صبر و استقامت از منظر دین
۲۴ فروردین ۱۳۹۴ 0لقمان در ششمين نصيحت خود به پسرش چنين مىفرمايد: «... واصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور؛ با استقامت و صبور باش، كه اين از كارهاى مهم و اساسى است». [1]
در همه كتابهاى آسمانى، و گفتار همه پيامبران و اوليإ خدا و امامان(ع) با تإكيدهاى فراوانى، به صبر و استقامت سفارش شده است، به طورى كه آن را اكسير اعظم و كيمياى كليدى مشكلات دانستهاند، و ضد آن عجز و ضعف و سست عنصرى را موجب انحرافات و بدبختىهاى ويرانگر مىدانند به قول مولانا:
صد هزاران كيميا حق آفريد كيميايى همچو صبر آدم نديد
صبر و استقامت از واژههايى است كه در قرآن با تعبيرات گوناگون، بيش از دويست بار آمده است، و از مفاهيم بسيار مهمى است كه در سرلوحه دستورهاى سرنوشتساز قرآن قرار گرفته است، در حدى كه پاداش صابران، صلوات و درودهاى پى در پى خداوند معرفى شده، و آنها به عنوان هدايت يافتگان ناميده شدهاند، خداوند پس از آن كه به پيامبر(ص) مىفرمايد: «به صابران مژده بده» پاداش آنها را چنين بيان مىكند: «اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه واولئك هم المهتدون؛ آنها كسانى هستند كه الطاف و درودها و رحمت پروردگارشان، شامل حالشان شد، و آنها هدايت يافتگان هستند». [2]
لقمان(ع) در بسيارى از حكمتهايش، مسإله صبر و استقامت را مطرح كرده، و از انسانها خواسته كه از اين نيروى استوار و پرتوان معنوى كمال استفاده را بكنند، و در پرتو آن به كمالات عالى در همه عرصهها و جنبهها نايل شوند، از جمله در آيه مورد بحث، فرزندش را به استقامت در برابر حوادث تلخ روزگار و مصايب شكننده، دعوت نموده و تذكر مىدهد كه مسإله صبر و استقامت، بسيار بسيار مهم است كه هرگز نبايد آن را در زندگى فراموش كرد. و ممكن است جمله «من عزم الامور» اشاره به اين باشد كه صبر و استقامت نياز به عزم و جزم، و اراده قاطع و محكم دارد، و بدون آن، انسان نمىتواند به موهبت صبر و استقامت برسد، چنان كه اهل لغت، صبر را به مفهوم عزم و اراده و تصميم قوى براى انجام كار معنى كردهاند. [3]
تجزيه و تحليل
همانگونه كه تجربه و تاريخ نشان داده، و ما هر روز و شب مىبينيم، مشكلات و دشواريها و آزارها بسيار است، گاهى بر اثر اختلاف خانوادگى، گاهى از ناحيه همسايهها نسبت به همديگر، زمانى در كوچه و خيابان، زمانى در صف نانوايىها و صفهاى ديگر، و وقتى در ميان تاكسىها و اتومبيلها و شنيدن زخم زبانها، و وقت ديگر بر اثر بيماريها و در بيمارستانها، و مسإله فقر و افزايش تشكيلات و تشريفات در مسايلى مانند ازدواج، و گاهى بر اثر بحثهاى سياسى، و جنگهاى زورمندان دنيا، و به استضعاف كشيدن مستضعفان و... در همه جا عوامل مصائب و رنجهابه صورتهاى گوناگون ديده مىشود و گاهى از نتايج بلاهاى آسمانى و زمينى، مانند زلزلهها، طوفانها، سيلها، و صاعقهها و خلاصه به فرموده حضرت على(ع) «الدنيا دار بالبلإ محفوفه؛ دنيا خانهاى است كه به رنج وبلا پيچيده شده است» [4] در اين شرايط براى حفظ آرامش فردى و اجتماعى، و داشتن اعصاب آرام و زدودن هرگونه تنش، بايد از خصلت صبر و استقامت استمداد كرد و در پناه آن خود را آرامش بخشيد، وگرنه بىصبرى نيز مزيد بر علت شده، و باعث تنشها و استرس و دغدغههاى خاطر مضاعف خواهد شد، و زندگى سالم را به زندگى تيره وتار و آزار دهنده تبديل خواهد كرد، و روشن است كه آثار و بازتابهاى چنين وضع روحى، ناهنجاريهاى مختلف در ابعاد گوناگون خواهد شد، از اين جهت مىتوان گفت اين نصيحت لقمان، عميقترين و پر ارزشترين نصيحتها است كه بايد در رإس نصايح سازنده قرار گيرد، چرا كه اگر صبر و حوصله نباشد، هر روز با دعوا و نزاع و كشمكش روبرو خواهيم شد. البته بايد توجه داشت كه اين قانون استثنائاتى دارد، و در مواردى بايد به عنوان دفاع از حق قفل صبر و سكوت را شكست.
اقسام صبر
صبر و استقامت داراى انواع و اقسام مختلف است، مانند صبر در برابر گناه، صبر در راه اطاعت، صبر در برابر مصائب سخت، ولى لقمان در اين نصيحت، صبر در برابر مصيبتها را مطرح نموده است، كه يكى از شعبههاى مهم استقامت است و چنين صبرى منشإ توانمندى و استوارى و قوت قلب شده، و همين آثار درخشان، انسان را در موارد ديگر صبر، كمك مىكند، و سرچشمه بركات عظيم ديگر خواهد شد، و ممكن است منظور لقمان همه اقسام صبر است، چرا كه عواملى كه موجب گناه يا سستى در اطاعت مىشود، نيز مصيبت است.
به هر حال با توجه به اين كه مصايب روزگار، بسيار فراوان و طاقتفرسا است، كه اگر صبر و استقامت در برابر آنها نباشد، انسان به صورت موجودى عاطل و باطل درمىآيد و در برابر هر كار، زانوى عجز بر زمين مىزند، و روح و جسمش را در پرتگاه سقوط و هلاكت قرار مىدهد.
يكى از سختىها، ميدان جنگ، و خطر كشته شدن و زخمى شدن است، هرگاه انسانى كه در برابر اين سختى، صابر نباشد، فرار را بر قرار ترجيح مىدهد، و يا جزء سياهى لشگر است و كارى از او ساخته نيست، ولى اگر صبر و استقامت داشته باشد توان و روحيه او چندان برابر مىشود، به جاى يك نفر مىتواند ده نفر از دشمن را از پاى درآورد، چنان كه خداوند در قرآن مىفرمايد: «ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مئتين؛ و هرگاه بيست نفر از شما با استقامت باشند، بر دويست نفر غلبه كند». و نيز در قرآن آمده طالوت نماينده اشموئيل پيامبر(ص) با گروهى اندك ولى صابر و با استقامت به جنگ لشگر جالوت به فرماندهى جالوت رفتند، در حالى كه دعايشان اين بود:
«ربنا افرغ علينا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين؛ پروردگارا! پيمانه استقامت را بر ما بريز (و ما را سرشار از صبر قرار بده) و گام هاى ما را استوار بدار، و ما را بر كافران پيروز گردان». [5] آنها با اين روحيه در يك جنگ نابرابر، جالوت و لشكرش را در هم شكسته و بر آنها پيروز شدند، چرا كه آنها معتقد به خدا و معاد و نتيجه استقامت بودند، و با اعتقاد محكم مى گفتند: «كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذن الله والله مع الصابرين؛ چه بسيار گروه هاى كوچكى (در پرتو استقامت) بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند، و خداوند با استقامت ورزان است». [6]
ايوب الگوى قرآنى براى صبر در برابر حوادث
قرآن براى تدريس و تعليم خصلت صبر و استقامت در برابر حوادث تلخ ودشوار، گاهى از سرگذشتهاى پيامبران پيشين استفاده نموده، و بخشى از زندگى سازنده آنها را به عنوان نماد عينى و الگوى حقيقى نشان داده، تا ما نيز زندگى خود را با آن ها هماهنگ نموده و از آن درس صبر و استقامت بياموزيم، يكى از آنها حضرت ايوب (ع) است. حضرت ايوب (ع) بر اثر كشاورزى و دام دارى، در آغاز ثروت كلانى به دست آورد و زندگيش سرشار از نعمتهاى الهى از هر جهت شد، او همواره شكر خدا مىكرد، تا اين كه ابليس به او حسد برد، به خدا عرض كرد: «اگر ايوب اين همه شكر نعمت مىكند، به خاطر نعمتهايى است كه بر او ارزانى داشتهاى، مرا بر او مسلط كن، تا معلوم شود كه مطلب همين است كه گفتم». خداوند براى اين كه اين ماجرا سندى براى رهروان حق گردد، به ابليس اين اجازه را داد، كوتاه سخن آن كه ابليس پس از اين تسلط، تمام دامها، باغها، زراعتها، فرزندان، و خانههاى ايوب (ع) را نابود كرد، ايوب(ع) در همه حالات با استقامت محكم در برابر حوادث بسيار سنگين و پررنج، استقامت نمود، و هم چنان به شكر الهى ادامه داد، بلكه در برابر آن حوادث دشوار، بر درجات مقام شكر او مى افزود. [7] ايوب(ع) در اين حال شديد، سر بر سجده مىنهاد و با خدا چنين راز و نياز مىكرد: «اى خداى آفريننده شب و روز، برهنه به دنيا آمدم، و برهنه به سوى تو مىآيم، پروردگارا تو به من نعمت دادى، و تو از من باز پس گرفتى، بنابراين هرچه تو بخواهى خشنودم». پس از آن همه گرفتاريها، اين بار حضرت ايوب(ع) به درد شديد پا مبتلا شد، ساق پايش زخم گرديد، به طورى كه قدرت حركت نداشت، هفت يا هفده سال با اين وضع گذراند، ولى هم چنان مثل كوهى استوار، به شكرگزارى ادامه داد، او نه در نهان و نه آشكار، و نه در دل و نه در زبان و عمل، هرگز اظهار كوچكترين نارضايتى نكرد، آرى اين است نتيجه درخشان صبر و استقامت كه پايه شكر و وصول به مقام رضا است،
او چند همسر داشت، همه آنها يكى پس از ديگرى بر اثر بىصبرى، او را تنها گذاشته و رفتند، تنها يكى از همسرانش به نام رحمه ماند، ولى كاسه صبر او نيز پس از مدتى لبريز شد، ايوب را تنها گذاشت و رفت، ايوب تنها در بيابان با آن همه بلا و درد، همچنان صبر و استقامت و شكر نمود، در كنار خود هيچگونه غذا و آب نديد، گرسنه و تشنه در چنين حالى به سجده افتاد، و با كمال ادب به خدا چنين عرض كرد: «ربه انى مسنى الضر وانت ارحم الراحمين؛ پروردگارا! بد حالى و مشكلات به من رو آورده، و تو مهربانترين مهربانان هستى». در اين هنگام دعاى ايوب(ع) به استجابت رسيد، بلاها رفع شد و نعمتهاى فراوان جاى گزين بلاها گرديد، و بر اثر استقامت و شكر، آب از دست رفته به جوى خود بازگشت، و بر اثر صبر، چهره درخشان ظفر نمايان گرديد. [8] قرآن با تعبير «...و ذكرى للعالمين» پس از ذكر ماجراى صبر و شكر ايوب(ع) اعلام مىدارد كه زندگى اين شخصيت، الگو و مايه تذكر و عبرت براى جهانيان است، آرى خداوند اين مدال پرافتخار را در كل جهان به ايوب(ع) عطا فرمود: «انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب؛ ما ايوب را صابر و استوار يافتيم، چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده به سوى خدا بود». [9]
فرازهايى از صبر پيامبر(ص) و امامان(ع)
1. هيچ پيامبرى مانند پيامبر اسلام(ص) در راه ابلاغ رسالت، آزار و رنج نديد، كه خود در سخنى مىفرمايد: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت؛ هيچ پيامبرى مانند من در راه رسالت، آزار و رنج نديد». [10] در عين حال در تمام زندگى درخشانش، حتى يك مورد پيدا نمىشود، كه اظهار ضعف و عجز كرده باشد، و يا در حركت خود سستى نموده باشد، بلكه چون كوهى استوار، با صبر و حوصله بىدليل به راه خود ادامه داد، مثلا در جنگ احد با سختترين مصيبت مثل مصيبت شهادت عمويش حضرت حمزه(ع) مواجه شد، سراسر بدن حضرت على محبوبترين انسان مورد علاقهاش را پر از زخم ديد، دندانهايش شكست و قسمتهايى از بدنش مجروح گرديد، اما همه اين حوادث تلخ را با تحمل و شكيبايى، بر خود هموار كرد، تا آنجا كه بعضى از اصحاب به او گفتند: «براى دشمن نفرين كن» در پاسخ فرمود: «اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون؛ خدايا قوم مرا به راه راست هدايت فرما، چرا كه آنها نادان هستند». [11]
پيامبر(ص) پس از آن كه پسرانش به نامهاى قاسم و عبدالله (طاهر) كه مادرشان حضرت خديجه(س) بود، در مكه از دنيا رفتند، پيامبر(ص) از آن پس ديگر داراى پسر نشد، تا اين كه در سال هشتم هجرت از يكى از همسرانش به نام ماريه قبطيه داراى پسرى شد كه نام او را ابراهيم گذاشت، ولى او پس از يك سال و ده ماه و هشت روز از دنيا رفت، پيامبر (ص) او را در بقيع به خاك سپرد. [12] براى پيامبر(ص) اين مصيبت بسيار بزرگ بود، آن چنان كه اگر بر كوه وارد مىشد، كوه را متلاش ى مىكرد، قطرات اشك از چشمانش سرازير شد ولى فرمود: «چشم مىگريد و قلب غمگين مىشود، ولى چيزى (به خلاف شكر و صبر) كه موجب خشم خدا شود نمىگويم». به على(ع) فرمود: به داخل قبر برود و بدن ابراهيم را دفن كند، على(ع) دستور پيامبر(ص) را اجرا نمود، جمعى از اصحاب گفتند: اين كه پيامبر(ص) خودش وارد قبر نشد بيانگر آن است كه داخل شدن پدر به درون قبر فرزندش روا نيست، پيامبر(ص) به آنها فرمود: «چنين كارى حرام نيست، ولى من از اين ايمن نيستم كه شخصى فرزندش بميرد و پيكر او را داخل قبر نهد، و در داخل قبر كفن را رد كند و چشمش به چهره فرزندش بيفتد، و در اين هنگام بر اثر القائات شيطان بىصبرى و بىتابى نمايد، و در نتيجه پاداشش در پيشگاه خداوند نابود گردد». [13]
2. پس از رحلت رسول خدا(ص) ماجراهاى بسيار تلخى نسبت به خاندان آن حضرت رخ داد، كه حضرت على(ع) در بحرانىترين شرايط قرار گرفت، از يكسو فراق پيامبر(ص) از سوى ديگر شهادت زهرا(س) از سوى سوم غصب مقام رهبرى و هتاكىهاى شكننده، در عين حال آن حضرت با صبر انقلابى، همه ناملايمات را بر خود هموار كرد، و فرمود: «فرإيت ان الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العين قذى و فىالحلق شجى؛ ديدم صبر و تحمل به عقل و خرد نزديكتر است، از اينرو با اين كه (بر اثر حوادث سخت) همچون كسى بودم كه خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته صبر و استقامت نمودم». [14]
شايد بعد از پيامبر اسلام(ص) هيچ كس مانند حضرت على(ع) با مصايب و رنجها مواجه نشد، ولى هرگز اظهار عجز و ضعف نكرد، و به فرموده امام صادق(ع) آن حضرت در موارد طاقتفرسا برمىخاست و نماز مىخواند (و در پناه نماز به خود آرامش مىبخشيد) و اين آيه را تلاوت مىفرمود: «واستعينوا بالصبر والصلاه؛ از صبر و نماز يارى جوييد». [15]
3. امام حسين(ع) در سختترين شرايط روز عاشورا، خطاب به ياران فرمود: «صبرا يا بنى عمومتى، صبرا يا اهل بيتى، لا رإيتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا؛ اى پسر عموهايم و اهل خانهام، صبر كنيد، كه بعد از امروز هرگز ناراحتى نخواهيد ديد». [16]
و خودش آن چنان صبور و استوار بود كه حميدبن مسلم خبرنگار كربلا مىگويد: «فوالله ما رإيت مكثورا قط قد قتل ولده و اهل بيته و اصحابه، اربط جإشا، و لا امضى جنانا منه؛ سوگند به خدا هرگز مرد مغلوب و گرفتارى را نديدم كه فرزند و خاندان و يارانش كشته شده باشند، و در عين حال دلاورتر و استوارتر از آن حضرت باشد».
و در فرازى از مناجات خود در لحظات شهادت به خدا عرض مىكرد: «صبرا على قضائك يا رب؛ پروردگارا! بر قضاى تو صبر و استقامت مىكنم». [17]
4. مفضلبن عمر يكى از شاگردان برجسته امام صادق(ع) پسرى به نام اسماعيل داشت، كه از دنيا رفت، امام صادق(ع) فرزندش موسىبن جعفر(ع) را نزد او براى تسليت فرستاد، و فرمود: «سلام مرا به مفضل برسان و بگو: مصيبت مرگ فرزندم اسماعيل را به من خبر دادند، صبر كردم، تو هم مانند ما صبر كن، ما هر كارى را كه خدا اراده كند، همان را مىپسنديم، و تسليم فرمان او هستيم».
هنگامى كه امام صادق(ع) در بستر رحلت قرار گرفت، يكى از اصحاب به بالينش آمد، وقتى كه بدن رنجور و اندام لاغر امام را ديد بىاختيار گريه كرد، امام به او فرمود: چرا گريه مىكنى؟ او عرض كرد: آيا من شما را با اين وضع بنگرم و گريه نكنم؟ امام فرمود: «گريه نكن، همه نيكىها به مومن عرضه مىشود، اگر كسى كه مومن باشد همه اعضايش قطعه قطعه شود، براى او خير است، و اگر مالك شرق و غرب شود نيز براى او خير است». [18]
5. حضرت زينب(س) قهرمان صبر و استقامت اگر در ماجراى كربلا گريه مىكرد، گريه عاطفى و فرياد دادخواهى و نهى از منكر، و رسوا نمودن دشمن بود، او آن چنان صابر و شاكر و توانمند بود كه در مجلس شاهانه ابن زياد، با كمال قاطعيت گفت: «ما رإيت الا جميلا؛ جز زيبايى چيز ديگرى نديدم... اى پسر مرجانه به روز قيامت توجه كن و ببين در آنجا چه كسى مغلوب است و چه كسى پيروز». [19]
سخنان زينب(س) در آن مجلس، آن چنان شورانگيز و پرهيجان بود، كه ابن زياد براى حفظ آرامش ظاهرى، مجبور شد كه دستور دهد آن حضرت و همراهانش را در كنار مسجد كوفه، در يك محوطه بستهاى زندانى كردند. [20]
6. امام حسن عسكرى(ع) در نامهاى كه براى علىبن بابويه قمى (متوفاى 329) نوشت، چندين بار او و شيعيان را به صبر و استقامت دعوت مىكند، در يك فراز مىفرمايد: «بر تو باد به صبر و انتظار فرج» و در فراز ديگر مىفرمايد: «اى شيخ و مورد اعتماد من، صبر كن و همه شيعيانم را به صبر و استقامت فراخوان».
محدث قمى پس از نقل اين نامه، مىنويسد: در اين نامه، بسيار سخن از صبر و استقامت به ميان آمده، زيرا استقامت پيامدهاى درخشانى دارد، از جمله به فرموده امام باقر(ع): «بهشت به رنجها و استقامت، پيچيده شده است». (يعنى با تحمل رنجها و استقامت در برابر بلاها، مىتوان به مقامات بهشت رسيد).
سپس دو شعر از اميرمومنان على(ع) را ذكر مىنمايد كه فرمود:
انى وجدت و فى الايام تجربه للصبر عاقبه محموده الاثر
و قل من جد فى امر يطالبه فاستصحب الصبر الا فاز بالظفر
آنگاه مىفرمايد معنى اين دو شعر در فارسى چنين است:
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بر اثر صبر، نوبت ظفر آيد
بگذرد اين روزگار تلختر از زهر بار دگر روزگار چون شكر آيد
براى تكميل سخن، حكايت بوذر جمهر را يادآورى مىكند كه روزى شاه ايران (انوشيروان) بر بوذرجمهر (حكيم خبير آن عصر) غضب كرد و او را در خانه تاريك، زندانى نمود، و فرمان داد تا او رإ؛ههظ در آن جا به غل آهنين ببندند، بوذرجمهر چند روز در اين حال سخت باقى ماند، انوشيروان اشخاصى را نزد او فرستاد كه از احوال او جويا شوند، ولى آنها وقتى نزد او مىآمدند، او را با چهره گشاده و شاد مىديدند، از او پرسيدند علت چيست كه شاد هستى؟
بوذرجمهر در پاسخ گفت: من معجونى تركيب يافته از شش چيز درست كردهام، كه در پناه آن، شاد هستم، پرسيدند آن معجون چيست؟ گفت: آن معجون از اين شش چيز تركيب يافته:
1. اطمينان به خدا
2. مقدرات الهى انجام مىشود.
3. صبر و استقامت
4. اگر صبر نكنم، از بىتابى كارى ساخته نيست.
5. فكر كردم كه سختتر از اين حالى كه اكنون در آن هستم نيز وجود دارد.
6. از اين ستون تا ستون ديگر فرج است! اين خبر به انوشيروان رسيد، انوشيروان او را آزاد نموده و احترام بسيار به او كرد. [21]
پاسخ به يك شبهه يا سوال
مىپرسند: دستور به صبر و تحمل، يك دستور مخدر است، زيرا مثلا اگر ظالمى به انسان ظلم كند و ما صبر كنيم، موجب گستاخى بيشتر ظالم خواهد شد، كمونيستها نيز يكى از اشكالاتشان به اسلام و دين همين بود مىگفتند: دين انسان را به صبر و تحمل در برابر ظالمان و استثمارگران دعوت كرده، پس دين مانند افيون، مخدر است.
پاسخ اين كه: در اينجا مثل موارد متعدد ديگر، تحريف حقايق شده است، واژه صبر كه به معنى عزم و اراده قاطع و استقامت در برابر تلخىها و در برابر ظلم و ستم است، درست به عكس به معنى عجز و تسليم تحريف شده است، اگر ما به لغت و آيات قرآن و گفتار معصومين(ع) رجوع كنيم، مىبينيم كه صبر و استقامت، موجب ظلم ستيزى و طاغوتزدايى است، نه موجب امضاى ظلم و تثبيت طاغوت است.
بنابراين چنين شبههاى يك نوع غلطاندازى و اشتباه افكنى است. چرا كه اسلام با كمال صراحت دستور مىدهد: «فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله؛ با طبقه ستمگر نبرد كنيد تا تسليم فرمان خدا شود». [22]
و على (ع) مىفرمايد: «لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها منالقوى غير متعتع؛ هرگز امتى كه حق ضعيفان را از زورمندان با قاطعيت نگيرد، پاك و پاكيزه نمىشود». [23] و قبلا ذكر شد كه قرآن نيروى انسان با استقامت را ده برابر نيروى انسانى كه استقامت ندارد مىداند، با توجه به اين امور، به بىاساس بودن چنين شبههاى آشكار مىگردد.
منابع :
[1]. لقمان 17.
[2]. بقره 157.
[3]. المنجد، واژه صبر.
[4]. نهج البلاغه، خطبه 236.
[5]. انفال 65، بقره 250.
[6]. بقره 249.
[7]. اقتباس از گفتار امام صادق(ع)؛ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص447 و 448.
[8]. مضمون آيه 83 سوره انبيإ، بحار ج12، ص368 و 369.
[9]. سوره «ص» 44.
[10]. بحار، ج 39، ص 56.
[11]. اعلام الورى، ص 92.
[12]. بحارالانوار، ج 22، ص 152.
[13]. همان مدرك، ص 157 و 156.
[14]. نهج البلاغه خطبه 3.
[15]. بقره 45، تفسير صافى، ذيل همين آيه.
[16]. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 28.
[17]. مقتل الحسين مقرم، ص 345.
[18]. مشكاه الانوار، ص 56.
[19]. كامل ابن اثير، ج 4، ص 33.
[20]. مقتل الحسين مقرم، ص 46.
[21]. محدث قمى، انوار البهيه، ص 500 502.
[22]. حجرات 9.
[23]. نهج البلاغه نامه 53.
منبع :
محمدمحمدى اشتهاردى، حكمت هاى دهگانه لقمان در قرآن (صبر و استقامت) ، پاسداراسلام، شماره 244