سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه دوم، تاثیر واقعه کربلا بر عالم و غلبه جریان حق به واسطه آن

سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه دوم، تاثیر واقعه کربلا بر عالم و غلبه جریان حق به واسطه آن

۲۹ دی ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری

 

 

جلسه دوم حسینیه حضرت زهرا(س): تاثیر واقعه کربلا بر عالم و غلبه جریان حق به واسطه آن

تأثر عوالم از بلاي سيدالشهداء

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُون »(دخان/۲۰) در این آیات شریفه خدای متعال طرح فرعون در مقابل حضرت موسی و نقشه ای که در مقابل حضرت موسی دارد را بیان می کند و این رجم حضرت موسی است؛ یعنی کار را به گونه ای انجام می دادند که حضرت را هتک کنند تا موقعیتش را از دست بدهد و قوم حضرت از حضرت جدا بشوند. همین کاری که این روزها انجام می دهند و اسمش را جنگ نرم و روانی می گذارند. حضرت موسی هم به خدای متعال پناه می برد از این که حضرت را رجم می کنند. البته پیداست که این رجم شخصی حضرت هم نیست؛ حضرت به عنوان رسول و پیامبر یک مأموریتی دارند و ایشان و مأموریتش را به طوری هتک می کنند که مردم را از دور حضرت پراکنده کنند. این داستان این سوره است.
حضرت به خدا پناه می برد و به یک نقطه ای در این درگیری می رسد که از خدای متعال تقاضا می کند کار تمام بشود. آن وقت خدای متعال به او اجازه می دهد تا بساط فرعون را جمع کند. خدای متعال با تمام لشکرش او را در نیل یا دریا غرق کرد و بعد از این که او را غرق کرد، خدای متعال توضیح می دهد که ما امکانات را دست به دست کردیم و امکاناتی که در دست فرعون بود را به بنی اسرائیل دادیم و یکجا همه آنها را غرق کردیم و فرصتی برایشان قرار ندادیم. بعد می فرماید: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرين »(دخان/۲۲) آسمان و زمین بر آنها گریه نکردند.
بنابراین خدای متعال از یک درگیری بین موسای کلیم و بنی اسرائیل توضیح می دهد که خدای متعال در یک نقطه ای از این درگیری بساط فرعون را جمع می کند؛ یعنی آنها را عذاب می کند و در یکجا دستگاه آنها را جمع می کند و امکاناتشان را ازشان تحویل می گیرد و به موسای کلیم و بنی اسرائیل منتقل می کند. در این جابجایی و عذابی که نازل می شود، خدای متعال یک هشداری می دهد، «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرين ». در نقطه مقابلش هم از روایات استفاده می شود که گویا این آیه یک تأویل و کنایه ای هم دارد که اولیاء خدا اینطوری نیستند.
اگر در این عالم مصیبت و ابتلائی واقع می شود، این عذاب الهی نیست. اینطور نیست که خدای متعال قوم سیدالشهداء را عذاب کرده باشد. یزید در آن مجلس خطاب به امام سجاد علیه السلام خواند «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير»(شوری/۳۰)، خدای متعال هشدار می دهد که بسیاری از این ابتلائاتی که برای شما پیش می آید به خاطر اعمال خودتان است، «فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ». تازه خدای متعال بسیاری از خطاهای ما را مورد مغفرت قرار می دهد و عفو می کند و در عین حال آن مقداری هم که لازم است دامن ما را بگیرد، برای تطهیر به خیلی از سختی ها تبدیل می شود.
حضرت فرمودند ما مصداق این آیه نیستیم و این آیه مربوط به ما نیست که ما خطایی بکنیم و ریشه اش در خطای ما باشد. آیه ما آیه دیگری است. خدای متعال برای اولیاء خودش یک نحو دیگری از ابتلائات را رقم می زند که مرکب راه آنهاست و با او باید سیر کنند. بعد حضرت آیه سوره مبارکه حدید را خواندند که خدای متعال می فرماید «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى  ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم »(حدید/۲۳) وقتی در راه خدا در حال مسابقه هستید، تدبیر خودتان را به خدا واگذار کنید. خدای متعال آنچه که برای شما پیش می آید را در یک کتابی مقرر فرموده و بعد از آن عالم نازل می شود.
حضرت فرمود ما مصداق این آیه هستیم و ما در حال مسابقه در راه خدا هستیم «سابِقُوا إِلى  مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم »(حدید/۲۱)، امام اسبق السابقین هستند. حوادثی که پیش می آید، این حوادث برای امام پیش می آید و از سر تدبیر مستقیم خداست و خدای متعال تدبیر می کند و راهشان را با حادثه ها هموار می کند.
در این آیه شریفه خدای متعال انگار یک مطلبی را هم بیان می فرماید که در روایات دیگر به آن تصریح شده که داستان فرعون این امت با داستان اهل بیت متفاوت است. برای اهل بیت اگر یک موقعی حادثه ای پیش بیاید، این حادثه ناشی از خطا و خطیئه و گناه خودشان نیست یعنی این عذاب نیست. دوم این که این طور نیست که وقتی خدای متعال بلایی برای سیدالشهداء رقم می زند و حادثه ای برای وجود مقدس سیدالشهداء پیش می آید عوالم متأثر نشوند، عوالم متأثر می شوند. پس بلا و ابتلاء هست. یکی بلا و ابتلائی است که خدای متعال برای دشمنان پیش می آورد در آن نقطه هلاکتشان این عذاب الهی است و از طرفی یک بلایی است که برای اولیاء خدا پیش می آید که به هیچ وجه از جنس عذاب نیست. حتی کفاره خطایشان هم نیست.
در روایتی که در کافی شریف آمده، حضرت توضیح دادند که ابتلائاتی که برای معصومین پیش می آید ربطی به خطا و خطیئه و تدارک خطا ندارد و فقط ترفیع درجه است و از طرفی راه را برای امت باز می کنند. بالاتر از همه این طریق هدایت امت است. نکته دوم این است که وقتی این اتفاق برای دشمنان می افتد، خدای متعال در نقطه ای بساطشان را جمع می کند که به تعبیر قرآن «فَأَكْثَرُوا فيهَا الْفَسادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذاب »(فجر/۱۲-13) وقتی فساد را به نهایت می رسانند، خدای متعال بساط آن ها را جمع می کند و تازیانه های عذاب را بر آنها نازل می کند و هیچ اتفاقی در عالم نمی افتد. «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرين »(دخان/29) شاید کنایه از این است که در نقطه مقابلش وقتی برای معصوم و برای اهل بیت و برای اولیاء الهی اتفاقی پیش می آید همه کائنات در واقعه عاشورا درگیر هستند و گریه می کنند.
پس یک درگیری بین فراعنه امت نبی اکرم و سیدالشهداء است که در این درگیری خدای متعال بساط آنها را جمع می کند. این ظاهرا ناظر به عصر ظهور است که نقطه عذاب الهی که می رسد، خدای متعال دستگاه آنها را جمع می کند و این فرش را از زیر پای آنها می کشد و قدرت را از آنها می گیرد و همه امکاناتی که دست آنهاست به وجود مقدس امام زمان و پیروان و یاران حضرت منتقل می شود که خون خواهان سیدالشهداء علیه السلام هستند.
 

اشك عوالم بر سيدالشهداء، مقدمه تطهير آنها

خدای متعال همین مطلب را در سوره قصص توضیح داده، «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ * وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُون »(قصص/5-6) ظاهر این آیه راجع به بنی اسرائیل و فرعون است و خدای متعال می فرماید اراده ما این بود که قوم بنی اسرائیل را که به استضعاف کشانده شدند را پیروزشان کنیم و از ناحیه آنها یک عذاب و رنجی را متوجه فرعون و هامان و لشکریانشان کنیم، «وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُون »(قصص/6). در روایات تأویل این آیه به وجود مقدس امام زمان شده که خدای متعال به دست حضرت بساط آن ها را جمع می کند.
وقتی این بساط جمع می شود تمام امکاناتی که قرن ها در دست جبهه دشمنان وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام بوده، به وجود مقدس امام زمان منتقل می شود. «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرين »(دخان/۲۲) هیچ اتفاقی هم نمی افتد؛ نه آنها پیوند عاطفی دارند که وقتی این بساط جمع می شود آنها غصه دار شوند و نه این هلاک آنها پیامدی دارد برای دستگاه سید الشهداء.
وجود مقدس امیرالمومنین فرمودند که وقتی سیدالشهداء به شهادت می رسد، آسمان و زمین بر ایشان گریه می کنند. در این بکائی که بر سیدالشهدا واقع می شود، بعدش یک اتفاقی می افتد. این را مکرر در توضیح زیارت عاشورا تقدیم کردیم که حضرت به نوعی به شهادت رسیدند که اشک های جبهه ایمان جاری برای حضرت می شود. این اشک و این پیوند عاطفی مقدمه اتفاقات بعدی است. وقتی سیدالشهداء به شهادت می رسد، به دنبال این طوفان اشک ها و این مصیبتی که در عالم واقع می شود، یک اتفاقاتی می افتد که آن اتفاقات را در زیارت عاشورا توضیح داده است. این عظمت مصیبت که همه کائنات را درگیر کرده و به دنبالش بصیرت و صف بندی و برائت و لعن و موضع گیری هاست، این مقدمه اتفاقات مهمی است که از مصیبت شروع می شود و بعد منتهی به بصیرت و آگاهی و شناخت جبهه دشمن و موضع گیری و لعن و برائت و قتال و خونخواهی تا تطهیر جبهه مؤمنین می شود. شروع جمع کردن بساط شیطان از عظمت مصیبت سیدالشهداست.
این عظمت مصیبت، یک کاری را در عالم رقم می زند و تمام امکانات عالم علیه جبهه باطل بسیج می شود که این قدم اولش است. در زیارت عاشورا می خوانیم «لَقَدْ عَظُمَتِ  الرَّزِيَّة»، بعد صف و قتال است «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُم »، تا به قربی می رسد که برای جبهه حق پیدا می شود. اینها برکات این مصیبت است. وقتی مؤمنین مصیبت زده می شوند، این اشک و آه منتهی به یک آگاهی ها و موضع گیری ها و درگیری و خونخواهی و جمع شدن بساط بنی امیه و فراعنه می شود و بعد هم از آن طرف جبهه مؤمنین تطهیر و پاک می شوند تا می رسند به آنجایی که «صَلَوَاتٌ  وَ رَحْمَةً وَ مَغْفِرَة»؛ اینها آثار این مصیبت زدگی است.
همینطور که مصیبت زدگی ما را به نقطه خونخواهی و نقطه طهارت می رساند، برای دیگر عوالم هم همینطور است. وقتی عالم ملائکه درگیر می شوند، این درگیری موجب می شود که در صف سیدالشهداء بیایند. اینهایی که روز عاشورا اجازه گرفتند و آمدند و بعد حضرت بهشان فرمودند بروید و موقع رجعت بیایید یا بعضی هایشان کنار حضرت در کربلا ماندند و دائما مشغول عزاداری هستند، در دوران ظهور و رجعت می آیند و وجود مقدس امام علیه السلام را یاری می کنند. اینها آثار بکاء است. اینکه خدای متعال می فرماید: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرين »(دخان/۲۲) یعنی هیچ یک از قوا و لشکر ما در عالم، طرفدار آنها نیستند. اینطور نیست که به دنبال هلاک آنها و عذاب آنها یک اتفاقی در راه است. از آن طرف داستان سیدالشهداء است که وقتی حضرت به شهادت می رسند، این پیوند عاطفی که عالم نسبت به حضرت دارد، مقدمه اتفاقات بعدی است.
تمام این امکانات به عنوان قوای نبی اکرم و سیدالشهداء در اختیار این راه قرار می گیرند و به دنبال این پیوند عاطفی و به دنبال این گریه کردن آسمان ها و زمین و مخلوقات یک اتفاقی می افتد و اینها در صف بندی مقابل لشکر دشمن و در صف سیدالشهداء قرار می گیرند و صف و قتالی اتفاق می افتد. اینطور نیست که این اشک و آه در عالم بی نتیجه می ماند. شاید نکته این روایاتی که می فرماید زمین و آسمان برای هلاکت این اقوام گریه نمی کنند ولی برای سیدالشهداء و امیرالمؤمنین گریستند، این باشد که به دنبال همین اتفاقاتی که برای اولیاء خدا می افتد، یک اتفاقات مهمی قرار است شکل بگیرد. صف بندی و قتال و جدا شدن صفوف و تهذیب جبهه مؤمنین، همه از برکات همین اشک و آهی است که برای سیدالشهداء در عالم اتفاق می افتد.
روایتی که از حضرت امیر خواندیم این بود که یکی از مخالفان رد شدند و حضرت فرمودند «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرين »(دخان/۲۲)، خدای متعال بساط اینها را جمع می کند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد. بعد سیدالشهداء وارد شدند و حضرت فرمودند که اما وقتی شما به شهادت می رسید آسمان ها و زمین بر شما گریه می کنند و اینها همه لشکر شما می شوند، غیر از این که خودشان تهذیب می شوند. سیدالشهداء با این قوا و لشکر کار را به نتیجه می رساند.
 

ائمه اطهار، حلقه اتصال به عالم غيب

یکی از بیاناتی که از وجود مقدس سیدالشهداء نقل شده که لطایفی در آن است، این خطبه ای است که ابن شهرآشوب در مناقب نقل کرده و به سیدالشهداء نسبت داده است که اطرافیان معاویه به او گفتند که شما سیدالشهداء را دعوت کنید و بیاید گفتگو کند تا ضعفش معلوم بشود. ظاهرا معاویه در اواخر عمرش یکی دو سفر در حجاز آمده و در آنجا می خواسته با گفتگوها و ارتباطاتی که می گیرد، بستر را برای خلافت یزید فراهم بکند. سیدالشهداء علیه السلام در این سفر مواجهه ای با معاویه داشتند و این مواجهه ها هم بسیار تأثیرگذار بوده است. در این سفری که معاویه داشت، از حضرت درخواست کرد که منبر بروند و خطابه ای را ایراد کنند.
وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام بر منبر رفتند و حمد خدا و صلوات بر وجود مقدس نبی اکرم را گفتند و وقتی مقدمات تمام شد، حضرت شنید که یک کسی سوال می کند و پیداست کسی که سوال می کرد از همراهان معاویه بود و از شام آمده بود و سیدالشهداء علیه السلام را نمی شناخت. سوال کرد که این چه کسی است که دارد خطابه می خواند؟ حضرت خودشان را معرفی کردند «نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُون »(1) ما این حزب اللهی هستیم که در قرآن از آن ها یاد شده و خدای متعال بشارت به غلبه و پیروزی به این ها داده است. این یک خصوصیت است.
خصوصیت دومی که حضرت برای خودشان ذکر کردند، ارتباطشان با نبی اکرم را بیان کردند «وَ عِتْرَةُ رَسُولِهِ الْأَقْرَبُون » ما نزدیک ترین عترت نبی اکرم به نبی اکرم هستیم. سومین خصوصیت را حضرت فرمودند «وَ أَهْلُ بَيْتِهِ الطَّيِّبُونَ الطَّاهِرُون » ما اهل بیت نبی اکرم هستیم، اهل بیتی که پاک و طاهر و طیب هستند.
بعد هم حضرت ارتباطشان را با قرآن بیان کردند و فرمودند «وَ أَحَدُ الثَّقَلَيْن » ما یکی از آن دو سرمایه گران قیمتی هستیم که نبی اکرم با خودشان آوردند و با نبی اکرم در عالم ظاهر شده و بعد از نبی اکرم در امت باقی مانده است. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ  الثَّقَلَيْن » حضرت وقتی می خواستند رحلت کنند فرمودند من ناچار باید از بین شما بروم. یک مأموریت های دیگری حضرت در عالم دارند. بعد فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ  الثَّقَلَيْن » ولی من بین شما دو تا گوهر گران قیمت را باقی می گذارم. حضرت با این دو حقیقت آمدند و از عالم ما که رحلت می فرمایند، اگر این حقایق هم می رفت، دوباره راه بسته می شد.
خدای متعال در جنگ احد می فرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل »(آل عمران/۱۴۴) این وجود مقدس رسول ماست و از ناحیه ما رسالتی دارد. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل » قبل از او هم انبیاء و رسلی بودند که آمدند و اینطور نیست که فقط این پیامبر آمده است. ایشان اکمل از همه انبیاست، «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى  أَعْقابِكُم »(آل عمران/۱۴۴) آیا اگر این پیامبری که رسول ماست رحلت کند و به شهادت برسد، شما باید برگردید؟ «أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى  أَعْقابِكُم ». با یک رسالتی و با یک دست پری از عالم غیب به سوی شما آمده است.
خدای متعال در جنگ احد هشدار می دهد که حضرت به شهادت نرسیده ولی حتما این اتفاق خواهد افتاد و یک روزی حضرت از بین شما می روند، «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى  أَعْقابِكُم »(آل عمران/۱۴۴) شما می خواهید برگردید؟ این پیامبر آمده و یک راهی را به سوی شما گشوده است. یک روزی هم حضرت از دنیا می روند و بساط خودشان را از عالم جمع می کنند، شما باید برگردید؟ «انْقَلَبْتُمْ عَلى  أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى  عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرين »(آل عمران/۱۴۴) ، آنهایی که برگردند به خدا ضرر نمی زنند ولی اگر در راه ماندند، خدای متعال پاداش آنها را خواهد داد. آنهایی که شاکر هستند و آنهایی که قدر این راهی که پیامبر در عالم به رویشان گشوده است را می دانند و و بعد از رحلت حضرت هم این راه را ادامه می دهند، «وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرين » خدای متعال آن شاکرها را به پاداششان می رساند.
یک سوالی واقعا مطرح است و آن سوال این است که وقتی پیامبر می روند حتما باید مردم برگردند؟ ایشان پیامبر بوده، راه الهی بوده، کلمه غیب الهی بوده، دست خدا در عالم ما بوده؛ این پیامبر پیامبری است که تمام حقایق با او نازل می شود. وقتی این پیامبر می روند راه بسته می شود و باید برگردند؟! پیداست حضرت وقتی آمدند راهی را باز کردند که این راه باز می ماند. لذا می شود راه حضرت را رفت. عامه حرفشان این است که این راه با کتاب باقی مانده «حسبنا کتاب الله»، وقتی کتاب خدا هست، راه باز است. آن ها این راه را به کتاب تعبیر می کنند.
بعضی تلقیشان این است که حضرت یک نامه رسانی بوده و قرآن هم یک نامه ای است که آمده و ما نامه را می خوانیم و به آن عمل می کنیم. وقتی نامه رسان می آید و نامه را می آورد، دیگر خودش از موضوعیت می افتد. تلقی آن ها این نیست که این کتاب سبیل و صراط است و درجات ما در بهشت به اندازه درجات سیرمان در مقامات این کتاب است. به اندازه ای که حقایق کتاب در ما محقق شده ما درجه داریم. بهشت و درجات بهشت و درجات قرآن و درجات تنزل بهشت را آن ها نمی بینند. آن ها سبیل و صراط و باب و وجه را نمی بینند و فقط یک نامه ای را می بینند که یک نامه رسانی به همراه آن آمده و بعد هم رفته است. اما اینطوری نیست؛ پیامبر وقتی می آیند یک راهی را در عالم باز می کنند و با رفتن حضرت این راه بسته نمی شود.
این بیان حضرت به همین معناست «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ  الثَّقَلَيْن ». واقعا اگر حضرت می رفتند این سرمایه های گران قیمتی که با خودشان آورده بودند را با خودشان می بردند، پس چرا ما به عقب برنگردیم؟ اینطور حضرت یک راهی را باز کردند و بعد هم بسته شده. یک حقیقتی از عالم غیب نازل شده و بعد هم این بساط جمع شده و ما باید دوباره در وادی تیه و در وادی حیرت و سرگردانی برویم.
حضرت وقتی آمدند، حقایقی را با خودشان آوردند که این حقایق در عالم ارض می ماند. البته یک اتفاقی با رحلت حضرت می افتد که خیلی اتفاق مهمی است. این مصیبتی که با رحلت حضرت پیدا می شود «حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْيُ وَ حَيْثُ فَقَدْنَاكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون »(2) دیگر باب آن وحی بسته می شود. این سرمایه هایی که آمده باقی می ماند و این کتاب باقی می ماند. بقاء کتاب به بقاء امام است؛ «وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض » اینها از هم جدا نمی شوند. کتاب در وجود امام است «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في  صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم »(عنکبوت/۴۹) آنهایی که می گویند حسبنا کتاب الله، کتاب را نمی فهمند. مکرر ائمه از آن ها سوال می کردند. علمای عامه که می آمدند، حضرت می گفتند تو که فقیه بصره ای و اینجا می نشینی و فتوا می دهی، اگر قرآن می فهمی این آیه را برای من معنا کن.
مکرر به ابوحنیفه و به دیگران گفتند که آیا شما قرآن می فهمید؟ خدای متعال می فرماید: «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا»(آل عمران/۹۷) مقصود از این مکه است. در مکه عبدالله زبیر بساط به پا نکرد؟ در خود حرم کنار کعبه چقدر کشته شدند. آن ها قرآن بلد نبودند. این کتاب خدا یک موطنی دارد «في  صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم »(عنکبوت/۴۹) حقایق قرآن نزد امام است و هیچکس هم نمی تواند ادعا کند که قرآن می فهمد. همه مفسرین روی هم تقریبا هیچ چیزی از قرآن را نفهمیدند. ممکن است یک جایی کسی جرعه ای از دست امیرالمؤمنین نوشیده باشد اما تقریبا هیچ چیزی از کتاب فهم نشده است. «السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ  تَقْرَأُ وَ تُبَيِّن » این کتاب با کنار زدن امیرالمؤمنین در حجاب رفته است، «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى »(لیل/۱) این ظلمتی که روی ولایت حضرت پرده انداخته، روی قرآن هم پرده انداخته است و تا ظهور محرومیت بسیاری است.
وقتی حضرت ظهور می کنند، قرآن ظاهر می شود؛ چون قرآن در وجود مقدس امام است. به اندازه ای که حقیقت ولایت امام ظاهر می شود، قرآن هم ظاهر می شود. برای شخص و امت هم همینطور است. هر شخص به اندازه ای که ولایت امام برایش ظاهر می شود، قرآن برایش ظاهر می شود. چون قرآن درجاتش در درجات وجودی امام است «عَلِيٌ  مَعَ  الْقُرْآنِ  وَ الْقُرْآنُ مَعَه »(3) تمام مقامات قرآن و مقامات امیرالمؤمنین یکی است.
لذا در این آیه شریفه خدای متعال می فرمای: «وَ إِنَّهُ في  أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم »(زخرف/۴) این هم به خود قرآن تفسیر شده و هم به وجود مقدس امیرالمؤمنین. حقیقت قرآن با امیرالمؤمنین در آن مقام یکی است. بعد هم که تنزل پیدا می کند، تمام مقامات تنزل قرآن در وجود مقدس امیرالمؤمنین و وجود مقدس نبی اکرم است. اینطور نیست که کتاب یک چیزی باشد که هر کسی دستش بهش برسد.
بنابراین اگر وجود مقدس نبی اکرم بعد از رحلت خودشان آن حقایقی که با خودشان آوردند را می بردند، راه بسته می شد. واقعا جا داشت بگویند: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم »، چون حضرت که آمدند، با تنزلشان در عالم یک حقیقتی نازل شده است و وقتی هم که از عالم ما رفتند این حقیقت با حضرت رفته و راهی دیگر باز نیست و ما باید به دوره جاهلیت برگردیم. ولی اینطور نیست، حضرت فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ  الثَّقَلَيْن » من می روم ولی آن دو سرمایه گران قیمتی که با خودم آوردم را ترک می کنم و بین شما باقی می گذارم. اینها از هم جدا نمی شوند.
پس یک راهی باز می ماند و آن راهی که باز مانده، راه ثقلین است که اینها هم از هم جدا نیستند. اصلا نمی شود به قرآن بدون امام دست پیدا کنیم کما این که امام بدون قرآن نیست. امام علمش حقیقت قرآن است، «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في  صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم »(عنکبوت/۴۹)  آن برنامه ای که امام با آن برنامه عمل می کند قرآن است «يُقَاتِلُ  عَلَى  التَّأْوِيل ». حضرت فرمود هر حرفی که ما می زنیم و هر دستوری که می دهیم، از ما آیه قرآنش را بپرسید که بگوییم براساس کدام آیه قرآن ما این حرف را می زنیم. امام اقدام و قول و عملش تماما بر اساس قرآن است. در باب وجود مقدس نبی اکرم آمده «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى *  إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى »(نجم/3-4) امام معصوم هم همین طور است و تمام حرفش ناشی از علم الهی است. امام سخنی نمی گوید و عملی نمی کند الا براساس کتاب.
بنابراین این بیان امام، موقف امام را نسبت به نبی اکرم و نسبت به کتاب و امت بیان می کند که ما آن سرمایه گران قیمتی هستیم که در کنار کتاب به عنوان معلم و مفسر کتاب و حامل حقیقت کتاب بعد از نبی اکرم باقی ماندیم و راه نبی اکرم با ما در عالم گشوده است. واقعا اگر امیرالمؤمنین بعد از وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبودند، راه نبی اکرم بسته می شد. این راه با امام باز است. سبیل و صراط، نبی اکرم و امام هستند. معنای این آیه هم همین است «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد»(رعد/۷). در کتاب شریف کمال الدین مرحوم صدوق نقل کردند که حضرت فرمودند، منذر وجود مقدس حضرت هستند و هادی ما ائمه هستیم که «يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّه »(4). این هدایت همان هدایت به سمت آن چیزی است که حضرت آورده است. آن چیزی که پیامبر آورده، در دست امام است و امام امت را به سوی نبی اکرم هدایت می کند. لذا از امام علیه السلام به وسیله نبی اکرم بین حضرت و امتش تأویل می شود.
این آیه شریفه «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/۴۳) می فرماید، کفار می گویند شما پیامبر نیستید و رسالتی برای شما نیست بلکه نابغه هستید و یا یک کارهای خوبی کردید. بعد خدای متعال به پیامبر می فرماید بگو من دو تا شاهد دارم که این دو تا شاهد برای من کفایت می کند. اینها هم شاهد بر من هستند و هم با این دو شاهد کار من به نتیجه می رسد؛ یکی خدای متعال است، «كَفى  بِاللَّهِ» و دوم هم «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » کسی است که همه کتاب نزد اوست. او شاهد رسالت من است. هر کسی که نمی تواند شاهد رسالت باشد، اگر هم شاهد رسالت نباشد نمی تواند این رسالت را ابلاغ کند و باید شاهد باشد و ببیند خدا چه چیزی به این پیامبر داده است.
حضرت در خطبه قاصعه دارند که وقتی نبی اکرم مبعوث شد «أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَة»(5) هم نور رسالت را می بینم و هم بوی رسالت را می شنوم «وَ أَشُمُ  رِيحَ  النُّبُوَّة» وقتی پیامبر مبعوث شدند یک حقیقتی معطر شد و عالم نورانی شد و در عالم یک حقیقتی نازل شد. حضرت فرمود «وَ أَشُمُ  رِيحَ  النُّبُوَّة» من بوی نبوت پیامبر را استشمام می کنم و نور رسالت را می دیدم. این شخص می تواند کار را جلو ببرد. باید ببیند چه چیزی در دست این پیامبر قرار داده تا این را به امت برساند.
لذا وجود مقدس امیرالمؤمنین قریب ده سال داشتند که حضرت به ایشان فرمودند: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى » هرچه من در کائنات می بینم را تو می بینی و هرچه می شنوم را می شنوی الا این که نبی نیستی و نبوت به من ختم شده است. اگر اینطوری نباشد که نمی تواند کاری بکند. او «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/۴۳)  است و تمام اسراری که به وجود مقدس حضرت داده شده، به امیرالمؤمنین منتقل شده است.
ذیل این آیه نقل شده که سلمان از امیرالمؤمنین سوال کرد مقصود از «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » چه کسی است؟ حضرت فرمودند من هستم. بعد این جمله را فرمودند که وجود مقدس نبی اکرم از خدای متعال خواست بین او و امتش وسیله ای قرار بدهد که او حلقه اتصال باشد و مردم را به نبی اکرم وصل کند و خدای متعال من را به نبی اکرم داد. کسی می تواند حلقه اتصال باشد که تمام وحی ای که بر این پیامبر نازل شده در دستش باشد. آن هدایتی که بر پیامبر نازل شده در وجود اوست. اگر این هدایت در وجود او نباشد که نمی تواند مردم را به نبی اکرم هدایت کند. خلافة الرسول که حرف نیست.
امام رضا علیه السلام در آن روایت مفصلی که عیون و کافی و دیگران نقل کردند، می فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول »(6) امام می خواهد کار رسول امت را انجام بدهد. این باید خود رسول باشد. اگر بفهمیم که پیامبر چه کسی است، واضح می شود که جانشینش چه کسی است. این اصلا صحبت ندارد. اما اگر پیامبر را یک نامه رسان است بدانیم که نامه را آورده و رسانده، آن وقت هر کسی می تواند این نامه را بخواند و برود. اما پیامبر حلقه اتصال کائنات به عالم غیب است و حلقه اتصال ما به عالم بالاست.
حضرت در آن حدیث نورانی که مرحوم کلینی در اول کتاب الحجه نقل کرده، بیان کرده که ما که با خدا ارتباطی نداریم «وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُم  »(7) مباشرت و ملامسه ای نداریم. پس یک کسی می خواهیم که حلقه اتصال باشد و ما را به عالم الهی پیوند بدهد، «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»(آل عمران/۱۴۴) یعنی همین؛ این پیامبر هویتش به این رسالت تعریف می شود و با یک مأموریتی در عالم آمده است و حلقه اتصال ما به کائنات است و می خواهد این ادامه پیدا کند. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى  أَعْقابِكُمْ»(آل عمران/۱۴۴) اگر بنا بود رسول وقتی می آید رشته ما را با عالم بالا برقرار کند و بعد از رفتن حضرت این رشته قطع بشود، پس ما باید به دوره جاهلیت برگردیم، چرا برنگردیم؟! آنچه که از غیب نازل شده بود جمع شده و دیگر غیب نیست و ما دیگر در عالم ضلال و گمراهی هستیم. اما یک بشارتی در این آیه است که این پیامبر رسول است و با یک رسالتی آمده و مأموریتش در عالم جاری است.
این موجودی که حلقه اتصال ما با عالم غیب است و پیوند ما را برقرار کرده، این پیوند چطور ادامه پیدا می کند؟ پیداست در کسی ادامه پیدا می کند که این حلقه اتصال باشد. اگر در این حلقه این مأموریت نباشد که نمی تواند جای رسول را بگیرد. این ترجمه ای که عامه می کنند ترجمه خوبی نیست و این جسارت به نبی اکرم است که می گویند پیامبر رسول و فرستاده ای بیش نیست و وقتی می رود شما باید راه خودتان را بروید. این همان حسبنا کتاب الله است. اینطور نباید ترجمه کرد. این پیامبر هویتش در رسالتش است و این رسالت باقی است. خب چطوری باقی است. آن حقیقتی که ایشان از غیب آوردند و آن پنجره ای که به غیب این عالم گشودند و راهی که برای همه اولیاء خدا باز کردند، چطور باز می ماند؟ پیداست که با امیرالمؤمنین باز می ماند. اگر وجود مقدس امیرالمؤمنین نباشند، این راه بسته می شود.
این است که حضرت فرمود «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة». در روایت دارد «جَاهِلِيَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَال »(8) کسی که با امام در عالم راه نرود، هیچ بهره ای از حضرت نبرده است. چون هرچه حضرت آوردند در دست امام است. وقتی حضرت رحلت فرمودند، آن چیزی که از حضرت باقی می ماند این ثقلین است. کتاب هم با امام است و اصلا جدا شدنی نیست. بدون کتاب مگر می شود به امام برسیم؟ چه کسی اصلا مدعی است که قرآن می فهمد؟ همه آنهایی که ادعا کردند یک جاهایی ماندند، «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم »(آل عمران/۷) یعنی اهل بیت، اما بعضی از مفسرین گفتند راسخون شامل غیر اهل بیت هم می شود. پس بیایید بیان کنید ببینیم چه چیزی دستتان است؟ چه کسی قرآن می فهمد؟ خدای متعال همان اول بساط همه را جمع کرده «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم * الم»(بقره/۱) بفرمایید این یعنی چه؟ شما که راسخون در علم هستید این «الم»  را برای ما معنا کنید.
حضرت در این خطبه که در مجلس معاویه قرائت کردند نسبت خودشان با خدای متعال را معنا کردند «نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ الْأَقْرَبُون »، این هم ناظر به آیه مودت است. «وَ أَهْلُ بَيْتِهِ الطَّيِّبُونَ الطَّاهِرُون » این هم ناظر به آیه تطهیر استم. «وَ أَحَدُ الثَّقَلَيْن » یکی از این دو سرمایه گران قیمتی هستیم که «اللَّذَيْنِ خَلَّفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ فِي أُمَّتِهِ وَ التَّالِي كِتَابَ اللَّه ».
کسی که مقابل این حزب الله قرار گرفته حتما عاقبت به شر و خاسر و مغلوب است. حضرت می فرمایند شیطان می آید و می دمد و وعده دروغی به شما می دهد و کارتان را تزیین می کند و بعد فریبتان می دهد و می گوید شما غالب هستید و طرح شما پیروز است. این مهلتی که خدای متعال به شما داده، شیطان به عنوان غلبه و پیروزی برای شما تفسیر می کند. اما وقتی که خدای متعال می خواهد بساطتان را جمع کند و این حزب الله می خواهند غالب بشوند، خودش را کنار می کشد و می گوید «إِنِّي أَرى  ما لا تَرَوْن »(انفال/48) من یک چیزهایی می بینم که شما نمی بینید. اینجا که نمی شود بایستی.
در جنگ بدر شیطان یک جاهایی تجسد پیدا می کرد و شروع به تحریک کردن می کرد. به یک نقطه ای که رسید دیدند دارد عقب عقب می رود؛ وقتی آن قوای امیرالمؤمنین در صحنه ظاهر شد، گفت: «إِنِّي أَرى  ما لا تَرَوْن »(انفال/48). حضرت می فرمایند بنی امیه، مواظب باشید این بلا را دوباره به سرتان نیاورد. آن ها کارشان همین است و در جنگ بدر هم همین را بر سر شما آورد. یک جایی شما را رها می کنند که دیگر «لَمْ تَكُنْ آمَنت»(انعام/۱۵۸). بعد از چند جمله، معاویه گفت «قَالَ مُعَاوِيَةُ حَسْبُكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ أَبْلَغْتَ» اگر مأموریتی بود انجام شد.
 

پی نوشت ها:

(۱) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص: 67
(2) جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، ص: 30
(3) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 460
(4) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 667
(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301
(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200
(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 168
(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 377
 
* متن بالا سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 مرداد ماه 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند.
 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث