شرح نامه 31 نهج البلاغه: ياد مرگ
۲۳ شهریور ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام
"وَ ذَلِّـلهُ بِذِكرِ المَوتِ وَ قَرِّرهُ بِالفَناءِ"
'قلبت را با ياد مرگ خوار و ذليل گردان و آن را به اقرار به فنا و نيستى وادار كن'
غرور و خود خواهى درون، امرى خطرناك است؛ طغيان و غلبه جوئى و شهوتخواهى در ضمير انسان فاجعه آفرين است؛ ناچار بايد دل را زبون داشت و رام كرد و بهترين راه براى رسيدن بدين مقصود، ياد مرگ است. فكر و ذكر موت و گذشت اين زندگى موقت، بهترين عامل شكست دادن هواها و هوسهاست، هيجان نفس و گردنكشى و گردن فرازى آن با ياد مرگ فروكش مى كند و مى خوابد و از اينرو امام اميرالمومنين عليه السلام مردم را توصيه به ذكر موت مى كردند، در يكى از كلمات شريفشان مى فرمايند: 'وَ أوصِيكُم بِذِكرِ المَوتِ وَ إقلالِ الغَفلَةِ عَنه': من شما را به ياد مرگ و كاستى از غفلت و فراموشى آن سفارش مى كنم'.(نهج البلاغه، خطبه 230)
در جمله محل بحث، فرزند خلف خود را امر مى كنند كه با ياد مرگ طغيان و سركشى نفس را در هم بشكند. آنقدر بايد فناء تن و نيستى حيات مادى را ياد كرد و آن را ذكر نمود كه تمام وجود انسانى مقر و معتقد به آن شود. دل انسان بر اثر حب دنيا و حيات مادى، به راحتى نمى پذيرد كه فانى خواهد شد؛ بايد آن را به اقرار واداشت كه البته با استمرار ياد فنا و نيستى زندگى ظاهرى، طبعا به اقرار مى آيد و اگر دل و جان آدمى و قلب او مُقرّ به فناء حيات شد، دلبستگى ها بشدت تقليل مى يابد و رو به كاهش مى گذارد و فساد و تباهى از ميان جامعه رخت بر مى بندد و جاى خود را به صلاح و خوبى خواهد داد.
__________________________
منبع: به سوى مدينه فاضله، على كريمى جهرمى