پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 4، ص: 162-154
ابرهاى باران زا و حيات زمين هاى مرده
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به يکى ديگر از مهم ترين نعمت هاى الهى که بدون آن حيات و زندگى بر صفحه زمين غير ممکن است اشاره مى فرمايد و با تعبيراتى بسيار زيبا و جالب و روح پرور آن را شرح مى دهد; مى گويد: «سپس خداوند هيچ يک از بلندى هاى زمين را که آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمى رسد، و جدولهاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت; بلکه (براى آبيارى آنها) ابرهايى آفريد تا قسمت هاى مرده آن را زنده کند و گياهان آن را بروياند». (ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ(1) الأَرْضِ الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا،(2) وَ لاَ تَجِدُ جَدَاوِلُ الأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَاب تُحْيِي مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا).
جالب اينکه امام(عليه السلام) به اقسام سه گانه آبيارى ها در اين بحث کوتاه اشاره کرده: آبيارى هايى که به طور طبيعى به وسيله چشمه هاى پر آب صورت مى گيرد و آبيارى هايى که از طريق کشيدن جدولهاى مختلف و هدايت آبِ نهرهاى طبيعى، از طريق اين جدولها، به مناطقى که آب از دسترس آن بيرون است، صورت مى گيرد و آبيارى از طريق باران که از همه مهم تر است; چرا که در زمين مناطقى وجود دارد که جز به وسيله آب باران آبيارى نمى شود و اين مناطق بسيار زياد است; اگر ابرها مأموريّت آبيارى اين مناطق را نداشتند. قسمت عمده روى زمين خشک و مرده بود.
اضافه بر اين، شکّى نيست که نهرها و چشمه ها نيز از آب باران مايه مى گيرند که «اگر باران به کوهستان نبارد بسالى دجله گردد، خشک رودى».
به هر حال، خداوند اين مأموريت مهم را بر دوش ابرها نهاده است.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن شرح اين مطلب را به زيباترين وجهى بيان فرموده است. مى گويد: «خداوند قطعات درخشنده و پراکنده و جداى ابرها را به هم پيوست، تا درياهايى از آب که در ابرها نهفته بود، سخت به حرکت درآمد (و آماده نزول شد) و برق در اطرافش درخشيدن گرفت و از درخشندگى آن در ابرهاى سفيد کوه پيکر و متراکم، چيزى کاسته نشد (و همچنان ادامه يافت) در حالى که (از شدّت سنگينى) به زمين نزديک شده بود. در اين هنگام، باد جنوب باران را همچون شيرى از پستان حيوان بدوشيد و به شدّت بر زمين فرو ريخت». (أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْد افْتِرَاق لُمَعِهِ،(3) وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ،(4) حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ(5) لُجَّةُ الْمُزْنِ(6) فِيْهِ وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِي کُفَفِهِ،(7) وَ لَمْ يَنَمْ وَمِيضُهُ(8) فِي کَنَهْوَرِ(9) رَبَابِهِ،(10) وَ مُتَرَاکِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّاً(11) مُتَدَارِکاً، قَدْ أَسَفَّ(12) هَيْدَبُهُ،(13) تَمْرِيهِ(14) الْجَنُوبُ دِرَرَ(15) أَهَاضِيبِهِ،(16) وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ(17)).
در اين تعبيرات زيبا، نکات علمى مهمّى نهفته است; نخست اشاره به مأموريّت بادها مى کند که قطعات پراکنده ابر را که از درياها بر خاسته اند به هم مى پيوندد تا بارانى گسترده و سيراب کننده به وجود آيد.
سپس به تراکم و فشار ابرها بر يکديگر که آنها را آماده نزول باران مى کند و آن گاه به نقش جرقّه هاى برق، در يارى ابرها و کمک کردن براى ريزش باران دارد، اشاره مى کند; زيرا مى دانيم برق ها که بر اثر الکتريسته مثبت و منفى ابرها به وجود مى آيد مقدار زيادى از هواى اطراف را جذب مى کند و از فشار هوا مى کاهد و در شرايط جوّى کم فشار، ابر آماده باران مى شود.
در ادامه اشاره به نقش بادها مى کند که همچون انگشتانى که شير را از پستان مى دوشد باران را از ابر جدا مى سازد و در همه جا پخش مى کند. همه اينها نشان مى دهد که خداوند حکيم براى آبيارى زمين هاى بلند و خشک تمام مقدّمات لازم را فراهم ساخته و تدبيرى عالى مقرّر فرموده است.
تعبير به: «دوشيدن ابرها بوسيله بادها»، نشان مى دهد که بادها نقش مهمى در ريزش باران دارند و در واقع چنين است; زيرا از يک سو، فضا را خنک تر مى کنند و از سوى ديگر از فشار جوّ مى کاهند که هر دو عاملى است براى فرو ريختن باران از ابرها.
تکيه بر باد جنوب (بادهايى که از جنوب به سمت شمال مى وزد) به خاطر آن است که بيشترين رطوبت و ابر به وسيله آن منتقل مى شود.
سپس در ادامه اين سخن، از آثار حيات بخش باران در سرتاسر زمين و برکات و فوايد آن سخن مى گويد و مى فرمايد: «هنگامى که ابرها سينه بر زمين نهادند، و آبهاى فراوان (سنگينى) را که بر دوش داشتند فرو گذاردند خداوند به وسيله آن از زمين هاى خشک و بى گياه، نباتات فراوانى رويانيد و از دامنه کوههاى کم گياه، سبزه بسيار خارج ساخت». (فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحابُ بَرْکَ(18) بِوَانَيْهَا(19) وَ بَعَاعَ(20) مَا أسْتَقَلَّتْ(21) بِهِ مِنَ الْعِبْءِ(22) المَحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ(23) الأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ(24) الْجِبَالِ الأَعْشَابَ).
تعبيرات زيباى بالا چنين نشان مى دهد که گويى ابرها باردار هستند و به هنگام نزول بارانهاى سنگين، بار خود را بر زمين مى نهند. همان بارى که سرچشمه حيات و زندگى و زيبايى و برکت است; نه تنها در دشت هاى بى آب و علف که در دامنه و قلّه کوهها - که آبيارى آن به دست انسانها بسيار دشوار است - گياهان و درختان فراوان مى رويد و منبع برکات و منافع مختلفى براى انسانها مى شود.
در ادامه اين سخن امام(عليه السلام) زيبايى هاى جهان طبيعت را که زاييده نزول بارانهاست به تصوير کشيده، چنين مى فرمايد: «پس زمين به زيور باغهايش غرق نشاط و شادى شد، و با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشيده به ناز آمد، و از زينت و زيورى که از گردن بند گل هاى گوناگون يافته بود، در وجد و شادى فرو رفت!» (فَهِي تَبْهَجُ(25) بِزِينَةِ رِيَاضِهَا، وَ تَزْدَهِي(26) بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ(27) أَزَاهِيرِهَا،(28) وَ حِلْيَةِ مَا سُمِطَتْ(29) بِهِ مِنْ نَاضِرِ(30) أَنْوَارِهَا(31)).
ناگفته پيداست که زيبايى هاى جهان طبيعت در آرامش روح و رفع خستگى و ايجاد قدرت و نيرو براى فعاليّت حيات، نقش مهمى دارد; بنابراين، تنها سخن از زيبايى نيست، هر چند زيبايى ها نشانه اى از جمال و جلال خالق است; بلکه اين زيبايى ها يکى از عوامل بقاى حيات و ادامه زندگى انسان ها است و حتّى به گفته دانشمندان: در نشاط حيوانات نيز بسيار مؤثّر است و بخش مهمّى از زيبايى هاى طبيعت آن ها را در برنامه هاى مختلف فعّال مى کند.
در پايان اين بخش مى فرمايد: «همه اينها را غذا و توشه انسانها، و روزى براى چهارپايان قرار داد». (وَ جَعَلَ ذلِکَ بَلاَغاً(32) لِلاَْنَامِ، وَ رِزْقاً للاَْنْعَامِ).
انسانها نه تنها براى تغذيه از مواهب جهان طبيعت بهره مى گيرند، بلکه لباس و مسکن و مرکب آنها و در يک کلام: «همه نيازمندى هاى آنها» از اين طريق تأمين مى شود. همانگونه که قرآن مجيد مى فرمايد: (أَنَّا صَبَبْنَآ الْمَاءَ صَبّاً * ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقَّاً * فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبّاً * وَعِنَباً وَقْضَباً * وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلا * وَ حَدَائِقَ غُلْبَاً * وَ فَاکِهَةً وَ أَبّاً * مَتَاعاً لَکُمْ وَلأَنْعَامِکُمْ; ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم. سپس زمين را از هم شکافتيم، و در آن دانه هاى فراوان رويانديم، و انگور و سبزى بسيار، و زيتون و نخل فراوان، و باغهاى پر درخت، و ميوه و چراگاه; تا وسيله اى براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان باشد».(33)
آرى! انسان نه تنها از گياهان و ميوه ها تغذيه مى کند و از الياف مختلف، لباس و فرش براى خود مى سازد; بلکه از چوبها خانه مى سازد و از الياف، خيمه بر پا مى کند و از حيواناتى که از گياهان تغذيه مى کنند فراورده هاى مختلفى براى انواع نيازمندى هاى زندگى خود تهيّه مى بيند.
در آخرين جمله اين بخش به مسئله مهمّ ديگرى که خداوند براى زندگى انسانها در روى زمين آفريده است اشاره کرده، چنين مى فرمايد: «در اطراف زمين (و در ميان کوهها) درّه ها و راههاى وسيعى شکافت، و نشانه هايى براى آنان که بخواهند از شاه راههاى وسيعش بگذرند برپا نمود». (وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ(34) فِي آفَاقِهَا وَ أَقَامَ المَنَارَ لِلسَّالِکينَ عَلَى جَوَادِّ(35) طُرُقِهَا).
با مختصر دقّتى بر صفحه زمين و جاى جاى اين کره خاکى روشن مى شود که خداوند به وسيله کوهها هرگز سدّ معبر نفرموده و قطعات و بخش هاى زمين را از هم جدا نساخته; بلکه همه جا و در همه حال شکافها و جادّه هايى در لابلاى آن به وجود آورده که تمام روى زمين را به هم مى پيوندد. کمتر کسى توجّه دارد که اگر اين جاده ها وجود نداشت و کوههاى طولانى به يکديگر متّصل بودند و ديوار بلندى که مانع عبور انسانها و حيوانات است، به وجود مى آوردند و زمين را به بخش هاى پراکنده و نامربوطى تقسيم مى کردند، چه بلايى بر سر انسانها مى آمد و چه محروميت هايى پيدا مى کردند.
قرآن مجيد هم مى فرمايد: «وَ جَعَلْنَا فِي الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَميِدَبِهِمْ وَ جَعَلْنَا فِيهَا فَجاجاً وَ سُبُلا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ; و در زمين کوههاى ثابت و پا برجايى قرار داديم تا انسانها نلرزاند و در آن دژها و راههايى قرار داديم تا هدايت شوند.»(36) نه تنها به وسيله جاده ها سر تا سر زمين را پيوند داد بلکه علامات و نشانه هاى طبيعى بر سر جاده ها نصب کرد تا از گم کردن راه در امان بمانند، (کوهها را به اشکال مختلف و رنگهاى گوناگون و درّه ها را به همين وضع آفريد تا بهترين راهنما باشد).
در قرآن مى خوانيم: «وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَ غَرَابِيبُ سُودٌ; و از کوهها نيز (به لطف پروردگار) جاده هايى آفريده شد، سفيد و سرخ و به رنگ هاى مختلف و گاه به رنگ کاملا سياه».(37)
***
نکته:
گسترش قاعده لطف، در تکوين و تشريع:
هميشه مديران حکيم و مدبّر براى رسيدن به مقاصد خود، تمام مقدّمات را از پيش فراهم مى سازند; خواه در عالم تشريع و تکليف باشد، يا در عالم عينيّت و واقعيت ها. خداوند عالم که حکمت و تدبير او از هر کس برتر و بالاتر است، در جهان تکليف تمام زمينه هاى اطاعت را فراهم کرده: به انسانها عقل و هوش داده، فطرت پاک مرحمت فرموده، پيامبران و کتب آسمانى فرستاده است تا همه بندگان بتوانند راه طاعت را در پيش گيرند و اين همان چيزى است که در «علم کلام» به عنوان «لطف» از آن ياد مى شود.
در عالم آفرينش، پيش از آن که انسان قدم به عرصه حيات بگذارد تمام وسايل زندگى او را فراهم ساخت; سطح کره زمين را آرام ساخت و از حرکات ناموزونش به وسيله کوهها و غير آن جلوگيرى نمود، چشمه ها و نهرهاى پر آب که مايه حيات بود آفريد، ابرها را مأموريت آبيارى نقاط مرتفع بخشيد، انواع گياهان که براى تغذيه انسانها و حيواناتى که در خدمت انسانند لازم بود، به وجود آورد و جاده ها در وسط کوهها براى عبور و مرور انسانها و ارتباط اجتماعات بشرى فراهم نمود و حتّى براى تلطيف روح آدمى زمين را به انواع زيورها از گلها و شکوفه ها آراست.
آرى معناى حکمت و تدبير و ربوبيّت همين است و اين همان چيزى است که مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به آن اشاره فرموده است که از يک سو، انسان را به علم و قدرت و حکمت خدا آشنا مى سازد و معرفت الهى را به او مى آموزد و از سوى ديگر، حسّ شکرگزارى او را - که خمير مايه اطاعت و بندگى است - در او تحريک مى کند. اين همان چيزى است که در جاى جاى آيات قرآن به چشم مى خورد و خداوند به هر مناسبتى از آن سخن مى گويد از جمله در سوره نحل، بعد از ذکر آفرينش آسمانها و زمين و چهارپايان و نزول باران از آسمان و پرورش درختان و زراعت و انواع ميوه ها و گردش خورشيد و ماه و خلقت درياها با نعمت هاى بى شمارش مى فرمايد: «وَ أَلْقَى فِى الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِيدَبِکُمْ وَ أَنْهَاراً وَ سُبُلا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ * وَ عَلاَمَات وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ; خداوند در زمين کوههاى ثابت ومحکمى افکند تا لرزش آن را در برابر شما بگيرد و نهرهايى آفريد و راههايى ايجاد کرد تا هدايت شويد و (نيز) علاماتى (در کوهها و جاده ها) قرار داد و (حتّى براى شب) به وسيله ستارگان هدايت مى شوند».(38)
***
پی نوشت:
1. «جُرز» به زمينى گفته مى شود که گياه از آن قطع شده و در اصل از «جزر» (بر وزن غرض) به معناى قطع کردن و بريدن گرفته شده است.
2. «رَوابى» جمع «رابيه» از مادّه «ربوّ» (بر وزن غلوّ) به معناى افزايش و نموّ است و در اينجا به معناى بلندى هاى زمين (تپه ها) مى باشد.
3. لُمَع» جمع «لُمعه» (بر وزن لقمه) به معناى قطعه است; خواه قطعات ابر باشد، يا چيز ديگر.
4. «قَزع» جمع «قزعه» (بر وزن ثمره) به معناى قطعه ابر نازک است.
5. «تَمَخَّضت» از مادّه «مَخض» (بر وزن فرض) به معناى حرکت شديد است، مانند حرکتى که به هنگام گرفتن کره از ماست به مشک وارد مى کنند و «مخاض» به حرکت شديد بچه در شکم مادر به هنگام زايمان گفته مى شود.
6. «مُزْن» به معناى ابرهاى روشن است و گاه آن را به ابرهاى باران زا تفسير کرده اند.
7. «کُفَف» جمع «کُفّه» (بر وزن قبّه) به معناى حاشيه و اطراف و جوانب هر چيزى است.
8. «وَميض» از مادّه «ومض» (بر وزن رمز) به معناى درخشش مختصر است و «وَميض» به معناى درخشندگى است.
9. «کَنَهْوَر» به معناى قطعه عظيم يا متراکم از ابرهاست.
10. «رَباب» جمع «رَبابه» به معناى ابرهاى سفيد و به هم پيوسته است.
11. «سَحّ» به معناى فربه شدن و نيز به معناى فرو ريختن آب فراوان است و در خطبه بالا به همين معنا به کار رفته است.
12. «أسفّ» از مادّه «إسفاف» به معناى نزديک شدن به زمين است.
13. «هَيْدَب» به معناى ابر پر آب و سنگينى است که به زمين نزديک مى شود.
14. «تَمرى» از مادّه «مرى» (بر وزن نرم) به معناى دست کشيدن به پستان حيوان براى دوشيدن است.
15. «دِرَر» جمع «درّة» (بر وزن ملّت) به معناى فراوانى و جريان شير است.
16. «أهاضيب» جمع «أُهْضُوبَة» به معناى دوشيدن پى در پى است.
17. «شآبيب» جمع «شؤْبُوب» (بر وزن بهلول) به معناى رگبار باران است.
18. «بَرْک» به معناى سينه شتر است که به هنگام خوابيدن بر زمين مى گذارد.
19. «بَوانَىْ» تثنيه «بوان» (بر وزن لسان) به معناى ستون خيمه و همچنين استخوانى است که در دو طرف سينه قرار مى گيرد و در خطبه بالا، منظور، معناى دوم است.
20. «بَعَاع» به معناى آب فراوانى است که در ابر وجود دارد.
21. «إستقلّ» از مادّه «استقلال» و از ريشه «قلّ» (بر وزن ظلّ) به معناى بلند شدن و برداشتن و حمل کردن است.
22. «عِبْء» به معناى بار است.
23. «هوامد» جمع «هامده» از مادّه «هُمود» به معناى خاموش شدن آتش است و به زمينى که گياهانش خشک شده «هامده» مى گويند.
24. «زُعْر» جمع «أَزعر» (بر وزن اکبر) به معناى جايى است که گياهان کمى در آنجا روييده و به موهاى کم پشت نيز اطلاق مى شود.
25. «تَبْهج» از مادّه «بهجت» به معناى سرور و شادى است.
26. «تَزْدهى» از مادّه «ازدها» به معناى تکبّر (و ناز) است.
27. «رَيْط» جمع «ريطه» (بر وزن ميته) به معناى پوشش نازک است.
28. «ازاهير» جمع «زهره» به معناى شکوفه هاى رنگارنگ است.
29. «سُمِطت» از مادّه «سمط» (بر وزن سَمْت) به معناى آويزان کردن است.
30. «ناضر» از مادّه «نضارت» به معناى طراوت و خرّمى و شادابى است; مخصوصاً شادابى که بر اثر وفور نعمت حاصل مى شود.
31. «أنوار» جمع «نور» (بر وزن غور) به معناى شکوفه است.
32. «بَلاغ» از مادّه «بلوغ» به معناى رسيدن به چيزى است; خواه رسيدن به سنّ تکليف باشد يا رسيدن ميوه ها به مرحله قابليت استفاده، يا رسيدن به مقصد; و در خطبه بالا به معناى قُوت و غذا آمده; چرا که انسان را در سفر و حضر به مقصدش مى رساند.
33. سوره عبس، آيات 25 - 32.
34. «فجاج» جمع «فجّ» به معناى درّه و فاصله ميان دو کوه است.
35. «جوادّ» جمع «جادّه» به معناى راه وسيع و روشن است.
36. سوره انبياء، آيه 31.
37. سوره فاطر، آيه 27.
38. سوره نحل، آيات 15 - 16.