سيمای کارگزاران دولت اسلامی از منظر امام علی عليه السلام

سيمای کارگزاران دولت اسلامی از منظر امام علی عليه السلام

۰۳ اسفند ۱۳۹۴ 0 معارف
انسان ها موجوداتي مدني بالطبع هستند. پس براي ادامه و اداره زندگي اجتماعي خويش، ناگزير به تشکيل حکومت مي باشند. از اين رو، اموري بايد مورد توجه قرار گيرند:
1. براي اداره بهتر جامعه، بايد تقسيم کار انجام پذيرد و افرادي براي تصدّي مسئوليت ها تعيين گردند.
2. همه کارگزاران در کنار هم، مجموعه اي را تشکيل مي دهند که در جهت اداره بهتر جامعه و رسيدن به هدف از تشکيل حکومت، گام بر مي دارند.
3. هريک از اعضا و کارگزاران بايد داراي صلاحيت لازم براي اداره جامعه باشد.
4. اگر يکي از اعضا فاقد صلاحيت و ويژگي لازم باشد، چرخه اداره جامعه با مشکل مواجه خواهد شد.
5. بنابراين، حاکمان و کارگزاران ذي صلاح بايد تحت نظارت مستمر باشند تا همواره صلاحيت آنان مورد بازبيني قرار گيرد و با آسيب شناسي رفتار آنان، با متخلّفان برخورد مناسب صورت پذيرد. آنچه در اين مختصر مي آيد نگاهي گذرا بر موضوعات ذيل از منظر اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) است.

ملاک‌های گزينش کارگزاران

در ديدگاه امام علي(عليه السلام)، فلسفه حکومت احياي حق، انهدام باطل و رساندن انسان از خاک به خداست. اين آرمان والا جز با حکومت صالحان تحقق نمي يابد. روشن است که امام بايد کارگزاران خويش را از ميان بهترين ها و نخبگان انتخاب کند تا اشتباهات و انحرافات احتمالي به حداقل برسند. از اين رو، نخستين اقدام حکومتي امام پس از بيعت مردم، جابه جايي و عزل و نصب وسيع مديران اجرايي نظام پيشين بود. معيارهاي امام(عليه السلام) براي انتخاب کارگزاران در رده هاي گوناگون، برگرفته از متن دين و مورد رضاي خدا و پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) بود. از اين رو، در عهدنامه مالک اشتر براي هر صنفي از مسئولان حکومت، ويژگي هاي خاصي را برشمرده است; مثلا، درباره صفات فرماندهان نظامي مي فرمايد: «براي فرمان دهي سپاه، کسي را برگزين که خيرخواهي او براي خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امام تو بيشتر، و دامن او پاک تر، و شکيبايي او برتر باشد، و از کساني که دير به خشم آيد، و عذرپذيرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان با قدرت برخورد کند، درشتي او را به تجاوز نکشاند، و ناتواني او را از حرکت باز ندارد. سپس در نظاميان، با خانواده هاي ريشه دار، داراي شخصيت حساب شده، خانداني پارسا، داراي سوابقي نيکو و درخشان، که دلاور و سلحشور و بخشنده و بلندنظرند، روابط نزديک برقرار کن. آنان همه بزرگواري را در خود جمع کرده و نيکي ها را در خود گرد آورده اند.»1
همچنين درباره صفات قضات مي فرمايد: «سپس از ميان مردم، برترين افراد نزد خود را براي قضاوت انتخاب کن; کساني که مراجعه فراوان، آن ها را به ستوه نياورد، و برخورد مخالفان با يکديگر آنان را خشمناک نسازد، در اشتباهاتشان پافشاري نکنند، و بازگشت به حق پس از آگاهي برايشان دشوار نباشد، طمع را از دل ريشه کن کنند، و در شناخت مطالب با تحقيقي اندک رضايت ندهند، و در شبهات از همه با احتياط تر عمل کنند، و در يافتن دليل اصرارشان از همه بيشتر باشد، و در مراجعه پياپي شاکيان خسته نشوند و در کشف امور از همه شکيباتر، و پس از آشکار شدن حقيقت، در فصل خصومت ازهمه برنده تر باشند; کساني که ستايش فراوان آنان را فريب ندهد، و چرب زباني آنان را منحرف نسازد.»2
علاوه بر اين، امام علي(عليه السلام) درباره ملاک هاي کلي گزينش مديران و کارگزاران حکومت نيز صفاتي را برمي شمارد که شايسته است در نظام اسلامي ما به طور دقيق و سنجيده به کار گرفته شوند. اهم اين اوصاف و معيارها به قرار ذيل است:

1. ايمان و تقوا

در گزينش افراد بر حسب نوع مسئوليت، بايد تقوا و ايمان آنان ملاک قرار گيرد; زيرا ايمان به خدا و تسليم در برابر اوامر او آنچنان تعهد و الزامي در انسان ايجاد مي کند که از کوچک ترين عمل خلاف احتراز مي کند و براي او مسئوليت در مقابل خدا، از هرگونه قانون و مقام مافوق رجحان دارد، و تنها خدا را حاضر و ناظر اعمال خود مي بيند.
در نظام اسلامي، خدامحوري و تقواگرايي، اساس کار و سازندگي است و همه چيز با معيار تقوا ارزيابي مي گردد. امام علي(عليه السلام) شيوه برخورد و اصول مديريت را در نامه خود به مالک اشتر، از تقوا و خداگرايي آغاز مي کند و او را به ترس از خدا فرمان مي دهد و اينکه اطاعت خدا را بر ديگر کارها مقدّم دارد و از آنچه در کتاب خدا آمده، از واجبات و سنّت ها، پي روي کند، دستوراتي که جز باپي روي آن هارستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع کردن آن ها جنايت کار نخواهد گرديد. به او فرمان مي دهد که خدا را با دل و دست و زبان ياري کند; زيرا خداوند پيروزي کسي را تضمين مي کند که او را ياري دهد، و آن کس را که او را بزرگ شمارد بزرگ مي دارد، و به او فرمان مي دهد تا نفس خود را از پي روي آرزوها باز دارد و هنگام سرکشي رام کند که "نفس همواره به بدي وا مي دارد، جز آنکه را خدا رحمت آورد." (يوسف: 53)3

2. آزمايش لياقت‌ها

منظور از «آزمايش لياقت ها» اين است که کارايي و مهارت و ساير ويژگي هاي افراد در هنگام پذيرش مسئوليت، لحاظ گردند; يعني افراد بايد بر اساس تعهد و نوع تخصص و توان اجرايي، انتخاب و به کار مورد علاقه گمارده شوند و هيچ گاه نبايد روابط جاي ضوابط را گرفته، لياقت ها و شايستگي ها قرباني دوستي ها و مسائل خويشاوندي گردند. از اين رو، حضرت به مالک اشتر مي فرمايد: «سپس در امور کارمندانت بينديش و پس از آزمايش، به کارشان بگمار، و با ميل شخصي و بدون مشورت با ديگران، آنان را به کارهاي گوناگون وادار نکن; زيرا اين نوعي ستمگري و خيانت است.»4
بنابراين، احراز وجود شروط، لازم است و اصولي همچون «برائت» و يا اصل «عدم» در انتخاب مديران و کارگزاران کارايي ندارد.
نکته ديگري که در اين فراز از نامه آمده، آن است که مشورت در هر کاري لازم است، بخصوص در گزينش; به خاطر حساسيت موضوع، هرگز نبايد نظرها و سليقه هاي شخصي ملاک قرار گيرند. اصولا انتخاب افراد بر اساس مشورت سه فايده دارد:
الف. اگر انتخاب شخص طبق نظر و صلاحديد چند نفر باشد ضريب صحّت گزينش را بالا مي برد.
ب. گزينش افراد بر اساس مشورت و به صورت شورايي، امکان گزينش افراد فرصت طلب و نفوذي را منتفي مي کند.
ج. در گزينش شورايي همه اعضاي گزينش، لزوماً خود را موظّف به همکاري همه جانبه با فرد گزينش شده مي بينند.

3. صلاحيت اخلاقی

اصولا جايگاه ارزشي هر کسي را در اجتماع، اخلاق او معيّن مي کند. به عبارت ديگر، اخلاق هر انساني در اجتماع، معرّف اوست. واضح است که در گزينش افراد براي تصدّي امور جامعه نيز صفات و افعال اخلاقي انسان نقش دارند. بعضي از صفات در محيط کار ضروري اند که هنگام گزينش بايد لحاظ شوند; مثل تواضع، حسن خلق، گشاده رويي، مردم داري، صداقت، سعه صدر و امانت داري.
بر حسب نوع مسئوليتي که به افراد سپرده مي شود، صفت اخلاقي مربوط به آن نيز بايد مورد عنايت قرار گيرد; مثلا، اگر به کسي مسئوليتي داده مي شود که بيشتر با مردم سرو کار دارد، بايد حسن خلق و مردم داري او بر ساير صفات او بچربد، و اگر عهده دار بيت المال است بايد در صداقت و امانت داري مشهور باشد. پس جايگاه مسئوليت اشخاص را صرف نظر از ساير شروط، اخلاق او تعيين مي کند. اين ها نکات ظريفي هستند که در هسته گزينش بايد به آن ها توجه گردد تا هماهنگي کامل بر حرکت و فعل و انفعالات يک نظام، حکم فرما شود.
امام علي(عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، مي فرمايد: «کارگزاران دولتي را از ميان مردمي انتخاب کن که... اخلاق آنان گرامي تر، و آبرويشان محفوظ تر، و طمعورزي شان کمتر است.» بنابراين، يکي از معيارهاي مهم انتخاب کارگزار شايسته، داشتن صلاحيت اخلاقي است.

4. اصالت خانوادگی

با توجه به اهميت صلاحيت اخلاقي افراد، نقش خانواده نيز در پرورش خصال نيک و سجاياي اخلاقي روشن مي گردد. اگر صفات اخلاقي و پسنديده در نفس انسان ملکه نشوند هرگز مصدر افعال خوب واقع نمي گردند.
روشن است که ملکه شدن يک صفت خوب به مدت زماني طولاني نياز دارد، و اگر افراد مورد گزينش از خاندان شريف و با فضيلت باشند، مي توان تصور کرد که صفات اخلاقي در آن ها از سنين کودکي شکل گرفته و با دوام و ريشه دار در فرد وجود دارند. علاوه بر آن، صفات خوب و بد از طريق ارث به فرزند منتقل مي شوند. اخلاق خوب و پسنديده يا زشت و نکوهيده معرّف پاکي وراثت يا بدي آن هستند.
بنابراين، اخلاق نقش محوري در اداره امور دارد و اصالت خانوادگي در تأييد صلاحيت اخلاقي افراد نيز نقشي به مراتب مؤثرتر داراست. مولا علي(عليه السلام)به مالک اشتر مي فرمايد: «کارگزاران دولتي را از ميان مردمي انتخاب کن که... با حيا و از خاندان هاي پاکيزه و با تقوا باشند.»

5. حسن شهرت

در گزينش افراد، «قضاوت مردم» مي تواند ملاک خوبي باشد; زيرا خوبي و بدي افراد از مردم پوشيده نمي ماند. وقتي مردم شخصي را به خاطر صفات خوبش مي ستايند و در همه جا از او به نيکي ياد مي کنند به گواهي و تصديق آنان مي توان اطمينان کرد. همچنين مردمي که به صداقت و ديانت و امانت داري معروفند هر گاه در مصادر امور قرارگيرند اعتماد و همکاري همه جانبه مردم را به سوي خود جلب مي کنند.
از سوي ديگر، اعتبار يک حکومت با حضور چهره هايي که امين مردم هستند بالا مي رود و بهترين پشتوانه و دل گرمي نيز براي يک مسئول، اعتماد مردم نسبت به اوست; زيرا مي داند که مردم حرف هاي او را صادقانه مي پذيرند و در همه حال با او يک دل و يک زبان هستند. عکس آن نيز صادق است; يعني اگر فردي که پايگاه مردمي ندارد يا صداقت و امانت داري او را عملا نيازموده اند، زمام امور مردم را به دست گيرد، مردم نه تنها به او اعتماد نمي کنند، بلکه از اين عمل مسئولان مافوق به خشم نيز مي آيند، و هر چه کار و مسئوليت فرد حسّاس تر باشد، خشم و ناراحتي مردم نيز بيشتر خواهد بود. از اين روست که حضرت علي(عليه السلام) حسن شهرت و سوابق خوب افراد را (در عهدنامه مالک اشتر)، يکي از ملاک هاي گزينش معرفي مي کند: «کارگزاران دولتي را از ميان مردمي با تجربه... که در مسلماني سابقه درخشاني دارند... و آينده نگري آنان بيشتراست، انتخاب کن.»
بنابراين، افرادي که اهل تجربه بوده و در کشاکش کارها ساخته و پرداخته شده اند و نيز سابقه و حسن سابقه شان در اسلام، بيش از ديگران باشد و همچنين مدير و دورانديشند و در کارها و مسائل، عميق و ژرف نگرند; شايستگي بيشتري در تصدّي امور دارند.

وظايف حاکمان و کارگزاران

با توجه به تلازم حق و تکليف، همان گونه که حاکم اسلامي از اختيارات گسترده اي برخوردار است، وظايف زيادي نيز بر عهده دارد و در برابر خداوند متعال و امّت اسلامي پاسخگوست. جالب اينکه امام علي(عليه السلام)پيش از بيان وظايف حاکمان و کارگزاران، به شرايط و صلاحيت هاي لازم آنان اشاره مي کند. و اين بدان معناست که دولت اسلامي در صورتي مي تواند به وظايف خود عمل کند و اهداف عالي خود را تحقق بخشد که ملاک هاي گزينش و عزل و نصب بر اساس معيارهاي اسلامي صورت پذيرند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در جاي جاي نهج البلاغه، ضمن بيان فلسفه تشکيل حکومت اسلامي، وظايف حاکم را برمي شمارد. از جمله مي فرمايد: «خدايا! تو مي داني که جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حکومت و دنيا و ثروت نبود، بلکه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را به جايگاه خويش باز گردانيم و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر کنيم، تا بندگان ستمديده ات در امن و امان زندگي کنند و قوانين و مقرّرات فراموش شده تو بار ديگر اجرا گردند.»5
آن حضرت فلسفه تشکيل حکومت اسلامي و نيز وظايف حاکم اسلامي را چنين بيان مي کند:
الف. بازگرداندن نشانه هاي حق و دين به جايگاه اصلي خويش;
ب. انجام اصلاحات;
ج. تأمين امنيت مردم;
د. اجراي قوانين الهي.
با توجه به فلسفه تشکيل حکومت اسلامي و نيز وظايف حاکم اسلامي، امام علي(عليه السلام) در فراز آغازين عهدنامه مالک اشتر، وظايف مهم او را برمي شمارد:

1. جمع‌آوری ماليات‌ها

يکي از وظايف عمده حکومت اسلامي جمع آوري ماليات هاست. حاکم براي اداره حکومت و جامعه و نيز تأمين نيازمندي هاي عمومي جامعه، نياز به بودجه دارد. يکي از بهترين راه هاي تأمين بودجه، دريافت ماليات هاست. از اين رو، امام علي(عليه السلام) اولين وظيفه حاکم را جمع آوري ماليات ها مي داند و مالک اشتر را به جمع آوري آن امرمي کند: «اين فرمان بنده خدا،علي اميرمؤمنان،به مالک اشتر، پسر حارث، است، در عهدي که با او دارد، هنگامي که او را به فرمانداري مصر بر مي گزيند تا خراج آن ديار را جمع آورد.»
همچنين در فراز ديگري از نامه 53 درباره ماليات توصيه هاي خاصي مي کند و مي فرمايد: «اگر مردم شکايت کردند از سنگيني ماليات يا آفت زدگي يا خشک شدن آب چشمه ها يا کمي باران يا خراب شدن زمين در سيلاب ها يا خشک سالي، در گرفتن ماليات تخفيف ده تا امورشان سامان گيرند، و هرگز تخفيف دادن در خراج، تو را نگران نسازد; زيرا آن، اندوخته اي است که در آباداني شهرهاي تو، و آراستن ولايت هاي تو نقش دارد، و رعيت تو را مي ستايند و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهي شد و به افزايش قوّت آنان تکيه خواهي کرد، به آنچه در نزدشان اندوختي و به آنان بخشيدي، و با گسترش عدالت در بين مردم و مهرباني با رعيت، به آنان اطمينان خواهي داشت. آن گاه اگر در آينده کاري پيش آيد و به عهده شان بگذاري، با شادماني خواهند پذيرفت.»
علي(عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، به بخشي از آثار و نقش ماليات در زندگي مسلمانان، اشاره کرده است; از جمله اين آثار، عبارتند از:
الف. اصلاح امور و تأمين نياز مردم: امام علي(عليه السلام) اولين اثر ماليات را اصلاح امور مردم مي داند و خطاب به مالک اشتر مي فرمايد: «ماليات و بيت المال را به گونه اي وارسي کن که صلاح ماليات دهندگان باشد; زيرا بهبودي ماليات و ماليات دهندگان عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مي باشد و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود کار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت; زيرا همه مردم نانخور ماليات و ماليات دهندگانند.»
امام علي(عليه السلام) در اين فراز، براي ماليات، نقش محوري قايل شده و اصلاح تمامي امور را وابسته به اصلاح وضع ماليات و ماليات دهندگان دانسته است و اين، نشانه جايگاه بلند ماليات از نظر اسلام است. بنابراين، هرچند اقتصاد از نگاه امام علي(عليه السلام)آن گونه که مکاتب ماديگرا مي گويند، اصل نيست، اما تأثير محوري و اساسي آن در اصلاح امور و رفع نابساماني ها مورد تأکيد قرار گرفته است.
ب. دوام حکومت: دومين اثري که آن حضرت براي ماليات بر مي شمارند، دوام و بقاي حکومت است: «... حکومتش با نابودي ماليات (بيت المال)، جز اندک مدتي دوام نمي آورد.»6
اين مطلب نيز از بديهيات است که اداره و دوام حکومت نيازمند بودجه است و يکي از راه هاي تأمين هزينه هاي دولت، گرفتن ماليات است. جاي شگفتي از کساني است که در زمان حاضر، بحث لزوم گرفتن ماليات براي «اداره حکومت» را مطرح مي کنند، در صورتي که امام علي(عليه السلام) حدود چهارده قرن پيش، بر ضرورت ماليات براي «استمرار حکومت» تأکيد کرده است.
يادآوري اين نکته لازم است که همان گونه که گرفتن ماليات از عواملِ بقاي حکومت است، به ناحق گرفتن آن و يا ظالمانه مصرف شدن آن نيز سبب سقوط حکومت خواهد شد.
ج. اصلاح و تقويت نيروهاي مسلّح: از ديگر آثار بسيار مهم ماليات (بيت المال) در منظر امام علي(عليه السلام)، افزون بر «استقلال اقتصادي»، «استقلال سياسي» است; زيرا تا بودجه و سرمايه در اختيار دولت نباشد، نمي تواند نيروهاي مسلّح را جذب، تأمين و مجهّز به سلاح هاي پيشرفته کند و با نبود نيروي مسلّحِ مجهز، استقلال سياسي تأمين نمي شود. به عبارت ديگر، اگر بيت المال نباشد، نيروهاي مسلّح براي تأمين زندگي، بايد در پي شغل و کار ديگري باشند. در نتيجه، آمادگي براي جهاد با دشمن از بين مي رود: «امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايداري سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيت انجام نمي شود که با آن براي جهاد با دشمن تقويت گردند، و براي اصلاح امور خويش به آن تکيه کنند و نيازمندي هاي خود را برطرف سازند.»7

2. جهاد با دشمنان

دومين وظيفه اي که امام براي مالک اشتر برمي شمارند جهاد با دشمنان است. دشمنان دين همواره در کمينند تا از هر فرصتي استفاده نمايند و ضربات خويش را بر پيکره حکومت اسلامي وارد کنند و آن را ناتوان نمايند. از اين رو، همه مردم بايد هوشيار باشند و در رأس همه، حاکم و کارگزاران، نقش و مسئوليت سنگين تري دارند; چرا که آنان در حکم ديده بان هستند و از افقي برتر حقايق و واقعيات را مي بينند و همواره بايد کوچک ترين حرکت دشمن را ببينند و مردم را نيز آگاه نمايند تا خود را در مقابله با دشمن آماده نمايند. از اين رو، مي فرمايد: «اين فرمان بنده خدا، علي اميرمؤمنان، به مالک اشتر، پسر حارث، است در عهدي که با او دارد، هنگامي که او را به فرمانداري مصر برمي گزيند ... تا با دشمنانش نبرد کند.»8
امروزه نبرد با دشمن تنها در ميدان جنگ و با جنگ افزارهاي خاص نيست، بلکه هر مسئولي در هر پست و منصبي که قرار دارد، بايد متناسب با مسئوليتش، به مصاف با دشمن برخيزد; در مسئوليت اقتصادي، سياسي، فرهنگي، نظامي و ... جنگ ها نيز همواره نظامي نيستند، امروزه پيچيده ترين جنگ ها، تهاجم و شبيخون فرهنگي دشمن به هويّت ديني مردم مسلمان است.

3. اصلاحات

يکي ديگر از وظايف حاکم در جامعه، انجام اصلاحات است; يعني حاکم بايد با ارشاد مردم و فراهم ساختن زمينه هاي تعليم و تربيت و نيز مبارزه با انحرافات، زمينه اصلاحات را فراهم نمايد. او بايد با نظارت دقيق بر کار کارگزاران، هرگونه انحرافي را از بين ببرد و به اصلاح امور بپردازد. از اين رو، در آغاز اين عهدنامه، به اين مهم اشاره مي کند و مي فرمايد: «اين فرمان... هنگامي که او را به فرمانداري مصر بر مي گزيند ... که کار مردم را اصلاح کند.»

4. عمران و آباداني شهرها

عمران و آباداني شهرها از قبيل آباداني خانه ها (نوع ساخت و ساز)، خيابان ها، ساخت مدارس، حمّام ها و احداث فضاي سبز از ديگر وظايف حاکم اسلامي است. از اين رو، اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ابتداي اين نامه، مي فرمايد: «... تا شهرهاي مصر را آباد سازد.»
همچنين در فراز ديگري از اين نامه، توجه تام و کامل به عمران و آباداني را گوشزد کرده، رهاورد انجام يا ترک اين مهم را بيان مي دارد: «بايد تلاش تو در آباداني زمين، بيش از جمع آوري خراج باشد. خراج جز با آباداني فراهم نمي گردد، و آن کس که بخواهد خراج را بدون آباداني مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، بندگان خدا را نابود کند و حکومتش جز اندک مدتي دوام نياورد...; زيرا عمران و آبادي قدرت تحمّل مردم را زياد مي کند. همانا ويراني زمين به خاطر تنگ دستي کشاورزان است، و تنگ دستي کشاورزان به خاطر غارت اموال از طرف زمامداراني است که به آينده حکومتشان اعتماد ندارند و از تاريخ گذشتگان عبرت نمي گيرند.»
بنابراين، وظيفه حکومت اسلامي علاوه برتوجه به امورديني مردم، آبادگري دنيا و سروسامان دادن به وضع معيشتي مردم نيز مي باشد.

5. گسترش عدالت

در اسلام، ظلم به ديگران مذموم است و همگان موظّف به رعايت حقوق همديگر و رفتار عادلانه هستند. در اين بين، حاکمان و کارگزاران مسئوليت ويژه اي دارند; يعني در رفتار با مردم بايد به گونه اي باشند که هيچ ظلمي را روا ندارند و همواره در مسير تحقق عدالت در همه شئون جامعه گام بردارند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي فرمايد: «به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاست، به من بدهند تا خدا را نافرماني کنم در پوست جوي که ازمورچه اي ناروابگيرم،چنين نخواهم کرد.»9
بنابراين، ارتکاب ظلم از هيچ کسي پذيرفته نيست و گناه بزرگي محسوب مي شود. از اين رو، حضرت علي(عليه السلام) در منشور حکومت اسلامي (نامه 53) مالک اشتر را به رعايت انصاف و عدالت و پرهيز از ظلم و ستم فرمان مي دهد و رهاورد شيرين عدالت محوري و رفتار عادلانه را بيان داشته و به نتايج شوم رفتار ظالمانه نيز اشاره نموده است: «با خدا و با مردم و با خويشاوندان نزديک و با افرادي از رعيت خود، که آنان را دوست داري، انصاف را رعايت کن، که اگر چنين نکني ستم روا داشته اي، و کسي که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاي بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دليلش را نپذيرد; که با خدا سر جنگ دارد، تا آن گاه که باز گردد يا توبه کند، و چيزي همچون ستم کاري، نعمت خدا را دگرگون نمي کند، و کيفر او را نزديک نمي سازد، که خدا دعاي ستم ديدگان را مي شنود و در کمين ستم کاران است. دوست داشتني ترين چيزها نزد تو در حق ميانه ترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودي مردم گسترده ترين باشد، که همانا خشم عمومي مردم، خشنودي خواص (نزديکان) را از بين مي برد، اما خشم خواص را خشنودي همگان بي اثر مي کند.»

6. مردم داری

در منطق اسلام، حکومت وسيله اي براي رساندن مردم و جامعه به کمال و اهداف عالي انساني الهي است. بر همين اساس، بزرگان دين و از جمله حضرت علي(عليه السلام) براي حکومت و دنيا ارزشي قايل نبودند: «سوگند به خدايي که دانه را شکافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت کنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نمي کردند و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود که برابر شکم بارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهايش مي ساختم و آخر خلافت را به کاسه اول آن سيراب مي کردم، آن گاه مي ديديد که دنياي شما نزد من از آب بيني بزغاله اي بي ارزش تر است.»10
از منظر حضرت علي(عليه السلام) حکومت، وسيله اي براي اقامه حق و دفع باطل است. ابن عبّاس مي گويد: در سرزمين «ذي قار»، خدمت امام رفتم، داشت کفش خود را پينه مي زد. تا مرا ديد، فرمود: قيمت اين کفش چقدر است؟ گفتم: بهايي ندارد. فرمود: «به خدا سوگند، همين کفش بي ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر اينکه حقي را با آن بپا دارم، يا باطلي را دفع نمايم.»11
بنابراين، با نگاهي که دين اسلام به حکومت دارد، در رفتار حاکم و کارگزار با مردم نيز مؤثر است. در منطق اسلام، حاکم بايد به مردم نگاهي از روي مهرباني و عطوفت داشته باشد. اگر حاکم نسبت به مردم اين نگاه را داشته باشد، از انحرافات و فسادهاي حکومتي در اجتماع جلوگيري مي شود; چون برخورد آن ها با مردم به مهرباني و عطوفت انجام مي گيرد و اين نگاه، ديگر اجازه ظلم، تجاوز و تعدّي به حقوق مردم را به آن ها نمي دهد و کار مردم به سرانجام مي رسد. پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: «امامت و رهبري شايسته نيست، مگر براي انساني که سه خصلت داشته باشد: ورعي که او را از معصيت خدا دور نگه دارد، بردباري که غضبش را نگه دارد و نيکو ولايت کردن به کساني که تحت ولايت او هستند تا براي آنان مانند پدر باشد (براي فرزندان).»12
انس بن مالک درباره شخصيت پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) مي گويد: «هيچ شخصي محبوب تر از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نزد مسلمانان نبود.»13
درباره سيره پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نيز روايت شده است: «پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) به هر مسلماني مهرباني مي نمود، حتي با افرادي که با بدترين روش با پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) رفتار مي کردند.»14
پس در اسلام، حاکم خود را خادم و دوست و همدم مردم مي داند و رسيدن به قدرت و حکومت را طعمه و فرصتي مغتنم براي ثروت اندوزي تلقّي نمي کند. تصويري که امام علي(عليه السلام) از حکومت براي کارگزاران خويش نشان مي دهد، امانت بودن حکومت است.
اگر حاکم حکومت خويش را امانت تلقّي نمايد، در صدد اصلاح کار مردم و به دنبال کسب رضايت آنان برمي آيد. امام علي(عليه السلام)طي نامه اي به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان، نوشت: «همانا پست فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نبوده، بلکه امانتي در گردن توست، بايد از فرمانده و امام خود اطاعت کني. تو حق نداري نسبت به رعيّت، استبداد ورزي و بدون دستور، به کار مهمي اقدام نمايي. در دست تو اموالي از ثروت هاي خداي بزرگ و عزيز است، و تو خزانه دار آن هايي تا به من بسپاري.»15
امام علي(عليه السلام) در تمام نامه ها، فرمانداران و استانداران خود را نسبت حقوق اجتماعي مردم سفارش مي کرد و از نظر اخلاق اجتماعي، مسئولان نظام را به مردم داري، ابراز محبت و لطف نسبت به رعيّت و مردم، دستور مي داد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نامه 53 به مالک اشتر مي فرمايد: «مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حيوان شکاري باشي که خوردن آنان را غنيمت داني; زيرا مردم دو دسته اند: دسته اي برادر ديني تو، و دسته اي ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند. اگر گناهي از آنان سر مي زند يا علت هايي بر آنان عارض مي شود، يا خواسته و ناخواسته اشتباهي مرتکب مي گردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير، آن گونه که دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداري مصر داد، والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.»
همچنين در نامه اي به محمّدبن ابي بکر، شيوه هاي مردم داري و رعايت حقوق اجتماعي آنان را تذکر داده است: «با مردم فروتن، نرمخو و مهربان، گشاده رو و خندان باش.»16

آسيب‌شناسی رفتار کارگزاران

همان گونه که پيشتر گفته شد، در منطق اسلام، حاکمان و کارگزاران اسلامي بايد از روي ملاک ها و معيارهايي انتخاب شوند. اداره صحيح جامعه اسلامي تنها با تقواگرايي، عبادت، بندگي و خودسازي امکان پذير است. روشن است که غيرمعصوم ممکن است در اين راه با لغزش هايي مواجه گردد و مسير حرکت نظام با دگرگوني ها و انحرافاتي روبه رو شود. از اين رو، يکي از کارهاي مهم و اساسي شناخت آسيب ها و راه هاي رفع آن است. اکنون به برخي از آسيب ها و راه هاي مقابله با آن اشاره مي کنيم:

1. روحيه تکبّر و استبدادگری

يکي از آسيب هايي که ممکن است حاکم و کارگزار را دچار آسيب جدّي نمايد، روحيه تکبّر و استبدادگري است. حضرت علي(عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، خطاب به اين مدير با تقوا و متعهد مي فرمايد: «به مردم نگو: به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي دهم، پس بايد اطاعت شود، که اين گونه خود بزرگ بيني دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمت هاست.»
بنابراين، حاکم اسلامي بايد از هر نوع غرورزدگي، خودمحوري و خودبزرگ بيني به دور باشد. اما اگر چنين صفت مذمومي عارض کسي شد، راه درمانش چيست؟
آن حضرت در ادامه همين فراز از نامه، مي فرمايد: «اگر با مقام و قدرتي که داري، دچار تکبّر يا خود بزرگ بيني شدي، به بزرگي حکومت پروردگار، که برتر از توست، بنگر که تو را از آن سرکشي نجات مي دهد، و تندروي تو را فرو مي نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلي باز مي گرداند. بپرهيز که خود را در بزرگي همانند خداوند پنداري، و در شکوه خداوندي همانند او داني; زيرا خداوند هر سرکشي را خوار مي سازد و هر خود پسندي را بي ارزش مي کند.»
پس در محدوده پست و مقام، براي مقابله با انواع زشتي ها و آفات ارزش ها، بايد با توجه به قدرت لايزال الهي و مديريت عمومي و جاودانه حضرت حق، بر کل نظام هستي پيش رفت. اگر يک مدير آگاه، همه عالم را محضر خدا بداند و او را در رأس همه مديريت ها ناظر بر کار مديران بشناسد، مي تواند به خوبي بدرخشد و جامعه را به سوي کمال و تعالي سوق دهد.

2. عدم دسترسی مردم به حاکمان

يکي ديگر از آسيب هايي که حاکمان را از مسير اصلي حکومت منحرف مي سازد، جدايي ميان زمامداران حکومت و مردم است. از اين رو، حضرت علي(عليه السلام) همواره کارگزاران حکومتي را نسبت به اين آسيب مهم هشدار مي دادند و به آنان مي فرمودند ميان خويش و مردم هيچ حايلي قرار ندهند. آن حضرت خطاب به مالک اشتر مي فرمايد: «هيچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، که پنهان بودن رهبران نمونه اي از تنگ خويي و کم اطلاعي در امور جامعه مي باشد. نهان شدن از رعيّت، زمام داران را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است، باز مي دارد. پس کار بزرگ اندک، و کار اندک بزرگ جلوه مي کند، زيبا زشت، و زشت زيبا مي نمايد و باطل به لباس حق در آيد. همانا زمامدار آنچه را که مردم از او پوشيده دارند نمي داند، و حق را نيز نشانه اي نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال، يکي از آن دو نفر مي باشي: يا خود را براي جان بازي در راه حق آماده کرده اي که در اين حال، نسبت به حقِ واجبي که بايد بپردازي يا کار نيکي که بايد انجام دهي ترسي نداري; پس چرا خود را پنهان مي داري؟ و يا مرد بخيل و تنگ نظري هستي، که در اين صورت نيز مردم چون تو را بنگرند مأيوس شده، از درخواست کردن بازمانند. با اينکه بسياري از نيازمندي هاي مردم رنجي براي تو نخواهد داشت (تو را به مشکلي نمي اندازد); (چون يا) شکايت از ستم دارند و رفع آن را از تو مي خواهند و يا خواستار عدالتند يا در خريد و فروش، خواهان انصافند.»
همان گونه که ملاحظه مي شود، آن حضرت راه درمان اين مشکل را، «در ميان مردم بودن و با آنان همراهي کردن» مي داند. بنابراين، با رعايت اصل «عدم احتجاب»، رابطه حاکم و مردم اصلاح مي شود.

3. روحيه خون ريزی بناحق

يکي از صفات مذمومي که پايه هاي حکومت را متزلزل مي کند و موجب سقوط آن مي شود اين است که حاکم روحيه سفّاکي و خون ريزي به ناحق داشته باشد.
حضرت علي(عليه السلام) حاکمان را از چنين اعمال زشتي برحذر مي دارد. ايشان خطاب به مالک اشتر مرقوم داشته است: «از خون ريزي بپرهيز و از خون ناحق پروا کن، که هيچ چيز همانند خون ناحق کيفر الهي را نزديک و مجازات را بزرگ نمي کند و نابودي نعمت ها را سرعت نمي بخشد و زوال حکومت را نزديک نمي گرداند،... پس با ريختن خون حرام، حکومت خود را تقويت مکن; زيرا خون ناحق پايه هاي حکومت را سست و پست مي کند و بنياد آن را بر کنده، به ديگري منتقل مي سازد، و تو نه در نزد من و نه در پيشگاه خداوند، عذري در خون ناحق نخواهي داشت; چرا که کيفر آن قصاص است و از آن گريزي نمي باشد. اگر به خطا خون کسي ريختي، يا تازيانه يا شمشير زدي، يا دستت دچار تندروي شد ـ که گاه مشتي سبب کشتن کسي مي گردد، چه رسد به بيش از آن ـ مبادا غرورقدرت توراازپرداخت خون بهابه بازماندگان مقتول باز دارد.»
بنابراين، حاکم اسلامي بايد با توجه به عواقب سوء خون ريزي به ناحق، دست خويش را به خون هيچ بي گناهي آلوده نسازد و در صورت اشتباه نيز ضمن پذيرش خطا، خسارت وارد شده را جبران نمايد.

4. فراموشی و کم توجهی نسبت به محرومان و مستضعفان

يکي ديگر از آسيب هاي رفتاري حاکمان و کارگزاران بي توجهي يا کم توجهي به طبقه محروم و قشر آسيب پذير است. حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه، مديران و کارگزاران را به توجه بيشتر به قشر آسيب پذير و تأمين خواسته هاي آنان و سر و سامان دادن به زندگي آنان توصيه کرده اند. آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر، به وي فرمود: «سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه، که هيچ چاره اي ندارند، ]و عبارتند [از زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان! همانا در اين طبقه محروم، گروهي خويشتن داري کرده و گروهي به گدايي دست نياز برمي دارند. پس براي خدا پاسدار حقّي باش که خداوند براي اين طبقه معيّن فرموده است: بخشي از بيت المال، و بخشي از غلّه هاي زمين هاي غنيمتي اسلام را در هر شهري به طبقات پايين اختصاص ده; زيرا براي دورترين مسلمانان همانند نزديک ترين آنان، سهمي مساوي وجود دارد و تو مسئول رعايت آن مي باشي. مبادا سرمستي حکومت تو را از رسيدگي به آنان باز دارد، که هرگز انجام کارهاي فراوان و مهم عذري براي ترک مسئوليت هاي کوچک تر نخواهد بود. همواره در فکر مشکلات آنان باش و از آنان روي بر مگردان، به ويژه به امور کساني از آنان بيشتر رسيدگي کن که از کوچکي به چشم نمي آيند و ديگران آنان را کوچک مي شمارند و کمتر به تو دست رسي دارند. براي اين گروه، از افراد مورد اطمينان خود، که خدا ترس و فروتنند، فردي را انتخاب کن تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونه اي عمل کن که در پيشگاه خدا عذري داشته باشي; زيرا اين گروه در ميان رعيت بيش از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را به گونه اي بپرداز که نزد خدا معذور باشي. از يتيمان خردسال و پيران سال خورده، که راه چاره اي ندارند و دست نياز برنمي دارند، پيوسته دل جويي کن که مسئوليتي سنگين بردوش زمامداران است. اگرچه حق، تمامش سنگين است، اما خدا آن را بر مردمي آسان مي کند که آخرت مي طلبند، نفس را به شکيبايي وا مي دارند و به وعده هاي پروردگار اطمينان دارند.»
بنابراين، بي توجهي به محرومان و ناديده گرفتن خواسته هاي آنان و نيز برخورد ناشايست با آنان از آسيب هايي است که ممکن است مديران و کارگزاران را تهديد نمايد و راه درمان آن نيز توجه ويژه به قشرهاي محروم و آسيب پذير است.

5. زياده خواهی از بيت المال و ناديده گرفتن عدالت

از ديگر آسيب هايي که حاکمان و کارگزاران را تهديد مي کند، زياده خواهي از بيت المال و ناديده گرفتن عدالت است. اموال عمومي، به اقسام گوناگوني مانند مشترکات عمومي، مباحات اوليه، مجهول المالک و درآمدهاي عمومي تقسيم مي شوند، ولي مقصود از «بيت المال» در اينجا، اموالي است که اختيار هزينه کردن آن، به دست امام است; مانند غنايم جنگي، خراج، جزيه، زکات، صدقات عامّه و اوقاف عمومي. براي روشن شدن بحث، به چند مطلب توجه کنيد:
الف. جايگاه ثروت در اسلام: بي گمان، از نگاه اسلام، ثروت و مال در حيات مادي و معنوي انسان ها نقش اساسي دارد، تا آنجا که در برخي روايات، از تنگ دستي به «روسياهي در دنيا و آخرت»،17 «مرگ سرخ»18 و «مرگ بزرگ»19 تعبير شده است. در بعضي از روايات، فقر، موجب نقصان در دين، کاهش عقل و تحريک خشم معرفي شده است.20 از اين رو، در دين مقدّس اسلام، به مقوله اقتصادي و معيشتي بشر در ابعاد گوناگون آن، توجه فراواني شده است.
ب. ماهيت بيت المال: امام علي(عليه السلام) خطاب به عبدالله بن زمعه،21 از پيروان و ياران آن حضرت، هنگامي که از او درخواست کمک مي کند، ماهيت بيت المال را روشن مي سازد. ايشان بيت المال را نه مال شخصي امام مي داند و نه مالِ فردي از مسلمانان، بلکه بيت المال را متعلّق به مسلمانان مي شمرد که در اختيار امامِ مسلمانان گذاشته مي شود تا به عدل، به مصرف مسلمانان برساند. حضرت مي فرمايد: «اين اموالي که مي بيني نه مال من و نه از آن توست، غنيمتي گرد آمده از مسلمانان است که با شمشيرهاي خود به دست آوردند. اگر تو در جهاد همراهشان بودي، سهمي چونان سهم آنان داشتي، وگرنه دست رنج آنان خوراک ديگران نخواهد بود.»22
ج. نظارت بر بيت المال: امام علي(عليه السلام) براي حاکم اسلامي وظايف و مسئوليت هايي را ذکر مي کند; از جمله اينکه نبايد جمع آوري بيت المال مسلمانان را به ديگران واگذارد، به گونه اي که خود اطلاع و نظارتي بر آن نداشته باشد: «براي من سزاوار نيست که لشکر و شهر و بيت المال و جمع آوري خراج و قضاوت بين مسلمانان و گرفتن حقوق درخواست کنندگان را رها سازم، آن گاه با دسته اي بيرون روم و به دنبال دسته اي به راه افتم و چونان تير نتراشيده در جعبه اي خالي به اين سو و آن سو سرگردان شوم. من چونان محور سنگ آسياب، بايد بر جاي خود استوار بمانم تا همه امور کشور، پيرامون من و به وسيله من به گردش در آيند. اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد.»23
امام علي(عليه السلام) حتي هنگام مرگ نيز نسبت به بيت المال نگران بود. آن حضرت به اهالي مصر درباره اهتمام و نگراني نسبت به بيت المال، مي نويسد: «من براي ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او اميدوارم، لکن از اين اندوهناکم که بي خردان، و تبه کاران اين امّت، حکومت را به دست آورند، آن گاه مال خدا را دست به دست بگردانند.»24 سيره و روش امام علي(عليه السلام) حسّاسيت و نگراني نسبت به بيت المال است. اين حسّاسيت و اهتمام در حدي است که آن حضرت را رنج مي دهد و هيچ گاه، حتي دم مرگ، وي را رها نمي کند.
د. عدالت در استفاده از بيت المال: اگر گفته شود: «نهج البلاغه کتاب عدالت و علي(عليه السلام) مجري و شهيد راه عدالت است»، کلامي دور از حقيقت نيست. بي گمان، اگر نهج البلاغه عدالت را تفسير و معنا نمي کرد، آيات قسط و عدل قرآن، بدون تفسير مي ماند و اگر علي(عليه السلام) در مدت کوتاه حکومتش، عدالت را اجرا نمي کرد، عدالت پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله)، اجراکننده اي به خود نمي ديد. اجراي عدالت کار بسيار دشواري است و جز از افرادي همانند علي(عليه السلام)امکان پذير نيست; زيرا اجراي عدالت خواهي با مشکلاتِ طاقت فرسايي همراه است که براي هر کسي قابل تحمّل نيست.
بي شک، قسط و عدالت از مهم ترين اهداف بعثت انبياي الهي بوده و جامعه اسلامي بدون عدالت معنا ندارد. از اين رو، امام علي(عليه السلام)، نهايت تلاش خود را در اجراي عدالت اسلامي، در تمامي ابعادش، بهويژه در استفاده از بيت المال، کرد تا آنجا که درباره اش گفته شده: «قُتِلَ علي في محرابِ عبادته لشدَّةِ عدله.»
آن حضرت در مقام تبيين قبح ستم و دوري از آن و اهتمام به رعايت حقوق مردم در بيت المال، مي فرمايد: «سوگند به خدا! اگر تمام شب را بر روي خارهاي سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو کشيده شوم، خوش تر دارم از اينکه خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالي ملاقات کنم که به بعضي از بندگان ستم، و چيزي از اموال عمومي را غصب کرده باشم ... به خدا سوگند! برادرم عقيل را ديدم که به شدت تهي دست شده بود و از من درخواست داشت تا يک من از گندم هاي بيت المال را به او ببخشم. کودکانش را ديدم که از گرسنگي داراي موهاي ژوليده و رنگشان تيره شده بود گويا با نيل رنگ شده بودند. پي در پي مرا ديدار و درخواست خود را تکرار مي کرد; چون به گفته هاي او گوش دادم، پنداشت که دين خود را به او واگذار مي کنم، و به دلخواه او رفتار مي نمايم و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مي دارم. روزي آهني را در آتش گداخته به جسمش نزديک کردم تا او را بيازمايم. پس چون بيمار از درد، فرياد زد و نزديک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: اي عقيل، گريه کنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهني مي نالي که انساني به بازيچه آن را گرم ساخته است، اما مرا به آتش دوزخي مي خواني که خداي جبّارش با خشم خود آن را گداخته؟! تو از حرارتي ناچيز مي نالي و من از حرارت آتش الهي ننالم؟!»25
آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر نيز به تساوي حقوق حاکم و مردم اشاره مي کند و مي فرمايد: «مبادا هرگز در آنچه با مردم مساوي هستي امتيازي خواهي و از اموري که بر همه روشن است، غفلت کني; زيرا به هر حال، نسبت به آن در برابر مردم مسئولي و به زودي، پرده از کارها يک سو رود و انتقام ستم ديده را از تو باز گيرند.»
هـ. استرداد بيت المال: از جمله روش هاي امام علي(عليه السلام)نسبت به بيت المال، برگرداندن بخشي از بيت المال است که پيش از ايشان به غارت رفته بود. ايشان درباره بيت المال تاراج شده مي فرمايد: «به خدا سوگند! بيت المال تاراج شده را هر کجا که بيابم به صاحبان اصلي آن باز مي گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده يا کنيزاني خريده باشند; زيرا در عدالت گشايش براي عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آيد، تحمّل ستم برايش سخت تر است.»26
ابن ابي الحديد، در شرح اين خطبه مي نويسد: «عمر و عثمان، خليفه دوم و سوم، قطايع27 فراواني را از زمين هاي بيت المال، به اقوام و خويشان بخشيده بودند. علي اين خطبه را (بر اساس گزارش کلبي، از ابي صالح، از ابن عبّاس)، در روز دوم خلافتش، ايراد کرد و در آغاز خطبه، گفت: "ألا! إنَّ کُلَّ قطيعة أقطعَها عثمانُ و کلُّ مال أعطاه مِن مالِ اللّهِ، فهو مردودٌ في بيت المالِ، فإنَّ الحق القديمَ لا يبطله شيءٌ.»28
ابن ابي الحديد، سپس مي نويسد: «وقتي اين خبر به گوش عمروعاص در شهر ايله، در منطقه فلسطين رسيد، نامه اي براي معاويه فرستاد و در آن نوشت: "هر کاري که ممکن است انجام بده که پسر ابي طالب، همه اموالي را که تو جمع آوري کرده اي، خواهد گرفت.»29
از آنچه گفته آمد، مي توان فهميد که يکي از آسيب هاي جدّي و مهمي که ممکن است گريبانگير حاکمان و کارگزاران شود خيانت در بيت المال و زير پا گذاشتن عدالت است، و راه رهايي از آن نيز تقسيم عادلانه بيت المال و در پيش گرفتن راه عادلانه مي باشد.

کنترل و نظارت دقيق بر عملکرد کارگزاران

کنترل و نظارت بر عملکرد زيرمجموعه، از ديرباز يکي از اصول مديريتي به شمار مي رود که نبود يا کم رنگ بودن آن، مديريت را دچار مشکل مي کند.
«نظارت» در لغت، به معناي مراقبت، تحت نظر و ديده باني داشتن بر کاري است.30 در علم مديريت، «ارزيابي عملکرد کارکنان» مطرح است و منظور از آن، فرآيندي است که با آن، کار کارکنان در زمان هاي معيّني، به طور رسمي مورد بررسي و سنجش قرار مي گيرد.31
اصل کنترل و نظارت، با نظام آفرينش هماهنگ است; چرا که آفريدگار حکيم اصل کنترل و نظارت را در مجموعه آفرينش منظور کرده و درباره انسان فرموده است: (إِن کُلُّ نَفْس لَمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ.) (طارق: 4و5)
بنابراين، ضروري است اين پديده مبارک در مديريتِ رهبران الهي، جايگاه خويش را بازيابد و به طور گسترده اعمال گردد; چنان که حضرت سليمان(عليه السلام) در حکومت بي نظير خويش، نظارت بر پرندگان را نيز مدّنظر مي داشت: (وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ.) (نمل: 20)
حضرت امام رضا(عليه السلام) مي فرمايد: «سيره رسول خدا(صلي الله عليه وآله)چنين بود که هرگاه لشگري را اعزام مي کرد و اميري آنان را فرمان دهي مي کرد، يکي از افراد مورد اعتماد خود را نيز با آنان همراه مي نمود تا خبرها را به طور پنهاني به آن حضرت برساند.»32
وظيفه حکومت اسلامي برقراري عدالت همه جانبه است; چنان که امام علي(عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر مي فرمايد: «همانا برترين روشني چشم زمامداران، برقراري عدل در شهرهاست.»
از اين رو، طبيعي است با هرگونه انحراف اجتماعي که مانع تحقق عدالت است، مبارزه شود و اين امر مستلزم نظارت دقيق بر کار کارگزاران و مديران است و از دو راه ميسر مي باشد: راهکارهاي فرهنگي; راهکارهاي قانوني. بخشي از راه کارهاي فرهنگي آن مربوط به کارگزاران و بخشي ديگر مربوط به عموم مردم است. در بخشي که مربوط به کارگزاران است، مهم ترين قسم، صلاحيت داشتن حاکم و کارگزاران مي باشد; زيرا اگر کارگزاران صالح باشند، عموم مردم نيز صالح خواهند شد. امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد:
«مردم صالح نمي شوند، مگر آنکه امام و حاکم صالح باشد.»33به همين دليل، در ضرب المثل عربي آمده است: «الناسُ علي دينِ مُلوکِهم» و به قول سعدي:
اگر ز باغ ملک رعيت خورد سيبي بر آورند غلامان او درخت از بيخ.34
اميرمؤمنان(عليه السلام) در راهکارهاي قانوني، با تدبير و سازمان دهي گسترده، همه امور خُرد و کلان گستره حکومتي خويش را زير نظر داشت و در يک برنامه وسيع و نظارت و بررسي همه جانبه، با اشراف بر اجزاي حکومت، به اداره کشور مي پرداخت، بخصوص درباره کارگزاران حکومتي، تلاش و قاطعيت بيشتري به کار مي برد تا آنان از مدار قانون و حکم خدا خارج نشوند و آن گونه که اسلام طراحي کرده است به اداره مملکت بپردازند.
اصل «کنترل و نظارت» در حکومت امام علي(عليه السلام)، در کشور پهناور آن روزگار، آن قدر دقيق و صحيح اجرا مي شد که در حکومت آن حضرت، قاضي يک روزه هم وجود داشت. امام(عليه السلام) به ابوالاسود دوئلي سِمت قضاوت داد، اما پايان همان روزِ نخست، او را از قضاوت عزل کرد.
ابوالاسود دوئلي، شب هنگام وارد مسجد شد و خطاب به امام علي(عليه السلام) گفت: «چرا مرا از قضاوت عزل کردي، در حالي که نه خيانت کرده ام و نه مرتکب جنايتي شده ام؟! امام(عليه السلام) فرمود: به من گزارش دادند چون طرفين دعوي به محکمه مي آيند، تو بلندتر از ايشان سخن مي گويي و درشتي در گفتار داري.»35
اين ها و صدها و هزاران نمونه ديگر، حاکي از کنترل و نظارت دقيق آن حضرت در امور کارگزاران مي باشند.
در اين باره، تذکر چند نکته ضروري است:

1. رسيدگی به وضع معيشتی کارمندان و کارگزاران

پيش از آنکه از نظارت دقيق سخني به ميان آيد، نخست بايد اين نکته را گوشزد کرد که زماني مي توان کارمند يا مديري را مؤاخذه کرد که اولا قبل از انتخاب، صلاحيت وي احراز شده باشد و ثانياً از نظر معيشتي نيز تأمين شده باشد وگرنه نظارت بي معنا خواهد بود.
از اين رو، علي(عليه السلام) نيز قبل از پرداختن به اصل نظارت، تأمين مالي و رفاهي کارمند و کارگزار را مورد توجه قرار مي دهد.
سياست مالي علي(عليه السلام) در قبال کارمندان دولتي، دو وجه دارد. مخاطب يک وجه آن مديران ارشد نظامند و مخاطب وجه ديگر آن مابقي کارمندان دولت، امام(عليه السلام) در تأمين حقوق کارمندان و تلاش جهت بهبود وضعيت معيشتي ايشان به مالک اشتر چنين دستور مي دهند: «سپس روزي فراوان بر آنان (کارمندان) ارزاني دار، که با گرفتن حقوق کافي در اصلاح خود بيشتر مي کوشند، و با بي نيازي، دست به اموال بيت المال نمي زنند، و اتمام حجتي است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت کنند.»
اما سياست علي(عليه السلام) در قبال مديران ارشد نظام چنين بوده است: «خداوند بر پيشوايان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداري، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نکشاند.»36
بنابراين، رسيدگي به وضع معيشتي کارگزاران، در درجه نخست اهميت است.

2. کنترل و بازرسی مستقيم و آشکار در امور کارمندان

در نظام اداري، مدير توانا کسي است که بر تمام کارها نظارت و اشراف داشته باشد. نظارت مستقيم در مرکز حکومت و هر جا که امام(عليه السلام)شخصاً حضور مي داشت، به طور طبيعي از سوي آن حضرت انجام مي گرفت و ايشان از نزديک، بر حسن اجراي امور اشراف کامل داشت.
امام(عليه السلام) براي مجموعه دولت خويش نيز، شبکه بازرسي و کنترل ايجاد کرده بود و بازرسان دولتي شبانه روز در سراسر ميهن اسلامي، به طور آشکار به کنترل امور مي پرداختند و نتيجه بررسي هاي خود را کتبي يا حضوري به اطلاع امام(عليه السلام)مي رساندند. کارگزاران نيز به خوبي مي دانستند که عملکرد آنان از ديد بازرسان مخفي نمي ماند و به طور مستمر، به مرکز گزارش مي شود. چنين کاري به تناسب موضوع، حجم و اهميت آن، بيشتر به شکل انفرادي و گاهي نيز به صورت گروهي انجام مي گرفت; چنان که امام به مالک بن کعب ارحبي (والي «عين التمر») طي حکمي مأموريت داد که با مأموران تحت امر خود، منطقه وسيعي را بازرسي کند: «اما بعد، کسي را به جانشيني خويش بگمار و با گروهي از همکارانت به سوي منطقه "کوره السواد" حرکت کن و عملکرد کارگزاران را از «دجله» و «غريب» تا «بهقباذات» پرسش و بررسي کن و حساب و کتاب آن ها را به طور دقيق به انجام رسان. در اين مأموريت که خدا به تو سپرده، به فرمان او باش و بدان که اعمال آدميزاد براي خودش محفوظ است و در ازاي آن پاداش مي گيرد. بنابراين، راستي و نيکي را پيشه کن ـ خدا با ما و شما به نيکي رفتار کند! و در مأموريتي که به انجام مي رساني، راستي و درستي ات را به ما نشان بده. والسلام.»37
نوع ديگري از نظارت مستقيم و آشکار، «حساب رسي» و گرفتن گزارش کار مديران بود. اين کار نيز به طور مرتّب انجام مي گرفت و امام از اين طريق، بر عملکرد آنان اشراف و اطلاع داشت. اين کار به شکل عمومي و به سهولت انجام مي شد و اگر احياناً برخي از کارگزاران سهل انگاري مي کردند، با واکنش سريع امام مواجه مي شدند. نامه امام(عليه السلام) به يزيدبن قيس ارحبي، گوياي اين حقيقت است: «اما بعد، تو در ارسال اموال مالياتي کوتاهي کرده اي سبب اين کار بر من پوشيده است، چاره اي نيست جز اينکه تو را به تقواي الهي سفارش کنم، و از اينکه با خيانت به مسلمانان پاداشت را تباه سازي و جهاد خويش را بر باد دهي، تو را پرهيز مي دهم. بنابراين، از خدا پروا کن، خويشتن را از آلوده شدن به حرام منزّه دار، راه بازخواست و نکوهش مرا بر خود ببند، احترام مسلمانان را نگه دار و به پناه جويان مملکت اسلامي ستم روا مدار.»38
امام علي(عليه السلام) هم خود شخصاً بر امور جاري کشور پهناور اسلامي نظارت مستقيم داشت و هم به کارگزاران و مديران توصيه مي کرد که نظارت مستقيم بر کارها داشته باشند. ايشان در چند مورد از عهدنامه مالک اشتر، آن مدير توانمند و هوشيار را به اين اصل مهم سفارش مي کرده است: «سپس در امور کارمندانت بينديش... . سپس رفتار کارگزاران را بررسي کن... . سپس در امور نويسندگان و منشيان به درستي بينديش... . در کار آن ها (بازرگانان) بينديش... . و از همکاران نزديکت سخت مراقبت کن.» بنابراين، يکي از وظايف عمده و اصلي حاکم و مدير، نظارت بر کار زيردستان است.

3. به کارگيری نيروهای اطلاعاتی و بازرسان مخفی

نظام بازرسي و بازرسان، چشم حکومت محسوب مي شوند و حکومتي که نظام بازرسي صحيح و مطمئن نداشته باشد، همانند کوري است که معايب را نمي بيند و در منجلاب عيوب و مفاسد غوطهور مي شود.
امام(عليه السلام) به «نظارت پنهاني» نيز سخت معتقد بود و آن را براي اصلاح امور بسيار کارساز مي دانست; زيرا کارگزاران اگر مي توانستند از ديد بازرسان آشکار مخفي شوند يا با ظاهرسازي آنان را بفريبند و يا احياناً با آنان از در آشتي و سازش در آيند و به لطايف الحيل، ايشان را از گزارش هاي صحيحي که به زيان آنان است باز دارند، اما از بازرسي و گزارش بازرسان پنهان بيمناک بودند و يا اين بازرسان از چنين آسيب هايي در امان بودند. اينان با بازرسي و نظارت پنهان، بيم و هراس مديراني را که قصد تخلف و خيانت دارند، افزون مي کنند و اين خود عامل افزايش ضريب کاري و امنيتي مسئولان مي شود. چنين نظارتي با استخدام، آموزش و به کارگيري نيروهاي مخصوص امکان پذير است. اين نيروها بيشتر زير نظر بالاترين مقام يا عالي ترين مرجع تصميم گيرنده عمل مي کنند.
اميرمؤمنان(عليه السلام) چنين نظارتي را براي سلامت دولت و کارگزاران ضروري مي دانست و بدين منظور، به واليان خويش نيز دستور مي داد چنين نيروهايي را در محدوده حکم راني خويش به کار گيرند; مثلا، براي مالک اشتر مي نويسد: «جاسوساني راستگو و وفا پيشه بر آنان بگمار، که مراقبت و بازرسي پنهاني تو از کار آنان، سبب امانت داري، و مهرباني با رعيت خواهد بود.»
سپس حضرت در ادامه به او امر مي کند که مراقب اطرافيان و دوستان و آشنايانش باشد که از قدرت، سوءاستفاده نکرده، در امانت خيانت نکنند و حتي نظام بازرسي اش را مأمور کند که مواظب ايشان باشد و هرگونه انحرافي را گزارش دهد.
شبکه اطلاعاتي پنهان در حکومت علوي به طور فعال عمل مي کرده و امام(عليه السلام) در کم ترين زمان لازم، همه اطلاعات مفيد را به دست مي آورد. امام(عليه السلام) به قُثم بن عباس (والي مکّه) مي نويسد: «پس از ياد خدا و درود، همانا مأمور اطلاعاتي من در شام، به من اطلاع داده است که گروهي از مردم شام براي مراسم حج به مکّه مي آيند; مردمي کوردل، گوش هايشان در شنيدن حق ناشنوا، و ديده هايشان نابينا، که حق را از راه باطل مي جويند، و بنده را در نافرماني از خدا فرمان مي برند، دين خود را به دنيا مي فروشند و دنيا را به بهاي سراي جاودانه نيکان و پرهيزگاران مي خرند، در حالي که در نيکي ها، انجام دهنده آن پاداش گيرد، و در بدي ها جز بدکار کيفر نشود. پس در اداره امور خود، هشيارانه و سرسختانه استوار باش، نصيحت دهنده اي عاقل، پيرو حکومت و فرمانبردار امام خود باش. مبادا کاري انجام دهي که به عذرخواهي روي آوري! نه به هنگام نعمت ها شادمان و نه هنگام مشکلات، سست باش. با درود.»39
معاويه اين تعداد از شاميان را به مکّه فرستاد تا از اجتماع انبوه حج سوء استفاده کنند و تبليغاتي را به زيان اميرمؤمنان(عليه السلام) و به سود معاويه راه بيندازند. عبدالرحمان مسيّب فزاري، نيروي اطلاعاتي امام در شام بود که پس از شهادت محمّدبن ابي بکر به دست نيروهاي معاويه، بلافاصله خود را به مرکز رساند و امام را از نزديک در جريان حوادث قرار داد.40
با توجه به حسّاسيت بخش بازرسي و علي رغم اينکه به فرموده حضرت بايد از افراد راستگو و باوفا استفاده شود، امام علي(عليه السلام) به اين حد هم اکتفا نکرد و به مالک فرمان داد که چند بازرس را مأمور رسيدگي به يک کارگزار قرار بده، تا در صورتي که همگي آن ها خيانت يا فساد را تأييد کردند، حجت بر تو تمام شود و بتواني بدون درنگ او را مجازات کني: «از همکاران نزديکت سخت مراقبت کن، و اگر يکي از آنان دست به خيانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد کرد، به همين مقدار گواهي قناعت کن.»
همان گونه که ملاحظه مي شود، هر کسي صلاحيت بازرس بودن را دارا نيست، بلکه بازرسان بايد داراي صفات پسنديده اي مانند راست گويي و وفاداري باشند و آنچه را که ديده اند گزارش نمايند، نه تحليل هاي شخصي خويش را. نمونه هاي يادشده، نظارت امام(عليه السلام) بر امور حکومت از طريق نيروهاي ويژه اش و تصميم گيري و اقدام به موقع ايشان را نشان مي دهند.
نکته جالب ديگري که در نظام نظارتي امام(عليه السلام) به چشم مي خورد، استفاده از پوشش امنيتي است; يعني افرادي با پست سازماني آشکار، به خدمت مشغول بودند و در نهان، اخبار و اطلاعات لازم را به مرکز گزارش مي دادند. به دو نمونه توجه کنيد:
ابوالاسود دوئلي مدتي به عنوان جانشين ابن عبّاس (والي بصره) در بصره حضور داشت و امام(عليه السلام) را در جريان کارهاي ابن عبّاس قرار مي داد. امام(عليه السلام) در نامه اي در پاسخ وي، ضمن قدرداني از زحماتش، يادآوري کرد که گزارش هايش به طور محرمانه محفوظ خواهد ماند و ابن عبّاس از مکاتبات او با خبر نخواهد شد.41
همچنين شخصي به نام ابوالکنود مي گويد: من از همکاران ابن عبّاس بودم. پس از آنکه وي بيت المال بصره را تصاحب کرد، به محضر امام(عليه السلام) شتافتم و او را از اين جريان با خبر ساختم.42
بنابراين، از اين نمونه ها نيز مي توان فهميد که لازم نيست براي امر نظارت و بازرسي افرادي را استخدام کرد، بلکه مي توان از نيروهاي رسمي حکومت استفاده کرد و مدير يا کارگزار را کنترل نمود.

4. توجه به گزارش های مردمی و اعتماد به آنان

علاوه بر بازرسي هاي دقيق و نظام يافته، که توسط نيروهاي رسمي حکومت انجام مي گرفتند، امام(عليه السلام) از مجراي هاي متعدد ديگري نيز از عملکرد کارگزاران خويش آگاه مي شد. مهم ترين آن ها ارتباطات قوي مردمي بود. اگر مردم از مسئولان منطقه اي ناراضي بودند يا مشکلات خاصي برايشان بروز مي کرد که به دست آنان گشوده نمي شدند، به طور مستقيم، حضوري يا مکاتبه اي، با امام(عليه السلام)تماس مي گرفتند و از او مدد مي جستند. امام نيز به افکار عمومي و خواست به حق مردم، ارزش مي نهاد و به آن ها ترتيب اثر مي داد. آن حضرت نه تنها حاکمان و واليان و کارگزاران را به رعايت حقوق مردم فرمان مي داد، بلکه عرصه سياسي اجتماعي آن روز را پس از 25 سال خفقان و خاموشي، به عرصه اي زنده و گويا تبديل نمود و جايگاه واقعي مردم را در حکومت به آنان نماياند، به گونه اي که اگر حاکم و مديري به احدي از مردم ظلم مي کرد و شخص ستم ديده به امام گزارش مي نمود، امام(عليه السلام)بلافاصله آن شخص را مؤاخذه مي کرد و حتي در برخي موارد، عزل مي نمود. براي نمونه، به داستان ذيل توجه کنيد:
سوده همداني بنت عمارة بن اشتر 43 بر معاويه وارد شد و اجازه خواست. او را اجازه داد. چون داخل شد، سلام کرد. معاويه گفت: چطوري، اي دختر اشتر؟ گفت: خوبم. معاويه گفت: تويي که به برادرت گفتي:
شهرٌ لفعلِ أبيک يابنَ عَمارةَ          يومَ الطعانِ و ملتقَي الاَقرانِ
و انصُر عليّاً والحسين و رهطَهُ      و اقصد لهند و ابنَها بهوان
إنّ الامامَ أخا النبي محمّد          عَلَم الهُدي و منارةُ الايمانِ
فَقَد الجُيوش و سِر أمامَ لوائِه      قُدما بأبيضَ صارم و سنان
سوده گفت: آري، به خدا، همچون مني از حق روي نمي گرداند و به دروغ عذرخواهي نمي کند... سپس گفت: دست از يادآوري امور فراموش شده و تکرار گذشته بردار. معاويه گفت: هرگز! هيچ گاه آن موقعيت برادرت و مصايبي که از قوم و برادرت ديدم فراموش نخواهد شد... و گفت: حال بگو حاجتت چيست؟ سوده گفت: تو امروز سرور و زمامدار اين مردمي، و خدا تو را از کار ما و حقوقي که از ما بر عهده تو نهاده است بازخواست خواهد کرد، و افرادي هستند که پيوسته با تکيه به عزّت و قدرت تو، مزاحم ما مي شوند و ما را مورد ضرب و جرح قرار مي دهند و مانند گندم، درو و چون گاو لگدمال مي کنند و بدترين شکنجه ها را به ما مي دهند و بهترين اموال ما را مي چاپند. همين بسربن ارطاة از سوي تو بر ما وارد شد، مردان مرا کشت و مال مرا گرفت، و اگر بنا بر فرمان برداري نبود ما هم از خود دفاع مي کرديم. پس يا او را از ديار ما عزل کن ـ که تو را سپاسگزارخواهيم بود ـ وگرنه به توخواهيم فهماند. معاويه گفت: آيا مرا به قوم خود تهديد مي کني؟ تصميم دارم تو را بر شتر مست و بي جهاز سوار کنم و نزد او بفرستم تا حکم خود را درباره تو جاري سازد. سوده سر به زير افکند و گريست. سپس اين اشعار را سرود:
صلَّي الاله علي جسم تضمَّنه        قبرٌ فاصبحَ فيهِ العدلُ مدفون
قد حالفَ الحقَّ لايبغي به بدلا        فصارَ بالحقِ و الايمانِ مقرون
معاويه گفت: او کيست؟ گفت: علي بن ابي طالب(عليه السلام). معاويه گفت: مگر او با تو چه کرده که نزدت اين مقام يافته است؟ گفت: نزد او رفتم تا از مردي که براي جمع آوري زکات ما فرستاده بود شکايت برم; زيرا ميان من و آن مرد گفتوگوي مختصري رخ داده بود. هنگامي رسيدم که آن حضرت براي نماز برخاسته بود. تا چشمش به من افتاد، از نماز روگرداند و رو به من کرد و با مهر و عاطفه فرمود: آيا حاجتي داري؟ داستان را گفتم. آن حضرت گريست، سپس فرمود: خداوندا، تو بر من و آنان شاهدي که من آنان را به ستم بر خلق و ترک حق تو فرمان نداده ام. آن گاه قطعه چرمي مانند چرم غلاف شمشير از جيب بيرون آورد و روي آن نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. همانا شما را دليلي روشن از سوي پروردگارتان آمد. پس پيمانه و ترازو را عادلانه دهيد و از کالاهاي مردم نکاهيد و در زمين به تبهکاري نپوييد، که اين براي شما بهتر است، اگر مؤمن باشيد. چون نامه مرا خواندي، مسئوليتي را که از سوي ما داري حفظ کن تا کسي بيايد و آن را تحويل بگيرد. والسلام.»44 سوده گفت: اي معاويه! علي(عليه السلام) آن مأمور را به همين راحتي عزل کرد و حتي آن نامه را مهر و موم نکرد.
منظور از نقل اين واقعه که زني براي دادخواهي و شکايت از مأمور و کارگزاري که تنها چند کيلو گندم اضافه گرفته است به امام علي(عليه السلام) مراجعه مي کند، آن است که اولا، مردم در برابر حکومت آن قدر احساس مسئوليت مي کنند که حتي کوچک ترين ظلم را گزارش مي نمايند. ثانياً، مردم بدون هيچ حاجب و مانعي و به راحتي با شخص اول حکومت ارتباط برقرار مي کنند و مشکلات را با شخص او در ميان مي گذارند. ثالثاً، حضرت علي(عليه السلام)نماز را به تأخير مي اندازد و به کار ارباب رجوع مي پردازد، نه اينکه بگويد: برو، بعداً مراجعه کن! رابعاً، با خوش رويي، مهرباني و عطوفت با رعيت برخورد مي کند. خامساً، پس از شنيدن شکايت، فرمان عزل کارگزار را صادر مي نمايد. سادساً، آن قدر به رعيت اعتماد دارد که نامه را بدون آنکه مهر و موم شود به دست شاکي مي دهد.
بنابراين، گرچه مشروعيت حکومت اسلامي ناشي از اراده تشريعي خداوند است، اما به شدت مردمگراست; يعني حاکم اسلامي با تمام صدق و صفا، در جهت بهبودي وضع زندگي مردم تلاش مي کند و با تمام توجه، پاي درد دل آنان مي نشيند و موانع رسيدن به آرمان مقدّس را از سر راه برمي دارد.
اما نظارت اداري و گماشتن عيون براي کنترل مديران و کارگزاران، مشکلاتي را به وجود مي آورد و هزينه هاي سنگيني بر عهده حکومت مي گذارد. علاوه بر آن، ممکن است عيون در اثر انحرافاتي نتوانند واقعيت را گزارش نمايند. از اين رو، بهترين عيوني که نه بار مالي دارند و نه معمولا از گزارش واقعيات سر باز مي زنند، توده مردم هستند; زيرا اولا، توده مردم به طور مستقيم با حکومت در ارتباطند; يعني حاکمان بر آنان حکومت مي کنند. از اين رو، کنترل آنان از سوي مردم و ارسال گزارش ها به مقامات بالا به نفع خودشان است و مماشات با کارگزاران متخلّف به ضرر خودشان تمام مي شود. ثانياً، توجه به گزارش هاي مردمي و اثر بخشيدن به آن ها موجب احساس مسئوليت بيشتر در مردم مي شود و مردم را به حکومت نزديک تر مي کند و حس اعتماد آنان را بالا مي برد. ثالثاً، مديران و کارگزاران نيز در برخورد با مردم، از شيوه هاي بهتري بهره مي گيرند و همين امر موجب سلامت حکومت خواهد شد. اما براي آنکه مردم چنين احساس مسئوليتي داشته باشند، نخست حاکم بايد زمينه آن را فراهم نمايد.
امام علي(عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر مي فرمايد: «همانا برترين روشني چشم زمام داران، ... آشکار شدن محبت مردم نسبت به رهبر است، که محبت دل هاي رعيّت جز با پاکي قلب ها پديد نمي آيد، و خيرخواهي آنان زماني است که با رغبت و شوق پيرامون رهبر را گرفته و حکومت بار سنگيني را بر دوش رعيّت نگذاشته باشد و طولاني شدن مدت زمام داري بر ملت ناگوار نباشد.»
امام علي(عليه السلام) خطاب به عبدالله بن عبّاس، که فرماندار بصره بود، نوشت: «بدرفتاري تو را با قبيله "بني تميم" و خشونت با آن ها را به من گزارش دادند. "بني تميم" مرداني نيرومندند که هرگاه دلاوري از آن ها غروب کرد، سلحشور ديگري جاي آن درخشيد و در نبرد، در جاهليت و اسلام، کسي از آن ها پيشي نگرفت... پس مدارا کن، اي ابوالعبّاس! اميد است آنچه از دست و زبان تو، از خوب و يا بد، جاري مي شود، خدا تو را بيامرزد; چرا که من و تو در اين گونه رفتارها شريکيم. سعي کن تا خوش بيني من نسبت به شما استوار باشد، و نظرم دگرگون نشود.»45
همان گونه که ملاحظه مي شود، امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: به من گزارش دادند; يعني گزارشگر را مشخص نمي کند و احتمال دارد هم شامل عيون مخفي باشد و هم مردم «بني تميم» که از خشونت عبدالله بن عبّاس به تنگ آمده بودند.
آن حضرت همچنين خطاب به عمربن ابي سلمه ارحبي، که در فارس ايران حکومت مي کرد، مرقوم فرمود: «پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مرکز فرمانداري ات، از خشونت و قساوت و تحقير کردن مردم و سنگ دلي تو شکايت کردند. من درباره آن ها انديشيدم; نه آنان را شايسته نزديک شدن يافتم ـ زيرا که مشرکند ـ و نه سزاوار قساوت و سنگ دلي و بدرفتاري هستند ـ زيرا که با ما هم پيمانند. پس در رفتار با آنان، نرمي و درشتي را به هم آميز، رفتاري همراه با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روي را در نزديک کردن يا دور کردن، رعايت کن.»46 در اين نامه، دهقانان نزد آن حضرت شکايت بردند; يعني در واقع، توده مردم از برخورد بد حاکم به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)گزارش دادند.
امام علي(عليه السلام) در نامه اي که به زيادبن ابيه، جانشين فرماندار بصره، نگاشتند، فرمودند: «همانا من به راستي، به خدا سوگند مي خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومي خيانت کردي... .»47 در اين نامه نيز امام از کساني سخن مي گويد که جزو عيون به شمار مي آيند که هم مي تواند عيون مخفي را شامل شود و هم توده مردم را.
همچنين در نامه اي خطاب به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره، که در مهماني يکي از ثروتمندان شرکت کرده بود، نوشتند: «پس از ياد خدا و درود، اي پسر حنيف، به من گزارش دادند که مردي از سرمايه داران بصره تو را به مهماني خويش فراخواند و تو به سرعت به سوي آن شتافتي.»48
آنچه از اين نامه ها و خطاب ها و نمونه هاي زياد ديگر مي توان فهميد اين است که امام علي(عليه السلام) علاوه بر اينکه به حاکمان و مديران امر مي کرد که براي کارگزاران و کارمندان خويش عيون بگمارند، خود نيز براي حاکمان عيوني پنهاني مي گمارد و کار آنان را کنترل مي کرد. علاوه بر آن، در بسياري از موارد به گزارش ها و يا شکايات مردم از دست حاکمان و کارگزاران اکتفا مي کرد و مدير يا کارمند متخلّف را توبيخ و يا عزل مي نمود.
بنابراين، در حکومت علوي، همه مردم به عنوان بهترين ناظر و در واقع، چشم بيناي حکومت تلقّي مي شدند و حکومت نيز موظّف بود زمينه همکاري مردمي را پديد آورد.

آيين تشويق ها و تنبيهات کارگزاران

يکي از رخدادها در کارهاي اداري، پديده «تخلف» است; يعني کارمند در قلمرو مسئوليت خويش، آنچه را که بايد انجام دهد انجام ندهد و يا آن را ناقص و يا غلط انجام دهد. روشن است که در چنين صورتي، مسئول او با اين کارمند برخورد خواهد کرد و اين امري است طبيعي، اما بحث در اين است که چگونه برخورد کند؟ اينجاست که ضعف ها و قوّت ها در مديريت نمودار خواهند شد. همچنين ممکن است کارمندي وظايفش را به بهترين شکل انجام دهد و زمينه پيشرفت جامعه را فراهم نمايد. واضح است که از کنار اين مسئله مهم نمي توان به آساني گذشت و قايل شد که مدير يا کارمند به وظيفه اش عمل کرده است، بلکه مسئولان وظيفه دارند آن مدير يا کارمند را تشويق نمايند تا هم از زحمات آن مدير يا کارمندموفق تشکر کرده باشند و هم در ديگران ايجاد انگيزه نمايند.

1. مديريت صحيح

برنامه ريزي و برقراري مديريت صحيح بايد از سوي حاکمان اعمال شود. يکي از راه ها براي اعمال مديريت صحيح، اين است که فرقي بين افراد نيکوکار و بدکار گذاشته شود. در نامه امام علي(عليه السلام) به مالک اشتر، به اين موضوع اشاره شده است: «هرگز نيکو کار و بدکار در نظرت يکسان نباشند; زيرا نيکوکاران در نيکوکاري بي رغبت، و بدکاران در بد کاري تشويق مي گردند. پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده.» بنابراين، حاکم اسلامي بايد بين کارگزار خوب و بد تفاوت قايل شود و با هر کدام از آن ها برخورد لازم نمايد.

2. واگذاری مسئوليت بر اساس توانايی ها

واگذاري مسئوليت بر اساس توانايي و دادن اختيارات بر اساس مسئوليت، همچون معيار واگذاري مسئوليت ها، لياقت و توانايي است. از اين رو، در حکومت علي(عليه السلام) حتي استاندارهاي حضرت وظايف و اختيارات يکساني نداشتند. آن عده از ياران حضرت که کاملا مورد اعتماد بودند و از لحاظ توانايي هاي فکري و اجرايي، در حد بالايي قرار داشتند، به سِمت استانداري مناطق حسّاس و بزرگ منصوب گشتند و حضرت تقريباً تمام اختيارات خويش را به عنوان ولّي امر مسلمانان در آن مناطق به ايشان تفويض مي نمود و از اين رو، کليه امور مربوط به نظام اداري، قضائي، اقتصادي، ارتش و حتي بيان امور ديني، در اختيار ايشان بود. افرادي همچون قيس بن سعد، محمّدبن ابي بکر و مالک اشتر در مصر، عثمان بن حنيف و ابن عباس در بصره چنين اختياراتي داشتند. ساير کارگزاران بر اساس امور محوّله، از اختيارات کمتري بهره مند بودند. حتي گاهي براي کمک به استاندار يک منطقه، قاضي، فرمانده ارتش و مأمور جمع آوري ماليات جداگانه از سوي حضرت نصب مي گرديد.
بنابراين، پيش از هر چيز، بايد حيطه کاري حاکم و کارگزار تعيين گردد; زيرا توبيخ مدير يا کارمندي که در خصوص موضوعي هيچ مسئوليت قانوني ندارد، ظلم محسوب مي شود.

3. راه های پيش گيری از وقوع خلاف

در نظام اسلامي، محيط اداره صرفاً نبايد براي کار باشد، بلکه بايد کانوني براي تربيت نيروها نيز باشد، حتي تنبيهات و تشويقات در اسلام بيشتر جنبه تربيتي دارند. لاجرم آيين نامه هاي انضباطي بايد به گونه اي تنظيم شوند که تأديب و تربيت هر دو در آن ها لحاظ گردند. «تأديب» به معناي مانع ايجاد کردن در مقابل افرادي است که کار خلاف انجام مي دهند. در کنار تأديب، «تربيت» نيز بايد باشد; يعني افراد متخلف را پس از بازداشتن از عمل نامشروع، بايد به سوي هدف مطلوب هدايت نمود.
بنابراين، براي پيش گيري از وقوع جرم، بايد راه هايي در پيش گرفت. بعضي از اين راه ها عبارتند از:
الف) همان گونه که در بخش هاي پيشين گفته شد، اميرمؤمنان علي(عليه السلام) تمام تلاش خويش را به کار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعايت «اهليّت يا شايسته سالاري»، کارگزاران شايسته اي را بر انجام امور بگمارد; افرادي همچون عمّار ياسر، مالک اشتر نخعي، محمّدبن ابي بکر و کميل بن زياد که نه تنها افرادي لايق و کارآمد بودند، بلکه از نظر تقوا و صفات عالي انساني سرآمد مردان روزگار خويش بودند.
بنابراين، کساني بايد براي تصدّي امور جامعه انتخاب شوند که داراي صلاحيت هاي اخلاقي و اجتماعي باشند; فضايلي همچون تقوا، اطاعت از خداوند، پي روي از قرآن و سنن الهي، با دست و زبان و قلب در راه ياري رساني به دين خدا بودن، درهم کوبنده هواها و شهوات نفساني، داشتن حيا، از خاندان پاک دامن و صالح و اهل راستي و صفا بودن. همه اين ها اموري هستند که انسان را از ارتکاب به خلاف بازمي دارند و در مسير حق و انجام وظيفه ياري مي رسانند.
ب) يکي ديگر از راه هاي پيش گيري از خلاف تشويق مديران و کارگزاران است. اين کار، هم به کارمند موفق نيروي بيشتري مي بخشد و هم در ديگران انگيزه ايجاد مي کند و هم موجب متنبّه شده متخلّفان مي شود.
حضرت امير(عليه السلام) هنگامي که سعدبن مسعود فرماندار مدائن بود، براي او نوشت: «تو اي سعد! خراجت را پرداخت کرده اي، از پروردگارت اطاعت نموده اي و رهبر و امامت را خشنود کرده اي; مانند مرد نيکوکار و پرهيزگار و نجيب. پس خداوند گناهان تو را بيامرزد، کوشش تو را قبول کند و عاقبت تو را نيکو گرداند!»49
اين نامه نشانگر آن است که بايد از افراد درست کار و مسئولاني که عملکرد آنان صحيح است، تقدير و تشکر کرد و با اين عمل، آن ها را براي فعاليت هاي مناسب تشويق و ترغيب نمود، تا اينکه به تعبير خود حضرت، افراد خاطي و نيکوکار مساوي نباشند و برتري نيکوکاران معيّن و مشخص گردد.
ج) از ديگر راه هاي پيش گيري از عمل خلاف، تهديد مقامات بالاتر است. حضرت علي(عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، خطاب به او فرمود: «همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداري مصر داد والاتر است.»
بنابراين، چنين نيست که مدير يا کارمندي احساس کند که همه کاره است و هيچ کس نمي تواند او را امر و نهي کند و يا در صورت ارتکاب خطا، توبيخ نمايد.
امام علي(عليه السلام) در نامه اي خطاب به زيادبن ابيه نوشت: «همانا من به راستي، به خدا سوگند مي خورم! اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومي خيانت کرده اي، کم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم که کم بهره شده و در هزينه عيال، درمانده و خوار و سرگردان شوي.»50
بنابراين، امام علي(عليه السلام) با هر مديري متناسب با روحيه او برخوردي مناسب داشت; مديري را به تقوا و اطاعت خدا امر مي کرد و مديري ديگر را تهديد مي نمود.

4. عزل کارگزاران نالايق

حضرت علي(عليه السلام) هرگاه فردي را براي انجام مسئوليتي برمي گزيد، طي فرماني، وظايف او را به طور دقيق مشخص مي نمود و از کوتاهي و خيانت در انجام امور بيم مي داد و بدينوسيله، امکان هرگونه بهانه جويي را سلب مي نمود. البته از نظر حضرت علي(ع) علاوه بر وظايف اداري، رعايت تقوا، ترس از روز قيامت، عمل به احکام الهي، مدارا با مردم و مهرباني با ايشان، تأمين نيازهاي محرومان و ده ها نکته اخلاقي ديگر از وظايف اخلاقي و انساني کارگزاران حکومت اسلامي است.
سياست حضرت علي(عليه السلام) در برابر کارگزارانش، سياست پيش گيري از جرم است. از اين رو، تمام شرايط پيش گيري (گزينش، مشخص کردن وظايف، تأمين مالي و بازرسي دقيق) را به کار مي گيرد. حال اگر با تمام اين شرايط، کسي تخلفي کرد، روشن است که ديگر هيچ بهانه اي براي عدم برخورد با او وجود ندارد.
با اين توضيح، شيوه امام را در قالب چند نکته متذکر مي شويم:
الف. جابجايي مديران: گاهي مدير شخصي است که صلاحيت لازم را داراست، اما کار واگذار شده در حد توان او نيست. در اين صورت، عقل حکم مي کند که به جاي او، مديري توانمند به کار گمارده شود و اين مدير به بخش ديگري منتقل گردد.
امام علي(عليه السلام) وقتي مشاهده کرد محمّدبن ابي بکر در فرمانداري مصر ناتوان است، مالک را به جاي او فرستاد و نامه اي براي دل جويي محمّدبن ابي بکر نوشت و پست ديگري براي او آماده کرد: «پس از ياد خدا و درود، به من خبر داده اند که از فرستادن اشتر به سوي محلّ فرمانداري ات، ناراحت شده اي. اين کار را به دليل کند شدن و سهل انگاري ات يا انتظار کوشش بيشتري از تو انجام ندادم. اگر تو را از فرمانداري مصر عزل کردم، فرماندار جايي قرار دادم که اداره آنجا بر تو آسان تر، و حکومت تو در آن سامان خوش تر است. همانا مردي را فرماندار مصر قرار دادم که نسبت به ما خيرخواه و به دشمنان ما سختگير و درهم کوبنده بود. خدا او را رحمت کند، که ايّام زندگي خود را کامل، و مرگ خود را ملاقات کرد، در حالي که ما از او خشنود بوديم، خداوند خشنودي خود را نصيب او گرداند و پاداش او را چند برابر عطا کند. پس براي مقابله با دشمن، سپاه را بيرون بياور، و با آگاهي لازم به سوي دشمن حرکت کن، و با کسي که با تو در جنگ است، آماده پيکار باش. مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان ياري بخواه که تو را در مشکلات کفايت مي کند، و در سختي هايي که بر تو فرود مي آيند، ياريت مي دهد ـ ان شاء اللّه.»51
ب. مديران نالايق: گاهي مديران از لياقت چنداني برخوردار نبودند. از اين رو، حکومت را با مشکل مواجه مي کردند. کميل بن زياد فرماندار امام علي(عليه السلام) در شهر مرزي «هيت» بود. او علاوه بر اينکه نتوانست جلوي يورش ها و تجاوزهاي سربازان معاويه را بگيرد، بدون نقشه حساب شده، به يکي از شهرهاي مرزي شام «قرقيسا»، حمله کرد و بهانه اي به دست معاويه داد و با اين عمل نسنجيده، مورد نکوهش و عزل امام(عليه السلام) قرار گرفت: «پس از ياد خدا و درود، سستي انسان در انجام کارهايي که بر عهده اوست و پافشاري در کاري که از مسئوليت او خارج است، نشانه ناتواني آشکار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا» در مقابل رها کردن پاس داري از مرزهايي که تو را بر آن گمارده بوديم و کسي در آنجا نيست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه اي باطل است. تو در آنجا پلي شده اي که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند; نه قدرتي داري که با تو نبرد کنند، و نه هيبتي داري که از تو بترسند و بگريزند، نه مرزي را مي تواني حفظ کني، و نه شوکت دشمن را مي تواني در هم بشکني، نه نيازهاي مردم ديارت را کفايت مي کني، و نه امام خود را راضي نگه مي داري.»52
ج. مديران خيانت کار: گاهي نيز علت عزل مدير يا کارگزار، خيانت مدير است. منذر بن جارود53 يکي از فرمانداران و کارگزاران حکومت امام علي(عليه السلام)گرديد. وي پس از رسيدن به اين مقام، دست به خيانت زد و به بيت المال مسلمانان تجاوز نمود. امام علي(عليه السلام)بلافاصله او را عزل کرد و به وي نوشت: «پس از ياد خدا و درود، شايستگي پدرت مرا نسبت به تو خوشبين کرد و گمان بردم همانند پدرت مي باشي و راه او راه مي روي. ناگهان به من خبر دادند که در هواپرستي چيزي فروگذار نکرده و توشه اي براي آخرت خود باقي نگذاشته اي، دنياي خود را با تباه کردن آخرت آبادان مي کني و براي پيوستن به خويشاوندانت از دين خدا بريده اي. اگر آنچه را به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه ات، و بند کفش تو، از تو با ارزش ترند، و کسي که همانند تو باشد نه لياقت پاس داري از مرزهاي کشور دارد، و نه مي تواند کاري به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريک در امانت باشد يا از خيانتي دور ماند. پس چون اين نامه به دست تو رسيد، نزد من بيا. ان شاءاللّه.»54
د. تصفيه حکومت از عناصر فاسد: حضرت علي(عليه السلام) در اولين اقدام در زمينه اصلاحات اداري، استانداران خليفه سوم را، که فقط بر اساس روابط منصوب شده بودند و از هيچ صلاحيتي برخوردار نبودند، عزل نمود. بسياري از اطرافيان حضرت از جمله ابن عبّاس از سر خيرانديشي، خواستند امام عزل معاويه را به تأخير بيندازد، اما امام که مي دانست با سازش با ظلم و بيداد، نمي توان پايه هاي حکومت عدل و داد را استحکام بخشيد، بلکه ريشه هاي نوبنياد آن را هم سست خواهد نمود، پيشنهاد ايشان را نپذيرفت.
آن حضرت پس از به دست گرفتن حکومت، بلافاصله نامه اي به معاويه نوشت و به او فرمان داد: پست فرمانداري شام را به سهل بن حنيف تحويل داده، به مدينه بازگرد: «از بنده خدا، علي اميرمؤمنان، به معاوية بن ابي سفيان، پس از ياد خدا و درود، مي داني که من درباره شما معذور، و از آنچه در مدينه گذشت روي گردانم; تا شد آنچه که بايد مي شد و بازداشتن آن ممکن نبود. داستان طولاني و سخن فراوان است و گذشته ها گذشت، و آينده روي کرده است. تو و همراهانت بيعت کنيد و با گروهي از يارانت نزد من بيا. با درود.»55
اما معاويه وقت کشي کرد و کار بيعت با امام و بازگشت به مرکز خلافت را به تأخير انداخت و آن گاه طي نامه اي، از امام علي(عليه السلام)خواست که فرمانداري شام را به او واگذارد. ولي امام هرگز زير بار اين خواسته معاويه نرفت و همچنان بر نظر خويش، مبني بر عزل معاويه پاي مي فشرد.56
هـ . تنبيه مديران: به دليل آنکه حکومت مجموعه به هم پيوسته اي از حاکم، مديران، کارگزاران و کارمندان است، از اين رو، تمام اعضاي آن بايد همانند اعضاي بدن عمل کنند; يعني هريک از اعضاي حکومت بايد به وظايف خويش به درستي عمل نمايد و به سوي يک هدف معلوم حرکت نمايد. اما اگر يکي از آن ها به وظيفه اش عمل ننمود، کار حکومت با مشکل مواجه گرديده، رسيدن به هدف مشخص شده را نيز دشوار خواهد نمود.
بنابراين، حاکم يا مدير و کارگزار جامعه مسئوليت سنگيني دارد و اگر يکي از افراد مجموعه از انجام وظيفه اش سرباز زد و يا مرتکب خيانتي شد، صرف عزل از مقام و منصب کافي نيست، بلکه بايد مجازات هم شود، تا هم خودش تنبيه شده باشد و هم درس عبرتي براي ديگران باشد.
امام علي(عليه السلام) در عهدنامه مالک اشتر به او فرمان مي دهد با کارگزاران خائن برخورد جدّي صورت گيرد و صرفاً با عزل به پايان نرسد: «از همکاران نزديکت سخت مراقبت کن و اگر يکي از آنان دست به خيانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد کردند، به همين مقدار گواهي قناعت کرده، او را با تازيانه کيفر کن، و آنچه را که از اموال در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار و خيانت کار بشمار و طوق بدنامي به گردنش بيفکن.»
نتيجه:
از آنچه در اين مختصر گفته شد، مي توان چند نتيجه گرفت:
1. انتخاب مديران و کارگزاران بايد براساس ملاک و معيار صحيح و مناسب صورت پذيرد. اهل تجربه بودن، نجابت داشتن، از خانواده هاي ريشه دار و شايسته و از پيشتازان در پذيرش اسلام بودن، برتري اخلاقي، آبرومندي حرص و طمع مادي کمتر داشتن، فرجام نگر بودن، خيرخواه خدا، پيامبر و امام بودن، پاک دامن ترين و بردبارترين افراد، اهل صداقت، وفاداري و جامع اخلاق نيکو بودن از جمله ملاک ها و معيارهاي انتخاب مديران و کارگزاران هستند که بايد مورد توجه قرار گيرند.
2. با حفظ مطلب مزبور، بايد گفت: در طول مدت مديريت و قبول مسئوليت، ممکن است انحرافاتي در مديران و يا بدنه حکومت ايجاد شود. بنابراين، حاکم اسلامي بايد همواره مراقب مديران و کارگزاران حکومت باشد و با شيوه هاي گوناگون زمينه انحراف را از بين ببرد. و اين مهم انجام نمي شود، مگر با نظارت دقيق.
3. نظارت و بازرسي بايد از طريق بازرسان آشکار، مخفي و پنهان (چه اينکه به طور رسمي کارمند سازمان بازرسي و نظارت باشند و يا اينکه کارمند معمولي باشند، اما در عين حال، به طور مخفي، کار نظارت و بازرسي را نيز انجام دهند) و نظارت فراگير مردمي انجام پذيرد.
4. بازرسي و نظارت صادقانه و دقيق، به مسئولان ذي ربط امکان مي دهد که نقاط ضعف و قوّت نيروها و دستگاه هاي گوناگون نظام را به نيکي شناسايي کنند و با اقدامات مناسب، در کاهش ضعف ها و افزايش جنبه هاي مثبت بکوشند. آنچه از تاريخ حکومت پنج ساله اميرمؤمنان(عليه السلام) به دست مي آيد گوياي آن است که امام متقيان علي(عليه السلام) از معدود رهبراني است که با دريافت گزارش ها و اطلاعات، با جدّيت و سرعت، به تحليل آن ها مي پرداخت و پس از اطمينان از صحّت و سقم قضايا، بي درنگ نتيجه گيري مي کرد و اقدام مي نمود.
__________________________
پی نوشت‌:
1و2و3و4- نهج البلاغه، نامه 53.
5ـ همان، خطبه 131.
6,7و8ـ همان، نامه 53.
9ـ همان، خطبه 224.
10ـ همان، خطبه 3.
11ـ همان، خطبه 33.
12ـ محمّدبن يعقوب کلينى، اصول کافى، تحقيق على اکبر غفارى، چ سوم، دارالکتب الاسلاميه،1388ق، ج1، ح 8، ص 407.
13ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 229.
14ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، سنن النبى، تحقيق محمدهادى فقهى، انتشارات اسلامى، 1416 ق، ص 118.
15ـ نهج البلاغه، نامه 5.
16ـ همان، نامه 27.
17ـ قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): «الفقرُ سوادُالوجهِ فى الدارينِ.» (محمّد رى شهرى، ميزان الحکمه،قم،دارالحديث،ج3،ص 2441.)
18ـ قال الصادق(عليه السلام): «الفقر الموتُ الاحمر.» (همان، ص 2446.)
19ـ قال على(عليه السلام):«الْفَقْرُالْمَوْتُ الاَْکْبَرُ» (نهج البلاغه، حکمت 163.)
20ـ قَالَ على(عليه السلام) «لِابْنِهِ مُحَمَّدِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ.» "يَا بُنَىَّ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ; فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ.» (نهج‌البلاغه،حکمت319.)
21ـ عبدالله بن زمعه بن اَسود از شيعيان على(عليه السلام) بود. پدر و عموى او، در جنگ بدر، جزو سپاه کفّار بودند و در همان جنگ کشته شدند. جدّش، اَسود، از کسانى بود که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مسخره مى کرد.
22ـ نهج البلاغه، خطبه 232.
23ـ همان، خطبه 119.
24ـ همان، نامه 62.
25ـ همان، خطبه 224.
26ـ همان، خطبه 15.
27ـ «قطيعه» زمين هايى است که حاکم از بيت المال به برخى از افراد مى بخشد و او را از خراج دادن معاف مى دارد و در برابر، مقدار کمى ماليات، تحت عنوان «ضريب»، مى پردازد.
28ـ هر قطعه زمين و هر مالى که عثمان به ديگران بخشيد، به بيت المال برگردانده خواهد شد; زيرا حقى را که از قبل بوده است هيچ چيزى نمى تواند باطل نمايد. (ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 296).
29ـ همان، ص 270.
30ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه «نظارت».
31ـ اسفنديار سعادت، مديريت منابع انسانى، تهران، سمت، 1376، ص 214.
32ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 100، ص 61.
33ـ همان، ج 23، ص 22.
34ـ کليات سعدى، گلستان، باب اول، ص 147.
35ـ فضل بن حسن طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، چ دوم، بيروت، آل البيت لاحياء التراث العربى، 1409 ق، ج 17.
36ـ نهج البلاغه، خطبه 209.
37و38ـ احمدبن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج2، ص 204و205 / ص 200 و 201.
39 نهج البلاغه، نامه 33.
40ـ عبدالحسين امينى، الغدير، چ چهارم، بيروت، دارالکتب العربى، 1397 ق، ج 11، ص 67.
41و42ـ محمّدباقر محمودى، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه، نجف، چ نعمان، 1386 ق، ج 5، ص 323 / ص 327.
43ـ وى يکى از زنان شاعر عرب و داراى فصاحت و بيان بود.
44ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 14، ص 120.
45ـ نهج البلاغه، نامه 18.
46ـ همان، نامه 19.
47ـ همان، نامه 20.
48ـ همان، نامه 45.
49ـ احمدبن اسحاق يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 201.
50ـ نهج البلاغه، نامه 20.
51ـ همان، نامه 34.
52ـ همان، نامه 61.
53ـ پدرش (جارود) مسيحى بود و در سال دهم هجرى به مدينه آمد و مسلمان شد و در بصره سکنا گزيد و در جنگ با ايران به شهادت رسيد.
54ـ نهج البلاغه، نامه 71.
55ـ همان، نامه 75.
56ـ همان، نامه 6، 8 و 17.
 
منبع: مجله معرفت 1384، شماره 93
نویسنده: محمد فلاح سلوکلايی
 
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث