جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص221
از نامه آن حضرت به معاويه است كه در آغاز بيعت مردم با او براى خلافت به او نوشته است و واقدى آن را در كتاب جمل آورده است. در اين نامه كه چنين آغاز مى شود: «اما بعد، فقد علمت اعذارى فيكم» «اما بعد، همانا تو خود معذور بودن مرا در مورد خودتان مى دانى.» ابن ابى الحديد چنين آورده است: اين نامه اگر چه براى معاويه است ولى در واقع خطاب به همه افراد بنى اميه است، يعنى به خوبى مى دانى كه اگر به روزگار حكومت عثمان شما را سرزنش و نكوهش مى كردم حق با من بود و معذور بودم، و در عين حال از بديهاى شما نسبت به خود گذشت كردم و از انتقام جويى روى برگرداندم تا سرانجام آن كار كه از آن گريزى نبود يعنى كشته شدن عثمان صورت گرفت و در مدينه آن وقايع اتفاق افتاد. على عليه السّلام سپس سخن خود را بريده و فرموده است: حديث مفصل و سخن دراز است و گذشته گذشته است و زمان ديگرى فرا رسيده است، اينك با من بيعت كن و پيش من بيا. معاويه نيامد و بيعت هم نكرد، چگونه ممكن بوده است بيعت كند و حال آنكه از آن هنگام كه عمر او را والى شام ساخت، چشم به حكومت دوخته بود. او داراى همتى بلند و خواهان رسيدن به كارهاى گران بود و چگونه امكان داشته است از على پيروى كند و حال آنكه كسانى كه او را به جنگ با على عليه السّلام تحريض مى كردند شمارشان به ريگها مى رسيد و اگر هيچ تحريض كننده اى براى جنگ با على عليه السّلام جز وليد بن عقبه نداشت، كفايت مى كرد. او اشعار وليد را گوش مى داد كه چنين مى سرود: «به خدا سوگند اگر امروز بگذرد و خون خواهان عثمان قيام نكنند، هند مادر تو
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص222
نيست، آيا درست است كه برده قومى سرور اهل خويش را بكشد و شما او را نكشيد، اى كاش مادرت نازا مى بود، اين از شگفتيهاست كه تو در شام آسوده و چشم روشن باشى و حال آنكه چه گرفتاريها كه بر سر او - عثمان- آمده است.» ممكن نبود معاويه از على اطاعت و با او بيعت كند و پيش او برود و خود را تسليم او كند و حال آنكه در شام ميان قحطانيها سكونت داشت و گروهى همچون سنگلاخ غير قابل نفوذ به دفاع از او مى پرداختند و نسبت به او از كفش او مطيع تر بودند و مقدمات حكومت براى او ممكن و فراهم شده بود. و به خدا سوگند اگر اين تحريض و تشويق را ترسوترين و سست ترين و دون همت ترين اشخاص مى شنيد، تحريك مى شد و تند و تيز براى وصل به هدف قيام مى كرد تا چه رسد به معاويه، و حال آنكه وليد با شعر خويش هر خفته اى را بيدار كرده بود.
افزودن دیدگاه جدید