جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص62
از نامه آن حضرت است به عمرو عاص. در اين نامه كه چنين آغاز مى شود: «فانّك قد جعلت دينك تبعا لدنيا امرئ ظاهر غيه»، «همانا كه تو دين خود را پيرو دنياى مردى قرار دادى كه گمراهيش آشكار است...» ابن ابى الحديد پيش از آنكه كلمات و جملات را شرح دهد چنين مى گويد: آنچه كه على عليه السّلام در باره معاويه و عمرو عاص فرموده است، عين حق و حقيقت است و بغض و خشم على عليه السّلام نسبت به آن دو موجب نشده است كه در نكوهش آنان مبالغه كند، آن چنان كه ديگر سخن آوران به هنگام هيجان و خشم مبالغه مى كنند و هر چه مى خواهند به زبان مى آورند. در نظر هيچ يك از خردمندان با انصاف در اين موضوع ترديد نيست كه عمرو عاص دين خود را پيرو دنياى معاويه قرار داده است و عمرو با معاويه بيعت نكرد مگر طبق قرارى كه با تضمين نهاده بود و معاويه تعهد قطعى كرده بود كه حكومت مصر را در آينده به او خواهد سپرد. وانگهى اموال فراوان و زمينهاى حاصلخيز بسيار در حال به او واگذار كند و به دو پسر و غلامان عمرو عاص چندان بدهد كه چشم ايشان را پر كند.
اما سخن على عليه السّلام در باره معاويه كه فرموده است: «گمراهى او آشكار است»، هيچ شكى در آشكار بودن ستمگرى و گمراهى او نيست و هر ستمگرى گمراه است. و اينكه فرموده است: «پرده دريده است»، همچنين بوده است كه او بسيار سبكى مى كرده و همنشينان ياوه گو و افسانه سرا داشته است و معاويه هيچ گاه موقر نبوده است و قانون رياست را رعايت نمى كرده است مگر وقتى كه به جنگ امير المؤمنين على آمد، آن هم براى آنكه نيازمند به رعايت ناموس دين و آرامش و وقار بوده است. و گر نه در روزگار عثمان بسيار پرده درى كرد و موسوم به انجام دادن هر زشتى بود. به روزگار عمر از بيم او اندكى خوددارى مى كرد و همان روزگار هم جامه هاى ابريشمى و ديبا مى پوشيد و در جامهاى زرين و سيمين مى آشاميد و سوار بر مركبهايى مى شد كه زين آراسته به سيم و زر داشت و جلهاى ديبا و پارچه هاى ابريشمى رنگارنگ بر آنها مى نهاد، در آن روزگار جوان بود و جوانى مى كرد و مستى جوانى و حكومت و قدرت در او جمع بود. مردم در كتابهاى سيره نقل كرده اند كه او به روزگار حكومت عثمان در شام باده نوشى مى كرده است، ولى پس از رحلت امير المؤمنين على عليه السّلام و استقرار حكومت براى او، مسأله مورد اختلاف است. گفته شده است پوشيده باده نوشى مى كرده است و هم گفته شده است كه ديگر باده نوشى نكرده است، ولى در اينكه موسيقى گوش مى داده و طرب و شادى مى كرده است و در آن باره اموال و صله ها مى پرداخته است، هيچ شكى و اختلافى نيست.
ابو الفرج اصفهانى روايت مى كند كه در يكى از سفرهاى معاويه به مدينه به روزگار حكومتش عمرو عاص به او گفت: برخيز بر در خانه اين مردى كه شرفش نابود شده است و پرده اش دريده شده است، يعنى عبد الله بن جعفر برويم و بايستيم و به آواز خواندن كنيزكانش گوش دهيم. آن دو شبانه برخاستند و در حالى كه وردان غلام
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص63
عمرو عاص همراهشان بود بر در خانه عبد الله بن جعفر ايستادند و به آواز گوش دادند. عبد الله كه وجود آن دو را احساس كرده بود در را گشود و معاويه را سوگند داد كه وارد خانه شود. معاويه وارد شد و بر سرير عبد الله نشست، عبد الله براى او دعا كرد و خوراكى اندك براى او آورد و معاويه خورد. چون انس گرفتند، عبد الله گفت: اى امير المؤمنين آيا به كنيزكان خودت اجازه مى فرمايى كه ترانه خود را بخوانند كه تو با آمدن خود آن را قطع كردى. گفت: آرى حتما بخوانند. كنيزكان صداى خود را بلند كردند و معاويه نخست اندك اندك جنبشى داشت تا آنكه ناگاه با پاى خود روى سرير ضرب شديدى گرفت. عمرو عاص گفت: اى مرد برخيز كه اين مردى كه براى نكوهش و اظهار شگفتى از وضع او آمدى از تو نكو حال تر است. معاويه گفت: آرام باش كه بزرگوار همواره خوش است.
افزودن دیدگاه جدید