علم و فيض و جود
الغرض مستغنى از مدح من است
مدح او چون مدح صبح روشن است
هفت كوكب از جمالش خوشه چين
هشت جنّت راست بانوى مهين
خود بهشت اندر جوار كوى اوست
نهر كوثر رشحهاى «6» از خوى اوست
لطف او را سايه ناپيداستى
در عبارت سدره و طوبى استى
اوست دين و مذهب و ايمان من
روشن است از پرتو او جان من
غير درگاهش مرا نبود پناه
هر چه دارم دارم از اين بارگاه
عاصيان را اى كه باب رحمتى
بر من از رحمت ولىّ نعمتى
آنچه از دستم برآيد اى بتول
باشد اين خدمت گر افتد در قبول
آورم بر آستانت مور وش
اين مقامات حسينى «7» پيشكش
تحفهاى بهتر ازين نبود مرا
كاورم بر آن در دولتسرا
هشت جنّت را تو بانو بوده اى
از ازل بانوى مينو «8» بوده اى
بر جهانى هم تويى فرمانروا
دردمندان را تو مى بخشى دوا
شاعر:آية اللّه آيتى بيرجندى (وفات 1350 ه. ش)
_________________________________________________
(1)- مشكات: طاقى كه در آن چراغ و قنديل گذارند (غياث اللغات) چراغدان.
(2)- طور: منظور كوه طور است كه حضرت موسى (ع) در آن به مناجات پرداخت و با خدا سخن گفت.
* مقامات الابرار، حضرت آية اللّه آيتى بيرجندى، چاپ اول، تهران، 1337 هجرى شمسى، ص 436.
(3)- اوتاد: (جمع وتد) در اصل به معنى ميخها- در اصطلاح به پيشوايان طريقت و صالحان قوم گفته مىشود.
(4)- ابدال: (جمع بدل و بديل): مردان خدا- صالحان و نيكان كه تعداد آنان را هفت يا هفتاد دانستهاند كه هر كدام از آنان بميرد جانشينش را خداوند برمىگزيند و يا برمىانگيزد كه جاى او را بگيرد.
(5)- درّة البيضاء: مرواريد درشت سپيد و نورانى.
(6)- رشحه: تراوش.
(7)- مقامات حسينى: منظور همين مثنوى (مقامات الابرار) است كه شامل مقتل كاملى از واقعه جانگداز كربلاست و ابيات مسطور از آن جا گرفته شده است.
(8)- مينو: بهشت.
مناقب و مراثى اهل بيت عليهم السلام، احمد احمدى بيرجندى،ناشر: آستان قدس رضوى،مشهد،1384،صص87-89.