داوری میان مردم در احادیث
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0عناوین
كسى كه حق قضاوت دارد ...
امام على عليه السلام ـ به شريح ـ فرمود:
يا شُرَيحُ ، قد جَلَستَ مَجلِسا لا يَجلِسُهُ إلاّ نَبيٌّ أو وَصيُّ نَبيٍّ أو شَقيٌّ .
اى شريح! تو در جايى نشسته اى كه جز پيامبرى يا وصىّ پيامبرى و يا شقاوتمندى در آن جا نمى نشيند.
( الكافي : ۷/۴۰۶/۲ )
امام صادق عليه السلام :
اتَّقُوا الحُكومَةَ ؛ فإنَّ الحُكومَةَ إنّما هي لِلإمامِ العالِمِ بالقَضاءِ ، العادِلِ في المُسلمينَ ، لِنَبيٍّ أو وَصيِّ نبيٍّ .
از داورى كردن بپرهيزيد؛ زيرا [ منصب ] داورى در حقيقت از آنِ امامى است كه در قضاوت دانا باشد و در ميان مسلمانان به عدالت حكم كند؛ از آنِ پيغمبرى يا وصىّ پيغمبرى .
( الكافي : ۷/۴۰۶/۱ )
داورى بردن پيش طاغوت :
امام صادق عليه السلام ـ درباره دو نفر از اصحابش كه با هم بر سر وام يا ارثيه اى اختلاف داشتند و داورىِ ميان خود را پيش طاغوت بردند ـ فرمود :
مَن تَحاكَمَ إلَى الطاغوتِ فَحُكِمَ لَهُ فإنّما يَأخُذُ سُحتا و إن كانَ حَقُّهُ ثابِتا لَهُ ، لأنّهُ أخَذَ بحُكمِ الطاغوتِ ، و قد أمَرَ اللّه ُ أن يَكفُرَ بهِ .
هر كه داورى پيش طاغوت (حاكم ستمگر) برد و او به نفعش حكم صادر كند، آنچه مى گيرد حرام است هر چند حق مسلّم او باشد؛ زيرا به حكم طاغوت گرفته است حال آن كه خداوند دستور داده است به طاغوت كفر ورزيده شود.
( الكافي : ۷/۴۱۲/۵ )
امام صادق عليه السلام :
أيُّما مؤمنٍ قَدَّمَ مُؤمنا في خُصومَةٍ إلى قاضٍ أو سُلطانٍ جائرٍ فَقَضى علَيهِ بغَيرِ حُكمِ اللّه ِ فَقَد شَرِكَهُ في الإثمِ .
هر مؤمنى (شيعه اى) كه مؤمن ديگرى (همكيش خود) را در اختلاف و دعوايى به نزد قاضى يا سلطانى ستمگر برد و آن قاضى يا سلطان بر خلاف حكم خداوند حكمى صادر كند، آن مؤمن شريك گناه آن قاضى است
( الكافي : ۷/۴۱۱/۱ )
امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال ابو بصير از آيه « و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و [ به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به حكّام مدهيد » ( البقرة : ۱۸۸ ) ـ فرمود :
يا أبا بَصيرٍ ، إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ قد عَلِمَ أنَّ في الاُمَّةِ حُكّاما يَجُورُونَ ، أما إنّهُ لم يَعنِ حُكّامَ أهلِ العَدلِ و لكنَّهُ عَنى حُكّامَ أهلِ الجَورِيا أبا محمّدٍ ، إنّهُ لو كانَ لكَ على رجُلٍ حَقٌّ فَدَعَوتَهُ إلى حُكّامِ أهلِ العَدلِ فَأبى علَيكَ إلاّ أن يُرافِعَكَ إلى حُكّامِ أهلِ الجَورِ لِيَقضُوا لَهُ لَكانَ مِمَّن حاكَمَ إلَى الطاغوتِ ، و هُو قَولُ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ : «أ لَم تَرَ إلَى الّذينَ يَزعُمُونَ ···» .
اى ابو بصير! خداوند عزّ و جلّ مى داند كه در ميان اين امّت داورانى ستمگر وجود دارند. بدان كه مقصود خداوند [ در اين آيه ] داوران عادل نيست، بلكه مقصودش حكّام و داوران ستمگر [ و حق كُش ] است
اى ابا محمّد! اگر بر عهده كسى حقّى داشتى و او را به داورى نزد داوران عادل فرا خواندى و او نپذيرفت و اصرار كرد دعوا را نزد حاكمان ستمگر بُرد تا به نفع او داورى كنند، اين شخص از جمله كسانى است كه داورى را به نزد طاغوت برده است و خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد : « آيا نديده اى كسانى را كه مى پندارند···». ( النساء : ۶۰ )
( الكافي : ۷/۴۱۱/۳ )
داورانِ به حقّ :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
المُقسِطُونَ عندَ اللّه ِ يَومَ القِيامَةِ على مَنابِرَ مِن نورٍ عن يَمينِ الرَّحمنِ ، و كِلتا يَدَيهِ يَمينٌ ، الذينَ يَعدِلُونَ في حُكمِهِم و أهلِيهِم و ما وُلُّوا .
دادگرانِ از نظر خداوند، در روز قيامت بر فراز منبرهاى نورانى در سمت راست خداوند رحمانند ـ و هر دو دست خدا راست است ـ
همان دادگرانى كه در حكومت ( داورى ) خود و در ميان خانواده خويش و نسبت به هر كسى كه سرپرست آنها هستند به عدالت رفتار مى كنند.
( السنن الكبرى : ۱۰/۱۵۰/۲۰۱۶۲ )
امام على عليه السلام :
أفضَلُ الخَلقِ أقضاهُم بالحَقِّ ، و أحَبُّهُم إلَى اللّه ِ سبحانَهُ أقوَلُهُم للصِّدقِ .
برترين مردم داورترين آنها به حق است و محبوبترين آنان نزد خداوند سبحان راست گوترين آنهاست.
امام صادق عليه السلام :
إيّاكُم أن يُحاكِمَ بعضُكُم بَعضا إلى أهلِ الجَورِ ، و لكنِ انظُرُوا إلى رجُلٍ مِنكُم يَعلَمُ شيئا مِن قَضايانا فاجعَلُوهُ بينَكُم،
فإنّي قد جَعَلتُهُ قاضيَا فتَحاكَمُوا إلَيهِ .
مبادا فردى از شما ( شيعيان ) از ديگرى نزد سلطان ستمگر شكايت كند. بلكه ببينيد چه كسى از خود شما با احكام و داوريهاى ما آشناست . همو را ميان خود داور قرار دهيد؛
زيرا كه من او را قاضى شما قرار داده ام . پس براى داورى ميان خود، نزد او رويد .
(كتاب من لا يحضره الفقيه : ۳/۲/۳۲۱۶ )
امام صادق عليه السلام ـ خطاب به ابو خديجه هنگامى كه او را به سوى اصحاب خود فرستاد ـ فرمود :
قُلْ لَهُم : إيّاكُم إذا وَقَعَت بينَكُم خُصومَةٌ أو تَدارى بينَكُم في شيءٍ مِن الأخذِ و العَطاءِ أن تَتحاكَمُوا إلى أحَدٍ مِن هؤلاءِ الفُسّاقِ ، اِجعَلُوا بينَكُم رجُلاً مِمَّن قد عَرَفَ حَلالَنا و حَرامَنا ، فإنّي قد جَعَلتُهُ قاضيَا ، و إيّاكُم أن يُخاصِمَ بَعضُكُم بَعضا إلَى السُّلطانِ الجائرِ
به آنان بگو: مبادا هر گاه ميان شما مرافعه اى پيش آمد يا درباره چيزى از قرض و طلب ميانتان اختلافى شد، كار داورى را به نزد يكى از اين فاسقان ببريد. [ بلكه ] از ميان خود مردى را كه با حلال و حرام ما آشناست داور قرار دهيد؛ زيرا من او را داور قرار داده ام. زنهار كه براى رفع دعواى خود به سلطان ستمگر مراجعه كنيد.
( تهذيب الأحكام : ۶/۳۰۳/۸۴۶ )
بحار الأنوار : معصوم عليه السلام فرمود :
خَيرُ الناسِ قُضاةُ الحَقِّ .
بهترين مردم، داورى كنندگانِ به حق هستند.
تن دادن به داورى اسلام :
( بحار الأنوار : ۱۰۴/۲۶۶/۲۰ )
صحيح مسلم:
إنّ رجُلاً مِن الأنصارِ خاصَمَ الزُّبيرَ عندَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في شِراجِ الحَرّةِ التي يَسقُونَ بها النَّخلَ ، فقالَ الأنصاريُّ : سَرِّحِ الماءَ يَمُرَّ ! فأبى علَيهِم ، فاختَصَمُوا عِند رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله للزُّبيرِ : اسْقِ يا زُبيرُ ثُمّ أرسِلِ الماءَ إلى جارِكَ ، فَغَضِبَ الأنصاريُّ ، فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ ، أن كانَ ابنَ عَمَّتِكَ ! فَتَلَوَّنَ وَجهُ نَبيِّ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ثُمّ قالَ : يا زُبيرُ اسْقِ ، ثُمّ احبِسِ الماءَ حتّى يَرجِعَ إلَى الجُدُرِ .
فقالَ الزُّبيرُ : و اللّه ِ ، إنّي لأحسَبُ هذهِ الآيةَ نَزَلَت في ذلكَ : « فَلا وَ ربِّكَ لا يُؤمِنونَ ··· »
مردى از انصار با زبير بر سر جوى آب حرّه كه نخلها را از آن آب مى دادند اختلاف پيدا كرد. او به زبير گفت: جلوى آب را رها كن برود اما زبير امتناع كرد. داورى را به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بردندرسول خدا صلى الله عليه و آله به زبير فرمود: اى زبير! نخلهايت را آب بده و آن گاه آب را به طرف [ زمين ] همسايه ات رها كن. مرد انصارى عصبانى شد و گفت: اى رسول خدا! چون پسر عمّه ات بود [ اين گونه داورى كردى ] ؟ رنگ رخسار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [ از خشم ] تغيير كرد. آن گاه فرمود: اى زبير! نخلهايت را آب بده و سپس جلو آب را ببند تا به طرف ديوارها برگردد.
زبير گفت: به خدا سوگند كه انگار اين آيه در اين باره نازل شد: « ولى چنين نيست، به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند···».. ( النساء : ۶۵ )
امام باقر عليه السلام ـ درباره آيه « ولى چنين نيست، به پروردگارت قسم···» ـ فرمود :
التَّسليمُ : الرِّضا و القُنوعُ بقَضائهِ
تسليم بودن يعنى خشنود و قانع بودن به داورى آن حضرت. ( النساء : ۶۵ )
( بحار الأنوار : ۲/۲۰۴/۸۹ )
امام صادق عليه السلام :
إذا حَكَمَ [ يَعني القاضيَ ] بِحُكمِنا فلم يَقبَلْهُ مِنهُ فإنّما استَخَفَّ بحُكْمِ اللّه ِ و علَينا رَدَّ ، و الرادُّ علَينا الرادُّ عَلَى اللّه ِ ، و هُو على حَدِّ الشركِ باللّه ِ .
هر گاه بر اساس حكم ما داورى كند [ يعنى قاضى ] و [ خواهان يا خوانده ] حكم او را نپذيرد، در حقيقت حكم خدا را خوار شمرده و سخن ما را رد كرده است و هر كه ما را رد كند خدا را رد كرده و اين عمل در حدّ شرك به خداست.
( الكافي : ۱/۶۷/۱۰)
هر كه بر اساس آنچه خدا نازل كرده است داورى نكند ...
امام على عليه السلام :
إنَّ أبغَضَ الخَلائقِ إلَى اللّه ِ رجُلانِ : ··· و رجُلٌ ··· جَلَسَ بينَ الناسِ قاضيَا ضامِنا لِتخليصِ ما التَبَسَ على غيرِهِ، فإن نَزَلَت بهِ إحدَى المُبهَماتِ هَيَّأ لَها حَشوا رَثّا مِن رَأيِهِ ثُمّ قَطَعَ بهِ ، فهُو مِن لَبْسِ الشُّبُهاتِ في مِثلِ نَسجِ العَنكَبوتِ ، لا يَدري أصابَ أم أخطَأ ··· تَصرُخُ مِن جَورِ قَضائهِ الدِّماءُ ، و تَعِجُّ مِنهُ المَواريثُ .
منفورترين خلايق نزد خداوند دو مردند: ··· و مردى كه ··· ميان مردم به داورى مى نشيند و خود را عهده دار روشن ساختن شبهات و مشكلات ديگرى مى بيند. اگر قضيه مشكل و مبهمى برايش پيش آيد، پاسخهايى مهمل و پوسيده از پيش خود براى آن آماده مى كند و بر طبق آنها حكم مى دهد. داوريهايش مانند تار عنكبوت [ سست ] است، خودش نمى داند كه درست حكم كرد، يا نادرست··· از ستم داورى او خونها فرياد مى زنند و ميراثها [ كه بر اساس داورى ناحق او به صاحبانش نرسيده ] مى نالند.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۷ )
امام صادق عليه السلام :
مَن حَكَمَ في دِرهَمَينِ بغيرِ ما أنزَلَ اللّه ُ فقد كَفَرَ ، و مَن حَكَمَ في دِرهَمَينِ فَأخطَأ كَفَرَ .
هر كس درباره دو درهم ، بر خلاف آنچه خدا نازل كرده است داورى كند، بى گمان كافر شده و هر كس درباره دو درهم داورى كند و حكم خطا صادر كند، كفر ورزيده است.
( بحار الأنوار : ۱۰۴/۲۶۵/۱۴ )
تفسير العيّاشى ـ به نقل از عبد اللّه بن مسكان ـ : امام صادق عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كنند كه فرمود:
عبدُ اللّه ِ بن مُسكانَ عن الإمام الصّادقِ عَن آبائه عليهم السلام : قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :
مَن حَكَمَ في دِرهَمَينِ بِحُكمِ جَورٍ ثُمّ جَبَرَ (كَبُرَ) علَيهِ كانَ مِن أهلِ هذهِ الآيَةِ « و مَن لَم يَحْكُمْ بما أنزَلَ اللّه ُ فأُولئكَ هُمُ الكافِرونَ »
فقلتُ : يا بنَ رسولِ اللّه ِ ، كيفَ يَجبُرُ علَيهِ ؟ قالَ : يكونُ لَهُ سَوطٌ و سِجنٌ فَيَحكُمُ علَيهِ ، فإن رَضِيَ بحُكمِهِ و إلاّ ضَربَهُ بسَوطِهِ و حَبَسَهُ في سِجنِهِ .
هر كس درباره دو درهم [ مورد اختلاف ميان دو كس ] به ناحق داورى كند و سپس نسبت به او اِعمال زور كند، از مصاديق اين آيه است:
« و كسانى كه مطابق آنچه خدا نازل كرده است داورى نكنند، آنان خود،ستمگرانند ». ( المائدة : ۴۴ )
عرض كردم: يا بن رسول اللّه ! يعنى چه نسبت به او اِعمال زور كند؟ فرمود: تازيانه و زندان داشته باشد و بر ضدّ او حكمى صادر كند، به طورى كه اگر حكم او را نپذيرفت با تازيانه وى را بزند و به زندانش افكند.
( تفسير العيّاشيّ : ۱/۳۲۳/۱۲۰ )
الدرّ المنثور ـ به نقل از حكيم بن جبير ـ :
دَخَلتُ على عليِّ ابنِ الحُسينِ فسألتُهُ عن هذهِ الآياتِ التي في المائدةِ ، و حَدَّثتُهُ أنّي سَألتُ عنها سعيدَ ابنَ جُبَيرٍ و مِقسَما ، قالَ : فما قالَ مِقسَمٌ ؟ فأخبرتُهُ بما قالَ . قالَ : صَدَقَ ، و لكنَّه كَفَرَ ليسَ كَكُفرِ الشِّركِ ، و فَسقَ ليس كَفِسقِ الشِّركِ ، و ظَلَمَ ليسَ كظُلمِ الشِّركِ .
خدمت على بن حسين [ عليهما السلام ] رسيدم و از اين آياتى كه در سوره مائده هست از ايشان سؤال كردم و به عرض ايشان رساندم كه من در اين باره از سعيد بن جبير و مِقسَم نيز سؤال كرده ام حضرت فرمود: مقسم چه جواب داد؟ من جواب مقسم را به ايشان گفتم. حضرت فرمود: درست گفته است. كفر است، اما نه مانند كفر ناشى از شرك؛ فسق است اما نه مانند فسق ناشى از شرك؛ ستم است، ليكن نه مانند ستم ناشى از شرك.
( الدرّ المنثور : ۳/۸۹ )
قاضى حق كُش :
امام صادق عليه السلام ـ به نقل از پدرش ـ فرمود :
أنّهُ اشتكى عينَهُ، فعادَهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فإذا عَليُّ عليه السلام يصيحُ ، فقالَ لَهُ النّبيُّ صلى الله عليه و آله : أ جَزَعا أم وَجَعا يا عليُّ ؟ قالَ : يا رسولَ اللّه ِ ، ما وَجِعتُ وَجَعا قَطُّ أشَدَّ مِنهُ . قالَ : يا عليُّ ، إنّ مَلَكَ المَوتِ إذا نَزَلَ لِيَقبِضَ رُوحَ الفاجِرِ نزَلَ مَعهُ بِسَفُّودٍ مِن نارٍ فَيَنزِعُ رُوحَهُ بهِ فَتَصيحُ جَهنَّمُ ! فاستَوى عليٌّ عليه السلام جالِسا ، فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ ، أعِدْ عَلَيَّ حَديثَكَ فَقَد أنساني وَجَعي ما قُلتَ ، فهَل يُصيبُ ذلكَ أحَدا مِن اُمَّتِكَ؟ قالَ : نَعَم ، حُكّاما جائرِينَ ، و آكِلَ مالِ اليَتيمِ ، و شاهِدَ الزُّورِ .
على عليه السلام از درد چشم شكايت و ناله مى كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله به عيادتش رفت و به او فرمود : اى على! ناشكيبايى مى كنى يا از درد مى نالى؟ عرض كرد: اى رسول خدا! هرگز دردى به اين سختى نديده ام. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى على! زمانى كه ملك الموت براى گرفتن جان گنهكار فرود آيد، سيخى آتشين با خود مى آورد و به وسيله آن جان او را مى گيرد و دوزخ فرياد مى كشد! على عليه السلام راست نشست و عرض كرد: اى رسول خدا! سخن خود را برايم تكرار كنيد؛ زيرا از شدّت درد متوجه نشدم چه فرموديد. آيا اين عذاب به كسى از امّت شما هم مى رسد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آرى، قاضيان حق كُش و خورنده مال يتيم و شهادت دهنده به دروغ.
( تهذيب الأحكام : ۶/۲۲۴/۵۳۷ )
خطرناك بودن كار قضاوت :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن وَلِيَ القَضاءَ فَقَد ذَبَحَ نفسَهُ بغيرِ سِكِّينٍ .
هر كه عهده دار قضاوت شود، خود را بدون كارد سر بريده است.
( كنز العمّال : ۱۴۹۹۹ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن جُعِلَ قاضيا بينَ النّاسِ فقد ذُبِحَ بغيرِ سِكِّينٍ .
هر كه به كار قضاوت گماشته شود، بدون كارد سر بريده شده است..
( سنن ابن ماجة : ۲/۷۷۴/۲۳۰۸، عوالي اللآلي : ۲/۳۴۲/۳ )
مستدرك الوسائل : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مَن جُعِلَ قاضيا فَقَد ذُبِحَ بغيرِ سِكِّينٍ . فقيلَ : يا رسولَ اللّه ِ ، و ما الذَّبحُ ؟ قالَ : نارُ جهنَّمَ .
هر كه كار قضاوت به او وا گذار شود، بدون كارد سر بريده شده است. عرض شد: اى رسول خدا! منظور از سر بريدن چيست؟ فرمود: آتش دوزخ.
( مستدرك الوسائل : ۱۷/۲۴۳/۲۱۲۳۳ )
مجالس قاضيان ستمكار و حق كُش :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
عَجَّ حَجَرٌ إلَى اللّه ِ فقالَ : إلـهي و سَيِّدي ، عَبَدتُكَ كذا و كذا سَنَةً ، ثُمّ جَعَلتَني في اُسِّ كَنيفٍ ! فقالَ : أ ما تَرضى أن عَزَلتُ بكَ عن مَجالِسِ القُضاةِ؟! .
سنگى به درگاه خدا ناليد و گفت: معبودا و سرورا! چندين و چند سال تو را عبادت كردم و حالا مرا سنگ پى مستراحى قرار داده اى! خداوند فرمود: خوشحال نيستى كه تو را از جايگاه نشستن قاضيان دور كرده ام؟.
( كنز العمّال : ۱۴۹۹۱ )
كتاب من لا يحضره الفقيه : محمّد بن مسلم مى گويد :
مَرَّ بي أبو جعفرٍ عليه السلام و أنا جالِسٌ عندَ القاضي بالمَدينةِ ، فدخلتُ علَيهِ مِن الغَدِ فقالَ لي : ما مَجلِسٌ رَأيتُكَ فيه أمسِ؟ قلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنّ هذا القاضيَ بي مُكرِمٌ فَرُبَّما جَلَستُ إلَيهِ . فقالَ لي : و ما يُؤْمِنُكَ أن تَنزِلَ اللَّعنَةُ فَتَعُمَّكَ مَعهُ ! .
امام باقر عليه السلام بر من كه در كنار قاضىِ مدينه نشسته بودم، گذشت. فرداى آن روز كه خدمت آن حضرت رسيدم، به من فرمود: آن چه مجلسى بود كه ديروز تو را در آن جا ديدم؟ عرض كردم: فدايت شوم، اين قاضى نسبت به من لطف و محبّت دارد. لذا گاهى اوقات پيش او مى نشينم.حضرت فرمود: چه تأمينى دارى كه لعنت[ خدا براو] فرود آيد و تو را هم فرا نگيرد؟.
( كتاب من لا يحضره الفقيه : ۳/۵/۳۲۲۴. )
امام صادق عليه السلام :
إنَّ النَّواويسَ .حديث شَكَت إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ شِدَّةَ حَرِّها ، فقالَ لَها عَزَّ و جلَّ : اسكُتي ؛ فإنَّ مَواضِعَ القُضاةِ أشَدُّ حَرّا مِنكِ ! .
نواويس ( جايگاهى است در دوزخ ) از گرماى سخت خود به درگاه خداوند عزّ و جلّ شكايت كرد. پس خداوند عزّ و جلّ خطاب بدان فرمود: خاموش باش؛ همانا جايگاه قاضيان گرمايش سخت تر از توست!.
( موضع في جهنّم - كتاب من لا يحضره الفقيه : ۳/۶/۳۲۲۶. )
سختى حسابرسى قاضى در قيامت :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنَّ القاضيَ العَدلَ لَيُجاءُ بهِ يَومَ القِيامَةِ فَيَلقَى مِن شِدَّةِ الحِسابِ ما يَتَمَنّى أن لا يكونَ قَضى بينَ اثنَينِ في تَمرَةٍ قَطُّ .
در روز قيامت قاضى دادگر را مى آورند و چنان حساب سختى از او مى كشند كه آرزو مى كند كاش هرگز حتى درباره يك خرما ميان دو نفر داورى نكرده بود..
( كنز العمّال : ۱۴۹۸۸ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لَيَأتِيَنَّ علَى القاضي العَدلِ يَومَ القِيامَةِ ساعَةٌ يَتَمَنّى أنّهُ لم يَقْضِ بينَ اثنَينِ في تَمرَةٍ قَطُّ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
يُؤتى بالقاضي يَومَ القِيامَةِ فَيَلقَى مِن الهَولِ قَبلَ الحِسابِ ما يَوَدُّ أنّهُ لم يَقضِ بينَ اثنَينِ في تَمرَةٍ .
روز قيامت قاضى را مى آورند و پيش از آن كه به حسابش رسيدگى شود با چنان هول و هراسى مواجه مى شود كه آرزو مى كند اى كاش ميان دو نفر حتى درباره يك دانه خرما داورى نكرده بود .
( كنز العمّال : ۱۵۰۰۹)
داوطلب شدن براى قضاوت :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَنِ ابتَغى القَضاءَ و سَألَ فيهِ الشُّفَعاءَ وُكِلَ إلى نفسِهِ ، و مَن اُكرِهَ علَيهِ أنزَلَ اللّه ُ علَيهِ مَلَكا يُسَدِّدُهُ .
هر كه جوياى منصب قضاوت باشد و براى رسيدن به آن متوسّل به اين و آن شود، خداوند او را به خودش وا گذارد و هر كه مجبور به پذيرفتن آن شود، خداوند فرشته اى بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد.
( كنز العمّال: ۱۴۹۹۴ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن سَألَ القَضاءَ وُكِلَ إلى نفسِهِ، و مَن اُجبِرَ علَيهِ نَزَلَ علَيهِ مَلَكٌ يُسَدِّدُهُ .
هر كه داوطلب منصب قضاوت شود، خداوند او را به خودش وا گذارد و هر كه اين مسند به او تحميل شود، فرشته اى بر او فرود آيد و استوارش بدارد.
( كنز العمّال : ۱۴۹۹۵ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن طَلَبَ القَضاءَ و استَعانَ علَيهِ وُكِلَ إلَيهِ ، و مَن لم يَطلُبْهُ و لم يَستَعِنْ علَيهِ أنزَلَ اللّه ُ مَلَكا يُسَدِّدُهُ .
هر كه جوياى مسند قضاوت باشد و براى رسيدن به آن از كسى كمك بگيرد، به همان منصب وا گذار شود و هر كه جوياى آن نباشد و براى رسيدن به مسند قضاوت از كسى كمك نجويد، خداوند فرشته اى بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد.
( سنن أبي داوود : ۳/۳۰۰/۳۵۷۸ )
امام صادق عليه السلام :
إنّه[ رسول اللّه صلى الله عليه و آله ]نَهى أن يَتَعَرَّضَ أحَدٌ لِلإمارةِ و الحُكمِ بينَ الناسِ ، فقالَ : مَن سَألَ الإمارَةَ لم يُعَنْ علَيها و وُكِلَ إلَيها ، و مَن أتَتهُ مِن غيرِ مَسألةٍ اُعِينَ علَيها .
رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه كسى داوطلب امارت و داورى ميان مردم شود و فرمود: هر كه خواهان امارت شود، خداوند در كار امارت ياريش نكند و او را با همان كار وا گذارد و هر كس بدون آن كه خواهان امارت شود اين منصب به او وا گذار گردد، در كار آن يارى شود.
( دعائم الإسلام : ۲/۵۲۷/۱۸۷۵ )
ويژگى هاى قاضى از نظر اسلام :
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
ثُمّ اختَرْ لِلحُكمِ بينَ الناسِ أفضَلَ رَعِيَّتِكَ في نَفسِكَ ، ممَّن لا تَضيقُ بهِ الاُمورُ ، و لا تُمَحِّكُهُ الخُصومُ ، و لا يَتَمادى في الزَّلَّةِ ، و لا يَحصَرُ مِنَ الفَيءِ إلَى الحَقِّ إذا عَرَفَهُ ، و لا تُشرِفُ نَفسُهُ على طَمَعٍ ، و لا يَكتَفي بأدنى فَهمٍ دونَ أقصاهُ ، و أوقَفَهُم في الشُّبُهاتِ ، و آخَذَهُم بالحُجَجِ و أقَلَّهُم تَبَرُّما بمُراجَعَةِ الخَصمِ ، و أصبَرَهُم على تَكشُّفِ الاُمورِ ، و أصرَمَهُم عِند اتِّضاحِ الحُكمِ ، مِمّن لا يَزدَهيهِ إطراءٌ ، و لا يَستَميلُهُ إغراءٌ ، و اُولئكَ قَليلٌ ، ثُمّ أكثِر تَعاهُدَ (تَعهُّدَ) قَضائهِ .
براى داورى ميان مردم، بهترين و برترين فردى را كه به نظرت مى رسد از ميان رعيت انتخاب كن؛ كسى كه كارها بر او تنگ نيايد [ و از حل اختلافات در نماند] و [ستيزه گرى ] طرفين دعوا او را به لجاجت و پافشارى در رأى خويش وا ندارد .حديث ، در لغزش فرو نرود و هر گاه حقيقت را شناخت [ و به حكم نادرست خود پى برد ]، از بازگشت به حق خوددارى نكند و خويشتن را در پرتگاه طمع ننشاند و به فهم سطحى قضايا بسنده نكند و دنبال فهم عميق و دقيق آنها باشد. در موارد شبهه ناك بيش از همه درنگ و احتياط كند و بيش از همه دنبال دليل و برهان باشد و از مراجعه داد خواهان كمتر به ستوه آيد و در كشف حقيقت دعاوى، از همه شكيباتر باشد و چون حقيقت روشن شد [ در صدور حكم ]، از هر كس ديگر بيشتر قاطعيت نشان دهد . كسى باشد كه مدح و ستايش، او را فريفته و خودبين نسازد و تشويق و تحريك، او را به سويى متمايل نسازد و البته چنين كسانى اندك شمارند. آن گاه، خودت به كار قضاوت او بسيار رسيدگى كن.
( نهج البلاغة : الكتاب ۵۳ )
امام على عليه السلام :
لا يُقيمُ أمرَ اللّه ِ سبحانَهُ إلاّ مَن لا يُصانِعُ ، و لا يُضارِعُ . ، و لا يَتَّبِعُ المَطامِعَ .
فرمان خداوند سبحان را بر پا ندارد، جز آن كس كه اهل رشوه و كوتاه آمدن نباشد، [ در برابر ستمگر ] كُرنش و اظهار خوارى نكند و از مطامع پيروى ننمايد.
( النهاية : ۳/۵۶ و ص ۸۵ - نهج البلاغة : الحكمة ۱۱۰ )
امام صادق عليه السلام :
لا يَطمَعَنَّ قَليلُ الفِقهِ في القَضاءِ .
كسى كه فقه ( مسائل حقوقى و احكام قضايى ) اندك مى داند، هرگز نبايد به كار قضاوت چشم طمع داشته باشد.
( بحار الأنوار : ۱۰۴/۲۶۴/۵ )
آداب قضاوت :
1 ـ رعايت برابرى ميان طرفين دعوا :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَنِ ابتُلِيَ بالقَضاءِ بينَ المُسلمينَ فَلْيَعدِلْ بَينَهُم في لَحظِهِ و إشارَتِهِ و مَقعدِهِ و مَجلِسِهِ .
هر كه به داورى كردن ميان مسلمانان مبتلا شود، بايد در نگاهها و اشاره كردنها و جاى نشستن و نحوه نشستن خود نسبت به آنها به يكسان رفتار كند .
( كنز العمّال : ۱۵۰۳۲ )
مَن ابتُلِيَ بالقَضاءِ بينَ المُسلمينَ فَلا يَرفَعْ صَوتَهُ على أحَدِ الخَصمَينِ ما لم يَرفَعْ علَى الآخَرِ .
هر كه به قضاوت كردن ميان مسلمانان مبتلا شود، تا زمانى كه صدايش را بر روى يكى از متخاصمين بلند نكرده نبايد به روى ديگرى صدا بلند كند.
( كنز العمّال : ۱۵۰۳۳ )
امام على عليه السلام ـ به شريح ـ فرمود :
ثُمّ واسِ بينَ المسلمينَ بوَجهِكَ و مَنطِقِكَ و مَجلِسِكَ ، حتّى لا يَطمَعَ قَريبُكَ في حَيفِكَ ، و لا يَيأسَ عَدُوُّكَ مِن عَدلِكَ .
ميان مسلمانان در نگاه كردن و سخن گفتن و نشستنت برابرى را رعايت كن، تا نزديكانت به جانبدارى (ستم) تو اميد نبندند و دشمنانت از دادگرى تو، نوميد نشوند.
( وسائل الشيعة : ۱۸/۱۵۵/۱ )
امام على عليه السلام :
يَنبَغي لِلحاكِمِ أن يَدَعَ التَّلَفُّتَ إلى خَصمٍ دونَ خَصمٍ ، و أن يُقَسِّمَ النَّظرَ فيما بينَهُما بالعَدلِ ، و لا يَدَعَ خَصما يُظهِرُ بَغيا على صاحِبِهِ .
شايسته است كه قاضى از التفات كردن به يكى از طرفين دعوا و التفات نكردن به ديگرى خوددارى ورزد و نگاههايش را ميان آن دو عادلانه تقسيم كند و به هيچ طرف دعوا اجازه ندهد به ديگرى زورگويى و دراز دستى كند.
( دعائم الإسلام : ۲/۵۳۳/۱۸۹۵ )
2 ـ تأمّل و درنگ پيش از صدور حكم :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لِسانُ القاضِي بينَ جَمرَتَينِ حتّى يَصيرَ إمّا إلَى الجَنَّةِ، و إمّا إلَى النارِ
زبان قاضى ميان دو اخگر است تا اين كه يا به سوى بهشت رود و يا به سوى آتش.
( كنز العمّال : ۱۴۹۹۲ )
امام على عليه السلام ـ به شريح ـ فرمود :
لِسانُكَ عَبدُكَ ما لم تَتَكَلَّمْ ، فإذا تَكَلَّمتَ فأنتَ عَبدُهُ ، فانظُرْ ما تَقضي ؟ و فيمَ تَقضي؟ و كيفَ تَقضي ؟
تا زمانى كه سخن نگفته اى زبان تو بنده توست و همين كه سخن گفتى، تو بنده آن هستى. پس، مراقب باش كه چه حكمى مى دهى و در چه باره حكم مى دهى و چگونه حكم مى دهى.
( كنز العمّال : ۱۴۴۳۳)
3 ـ بالاتر نبردن صدا از صداى خصم :
امام على عليه السلام ـ در پاسخ به ابو الاسود دؤلى كه پرسيد چرا او را با آن كه مرتكب خيانت و جنايتى نشده است از منصب قضا بركنار كرد ـ فرمود :
إنّي رَأيتُ كلامَكَ يَعلُو على كلامِ الخَصمِ .
ديدم كه صدايت را از صداى خصم بالاتر مى برى.
( عوالي اللآلي : ۲/۳۴۳/۵ )
4 ـ اظهار خستگى نكردن در جلسه قضاوت :
امام على عليه السلام ـ به شريح ـ فرمود :
إيّاكَ و التَّضَجُّرَ و التَّأذِّيَ في مَجلِسِ القَضاءِ ، الذي أوجَبَ اللّه ُ فيهِ الأجرَ ، و يُحسِنُ فيهِ الذُّخرَ لِمَن قَضى بالحَقِّ .
مبادا در مجلس قضاوت اظهار خستگى و ناراحتى كنى؛ مجلسى كه خداوند در آن پاداش قرار داده و براى كسى كه به حق داورى كند ذخيره خوبى در نظر گرفته است.
( الكافي : ۷/۴۱۳/۱ )
5 ـ قضاوت نكردن پيش از شنيدن سخنان طرفين دعوا :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إذا أتاكَ الخَصمانِ فلا تَقضِ لواحِدٍ حتّى تَسمَعَ مِن الآخَرِ ؛ فإنّهُ أجدَرُ أن تَعلَمَ الحقَّ .
هر گاه دو خصم نزد تو آمدند، به سود يكى حكم مده تا سخن طرف ديگر را نيز بشنوى ؛ چرا كه با اين رفتار به حقيقت بهتر پى مى برى.
( بحار الأنوار : ۱۰۴/۲۷۷/۷ )
امام على عليه السلام :
بَعَثَني رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إلَى اليَمَنِ قاضيا ،فقلتُ : يا رسولَ اللّه ِ ، تُرسِلُني و أنا حَديثُ السِّنِّ و لا عِلمَ لي بالقَضاءِ ؟!
فقالَ : إنَّ اللّه َ سَيَهدي قَلبَكَ ، و يُثَبِّتُ لِسانَكَ ، فإذا جَلَسَ بينَ يدَيكَ الخَصمانِ فلا تَقضِيَنَّ حتّى تَسمَعَ مِن الآخَرِ كما سَمِعتَ مِن الأوّلِ ؛ فإنّهُ أحرى أن يَتَبَيَّنَ لَكَ القَضاءُ .
قالَ : فما زِلتُ قاضيا أو [قال :] ما شَكَكتُ في قَضاءٍ بَعدُ .
رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا براى قضاوت به يمن فرستاد.عرض كردم: اى رسول خدا! مرا كه هنوز جوانم و قضاوت نمى دانم مى فرستى؟
فرمود: خداوند به زودى دل تو را هدايت خواهد كرد و زبانت را استوار.هر گاه دو خصم در مقابل تو نشستند، از قضاوت كردن خوددارى كن مگر آن گاه كه همچنان كه به سخنان اوّلى گوش كرده اى سخنان نفر دوّم را نيز بشنوى؛
زيرا در اين صورت كار داورى براى تو روشن تر مى شود.
امام على عليه السلام فرمود: پس از اين رهنمود، من پيوسته درست قضاوت كردم يا [ فرمود:] ديگر در هيچ قضاوتى دچار شك نشدم.
( سنن أبي داوود : ۳/۳۰۱/۳۵۸۲ )
كتاب من لا يحضره الفقيه :
رُويَ عن عليٍّ عليه السلام أنّه قالَ : قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :
إذا تَقاضى إلَيكَ رَجُلانِ فلا تَقضِ لِلأوّلِ حتّى تَسمَعَ مِن الآخَرِ ؛ فإنّكَ إذا فَعلتَ ذلكَ تَبَيَّنَ لكَ القَضاءُ .
قالَ عليٌّ عليه السلام :فما زِلتُ بَعدَها قاضيا ، و قالَ لَهُ النبيُّ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ فَهِّمْهُ القَضاءَ .
از امام على عليه السلام روايت شده است كه : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
هرگاه دو تن براى قضاوت پيش تو آمدند، تا زمانى كه اظهارات هر دو طرف را نشنيده اى به نفع اوّلى حكم نده. پس هر گاه چنين كردى [ سخنان هر دو طرف را شنيدى ]، كار قضاوت و صدور حكم براى تو روشن مى شود .
على عليه السلام فرمود: بعد از اين سفارش، كار قضاوت براى من بسيار آسان شد. پيامبر صلى الله عليه و آله براى آن حضرت دعا كرد كه: بار خدايا! قضاوت را به او بفهمان.
( كتاب من لا يحضره الفقيه : ۳/۱۳/۳۲۳۸ )
سنن الترمذى ـ به نقل از حنَش ـ :
على عليه السلام فرمود :
إذا تَقاضى إليكَ رَجُلانِ فلا تَقضِ للأوّلِ حتّى تَسمَعَ كلامَ الآخَرِ ، فَسَوفَ تَدري كيفَ تَقضي . قالَ عليٌّ عليه السلام: فما زِلتُ بَعدُ قاضيا .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود :
هرگاه دو نفر براى قضاوت نزد تو آمدند، تا اظهارات هر دو را نشنيده اى به سود اولى حكم صادر مكن ؛ زيرا [ اگر به اظهارات هر دو طرف گوش دهى ] به زودى مى فهمى كه چه حكمى صادر كنى.
على عليه السلام فرمود : از آن زمان به بعد همواره درست قضاوت كرده ام .
( سنن الترمذي : ۳/۶۱۸/۱۳۳۱ )
7 ـ قضاوت نكردن در حالت خواب آلودگى :
دعائم الاسلام :
نَهى رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أن يَقضيَ القاضي و هُو غَضبانُ أو جائعٌ أو ناعِسٌ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه قاضى در حال خشم يا گرسنگى و يا خواب آلودگى قضاوت كند.
( دعائم الإسلام : ۲/۵۳۷/۱۹۰۷ )
امام على عليه السلام ـ به رُفاعه ـ فرمود:
لا تَقضِ و أنتَ غَضبانُ ، و لا مِن النَّومِ سَكرانُ .
در حالى كه عصبانى يا مستِ خواب هستى، قضاوت مكن.
( دعائم الإسلام : ۲/۵۳۷/۱۹۰۹ )
8 ـ قضاوت نكردن در حال گرسنگى يا تشنگى :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لا يَقضي القاضي بينَ اثنَينِ إلاّ و هُو شَبعانُ رَيّانُ .
قاضى نبايد ميان دو نفر داورى كند، مگر زمانى كه از خوردنى و نوشيدنى سير باشد.
( كنز العمّال : ۱۵۰۴۰ )
امام على عليه السلام ـ خطاب به شريح ـ فرمود :
و لا تَقعُدَنَّ في مَجلِسِ القَضاءِ حتّى تَطعَمَ .
در مجلس قضاوت منشين، مگر اين كه قبلاً چيزى بخورى.
( الكافي : ۷/۴۱۳/۱ )
9- ميزبان يكى از طرفين دعوا نباشد ...
امام صادق عليه السلام :
إنَّ رجُلاً نَزَلَ بأميرِ المؤمنينَ عليه السلام فمَكَثَ عِندَهُ أيّاما ، ثُمّ تَقَدَّمَ إلَيهِ في خُصومَةٍ لم يَذكُرْها لأميرِ المؤمنينَ عليه السلام ، فقالَ لَهُ : أ خَصمٌ أنتَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : تَحَوَّلْ عنّا ، إنَّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله نَهى أن يُضافَ الخَصمُ إلاّ و مَعهُ خَصمُهُ .
مردى بر امير المؤمنين عليه السلام وارد شد و چند روزى ميهمان آن حضرت بود. سپس نزد ايشان دعوايى مطرح كرد كه قبلاً [يعنى از روز اول ورودش ]با امير المؤمنين در ميان نگذاشته بود. حضرت فرمود: تو شاكى هستى؟ عرض كرد: آرى. امام فرمود: از پيش ما برو؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه شاكى ميهمان [ قاضى ] باشد مگر آن كه طرف دعوايش نيز با او باشد.
( الكافي : ۷/۴۱۳/۴ )
10ـ در گوشى صحبت نكردن در محكمه :
امام على عليه السلام ـ خطاب به شريح ـ فرمود :
لا تُسارَّ أحَدا في مَجلِسِكَ .
در مجلس قضاوت خود، با كسى در گوشى صحبت مكن.
( الكافي : ۷/۴۱۳/۵)
11 ـ مقدّم داشتن متخاصم طرف راست در سخن گفتن :
امام باقر عليه السلام :
قَضى رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أن يُقدَّمَ صاحِبُ اليَمينِ في المَجلِسِ بالكلامِ .
رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين حكم فرمود، كه از طرفين دعوا آن كه در جانب راست مجلس است در سخن گفتن مقدّم شود.
( كتاب من لا يحضره الفقيه : ۳/۱۴/۳۲۴۰ )
امام صادق عليه السلام :
إذا تَقَدَّمتَ مَع خَصمٍ إلى والٍ أو إلى قاضٍ فَكُن عن يَمينِهِ ـ يعني عن يمينِ الخَصمِ ـ .
هر گاه با طرف دعواى خود پيش والى يا قاضى اى رفتى، در طرف راست خصمت قرار بگير.
( كتاب من لا يحضره الفقيه : ۳/۱۴/۳۲۴۱ )
12 ـ تلقين نكردن به گواهان :
دعائم الاسلام :
أنّهُ [رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ]نَهى أن يُحابِيَ القاضي أحَدَ الخَصمَينِ بكَثرَةِ النَّظَرِ و حُضورِ الذِّهنِ ، و نَهى عَن تَلقينِ الشُّهودِ
روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه قاضى با نگاه كردن زياد و التفات به يكى از طرفين مخاصمه، از او جانبدارى كند و از تلقين كردن به گواهان نيز نهى فرمود.
( دعائم الإسلام : ۲/۵۳۳/۱۸۹۳ )
داورترين مردم :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : موسى عليه السلام عرض كرد:
إنّ موسى قالَ : يا رَبِّ ، أيُّ عِبادِكَ أحكَمُ ؟ قالَ : الذي يَحكُمُ للناسِ كما يَحكُمُ لنفسِهِ .
پروردگار من! از بندگان تو چه كسى در قضاوت سرآمد است؟ فرمود: كسى كه براى مردم همان گونه قضاوت كند كه براى خود قضاوت مى كند.
( كنز العمّال : ۴۴۲۶۱ )
امام على عليه السلام :
إذا نَفَذَ حُكمُكَ في نفسِكَ تَداعَت أنفُسُ الناسِ إلى عَدلِكَ .
هر گاه حكم تو درباره خودت نافذ باشد، دلهاى مردمان به عدالت تو روى آورد.
(غرر الحكم : ۴۰۹۵ )
امام على عليه السلام :
امام صادق عليه السلام :
مَن أنصَفَ الناسَ مِن نفسِهِ رُضِيَ بهِ حَكَما لغَيرِهِ .
هر كس با مردم با انصاف باشد، به داورى او ميان ديگران رضايت داده شود.
( الكافي : ۲/۱۴۶/۱۲ )
امام على عليه السلام :
قاضيانى كه خداوند آنها را كمك و راهنمايى مى كند ...
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
ما مِن قاضٍ مِن قُضاةِ المُسلمينَ إلاّ و مَعهُ مَلَكانِ يُسَدِّدانِهِ إلَى الحَقِّ ما لَم يُرِدْ غيرَهُ ، فإذا أرادَ غيرَهُ و جارَ مُتَعمِّدا تَبَرَّأَ مِنهُ المَلَكانِ و وَكَلاهُ إلى نفسِهِ .
هيچ قاضى اى از قاضيان مسلمانان نيست، مگر اين كه دو فرشته با اويند و تا زمانى كه خواهان حقيقت باشد، او را به سوى آن راهنمايى مى كنند. اما هر گاه در پى حقيقت نبود و عمدا ستم و حق كشى كرد، آن دو فرشته از او بيزارى مى جويند و او را به خودش وا مى گذارند.
( كنز العمّال : ۱۴۹۹۳ )
امام على عليه السلام :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنَّ اللّه َ تعالى مَع القاضي ما لَم يَحِفْ عَمدا .
خداوند متعال با قاضى است، تا زمانى كه عمدا ستم ( حق كشى ) نكند.
( كنز العمّال : ۱۴۹۸۶ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنَّ اللّه َ مَع القاضي ما لَم يَجُرْ ، فإذا جارَ تَخَلَّى عَنهُ و لَزِمَهُ الشيطانُ .
تا زمانى كه قاضى گرفتار ستم و انحراف نشود، خداوند با اوست. پس هر گاه به ستم و انحراف دچار شد، خداوند از او دست مى كشد و شيطان ملازم او مى شود.
( كنز العمّال : ۱۴۹۸۵ )
كنز العمّال ـ به نقل از معقل بن يسار ـ :
أمَرَني رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أن أقضيَ بينَ قَومي ، فقلتُ : يا رسولَ اللّه ِ ، ما اُحسِنُ أن أقضيَ . فقالَ النبيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ مَع القاضي ما لَم يَحِفْ عَمدا ، ثلاثَ مَرّاتٍ .
رسول خدا صلى الله عليه و آله به من دستور داد تا در ميان قوم خودم به كار قضاوت پردازم. من عرض كردم: اى رسول خدا! من خوب بلد نيستم قضاوت كنم. پيامبر صلى الله عليه و آله سه بار فرمود: تا زمانى كه قاضى ستم ( حق كشى ) نكند، خدا با اوست.
( كنز العمّال : ۱۴۴۲۷ )
امام على عليه السلام :
يَدُ اللّه ِ فوقَ رَأسِ الحاكِمِ تُرَفرِفُ بالرَّحمَةِ ، فإذا حافَ وَكَلَهُ اللّه ُ إلى نفسِهِ .
دست رحمت خدا بر فراز سر قاضى در حركت است. پس هر گاه ستم (حق كشى) كند، خداوند او را به خودش وا مى گذارد.
( الكافي : ۷/۴۱۰/۱ )
امام على عليه السلام :
قاضى اى كه حكمش اشتباه باشد يك اجر دارد و آن كه درست باشد دو اجر .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إذا حَكَمَ الحاكِمُ فاجتَهَدَ فَأصابَ فلَهُ أجرانِ ، و إذا حَكَمَ فَاجتَهَدَ فَأخطَأَ فلَهُ أجرٌ واحِدٌ .
هر گاه قاضى پس از به كار بردن سعى خود حكمى دهد و حكمش درست باشد، دو پاداش دارد و هر گاه سعى و كوشش خود را به كار گيرد و حكمى صادر كند ، اما حكمش خطا باشد، يك پاداش دارد.
( كنز العمّال : ۱۴۵۹۷ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
اجتَهِدْ ، فإذا أصَبتَ فلَكَ عَشرُ حَسَناتٍ ، و إن أخطَأتَ فلَكَ حَسَنةٌ .
سعى خودت را به كار گير؛ اگر حكمى كه مى دهى درست باشد، ده ثواب دارى و اگر خطا بود، يك ثواب دارى.
( كنز العمّال : ۱۵۰۱۹ )
كنز العمّال ـ به نقل از عقبة بن عامر ـ :
كنتُ عندَ النّبيٍّ صلى الله عليه و آله يُوما فَجاءَهُ خَصمانِ، فقالَ لي : اقضِ بينَهُما ، قلتُ : على ما ذا يا رسولَ اللّه ِ؟ قال : اجتَهِدْ ، فإن أصَبتَ فلَكَ عَشرُ حَسَناتٍ ، و إن أخطَأتَ فلَكَ حَسَنةٌ .
روزى خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم كه دو متخاصم نزد ايشان آمدند حضرت به من فرمود : ميان آنها داورى كن. عرض كردم: بر چه مبنايى، اى رسول خدا؟ فرمود: كوشش خود را به كار گير. اگر حكمى كه مى دهى درست بود، ده ثواب دارى و اگر خطا بود يك ثواب دارى..
( كنز العمّال : ۱۴۴۲۸ )
انواع قاضيان :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
القُضاةُ ثلاثةٌ : قاضِيانِ في النارِ و قاضٍ في الجَنّةِ ، قاضٍ قَضى بالهَوى فهُو في النارِ ، و قاضٍ قَضى بغيرِ عِلمٍ فهُو في النارِ ، و قاضٍ قَضى بالحَقِّ فهُو في الجَنّةِ .
قاضيان سه دسته اند: دو دسته از آنها در آتشند و يك دسته در بهشت. قاضى اى كه به دلخواه داورى كند، اين قاضى در آتش است. قاضى اى كه ندانسته حكم دهد، او نيز در آتش است و قاضى اى كه حكم حق و درست صادر كند، اين قاضى در بهشت است. ( كنز العمّال : ۱۴۹۸۱ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
القُضاةُ ثلاثةٌ : اثنانِ في النارِ و واحِدٌ في الجَنَّةِ : رَجُلٌ عَلِمَ الحَقَّ فَقضى بهِ فهُو في الجَنّةِ ، و رَجُلٌ قَضى للناسِ على جَهلِهِ فهُو في النارِ ، و رجُلٌ عَرَفَ الحقَّ فَجارَ في الحُكمِ فهُو في النارِ .
قاضيان سه گروهند: دو گروه در آتشند و يك گروه در بهشت. مردى كه حق و حقيقت را مى شناسد و به آن حكم مى كند، اين مرد در بهشت است. مردى كه جاهلانه ميان مردم قضاوت مى كند، اين كس در آتش است و مردى كه حق و حقيقت را مى شناسد اما حكم ناروا صادر مى كند، اين نيز در آتش است.
( كنز العمّال : ۱۴۹۸۰ )
امام صادق عليه السلام :
القُضاةُ أربَعةٌ : ثلاثةٌ في النارِ و واحِدٌ في الجَنَّةِ : رجُلٌ قَضى بجَورٍ و هُو يَعلَمُ فهُو في النارِ ، و رَجُلٌ قَضى بجَورٍ و هو لا يَعلَمُ فهُو في النارِ ، و رجلٌ قَضى بالحَقِّ و هُو لا يَعلَمُ فهُو في النارِ ، و رجُلٌ قَضى بالحَقِّ و هو يَعلَمُ فهُو في الجَنَّةِ .
قاضيان چهار گروهند: سه گروه در آتشند و يك گروه در بهشت. مردى كه دانسته حكم ناحق صادر كند، اين قاضى در آتش است. مردى كه ندانسته [ و بى اطلاع از احكام و قوانين ] حكم ناحق دهد، اين نيز در آتش است. مردى كه ندانسته حكم درست و حق صادر كند، اين هم در آتش است و مردى كه دانسته حكم حق و درست را صادر كند، اين قاضى در بهشت است.
( الكافي : ۷/۴۰۷/۱ )
قضاوت زن :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لا تكونُ المَرأةُ حَكَما تَقضي بينَ العامَّةِ .
زن نبايد قاضى باشد و ميان مردم داورى كند.
( كنز العمّال : ۱۴۹۲۱ )
امام باقر عليه السلام :
إنّ المرأةَ لا تُولَّى القَضاءَ و لا تُولَّى الإمارَةَ .
زن نه عهده دار مسند قضاوت مى شود و نه عهده دار منصب امارت.
( بحار الأنوار : ۱۰۴/۲۷۵/۱ )
امام باقر عليه السلام :
لا تُولَّى المرأةُ القَضاءَ و لا تُولَّى الإمارةَ .
به زن نه مسند قضاوت سپرده مى شود و نه منصب امارت
( الخصال : ۵۸۵/۱۲ )
معناى داورى بر اساس بيّنه ها :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنّما أنا بَشَرٌ، و لَعلَّ بعضَكُم أن يكونَ ألحَنَ بحُجَّتِهِ مِن بَعضٍ ، فَمَن قَضَيتُ لَهُ مِن حَقِّ أخيهِ فإنّما أقطَعُ لَهُ قِطعَةً مِن نارٍ
جز اين نيست كه من هم يك بشر هستم و اى بسا كه بعضى از شما در اقامه حجّت و دليل از ديگرى زبان آورتر باشد [ و حكم مرا به نفع خويش گرداند ]. پس، هر كس كه من [ بر اساس بيّنه ] از حق برادرش به نفع او حكم دهم، در حقيقت تكّه اى آتش در اختيار او مى گذارم.
( كنز العمّال : ۱۵۰۴۳ )
معانى الأخبار :
اختصَمَ رَجلانِ إلى النّبيِّ صلى الله عليه و آله في مَواريثَ و أشياءَ قد دَرَسَتْ، فقالَ النّبيُّ صلى الله عليه و آله : لعلَّ بعضَكُم أن يكونَ ألحَنَ بحُجَّتِهِ مِن بَعضٍ ، فَمَن قَضَيتُ لَهُ بشيءٍ مِن حَقِّ أخيهِ فإنّما أقطَعُ لَهُ قِطعَةً مِن النارِ ، فقالَ لَهُ كُلُّ واحِدٍ مِن الرَّجُلَينِ : يا رسولَ اللّه ِ ، حَقّي هذا لِصاحبي ؟ فقالَ : و لكنِ اذهَبا فَتَوَخَّيا ثُمّ اسْتَهِما ثُمّ ليُحَلِّلْ كلُّ واحِدٍ مِنكُما صاحِبَهُ .
دو نفر درباره ارثيه و مقدارى اشياى فرسوده با هم اختلاف پيدا كردند و براى داورى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند، حضرت فرمود : ممكن است كه يكى از شما در اقامه حجت و دليل از ديگرى زبان آورتر باشد. پس، هر كس كه من از حق برادرش به نفع او حكم دهم، در حقيقت تكه اى آتش در اختيارش مى گذارم. در اين هنگام هر يك از آن دو مرد عرض كرد: اى رسول خدا! من حقّم را به طرفم بخشيدم. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: نه، بلكه برويد و حق جويانه اموال را قسمت كنيد و آن گاه قرعه زنيد و سپس يكديگر را حلال كنيد.
( معاني الأخبار : ۲۷۹ )
تنبيه الخواطر :
اختصمَ امرؤَ القيس وَ رَجلٌ إلى رسولِ اللّه ِ في أرضٍ ، قالَ : أ لكَ بَيِّنَةٌ ؟ قالَ : لا، قالَ : فَيَمِّنْهُ ، قالَ : إذَن و اللّه ِ يَذهَبُ بأرضي ! قالَ : إن ذَهَبَ بأرضِكَ بيَمينِهِ كانَ ممَّن لا يَنظُرُ اللّه ُ إلَيهِ يَومَ القِيامَةِ و لا يُزَكِّيهِ و لَهُ عَذابٌ أليمٌ . قالَ : فَفَزِعَ الرجُلُ وَ رَدَّها إلَيهِ .
امرؤ القيس با مردى بر سر زمينى دعوا داشت و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى داورى رفته بود حضرت فرمود : بيّنه ( شاهدى ) دارى؟ عرض كرد: خير. فرمود: پس او را سوگند ده. امرؤ القيس عرض كرد: در اين صورت زمين مرا مى برد. فرمود: اگر با سوگندش زمين تو را ببرد، از كسانى خواهد بود كه خداوند در روز قيامت به وى نمى نگرد و اعمالش را نمى پذيرد و عذابى دردناك دارد. آن مرد به وحشت افتاد و زمين را به امرؤ القيس برگرداند.
( تنبيه الخواطر : ۲/۱۷۱ )
امام على عليه السلام :
خَمسَةُ أشياءَ يَجِبُ علَى القاضي الأخْذُ فيها بظاهِرِ الحُكمِ : الوِلايَةُ و المَناكِحُ و المَواريثُ و الذَّبايحُ و الشَّهاداتُ ، إذا كانَ ظاهرُ الشُّهودِ مَأمونا جازَت شَهادَتُهُم و لا يَسألُ عن باطِنِهم .
پنج چيز است كه بايد قاضى [درباره آنها] به ظاهِر حكم عمل كند: ولايت ( حق ولايت و سرپرستى كه خدا يا امام براى هر كس يا ولىّ طفل قرار داده است )، همسران ( يعنى مسأله زناشويى كه بين مسلمانان مشهور است )، ميراثها، ذبايح (حلال بودن كشتار مسلمانان) و شهادات. هر گاه شهود، ظاهِرا امين و در خور اعتماد باشند، شهادتشان پذيرفته است و لازم نيست از باطن آنها جستجو كرد.
( الخصال : ۳۱۱/۸۸ )
امام صادق عليه السلام :
إنَّ داوودَ عليه السلام كانَ يَدعُو أن يُلهِمَهُ اللّه ُ القَضاءَ بينَ الناسِ بما هُو عِندَهُ تعالى الحَقّ ، فأوحى إلَيهِ: يا داوودُ ، إنَّ الناسَ لا يَحتَمِلُونَ ذلكَ .
داوود عليه السلام دعا مى كرد كه خداوند ، قضاوت بين مردم را آن گونه كه نزد خداوند متعال حق است به او الهام فرمايد . كه خداوند به او وحى فرمود: اى داوود! مردم تحمّل اين را ندارند.
( بحار الأنوار : ۱۴/۵/۱۳، انظر تمام الحديث و أيضاً ح ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۲۰ )
امام صادق عليه السلام :
إذا قامَ قائمُ آلِ محمّدٍ علَيهِ و علَيهِمُ السلامُ حَكَمَ بينَ الناسِ بحُكمِ داودَ ، لا يَحتاجُ إلى بَيِّنةٍ ، يُلهِمُهُ اللّه ُ تعالى فَيَحكُمُ بعِلمِهِ .
زمانى كه قائم آل محمّد عليه السلام ، قيام كند، به حكم داوود ميان مردم داورى مى كند و نيازى به بيّنه ( گواه و مدرك ) ندارد. خداوند متعال حكم را به او الهام مى كند و او به علمش قضاوت مى كند.
( بحار الأنوار : ۱۴/۱۴/۲۳ )
خطاى قاضى :
امام على عليه السلام :
إنَّ ما أخطَأتِ القُضاةُ في دمٍ أو قَطعٍ فهُو على بَيتِ مالِ المُسلمينَ .
آن جا كه قاضيان در قصاص [ ريختن خون ] يا قطع [ دست سارق ] اشتباه كنند، ديه اش با بيت المال مسلمانان است.
( كتاب من لا يحضره الفقيه : ۳/۷/۳۲۳۱ )
اختلاف حُكمها :
امام على عليه السلام ـ در نكوهش اختلاف علما در فتوا ـ فرمود :
تَرِدُ على أحدِهِمُ القَضيّةُ في حُكمٍ مِن الأحكامِ فَيَحكُمُ فيها بِرَأيِهِ ، ثُمّ تَرِدُ تلكَ القَضيّةُ بعَينِها على غيرِهِ فيَحكُمُ فيها بخِلافِ قَولِهِ ، ثُمّ يَجتَمِعُ القُضاةُ بذلكَ عندَ الإمامِ الذي استَقضاهُم فَيُصَوِّبُ آراءَهُم جَميعا و إلهُهُم واحِدٌ و نَبيُّهُم واحِدٌ و كتابُهُم واحِدٌ ! أ فأمَرَهُم اللّه ُ سبحانَهُ بالاختِلافِ فَأطاعُوهُ ؟ ! أم نَهاهُم عَنهُ فَعَصَوهُ ؟ ! أم أنزَلَ اللّه ُ سبحانَهُ دِينا ناقِصا فاستَعانَ بِهِم على إتمامِهِ ؟ ! .
قضاوت در حكمى از احكام به يكى از آنان ارجاع مى شود و او درباره آن به نظر خود حكمى صادر مى كند. سپس همان مشكل نزد ديگرى بُرده مى شود و او بر خلاف حكم اوّلى رأى مى دهد. آن گاه قاضيان حكمهاى صادره خود را نزد پيشوايى كه آنان را به قضاوت گماشته است، مى برند و او آراى همه آنان را تأييد مى كند. حال آن كه خدايشان يكى و پيامبرشان يكى و كتابشان يكى است! آيا خداوند سبحان آنان را به اختلاف [ احكام و آرا ] دستور داده است و از او پيروى كرده اند؟ يا آنها را از اختلاف نهى فرموده و بر خلاف نهى او عمل كرده اند؟ يا نكند خداوند سبحان دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردن آن از ايشان كمك خواسته است؟!.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۸ )
امام على عليه السلام ـ در نامه خود به محمّد بن ابى بكر ـ نوشت :
لا تَقضِ في أمرٍ واحِدٍ بقَضاءَينِ مُختَلِفَينِ فَيَختلِفَ أمرُكَ و تَزيغَ عنِ الحَقِّ .
در يك موضوع، دو حكم متفاوت صادر مكن؛ زيرا كارَت پريشان مى گردد و از حق منحرف مى شوى
( الأمالي للطوسي : ۳۰/۳۱ )
دعائم الاسلام ـ به نقل از عمر بن اُذينه يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام ـ :
دَخَلتُ يَوما على عبدِ الرحمنِ بنِ أبي لَيلى بالكوفَةِ و هُو قاضٍ فقلتُ : أرَدتُ ـ أصلَحَكَ اللّه ُ ـ أن أسألَكَ عَن مَسائلَ ، و كنتُ حَديثَ السِّنِّ. فقالَ : سَلْ يا بنَ أخي عمّا شِئتَ . قلتُ : أخبِرني عَنكُم معاشِرَ القُضاةِ تَرِدُ علَيكُمُ القَضيَّةُ في المالِ و الفَرْجِ و الدَّمِ فتَقضي أنتَ فيها برأيِكَ ، ثُمّ تَرِدُ تلكَ القَضيّةُ بعَينِها على قاضي مكَّةَ فيَقضي فيها بخِلافِ قَضِيَّتِكَ ، ثُمّ تَرِدُ على قاضي البَصرةِ و قاضي اليَمَنِ و قاضي المَدينةِ فَيَقضُونَ فيها بخِلافِ ذلكَ ، ثُمّ تَجتَمِعُونَ عِند خَليفَتِكُمُ الذي استَقضاكُم فَتُخبِرُونَهُ باختِلافِ قَضاياكُم فَيُصَوِّبُ رَأيَ كُلِّ واحِدٍ مِنكُم ، و إلهُكُم واحِدٌ و نَبيُّكُم واحِدٌ و دِينُكُم واحِدٌ ! أ فَأمَرَكُم اللّه ُ عَزَّ و جلَّ بالاختِلافِ فَأطَعتُموهُ ؟ ! أم نَهاكُم عَنهُ فعَصَيتُموهُ ؟ ! أم كُنتُم شُرَكاءَ اللّه ِ في حُكمِهِ فلَكُم أن تقولوا و علَيهِ أن يَرضى ؟ ! أم أنزَلَ اللّه ُ دِينا ناقِصا فاستَعانَ بِكُم في إتمامِهِ؟! أم أنزلَ اللّه ُ تامّا فَقَصَّرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عَن أدائهِ ؟ ! أم ما ذا تَقولونَ؟
فقالَ : مِن أينَ أنتَ يا فتى ؟ قلتُ : مِن أهلِ البصرةِ. قالَ : مِن أيِّها ؟ قلتُ : مِن عَبدِ القَيسِ . قالَ : مِن أيِّهِم ؟ قلتُ : مِن بَني اُذَينَةَ . قالَ : ما قَرابَتُكَ مِن عبدِ الرَّحمنِ بنِ اُذينَةَ ؟ قلتُ : هُو جَدِّي ، فَرَحَّبَ بي و قَرَّبَني و قالَ : أيْ فَتى ، لقد سَألتَ فَغَلَّظتَ و انهَمَكتَ فَتَعَوَّصتَ ، و سَاُخبِرُكَ إن شاءَ اللّه ُ ، أمّا قولُكَ في اختِلافِ القَضايا فإنّهُ ما وَرَدَ علَينا مِن أمرِ القَضايا مِمّا لَهُ في كتابِ اللّه ِ أصلٌ أو في سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فليسَ لنا أن نَعدُوَ الكتابَ و السُّنَّةَ ، و أمّا ما وَرَدَ علَينا مِمّا ليسَ في كتابِ اللّه ِ و لا في سُنَّةِ نَبِيِّهِ فإنّا نَأخُذُ فيه بِرَأيِنا .
قلتُ : ما صَنَعتَ شيئا ! لأنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يقولُ : « ما فَرَّطْنا في الكِتابِ مِن شَيْءٍ » . ،
و قالَ فيهِ : « تِبيانا لِكُلِّ شَيءٍ » .
در ايّام جوانى، روزى نزد عبد الرحمن بن ابى ليلى، قاضى كوفه رفتم و گفتم: خدا تو را خير دهد، مى خواهم سؤالاتى بپرسم. گفت: عمو جان! هر چه مى خواهى بپرس. گفتم: به من بگو چرا شما گروه قُضات وقتى دعوايى مالى و ناموسى و جانى پيش شما مى آورند تو درباره آن به رأى خودت حكم مى دهى و همان دعوا پيش قاضى مكّه برده مى شود و او برخلاف حكم تو رأى مى دهد و سپس آن را پيش قاضى بصره و يمن و مدينه مى برند و هر كدام آنها قضاوتى متفاوت با ديگرى مى كند. آن گاه همه شما نزد خليفه تان كه شما را به منصب قضاوت گماشته است جمع مى شويد و آراى مختلف خود [ درباره آن دعوا ] را به اطلاع او مى رسانيد و او رأى همه شما را درست مى شمارد و تأييد مى كند، در حالى كه خدايتان يكى و پيامبرتان يكى و دينتان يكى است؟! آيا خداوند عزّ و جلّ به شما دستور اختلاف داده است و شما از او اطاعت مى كنيد؟ يا شما را از آن نهى فرموده و شما بر خلاف نهى او رفتار مى كنيد؟ يا نكند خداوند دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردنش از شما كمك خواسته است؟ يا نكند خداوند دين كاملى فرستاده، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله در رساندن آن كوتاهى كرده است؟ چه جوابى داريد كه بدهيد؟
عبد الرحمن گفت: اهل كجا هستى اى جوان؟ گفتم: اهل بصره ام. پرسيد: از كدام طايفه؟ گفتم: از عبد القيس. پرسيد: از كدام تيره آن؟ گفتم: از بنى اُذينه. گفت: با عبد الرحمن بن اُذينه چه نسبتى دارى؟ گفتم: او جدّ من است. در اين هنگام عبد الرحمن به من خوشامد گفت و مرا نزديك خود نشاند و گفت: اى جوان! سؤال سفت و سخت و پيچيده اى پرسيدى و من به خواست خدا پاسخت را مى دهم. اما سخن تو درباره اختلاف آرا و داوريها، بدان كه اگر دعوايى پيش ما آورده شود كه در كتاب خدا يا سنّت پيامبرش اصل و مبنايى براى آن باشد، ما حق نداريم از كتاب و سنّت تجاوز كنيم . اما اگر در كتاب خدا يا سنّت پيامبر او اصل و ريشه اى برايش وجود نداشته باشد، در اين صورت بر اساس رأى خود حكم صادر مى كنيم .
من گفتم: جوابى ندادى؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد: « ما هيچ چيزى را در كتاب فرو گذار نكرده ايم » ( الأنعام : ۳۸ )
و نيز درباره قرآن مى فرمايد: «روشنگر هر چيزى است » ( النحل : ۸۹ )
( دعائم الإسلام : ۱/۹۲ )
امام صادق عليه السلام :
ما رأيتُ عليّا قَضى قَضاءً إلاّ وَجَدتُ لَهُ أصلاً في السُّنَّةِ ، و كانَ عليٌّ عليه السلام يقولُ : لوِ اختَصَمَ إلَيَّ رجُلانِ فقَضَيتُ بينَهُما ثُمّ مَكَثا أحوالاً كثيرَةً ثُمّ أتَياني في ذلكَ الأمرِ لَقَضَيتُ بينَهُما قَضاءً واحِدا ؛ لأنّ القَضاءَ لا يَحُولُ و لا يَزُولُ أبدا .
نديدم كه على عليه السلام قضاوتى كرده باشد، جز اين كه در سنّت اصل و ريشه اى براى قضاوت او يافتم. على عليه السلام مى فرمود: اگر دو نفر براى قضاوت نزد من بيايند و ميان آنها داورى كنم، سپس ساليان درازى بگذرانند و دوباره همان دعوا را نزد من بياورند، هر آينه ميان ايشان يك حكم صادر كنم؛ زيرا حكم هيچگاه تغيير و زوال نمى يابد.
( الأمالي للمفيد : ۲۸۶/۵ )
دادگاه عالى :
امام على عليه السلام ـ خطاب به شريح ـ فرمود :
إيّاكَ أن تُنفِذَ فيهِ قَضيّةً في قِصاصٍ ، أو حَدٍّ مِن حُدودِ اللّه ِ ، أو حَقٍ مِن حُقوقِ المُسلمينَ حتّى تَعرِضَ ذلكَ عَلَيَّ .
مبادا حكمى را درباره قصاص يا حدّى از حدود خدا يا حقى از حقوق مسلمانان اجرا كنى، تا اين كه قبلاً آن را به اطلاع من برسانى.
( الكافي : ۷/۴۱۳/۱ )
امام صادق عليه السلام :
لَمّا وَلّى أميرُ المؤمنينَ صلواتُ اللّه ِ علَيهِ شُرَيحا القَضاءَ اشتَرَطَ علَيهِ أن لا يُنفِذَ القَضاءَ حتّى يَعرِضَهُ علَيهِ .
هنگامى كه امير المؤمنين ـ صلوات اللّه عليه ـ شريح را به قضاوت گماشت، اين شرط را براى او قرار داد كه حكم را اجرا نكند مگر اينكه قبلاً آن را به اطلاع حضرت برساند.
( الكافي : ۷/۴۰۷/۳ )
فرمايش امام : هان! اين يك داورى است!
امام صادق عليه السلام :
إنَّ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام ألقَى صِبيانُ الكُتّابِ ألواحَهُم بينَ يدَيهِ لِيُخَيِّرَ بينَهُم ، فقالَ : أما إنّها حُكومَةٌ ! و الجَورُ فيها كالجَورِ في الحُكمِ ! أبلِغُوا مُعَلِّمَكُم إن ضَرَبَكُم فَوقَ ثلاثِ ضَرَباتٍ في الأدَبِ اقتُصَّ مِنهُ .
كودكان مكتبى دستخطهاى خود را در مقابل امير المؤمنين عليه السلام نهادند، تا بهترين آنها را انتخاب كند؛ حضرت فرمود: هان! اين يك نوع داورى است! و ظلم در اين باره، مانند ظلم در قضاوت است! به معلّم خود بگوييد كه اگر براى تنبيه بيش از سه ضربه بزند، قصاص مى شود.
( وسائل الشيعة : ۱۸/۵۸۲/۲ )
آغاز قضاوت :
كنز العمّال :
ما اتَّخَذَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قاضيا و لا أبو بكرٍ و لا عُمَرُ حتّى كانَ وَسَطا مِن خِلافَةِ عُمَرَ فقالَ عمرُ لِيزيدَ بنِ اُختِ النَّمرِ : اِكفِني بَعضَ الاُمورِ ـ يَعني صِغارَها ـ .
نه رسول خدا صلى الله عليه و آله قاضى گماشت و نه ابو بكر و نه عمر، تا در اواسط خلافت عمر، كه وى به يزيد، خواهر زاده نمر، گفت: قسمتى از كارهاى مرا به عهده گير ـ مقصودش كارهاى كوچك و كم اهميت بود ـ..
( كنز العمّال : ۱۴۴۶۳ )
گوناگون :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
البَيِّنَةُ على مَنِ ادَّعَى ، و اليَمينُ على مَن ادُّعِيَ علَيهِ .
بيّنه و شاهد آوردن، با مدّعى است و سوگند با مدّعى عليه.
( 2.الكافي : ۷/۴۱۵/۱ )
امام على عليه السلام :
آفةُ القُضاةِ الطَّمَعُ .
آفت قاضيان، طمع است.
( غرر الحكم : ۳۹۳۶ )
امام على عليه السلام :
أفظَعُ شَيءٍ ظُلمُ القُضاةِ .
زننده ترين چيز، ستم ( حكم نارواى ) قاضيان است.
(غرر الحكم : ۳۰۱۱ )
امام على عليه السلام :
ليسَ مِن العَدلِ القَضاءُ علَى الثِّقَةِ بالظَّنِّ .
داورى كردن با تكيه به گمان از عدالت به دور است.
( نهج البلاغة : الحكمة ۲۲۰ )