سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه پنجم، شرح آیات قرآن در خطبه سید الشهدا (ع) و بیان نقش شیطان در فریب امت
۰۳ اسفند ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویریجلسه پنجم، حرم مطهر قم: شرح آیات قرآن در خطبه سید الشهدا (ع) و بیان نقش شیطان در فریب امت
خصوصیات امام در کلام ایشان
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين . آیاتی را که عرض کردیم تأویل شده به عاشورا و جبهه سیدالشهداء یا جبهه مقابل حضرت که بنی امیه و پیشینیان و بعدی های آنها هستند و یا خود حضرت این آیات را به صحنه عاشورا تطبیق فرمودند. از جمله آیاتی که سیدالشهداء در ضمن یکی از خطابه هایشان بیان کردند و داستان بنی امیه را به او تطبیق کردند این آیات شریفه ای است که تقدیم می کنم که یکی در سوره مبارکه انفال است و یکی هم در سوره مبارکه انعام.
در کتاب شریف مناقب و همچنین در احتجاج نقل کرده اند که معاویه بعد از دوران امام مجتبی علیه السلام و شهادت حضرت، در دوران امامت سیدالشهداء از حضرت درخواست کردند که خطابه ای ایراد کنند. ظاهرا سالهای آخر دوران معاویه است که دیگر حضرت زمینه را برای قیام خودشان آماده می کنند. پس حضرت بر منبر رفتند و خدا را حمد کردند و صلوات بر رسول و آلش فرستادند. کسی سوال کرد این چه کسی است که منبر رفته؟!
حضرت خود را معرفی کردند و در آن معرفی فرمودند: «نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ الْأَقْرَبُونَ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ الطَّيِّبُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَيْنِ الَّذِينَ جَعَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ ثَانِيَ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى فِيهِ تَفْصِيلُ كُلِّ شَيْ ءٍ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْه »(1) ما آن حزب اللهی هستیم که خدای متعال در قرآن وعده پیروزی به آنها داده است. ما آن عترت رسول خدا هستیم که از همه به خود حضرت و رسالت ایشان و به آن اماناتی که از طرف خدا آورده نزدیکتریم. ما آن آن اهل بیتی که پاک و مطهرند و خدای متعال بیان فرموده که من آنها را تطهیر کردم. ما یکی از آن دو امانت سنگینی هستیم که خدای متعال به نبی اکرم عطا کرد و حضرت اینها را وقتی خودشان رحلت فرمودند باقی گذاشتند.
پس ادامه وجودی ایشان در این دو امر سنگین است که یکی ما هستیم. وجود مقدس نبی اکرم ما را کنار کتاب الله قرار داد، آن کتابی که «فِيهِ تَفْصِيلٌ لِكُلِّ شَيْ ءٍ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْه »، همه حقایق در اوست. قرآن یک ظاهر و یک مقاماتی دارد «و تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ»(آل عمران/128). ما کنار آن حقیقت کتاب هستیم و حضرت ما را کنار آن کتاب قرار داد. کتابی که «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْه »(فصلت/ 42) باطل در او راه ندارد. ما در کنار آن کتاب هستیم و ما عالم به تأویل این کتاب هستیم.
بعد حضرت فرمودند: «فَأَطِيعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَة» پس شما اگر می خواهید سعادتمند بشوید دنبال ما راه بیافتید. ما حاضریم دست شما را بگیریم و شما را به مقصد برسانیم. این خصوصیت ماست که حزب الله غالبیم و همراهان ما در مسیر غلبه و پیروزی و فتح قدم برمیدارند. ما طیبین هستیم و کسی که با ما همراه شد آلوده نمی شود. ما با کتاب خدا همراهیم و بطون و تأویل کتاب در اختیار ماست. اگر با ما همراه شوید ما با نور کتاب شما را راه می بریم. پس ما را اطاعت کنید چرا که خدای متعال اطاعت ما را بر شما واجب کرده و این را کنار طاعت خودش قرار داده است. فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم »(نساء/59)، بعد هم فرموده اگر در یک امری اختلاف کردید این هم باز خودتان حل و فصل نکنید بلکه مشکلات را به خدا و رسول ارجاع بدهید.
بنابراین ما یک چنین شخصیت هایی هستیم و خدای متعال تضمین کرده ما را و اگر کسی با ما راه برود به مقصد می رسد. کتاب خدا در اختیار ماست، عصمت ما از جانب خدا تأیید شده، پیروزی و غلبه ما تأیید شده و ما نزدیکترین ها به رسول خدا هستیم. ما از او می گیریم و شما را هدایت میکنیم و از پیش خودمان حرف نمی زنیم. این تفاوت اهل بیت با جبهه مقابل است که هیچ کدام از این خصوصیات را ندارند، نه این کتاب هدایت الهی دستشان است، نه عصمتشان تضمین شده و نه غلبه شان در عالم حتمی است.
خدای متعال شما را دعوت به اطاعت ما کرده و امر کرده از ما اطاعت کنید. پس اگر با ما راه رفتید ما شما را به مقصد می رسانیم. بعد می فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلَّا قَلِيلًا»(نساء/83) اگر فضل الهی و رحمت الهی نباشد شیطان شما را با خودش می برد. خدای متعال از سر فضل و کرمش ما را قرار داده است چرا که می دانید این فضل و رحمت در خیلی از روایات به نبی اکرم و امیرالمومنین تأویل شده است. فرمود که اگر فضل و رحمت الهی نبود شیطان همه شما را می برد همینطور هم هست دیگر، اگر امیرالمومنین نمی آمدند در عالم ارض ما همه مان طعمه شیطان بودیم.
شیطان آن روزی که رجز می خواند که همه مومنین را جهنمی می کنم «إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ »(ص/83) الا معصوم را، احساسش همین بود که با ما مواجه است. او نمی دانست که حریفش امیرالمومنین است و خدای متعال ما را در عالم ارض با شیطان رها نمی کند. «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدى »(بقره/38) پس یک چراغ هدایتی را از عالم بالا نازل می کند و رسول خدا و امیرالمومنین می آیند. لذا آن روزی که حضرت مبعوث شدند امیرالمومنین فرمودند من در غار حرا بودم و صدای ناله شیطان را شنیدم. عرض کردم : یا رسول الله این صدا چه بود؟ حضرت فرمودند : شیطان بود، «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى »(2) هرچه من می بینم تو هم می بینی و هرچه من می شنوم تو هم می شنوی.
بعد فرمودند که شیطان با مبعوث شدن من مأیوس شد از این که کسی او را بپرستد. وقتی من پا به میدان گذاشتم خدای متعال من را مأمور کرد و شیطان فهمید حریفش این بندگان خدا نیستند بلکه حریفش من هستم، لذا مأیوس شد که بتواند مردم را به پرستش خودش دعوت کند، چون من می خواهم به پرستش خدا دعوت کنم و شیطان می خواهد به پرستش خودش، بنابراین با من مقابل است.
خلاصه حضرت اشاره کردند که ما یک اهل بیتی هستیم که معصومیم، عالم به کتابیم، خدای متعال عصمت ما را تضمین کرده و غلبه و پیروزی ما حتمی است. اگر ما نبودیم شیطان همه تان را برده بود و شیطان بر همه شما غلبه می کرد. ما هستیم که مسیرمان مسیر عصمت است و شیطان در ما طمعی ندارد. ما هستیم که با هدایت و کتاب الهی در عالم راه می رویم و شیطان نمی تواند ما را منحرف کند. ما هستیم که خدای متعال وعده قطعی غلبه ما را بر شیطان عنایت کرده، پس اگر می خواهید به این غلبه و طهارت و این هدایت الهی برسید با ما راه بروید. خدای متعال اطاعت ما را واجب کرده و این منت بر شما گذاشته «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلَّا قَلِيلًا»(نساء/83). پس اگر خدای متعال این تفضل را نکرده بود و ما را نفرستاده و به ما مأموریت نداده بود، شیطان همه شما را برده بود.
سخنگوی شیطان شدن
بعد حضرت فرمودند: «وَ أُحَذِّرُكُمُ الْإِصْغَاءَ لِهُتَافِ الشَّيْطَانِ بِكُمْ»، شیطان ناله ها و فریادها و هجوم هایی دارد. اما من شما را تحذیر می کنم از این که یک موقعی گوش بدهید به این اصغائش. شیطان حرف می زند و سخنی هم که می گوید خیلی وقتها از دهان انسانها است. امیرالمومنین فرمود یک عده ای اینطور می شوند «نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم »(3)، شیطان با زبان آنها حرف می زند و آنها سخنگوی شیطان هستند.
در آن حدیث نورانی امام رضا علیه السلام فرمودند که «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَه »(4) کسی که گوش بدهد و بپذیرد حرف گوینده ای را، این به منزله عبادت اوست. بعد حضرت توضیح دادند و فرمودند: ناطق و کسی که حرف می زند از دو حال خارج نیست، یا سخنگوی شیطان است و شیطان دارد با زبان او حرف می زند، یا سخنگوی خداست و حرف خدای متعال از زبان او جاری می شود. فرمود: «وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيس » اگر گوش به حرف شیطان بدهید این بندگی شیطان است. همین که آدم نخواست از خدا حرف بگیرد، شیطان حرف به دهانش می گذارد.
بنابراین ما یا مقیدیم وقتی حرف می زنیم حدود الهی را رعایت کنیم و حرف خدا را بزنیم، اینجا شیطان نمی تواند نفوذ کند و بیان ما بیان نورانی می شود، یا نه مقید نیستیم؛ همین قدر که مقید نبودیم حرف خدا را بزنیم شیطان با زبان ما حرف می زند و مسلط می شود. فرمود اگر کسی حرف می زند و زبانش، زبان ابلیس است پس اگر به حرف او گوش بدهید پایانش شما را به بندگی شیطان می کشاند. در دنیا همینطور بوده، الان این کسانی که سر و صدا در عالم دارند و خیلی هم با سر و صدا حرف می زنند و از آنها با احترام یاد می شود این ها سخنگوهای شیطان بودند. اینها در آغاز این دوره تحولات در غرب و در دوره به قول خودشان روشنگری ببینید چه کار کردند؟! آنهایی هم که گوش به حرف اینها دادند همه آخر کارشان بردگی شیطان شده است.
اگر انسان به حرف کسی که از طرف خدا حرف میزند گوش بدهد پایانش بندگی خداست «فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّه» . فقط معصومین اند که کتاب خدا در اختیارشان است و سخن خدا را می گیرند. هر کسی هم به اندازه ای که سعی می کند زبانش زبان معصوم باشد و از معصومین بگیرد، به همان اندازه سخنش اعتبار دارد. حالا اگر نخواهد سخن معصوم را بگوید این سخنگوی از پیش خدا نیست چون خدای متعال به کسی اجازه نداده از طرف خدا حرف بزند الا آنهایی که زبانشان زبان وحی است! «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى »(نجم/3-4)، از سر هوا حرف نمی زند بلکه همه اش وحی است، کانه اگر کسی دنبال وحی نبود حتما شیطان دخالت می کند و حرف هوای نفسش را می زند.
هرکسی اگر دنبال این است سخن معصوم را بگوید این به اندازه ای که تبعیت از معصوم می کند، سخنش ما را دعوت به خدا می کند، پس اگر اینطوری نبود و از پیش خودش حرف می زند یا حرفهای دیگران را می زند، این می شود سخنگوی شیطان. پیداست کسانی هستند که در دوره معاویه تحت سلطه بنی امیه هستند و شیطان اینها را برده خود کرده است.
نزاع بر سر پروردگار
«هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِم »(حج/19)، خدای متعال در این آیه از یک نزاع و اختصام و درگیری ای صحبت می کند که بر سر خداست. دو دسته دارند با هم دعوا می کنند و دعوایشان ابتدائا سر پول و قدرت و ثروت نیست بلکه جنگشان سر پروردگار عالم است. امام صادق علیه السلام ذیل این آیه شریف فرمودند مقصود ما هستیم و بنی امیه، ما می گوییم خدای متعال راست گفته و حرف خدا را می زنیم اما بنی امیه می گویند خدا دروغ گفت و از خودشان نقشه می کشند و طرح می ریزند. آنها می خواهند مردم را با طرح خودشان در عالم راه ببرند برای همین هم می گویند وحی ای نبود! همان حرفی که یزید در آن مجلس وقتی سر مطهر سیدالشهداء و اسرا را در مجلس خودش دید زد «لَعِبَتْ هَاشِمٌ بِالْمُلْكِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَل» هیچ وحی ای از طرف خدا نبوده بلکه بنی هاشم با قدرت بازی می کردند و دین می ساختند و العیاذ بالله این پیامبر خدا که می گفت وحی، می خواست حکومت کند!
فرمود ما دعوایمان سر پروردگار است، ما می گوییم خدا راست گفت اما آنها می گویند خدا راست نگفت و از خودشان می خواهند طرح و نقشه برای هدایت مردم صادر کنند. حضرت فرمود: جدم با ابوسفیان جنگید، جد دیگرم امیرالمومنین با معاویه جنگید، سیدالشهداء با یزید جنگید، فرزندم امام زمان با سفیانی می جنگد که او هم از همین رشته است و این یک جریان درگیری مستمر است.
دوران، دوران معاویه است و حضرت در مجلسی که طرفداران معاویه هستند حضور دارد و این خطابه را می فرماید. ایشان خودشان را معرفی کرده و می گوید ما اینطوری هستیم که خدای متعال عصمت مان را در کتاب تضمین کرده، غلبه مان را حتمی کرده، مقربان رسول خدا هستیم و کتاب خدا در دست ماست. بیخود خدای متعال اطاعت ما را بر شما واجب نکرده و اطاعت ما را عین اطاعت خودش قرار نداده، این فضل خدا بوده و میخواسته شما با شیطان راه نروید. برای همین هم ما را با این مشخصات فرستاده و بعد هم به شما گفته دنبال اینها حرکت کنید. پس مواظب باشید، من شما را تحذیر می کنم از این که به دعوت شیطان گوش بدهید، «لِهُتَافِ الشَّيْطَانِ بِكُمْ فَإِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين » چون او دشمن آشکار شماست. شیطان شما را دعوت می کند، پا به جفت تان می کند، وعده می دهد و مغرور می کند اما بعد خودش را کنار می کشد.
نکاتی درباره آیه 48 انفال
فریب دادن و تبری جستن شیطان از پیروانش
بعد حضرت این آیه را خواندند که «فَتَكُونُوا كَأَوْلِيَائِهِ الَّذِينَ قَالَ لَهُمْ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ»(انفال/48)، می شوید مثل آن دوستان شیطان که ولایت شیطان را قبول کردند و پا به جفت مقابل نبی اکرم ایستادند. شیطان در دعوتش شما را به اینجا می کشاند.
شیطان به آنها گفت: «لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ»(انفال/48)، امروز شما پیروزید و مغرورشان کرد، «وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» من هم کنار شما ایستادم؛ یعنی هم معجبشان می کند به امکانات خودشان و هم به پشتیبانی خودش، «فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ»(انفال/48) اما وقتی این دو گروه به هم نزدیک شدند و آرایش همدیگر را دیدند، وقتی نگاه کرد به امکانات آن طرف، پا به فرار گذاشت و گفت من از شما تبری می جویم. حضرت فرمود کار شیطان این است که شما را دعوت می کند و پا به جفت می کند، بعد فریبتان می دهد و معجبتان می کند به امکانات خودتان، بعد هم می گوید من پشت سر شما ایستادم و حمایت تان می کنم، ولی وقتی آرایش جبهه حق و باطل را می بیند پا به عقب می گذارد.
مکرر این در روایات آمده که ائمه گاهی اوقات امکاناتی که در اختیار دارند نشان دادند. نقل شده امام صادق علیه السلام سوار بر حماری بودند و منصور هم با حشم و خدمش سوار بر آن اسبهای جنگی بود و با جلالت می رفت. به یکی از دوستان امام صادق برخورد که چرا امام صادق کنار او اینطوری می روند! پس حضرت فرمودند: اگر می دیدی آن قوایی که با من است می فهمیدی که عالم چه خبر است!
در یک روایتی دارد که متوکل یک مانور نظامی فراهم کرد که خیلی پیچیده بود و امام هادی علیه السلام را هم آورده بود که این مانور قدرت را ببیند. در واقع می خواست حضرت را تحقیر کند و بترساند و قدرت خودش را به رخ حضرت بکشد. وقتی این قوای نظامیش این مانور را دادند حضرت فرمودند حالا یک نگاهی هم کن و قوای ما را ببین! بعد حضرت یک دستی به سمت آسمان اشاره کردند، متوکل هم نگاه کرد و دید بین آسمان و زمین پر از قوای ملکوت است که همه در اختیار حضرت اند پس بیهوش و بیتاب شد. از این جنس زیاد داریم، خود سیدالشهداء همینطور است. یک جایی صفوف ملائکه را نشان دادند و فرمودند من اگر بخواهم با اینها کار را تمام می کنم چون اینها قوای در اختیار من هستند.
پس شیطان وقتی دیگران را تحریک می کند و می آورد در میدان، می گوید شما پیروزید و من هم پشت سر شما ایستادم. خب تو خودت پایت به کجا بند است که می خواهی دیگران را حمایت کنی؟! پس وقتی دو صف آرایش می گیرند، نگاه می کند به قوای آن طرف و می فهمد اشتباه کرده، «إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ» پس از آنها تبری می جوید و پشت می کند.
شأن نزول آیه
شأن نزول آیه در باب جنگ بدر است که آمدند و به پیامبر خبر دادند که قریش کاروان تجاری شما را تهدید کرده است. پس اینها آماده شدند تا بیایند برای جنگ و یک لشکر نظامی راه انداختند. در واقع اینها می خواستند با آن جمعیتی مواجه بشوند که خار ندارد، پس خیلی راحت اموال آن را مصادره کنند و بروند اما خدای متعال اینها را با یک لشکر نظامی روبرو کرد. پس خبر رسید که ما این کاروان مال التجاره را نجات دادیم شما برگردید. اما شیطان آمد و اینها را تحریک کرد که بروید چون شما پیروزید. بروید و تمام کنید کار حضرت را، حالا که ایشان آمده به میدان شما بروید و کار را تمام کنید. بعد هم گفت شما پیروزید و امکانات شما بسیار زیاد است، خودش هم گفت که من هم پشت سر شما ایستادم. اما وقتی دو صف مقابل هم قرار گرفتند و قوای نبی اکرم و آن ملائکه ای که پشت سر حضرت بودند را دید پا به عقب گذاشت و رهایشان کرد و گفت: «إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْن »(انفال/48) من یک چیزهایی می بینم که شما نمی بینید، شما هم اگر می دیدید از همینجا فرار می کردید.
حضرت فرمود: اگر با بنی امیه راه بروید فریبتان می دهد و می گوید معاویه چنین و چنان امکانات دارد اما جبهه معاویه که جبهه غالب نیست. شیطان هم پشت سرشان می ایستد اما مگر خود شیطان پایش به کجا بند است که حالا بخواهد حمایت کند! او می گوید ما لشکر غالب هستیم، پس شما را می برد تا یک نقطه ای و وقتی به آن نقطه رسید پشت تان را خالی می کند. بعد حضرت یک آیه دیگری خواندند و فرمودند آن وقت در معرض شکست قرار می گیرید و با شمشیرهای آماده و نیزه ها و سلاح های آماده روبرو می شوید.
حالا آیه بعد را هم که می خوانند پیداست حضرت دارند به لشکر امام زمان تهدیدشان می کنند، یعنی اگر شما به حرف شیطان گوش بدهید یک صف آرایی در مقابل ما درست می کند اما ما حزب الله غالبیم، ما اهل بیتیم که خدا عصمت مان را تضمین کرده، دست ما پر است و دیگران چیزی دستشان نیست. این ما هستیم که خدای متعال به ما مأموریت داده شما را از دست شیطان بیرون بیاوریم و اگر ما نبودیم شیطان همه را می برد. مبادا شیطان شما را فریب بدهد و شما راه به بنی امیه گره بزند.
ظاهرا حضرت طرح شیطان و بنی امیه را توضیح می دهند که شما را مغرور و معجب کرده و به پشتوانه خودش دلگرمتان می کند. الان در دنیای امروز دیده اید شیاطین چه کار می کنند! وقتی آرایش قوا را می بیند عقب نشینی می کند و شما را تنها می گذارد. یک وقتی هم عقب نشینی می کند و شما را می فرستد جلو که دیگر هیچ کاری از شما ساخته نیست و در مقابل شمشیرها و نیزه ها و سلاح های آماده استخوان هایتان خرد می شود.
نکاتی درباره آیه 158 انعام
تأویل آیه به ظهور و علامت قیامت
بعد حضرت این آیه را خواندند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِه»(انعام/158)، این آیه دیگری است که در سوره مبارکه انعام است. این آیه راجع به ظهور امام زمان است که اینها ایمان نمی آورند الا آن وقتی که آیات الهی نازل بشود. این آیه به ظهور امام زمان در بعضی روایات تأویل شده که عرض می کنم.
این آیه دو تأویل دارد. وقتی آیه الهی نازل شد که فرصت ایمان آوردن تمام است. شیطان شما را می برد تا یک جایی که فرصت تان تمام می شود و با یک لشکر مجهز روبرو می شوید. پس نوبت ظهور غلبه ماست و شیطان شما را مقابل ما قرار می دهد. او شما را فریب می دهد به اسم غلبه و پیروزی تا وقتی که مواجه می شوید با لشکر امام زمان، آن وقت خودش عقب نشینی می کند اما دیگر فرصت ایمان هم برای شما تمام شده است. یکی از مصادیق این لشکر سفیانی است. لشکر سفیانی را حضرت در سرزمین بیداء خسف می کنند کما این که قارون را زمین بلعید و حضرت هم دستور می دهند آن سرزمین اینها را ببلعد. سرزمین عجیبی هم هست که در روایات اوصافی برایش ذکر شده است.
پس حضرت به جبهه معاویه و بنی امیه هشدار می دهند، این مسیری که می روید اینطوری است و چیزی در دست بنی امیه نیست. آنها دست شان خالی است و فقط سر و صداشان بلند است. این که خدای متعال یک مهلتی می دهد «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِين »(آل عمران/178) اما این فرصت، فرصتی نیست که به نفع شما تمام شود.
این آیه ای که حضرت خواندند آیه دوم در سوره مبارکه انعام است که دو تأویل برای آن ذکر شده، یکی برای وقت ظهور و یکی هم از علائم قیامت است که در روایات است زمین از حجت خدا خالی نمی شود. اصلا بنا ندارد زمین که از حجت خالی بشود چرا که خدای متعال شما را در عالم ارض آورده برای این که به مقام بندگی برسید، پس آن حلقه اتصال شما به خدا همیشه باید باشد. امام حی و در دسترسی باید همیشه باشد، لذا امام زمان هم اگر چه غایب اند ولی حتما طرحشان در دسترس است و ما می توانیم با حضرت مرتبط بشویم، طریق ارتباط یک بحثی دارد.
لذا در قرآن می فرماید: «وَ رابِطُوا إِمَامَكُمُ الْمُنْتَظَر»(5) ما به ارتباط با امام مکلف هستیم. این امام همیشه در عالم ارض است الا چهل روز برپا شدن قیامت، حالا این روز معنایش چیست نمیدانم! ولی خدای متعال فرمود چهل روز برپایی قیامت حجتش را از زمین برمی دارد. چرا برمی دارد؟ چون دیگر بناست عذاب نازل بشود و باب توبه بسته می شود. وقتی حجت روی زمین نیست دیگر امکان رجوع نیست. تا آنجایی امکان توبه هست که حجت روی زمین است، شما فقط تا آن موقع می توانید از دست شیطان نجات پیدا کنید و خودتان را به امام برسانید. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه »(ذاریات/50) می توانید فرار کنید ولی وقتی خدای متعال حجت را از عالم برداشت و این رشته اتصال قطع شد دیگر امکان نجات نیست.
حضرت فرمود: باب توبه بسته شده و اینها کسانی هستند که وقتی قیامت برپا می شود، عذاب قیامت آنها را فرا می گیرد. این یک تأویل این آیه است که «لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْرا»(انعام/158) اینها می گویند آیات الهی نازل بشود اما آن آیه وقتی نازل می شود که دیگر فرصت ایمان تمام است. تا وقتی آن آیه غیبی نازل نشده شما مجال دارید اما وقتی بنا شد صحنه قیامت و آن حقایق عالم اظهار بشود دیگر فرصت توبه و رجوع نیست.
تأویل آیه به ظهور امام زمان
تأویل دیگری که شده نسبت به امام زمان است؛ این آیه الهی ظهور پیدا می کند، چون یکی از عناوینی در قرآن برای امام زمان است این است که حضرت آیه غیبی خدا هستند. یکی از خصوصیات حضرت که در سوره مبارکه یونس آمده این است که «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ»(یونس/20) این کفار برای این که کتاب الهی را کوچک کنند می گویند حضرت موسی معجزه آورده، ید بیضاء آورده بود، عصا آورده بود، حضرت عیسی یک چیز دیگری آورده است، اما شما چرا اگر رسول خدا هستید نشانه ای از خدا نیاوردید؟! یک نشانه و قدرتی بیاور که معلوم باشد از طرف خدا آمدی!
حضرت فرمودند: «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين »(یونس/20) قبول دارم که اگر پیامبری که می آید باید دستش از غیب پر باشد و یک چیزی بیاورد با خودش ولی این اختیارش در دست خداست. «فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين »(یونس/20) شما منتظر باشید من هم منتظرم تا خدای متعال اجازه بدهد و آن کلمه غیبی را بیاورم و کار را تمام کنم. فرمود: این کلمه غیب امام زمان است.
حضرت آن آیه غیبی الهی است لذا آنها می گویند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها»(انعام/158) آن کسانی که از قبل وارد وادی ایمان نشده باشند وقتی امام زمان ظهور می کند دیگر فایده ای ندارد. حضرت وقتی ظهور می کنند در روایات دارد یوم الاستبدال است، یعنی وقتی حضرت ظهور می کنند یک عده ای وقتی مشی حضرت و برنامه ایشان را می بینند از این طرف می روند آن طرف، به ظاهر مومن بودند اما می روند طرف جبهه منافقین. از جبهه کفار هم یک عده ای می آیند این طرف و می فهمند که این حق است.
اما این که می فرماید وقتی حضرت ظهور می کنند دیگر راه برگشت بسته می شود این ظاهرا آن نقطه غلبه حضرت است. یعنی اینها ادامه می دهند کارشان را و تا می توانند با حضرت می جنگند آن وقت دیگر حضرت مأمور می شوند بساط اینها را جمع کنند و جمع هم می کنند. این جمع کردن هم در یک جایی طوفان است، در یک جایی خسف است، طوری که خیال می کنند طوفان هم در دست امام زمان است. «يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُن »(طلاق/12) آن امر و فرمان الهی که در سماوات و ارض نازل می شود در دست امام است چون او صاحب الامر است. حضرت دستور به خسف یا دستور به طوفان می دهند کما این که در باب حضرت موسی هست که به حضرت موسی اجازه داد دریا را باز بکند و برود، بعد هم دریا را نبندد.
پس امام زمان هم این کارها را انجام می دهند. آن لحظه ای که لحظه غلبه حضرت است دیگر فرصت تمام می شود. امام زمان تا یک جایی فرصت می دهند و بنا نیست دوباره بازی در بیاورند، پس به یک نقطه ای می رسد که حضرت دیگر نمی پذیرند و کار را تمام می کنند. البته این هم به انحاء مختلف است، یک قسمش حالا سخت گیری های خودشان است اما قسمت عمده تصرفات حضرت از طریق آیات الهی است مثل خسف، طوفان، زلزله.
دارد که حضرت وارد مدینه می شوند و والی نصب می کنند. بعد که حضرت می روند بیرون والی حضرت را می کشند. حضرت برمی گردند و خیلی تعبیر روایت تند است که چه بر سر اینها می آورند.
بنابراین اینجا دیگر ایمان آوردن فایده ندارد. لذا این آیه که تأویل شده به ظهور امام زمان، «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خیرا»(انعام/158) -این کسب خیر هم یک نکته ای است و احتیاج به گفتگو دارد- پس اگر کسی ایمان نیاورده باشد دیگر آنجا ایمان آوردن فایده ندارد. وقتی حضرت به نقطه غلبه می رسند کار را تمام می کنند. مثل این که فرعون همه مقاومتش را در مقابل حضرت موسی کرده بعد وقتی دست برتر حضرت موسی را می بیند و می بیند که این موسای کلیمی که هیچی به حساب نمی آورد مثل این که خیلی چیز دستش است و دریا را به هم می آورد، می گوید: «قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ»(یونس/90) ، همان خدایی که بنی اسرائیل قبول دارند من هم قبول دارم!
خدا می فرماید: الان نه، الان دیگر قبول نیست. البته بعضی ها گفتند که ایمان آورد و پاک هم از دنیا رفت! یک آقایی در کتابش نوشته فرعون مومن از دنیا رفت چون ایمان آورد و دیگر گناه هم نکرد بعد همین آدم به وجود مقدس حضرت ابوطالب پدر امیرالمومنین که می رسد می گوید پیامبر خدا خیلی از خدا خواستند که او مومن از دنیا برود ولی خدا قبول نکرد! می گوید فرعون مومن از دنیا رفت اما پدر امیرالمومنین که در روایت امیرالمومنین فرمود نور او بر انوار همه غلبه می کند در قیامت الا چهارده معصوم، کافر از دنیا رفت!
بنابراین حضرت این آیه را خواندند و فرمودند: این مسیری که شما به همراهی شیطان می روید اگر به آن گوش بدهید به این دعوت شیطان که دعوت بنی امیه است، شما را به یک نقطه ای می برد و پشت تان را گرم می کند. بعد وعده می دهد و عجب ایجاد می کند. الان ابرقدرت های دنیا چطوری اند؟ احساس شان همین است، هیچ حد و حسابی برای خودشان نمی بینند. بعد حضرت این را تطبیق کردند در صبح عاشورا به بنی امیه «مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ»(غافر/27)، اصلا قائل به یوم الحسابی نیستند. حساب و کتابی نمی خواهند و خودشان را خدای عالم می دانند. شیطان شما را تا آنجا پیش می برد بعد یک جایی پشت تان را خالی می کند که دیگر کاری از شما ساخته نیست.
همینطور هم هست دیگر این جبهه بنی امیه رفتند تا سفیانی، یک روزی پشت سر سفیانی هم اینها می ایستند اما حضرت آنها را خسف می کنند و دیگر ایمان هم فایده ندارد. آنجایی که قدرت حضرت موسی ظاهر شد دریا را به هم آورد ایمان آوردن به حضرت موسی دیگر ممکن نیست. وقتی حضرت مأمور به مواخذه هستند در دوره ظهور دیگر فایده ندارد این ایمان! و الّا در ابتدای ظهور حضرت که هنوز موقع قهر و عذاب نیست و هنوز دوره استبدال است، یک عده می آیند این طرف و یک عده می روند آن طرف. بعد به یک نقطه ای می رسد که حضرت می خواهند بساط را جمع کنند. آنجایی که اسم اعظم حضرت آشکار می شود دیگر جای برگشت نیست!
حضرت فرمودند: اگر به حرف بنی امیه و آل ابی سفیان گوش دادید، شما را تا آنجا پیش می برند. کار را به اینجا می رسانند و شما را می اندازند جلو، پس وقتی وارد میدان درگیری با ما شوید ما غالبیم و شما شکست می خورید. آنها شما را می برند و تا یک جایی هم پشتتان می ایستند اما وقتی پشت تان را خالی می کند که راه برگشتی نیست. یک جایی خودش را کنار می کشد که دستتان خالی است. همینطور هم شده واقعا جبهه ابی سفیان همینطورند، می روند تا جریان سفیانی اما به یک نقطه ای می رسند که حضرت مجبورند بساطشان را جمع کنند. اما خب آنها گوش نکردند به فرمان سیدالشهداء چون اگر گوش می کردند نباید عاشورا به پا می شد.
پی نوشت ها:
(1) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص: 67
(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 53
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 6، ص: 434
(5) الغيبة( للنعماني)، النص، ص: 199
* متن بالا سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 22 مرداد ماه 1400 است، که به مناسبت ماه محرم در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند.