تقلید در احادیث
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0تقليد نكوهيده :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لا تَكُونُوا إمَّعةً ، تَقولونَ : إن أحسَنَ الناسُ أحسَنّا ، و إن ظَلَمُوا ظَلَمنا ! و لكنْ وَطِّنُوا أنفُسَكُم إن أحسَنَ الناسُ أن تُحسِنُوا ، و إن أساؤوا أن لا تَظلِمُوا .
دنباله رو و بى اراده نباشيد كه بگوييد: اگر مردم خوبى كردند ما هم خوبى مى كنيم و اگر ظلم كردند ما هم ظلم مى كنيم. بلكه از خودتان اراده داشته باشيد، اگر مردم خوبى كردند، شما خوبى كنيد و اگر بدى كردند، شما ظلم نكنيد.
( الترغيب و الترهيب : ۳/۳۴۱ / ۲۳ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ درباره آيه « اتّخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه » ( التوبة : ۳۱ ) ـ فرمود :
أما إنّهُم لم يكونُوا يَعبُدونَهُم ، و لكنَّهُم كانوا إذا أحَلُّوا لَهُم شيئا استَحَلُّوهُ ، و إذا حَرَّمُوا علَيهِم شيئا حَرَّمُوهُ .
نه اين كه آنها را عبادت مى كردند، بلكه هر گاه احبار و راهبانشان چيزى را براى آنان حلال مى شمردند، آنها هم آن را حلال مى دانستند و اگر چيزى را بر آنان حرام مى كردند، مردم هم آن را حرام مى شمردند.
( الدرّ المنثور : ۴/۱۷۴ )
امام على عليه السلام :
إنّه ليسَ لِهالِكٍ هَلَكَ مَن يَعذِرُهُ في تَعَمُّدِ ضَلالةٍ حَسِبَها هُدىً ، و لا تَركِ حَقٍّ حَسِبَهُ ضَلالَةً .
هر كس ضلالتى را به اين خيال كه هدايت است دنبال كند و يا حقّى را به گمان اين كه ضلالت است فرو گذارد و با اين كار به هلاكت در افتد، هيچ كس او را معذور نمى دارد.
( بحار الأنوار : ۵/۳۰۵/۲۳ )
امام على عليه السلام ـ در اشعار منسوب به حضرتش ـ فرمود :
إذا المُشكِلاتُ تَصَدَّيْنَ لي كَشَفتُ حَقائقَها بالنَّظَرْ
و لَستُ بِإمَّعَةٍ في الرِّجالِ اُسائِلُ هذا و ذا ما الخَبَرْ؟
و لكنّي مُدرَّبُ الأصغَرينِ اُبَيِّنُ مَعْ ما مَضى ما غَبَرْ
هر گاه امور مشكل و مبهم به من رو كنند، با فكر و انديشه حقيقت آنها را كشف مى كنم.
من مقلّد مردمان نيستم، كه از اين و آن بپرسم: چه خبر؟
بلكه دو عضو كوچك را تمرين مى دهم و با نگاه به گذشته، آينده را روشن مى كنم .
( القاموس المحيط: ۱/۶۶ و ج ۲/۷۰ - الأمالي للطوسي : ۵۱۴/۱۱۲۵ )
امام باقر عليه السلام ـ در نامه اى به سعد الخير ـ نوشت:
اِعرِفْ أشباهَ الأحبارِ و الرُّهبانِ الذينَ سارُوا بكِتمانِ الكتابِ و تَحريفِهِ ، فما رَبِحَت تِجارَتُهُم و ما كانوا مُهتَدينَ .
ثُمّ اعرِفْ أشباهَهُم مِن هذهِ الاُمّةِ . الذينَ أقامُوا حُروفَ الكتابِ و حَرَّفُوا حُدودَهُ ،
فَهُم مَع السادَةِ و الكَبَرَةِ (الكَثرَةِ) ، فإذا تَفَرَّقَت قادَةُ الأهواءِ
كانوا مَع أكثَرِهِم دُنيا ، و ذلكَ مَبلَغُهُم مِن العِلمِ ···
اُولئكَ أشباهُ الأحبارِ و الرُّهبانِ ، قادَةٌ في الهَوى ، سادَةٌ في الرَّدى .
امثال احبار و رُهبان را بشناس، همانان كه حقايق كتاب [ توارت و انجيل ] را كتمان و تحريف كردند و اين سوداگريشان سودى نبخشيد و رهيافته نبودند .
آرى، امثال آنها را در ميان اين امّت بشناس؛ همانان كه الفاظ قرآن را مراعات مى كنند و معانى و حقايق آن را تحريف مى نمايند.
اينان با بزرگان و سران [اكثريت ] دمخورند و هر گاه جلوداران هوا و هوس پراكنده و گوناگون شوند [ و هر كس براى خود دم از استقلال بزند ]
اين احبار [ و رهبان نماهاى امّت اسلامى ] با آن كس همراهى مى كنند كه از دنياى بيشترى برخوردار باشد و اين است بهره اين عدّه از علم و دانش···
اينان امثال احبار و رهبان هستند، جلوداران هوا و هوس اند و مهتران هلاكت و نابودى .
(الكافي : ۸/۵۴/۱۶ )
امام باقر عليه السلام ـ در نامه اى به سعد الخير ـ نوشت:
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه « احبار و راهبان خود را به جاى خدا خداوندان خويش قرار دادند » ـ فرمود :
و اللّه ِ ما صَلَّوا لَهُم و لا صامُوا ، و لكنَّهُم أحَلُّوا لَهُم حَراما ، و حَرَّموا علَيهِم حَلالاً فاتَّبَعُوهُم .
به خدا قسم كه برايشان نماز نمى خواندند و روزه نمى گرفتند بلكه براى مردم حرامى را حلال و حلالى را حرام مى كردند و مردم هم از ايشان پيروى مى نمودند. ( المحاسن : ۱/۳۸۳/۸۴۷)
امام صادق عليه السلام ـ درباره همين آيه ـ فرمود :
أما و اللّه ِ ، ما دَعَوهُم إلى عِبادَةِ أنفُسِهِم ، و لو دَعَوهُم إلى عِبادَةِ أنفسِهِم ما أجابُوهُم ، و لكنْ أحَلُّوا لَهُم حَراما ، و حَرَّموا علَيهِم حَلالاً ، فَعَبَدُوهُم مِن حَيثُ لا يشَعُرونَ .
بدانيد، به خدا سوگند كه مردم را به عبادت خود فرا نمى خواندند. اگر آنان را به عبادت خود دعوت مى كردند، البته نمى پذيرفتند. بلكه براى مردم حرامى را حلال و حلالى را حرام مى كردند و بدين سان مردم ندانسته، ايشان را عبادت مى كردند.
( المحاسن : ۱/۳۸۳/۸۴۸ )
امام صادق عليه السلام ـ خطاب به يكى از اصحاب خود ـ فرمود :
لا تَكونَنَّ إمَّعةً ، تقولُ : أنا مَع الناسِ و أنا كَواحِدٍ مِن الناسِ ! .
هرگز همرنگ جماعت نباش كه بگويى : من تابع مردم هستم و من هم مثل بقيه مردم .
( معاني الأخبار : ۲۶۶/۱ )
معانى الأخبار ـ به نقل از ابو حمزه ثمالى ـ : امام صادق عليه السلام فرمود :
إيّاكَ و الرئاسةَ ، و إيّاكَ أن تَطَأ أعقابَ الرِّجالِ ،
فقلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أمّا الرِّئاسةُ فقد عَرَفتُها ،
و أمّا أن أطَأ أعقابَ الرِّجالِ ، فما ثُلُثا ما في يَدي إلاّ مِمّا وَطِئتُ أعقابَ الرِّجالِ !
فقال : ليسَ حيثُ تذهَبُ ، إيّاكَ أن تَنصِبَ رجُلاً دونَ الحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ في كُلِّ ما قالَ .
بپرهيز از رياست مدارى و بپرهيز از اين كه دنبال رجال ( شخصيتها ) راه افتى.
عرض كردم: فدايت شوم، رياست مدارى را مى دانم [ به چه معناست ]،
اما اين كه دنبال رجال راه افتم، من دو سوم آنچه [ از حديث و اخبار شما و دانشى كه ] دارم از همين راه افتادن دنبال رجال به دست آورده ام؟!
حضرت فرمود: متوجّه نشدى؛ [ بلكه مقصود اين است كه ] بپرهيز از اين كه مردى (شخصيتى) را بدون دليل عَلَم (بُت) كنى و هر چه گفت تصديقش نمايى .
( معاني الأخبار : ۱۶۹/۱ )
معانى الأخبار ـ به نقل از سفيان بن خالد ـ : امام صادق عليه السلام فرمود :
يا سُفيانُ ، إيّاكَ و الرِّئاسةَ ، فَما طَلَبَها أحَدٌ إلاّ هَلَكَ ،
فقلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، قد هَلَكْنا ، إذ ليسَ أحَدٌ مِنّا إلاّ و هُو يُحِبُّ أن يُذكَرَ و يُقصَدَ ، و يُؤخَذَ عَنهُ !
فقالَ : ليسَ حَيثُ تَذهَبُ إلَيهِ ، إنّما ذلكَ أن تَنصِبَ رجُلاً دُونَ الحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ في كُلِّ ما قالَ ، و تَدعُوَ الناسَ إلى قولِهِ .
اى سفيان! زنهار از رياست مدارى؛ زيرا هيچ كس در پى رياست نرفت، مگر اين كه هلاك شد.
عرض كردم: فدايت شوم: پس همه ما به هلاكت در افتاده ايم؛ زيرا هيچ يك از ما نيست، جز اين كه دوست دارد اسمش برده شود و مردم به سراغ او بيايند و از وى علم و دانش بياموزند!
حضرت فرمود: متوجّه نشدى، مقصود اين است كه مردى را بدون دليل عَلَم (بُت) كنى و هر چه گفت باور نمايى و مردم را به گفته هاى او دعوت كنى .
( معاني الأخبار : ۱۸۰/۱ )
النهاية : در حديث آمده است:
« فيهِ : اُغدُ عالما أو مُتَعَلِّما و لا تَكُن إمَّعَةً »
الإمَّعَةُ ـ بكسر الهمزة و تشديد الميم ـ : الذي لا رأيَ له فهو يتابع كلَّ أحدٍ على رأيِهِ ،
و الهاء فيه للمبالغة ، و يقال فيه إمَّعٌ أيضا ، و لا يقال للمرأة : إمَّعَةٌ ···
و قيل : هو الذي يقول لكلِّ أحدٍ : أنا مَعكَ ،
و منه حديثُ ابنِ مسعودٍ رضى الله عنه « لا يَكونَنَّ أحَدُكُم إمَّعَةً . قيلَ : و ما الإمَّعَةُ ؟ قالَ : الذي يقولُ : أنا مَع الناسِ » .
« يا دانشمند باش يا دانش آموز و اِمّعه مباش ».
اِمّعه ـ به كسر همزه و تشديد ميم ـ كسى را گويند كه از خود رأى و اراده اى ندارد و از نظر اين و آن پيروى مى كند.
هاء در اين كلمه براى مبالغه است [ نه تأنيث ] و به همين جهت اِمَّع نيز گفته مى شود و چنين نيست كه براى زن اِمّعة بگويند .
[ بلكه اِمّع هم گفته مى شود . زيرا هاء آن براى مبالغه است نه تأنيث ]···
بعضى گفته اند: امّعه كسى است كه به همه مى گويد: من با تو هستم .
از اين معناست حديث ابن مسعود رضى اللّه عنه: « هرگز كسى از شما اِمّعه نباشد. گفته شد: امّعه چيست؟ فرمود: كسى كه مى گويد: من با مردم [ و تابع جماعت ] هستم ».
( النهاية : ۱/۶۷)
كسى كه تقليد از او رواست .
امام زين العابدين عليه السلام :
إذا رَأيتُمُ الرجُلَ قد حَسَّنَ سَمتَهُ و هَديَهُ و تَماوَتَ في مَنطِقِهِ و تَخاضَعَ في حَرَكاتِهِ فَرُوَيدا لا يَغُرَّنَّكُم ، فما أكثَرَ مَن يُعجِزُهُ تَناوُلُ الدنيا و رُكوبُ المَحارِمِ مِنها، لِضَعفِ نِيَّتِهِ و مَهانَتِهِ و جُبنِ قَلبِهِ ، فَنَصَبَ الدِّينَ فخّا لها !···و إذا وَجَدتُموهُ يَعِفُّ عنِ المالِ الحَرامِ فَرُوَيدا لا يَغُرَّنَّكُم ، فإنَّ شَهَواتِ الخَلقِ مُختَلِفَةٌ ···و لكنَّ الرجُلَ كُلَّ الرجُلِ نِعمَ الرجُلُ هُو الذي جَعَلَ هَواهُ تَبِعا لأمرِ اللّه ِ و قُواهُ مَبذولَةً في رِضَى اللّه ِ ، يَرَى الذُّلَّ مَع الحَقِّ أقرَبَ إلى عِزِّ الأبدِ مِن العِزِّ في الباطِلِ ، و يَعلَمُ أنَّ قَليلَ ما يَحتَمِلُهُ مِن ضَرّائها يُؤدِّيهِ إلى دَوامِ النَّعيمِ ··· فذلِكُمُ الرجُلُ نِعمَ الرجُلُ ، فبِهِ فَتَمَسَّكُوا ، و بسُنَّتِهِ فاقتَدُوا ، و إلى رَبِّكُم فبِهِ فَتَوَسَّلوا ، فإنّهُ لا تُرَدُّ لَهُ دَعوَةٌ ، و لا تَخِيبُ لَهُ طَلِبةٌ .
اگر ديديد كسى ظاهر الصلاح است و در گفتارش دم از پارسايى مى زند و در حركات و رفتارهايش اظهار فروتنى مى كند، بپاييد كه فريبتان ندهد؛ زيرا، چه بسيارند كسانى كه به سبب ضعف و سستى در انديشه و بزدلى، دستشان از دنيا و ارتكاب حرامهاى آن كوتاه است. اينان دين را دام دنيا كرده اند···و اگر ديديد از خوردن مال حرام خوددارى مى كند، بپاييد كه شما را نفريبد؛ چرا كه اميال و خواهشهاى مردم گوناگون است···اما مرد به تمام معنا مرد، آن مردى است كه هواى نفْسِ خود را پيرو فرمان خداوند گرداند و تواناييهايش را در راه رضاى خدا به كار گيرد. ضعف و خوارى همراه حق را، از عزّت و قدرت توأم با باطل، به عزّت و قدرت ابدى نزديكتر ببيند و بداند كه رنج و سختيهاى اندكى را كه در دنيا تحمّل مى كند، او را به نعمت پاينده مى كشاند··· اين است آن مرد، نيكو مرد. پس به دامان او چنگ زنيد و راه و روش او را سر مشق خود كنيد و در درگاه پروردگارتان به او توسّل جوييد؛ زيرا كه هيچ دعايى از او ردّ نمى شود و هيچ يك از خواهشهاى او بى پاسخ نمى ماند.
( الاحتجاج : ۲/۱۵۹/۱۹۲ )
امام عسكرى عليه السلام ـ درباره آيه « پس واى بر كسانى كه از پيش خود كتاب مى نويسند و آن گاه مى گويند: اين از جانب خداست···» ( البقرة : ۷۹ ) ـ فرمود :
مردى به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد: اگر قوم يهود براى شناخت تورات راهى جز اين نداشتند كه آن را از دانشمندان [احبار ]خود بشنوند و فرا گيرند، چرا خداوند آنان را به سبب تقليد از علمايشان و پذيرفتن سخنان آنان نكوهش كرده است؟ جز اين است كه عوام يهود نيز مانند عوام ما هستند كه از علمايشان تقليد مى كنند؟
حضرت [ صادق عليه السلام ] فرمود: ميان عوام و علماى ما با عوام و علماى يهود از جهتى فرق است و از جهتى نقطه اشتراك. نقطه اشتراك آنها در اين است كه خداوند همچنان كه عوام يهود را نكوهش كرده، عوام ما را نيز به سبب تقليد از علمايشان نكوهش كرده است و اما از اين جهت كه با هم فرق دارند، نه آن مرد عرض كرد: يا بن رسول اللّه ! برايم توضيح دهيد.
حضرت فرمود : إنَّ عَوامَّ اليَهودِ كانوا قد عَرَفُوا عُلَماءَهُم بالكَذِبِ الصُّراحِ ، و بأكلِ الحَرامِ و الرّشاءِ ، و بتَغييرِ الأحكامِ عن واجِبِها بالشَّفاعاتِ و العِناياتِ و المُصانَعاتِ ، و عَرَفُوهُم بالتَّعَصُّبِ الشَّديدِ الذي يُفارِقُونَ بهِ أديانَهُم ، و أنّهُم إذا تَعَصَّبوا أزالُوا حُقوقَ مَن تَعَصَّبوا علَيهِ و أعطَوا ما لا يَستَحِقُّهُ مَن تَعَصَّبوا له مِن أموالِ غيرِهِم ، و ظَلَمُوهُم مِن أجلِهِم، و عَرَفُوهُم يُقارِفُونَ المُحَرّماتِ ، و اضطُرُّوا بمَعارِفِ قُلوبِهِم إلى أنَّ مَن فَعَلَ ما يَفعَلُونَهُ فهُو فاسِقٌ لا يَجوزُ أن يَصدُقَ علَى اللّه ِ و لا علَى الوَسائطِ بينَ الخَلقِ و بينَ اللّه ِ، فلذلكَ ذَمَّهُم لَمّا قَلَّدُوا مَن قد عَرَفوهُ ، و مَن قد عَلِموا أنّهُ لا يَجوزُ قَبولُ خَبَرِهِ و لا تَصديقُهُ في حِكايَتِهِ ···و كذلكَ عَوامُّ اُمَّتِنا إذا عَرَفُوا مِن فُقَهائهِمُ الفِسقَ الظاهِرَ و العَصَبيَّةَ الشَّديدَةَ و التَّكالُبَ على حُطامِ الدنيا و حَرامِها··· فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ اليَهودِ الذينَ ذَمَّهُمُ اللّه ُ بالتَّقليدِ لِفَسَقَةِ فُقَهائهِمفَأمّا مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدينِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِيعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن يُقَلِّدُوهُ ، و ذلكَ لا يكونُ إلاّ بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا جَميعَهُم .
عوام يهود مى دانستند كه علمايشان آشكارا دروغ مى گويند، حرام و رشوه مى خورند، احكام واجب [ الهى ] را با ميانجيگريها و ملاحظه كاريها و رشوه گيريها تغيير مى دهند. مى دانستند آنها مبتلا به جانبداريهاى شديدى هستند كه بر اثر آن دين و آيين و عقايد خود را كنار مى گذارند و حقوق كسى را كه بر ضدّ او تعصّب دارند پايمال مى كنند و اموال ديگران را به ناحق به كسى مى دهند كه جانبدار او هستند و به خاطر آنان دست به ظلم و حق كشى مى آلايند. مى دانستند كه مرتكب امور حرام مى شوند و با اين شناخت قلبى خود، الزاما باور داشتند كه هر كس كارهاى احبار يهود را انجام دهد فاسق است و نمى تواند سخنگوى خدا و واسطه ميان او و مردم باشد. بنا بر اين، چون از كسانى كه چنين شناختى از آنها داشتند و مى دانستند كه نبايد خبر آنها را پذيرفت و نقلى كه مى كنند باور كرد، پيروى مى كردند، خداوند آنان را مورد نكوهش قرار داد عوام امّت ما نيز چنين اند. آنان هم اگر بدانند كه فقهايشان آشكارا فسق و گناه مى كنند و به تعصّبات و جانبداريهاى شديد مبتلايند و شيفته متاع دنيا و حرامهاى آن هستند··· اگر از چنين فقهايى تقليد كنند، مانند همان يهوديانى هستند كه خداوند آنان را، به سبب تقليد و پيروى از فقهاى فاسق و بدكارشان، نكوهش كرده است .اما هر فقيهى كه خويشتندار و نگهبان دين خود باشد و با هواى نفْسش بستيزد و مطيع فرمان مولايش باشد، بر عوام است كه از او تقليد كنند و البته اين ويژگيها را تنها برخى فقهاى شيعه دارا هستند، نه همه آنها.
( الاحتجاج : ۲/۵۱۰/۳۳۷ )
میزان الحکمه،جلد نهم.