طرق صحیح اخذ مالیات اسلامى:
امام(عليه السلام) بعد از بيان شرايط و وظايف فرماندهان لشکر و قضات و کارگزاران حکومت اسلامى از مسأله خراج و ماليات سخن مى راند و دستورات مهمى به مالک اشتر در اين باره مى دهد، مى فرمايد: «مسأله خراج و ماليات را دقيقا زير نظر بگير، به گونه اى که صلاح خراج دهندگان باشد، زيرا بهبودى و صلاحِ وضع خراج و بهبودى و صلاح حال خراج گزاران سبب بهبودى حال ديگران (و ساير قشرهاى جامعه اسلامى) مى شود و هرگز ديگران به صلاح نمى رسند مگر اينکه خراج گزاران به صلاح برسند»; (وَتَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ، فَإِنَّ فِي صَلاَحِهِ وَصَلاَحِهِمْ صَلاَحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ، وَلاَ صَلاَحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلاَّ بِهِمْ).
خراج، مطابق آنچه در بسيارى از روايات مربوط به اراضى خراجيه(1) آمده، مال الاجاره زمين هاى متعلق به عموم مسلمانان است که در جنگ ها نصيب آنان شده است. جمله هاى بعد که امام در آن توصيه به عمران و آبادى اراضى خراجيه مى کند نيز شاهد بر اين معناست; ولى از يک نظر ساير ماليات هاى اسلامى را اعم از خمس و زکات و جزيه و مالياتى که حکومت اسلامى طبق ضرورت بر درآمدها مى بندد نيز شامل مى شود (البته از باب ملاک و تنقيح مناط).
بديهى است همه بخش هاى حکومت اسلامى اعم از دستگاه قضايى، ارتش و سپاه، کارمندان و کارگزاران و جز آن نياز به منابع مالى دارند و اگر اختلالى در امور مالى حکومت رخ دهد آثار آن در همه بخش ها آشکار مى شود، لذا امام(عليه السلام)به دنبال گفته بالا در جمله اى کوتاه و پر معنا به اين موضوع اشاره کرده مى فرمايد: «زيرا تمام مردم وابسته به خراج و خراج گزاران هستند»; (لاَِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَأَهْلِهِ).
آن گاه امام دستور ديگرى که جنبه اصولى و اساسى در امر خراج دارد به مالک مى دهد و مى فرمايد: «بايد توجّه تو در عمران و آبادى زمين بيش از توجهت به جمع آورى خراج باشد»; (وَلْيَکُنْ نَظَرُکَ فِي عِمَارَةِ الاَْرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِي اسْتِجْلاَبِ الْخَرَاجِ).
اين دستور در واقع به اين اشاره دارد که بايد به منابع اصلى درآمد بازگشت کرد و آنها را حفظ نمود تا درآمدها ثابت و برقرار بماند و هر قدر منابع تقويت شود درآمدها افزون خواهد شد.
لذا امام(عليه السلام) در ادامه اين بحث به عنوان ذکر دليل مى فرمايد: «چون خراج جز با آبادانى به دست نمى آيد و آن کس که بخواهد خراج را بدون عمران و آبادانى طلب کند شهرها را ويران و بندگان خدا را هلاک نموده و پايه هاى حکومتش متزلزل خواهد شد به گونه اى که بيش از مدت کمى دوام نخواهد داشت»; (لاَِنَّ ذَلِکَ لاَ يُدْرَکُ إِلاَّ بِالْعِمَارَةِ وَمَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَة أَخْرَبَ الْبِلاَدَ، وَأَهْلَکَ الْعِبَادَ، وَلَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلاَّ قَلِيلاً).
در واقع امام براى حکومتى که در بند عمران و آبادى نيست و تنها به فکر جمع آورى خراج است سه نتيجه شوم ذکر مى فرمايد: «نخست ويران شدن اين زمين ها، زيرا عمران و آبادى جز با حمايت حکومت اسلامى ميسر نمى شود. در طول تاريخ نيز ديده شده است در مناطقى که حکومت ها خراج سنگينى بر اراضى مى بستند و به آبادى زمين نمى انديشيدند، کشاورزان زمين ها را رها کرده و براى در امان ماندن از شر جمع آورندگان خراج به نقاط ديگر فرار مى کردند.
ديگر اينکه مردم به هلاکت سوق داده مى شوند، زيرا فقر دامان آنها را مى گيرد و يکى از عوامل مهم هلاکت به معناى واقعى يا به معناى اجتماعى; يعنى از دست دادن روحيه ها همان فقر است.
سومين نتيجه نيز از همين جا حاصل مى شود، زيرا فقر عمومى سبب عدم همکارى توده هاى مردم بلکه شورش آنها بر ضد حکومت مى گردد آن هم حکومتى که دستش خالى است و در آمدى ندارد. چنين حکومتى چند صباحى بيشتر نمى تواند خود را نگه دارد.
آن گاه امام(عليه السلام) به نکته مهم ديگرى مى پردازد و آن گرفتارى هاى مختلفى است که ممکن است براى کشاورزان اراضى خراجيه پيدا شود و نتوانند مال الخراج معين را بپردازند و بايد مشمول تخفيف والى گردند. جالب اينکه امام روى عوامل مختلف انگشت مى گذارد و آنها را يک يک برمى شمارد.
مى فرمايد: «بنابراين اگر رعايا از سنگينى خراج و يا آفت زدگى يا خشک شدن آب چشمه ها يا کمىِ باران و يا دگرگونى زمين بر اثر آب گرفتگى (و فساد بذرها) يا تشنگى شديد زراعت (و به دنبال آن کمبود محصول) به تو شکايت کنند، خراج آنها را به مقدارى که اميد دارى کار آنها را اصلاح کند و بهبود بخشد، تخفيف ده»; (فَإِنْ شَکَوْا ثِقَلاً أَوْ عِلَّةً(2)، أَوِ انْقِطَاعَ شِرْب أَوْ بَالَّة(3)، أَوْ إِحَالَةَ(4) أَرْض اغْتَمَرَهَا(5) غَرَقٌ، أَوْ أَجْحَفَ(6) بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ).
در اينجا امام اسباب شکايت کشاورزان را در شش چيز خلاصه کرده است:
نخست. همه چيز زمين و زراعت رو به راه است ولى مال الاجاره و خراجى که بر آن بسته شده سنگين و غير عادلانه است.
دوم. آفتى به زراعت برسد; از آفات زمينى و آسمانى و سبب کمبود يا نابودى محصول شود.
سوم. زراعت هايى که با آب نهرها و قنات ها سيراب مى شود بر اثر عوامل مختلف، آب نهر و قنات قطع شود و محصولى به دست نيايد و يا به اندازه مورد انتظار نباشد.
چهارم. در زمين هايى که ديمى است و با آب باران سيراب مى شود، بر اثر خشکسالى و کمبود نزولات آسمانى گرفتار کمبود محصول شود.
پنجم. بر اثر سيلاب ها و آب گرفتگى زمين هاى زراعى همه يا قسمتى از محصول از ميان برود يا فاسد گردد.
ششم. آب به اندازه کافى به زراعت نرسد.
تفاوت عامل ششم و سوم روشن است; در عامل سوم سخن از قطع کامل آب بود; ولى در مورد ششم سخن از کمبود آب است.
به هرحال در تمام اين صورت ها والى بايد توان کشاورزان را در نظر بگيرد و خراج هر کدام را به اندازه اى که گرفتار ضرر و زيان شده اند تخفيف دهد و يا حتى اگر به هيچ وجه توان ندارند به کلى از خراج معاف کند.
در دنياى امروز نيز حکومت هايى که مدير و مدبر هستند تمام اين امور را در نظر مى گيرند و ماليات ها را به همان نسبت تخفيف مى دهند. حتى گاهى چيزى به عنوان کمک به ماليات دهندگانى که گرفتار زيان شده اند مى پردازند.
آن گاه امام(عليه السلام) به مالک اطمينان مى دهد که تصور نکند تخفيف هايى که براى رعيت در اين گونه موارد قائل مى شود به زيان او تمام مى گردد، بلکه اين به تمام معنا سودآور و از جنبه هاى مادى و معنوى سرشار از فايده است. مى فرمايد: «هرگز تخفيف هزينه هايى که به آنها مى دهى بر تو گران نيايد، زيرا آن ذخيره اى خواهد بود که از طريق عمران کشورت به تو باز مى گردانند و حکومت تو را زينت مى بخشند و اضافه بر آن از تو به نيکى ياد مى کنند و به سبب گسترش عدالت از سوى تو در ميان آنها (و رضايت آنان از حکومتت) از آنان خرسند خواهى شد»; (وَلاَ يَثْقُلَنَّ عَلَيْکَ شَيْءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ، فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْکَ فِي عِمَارَةِ بِلاَدِکَ، وَتَزْيِينِ وِلاَيَتِکَ، مَعَ اسْتِجْلاَبِکَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ، وَتَبَجُّحِکَ(71)بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ).
امام(عليه السلام) در اينجا چهار نتيجه قابل توجّه براى تخفيف خراج در موارد بحرانى بيان مى فرمايد.
نخست اينکه: اين تخفيف ها از بين نمى رود، بلکه سبب عمران و آبادى زمين ها مى شود و در آينده، بهتر و بيشتر از آن بهره مند خواهى شد.
دوم. سبب آبرومندى و زينت حکومت مى گردد، زيرا مردم احساس مى کنند والى علاقه مند به آنهاست و در مشکلات با آنان هم درد است.
سوم. هرجا مى نشينند تعريف و تمجيد مى کنند و پايه هاى حکومت از اين طريق محکم مى شود.
چهارم. خود والى نيز از رفتار خود به جهت گسترش عدالت شاد و مسرور مى شود و روحيه تازه اى براى ادامه حکومتش مى يابد.
از اين تعبيرات استفاده مى شود که حکومت در اين گونه حوادثِ سخت نه تنها بايد خراج و ماليات را تخفيف دهد، بلکه در صورت لزوم بايد به آنها کمک نيز بکند و يقين داشته باشد اين کمک ها باز مى گردد.
شاهد اين سخن جمله اى است که در روايت تحف العقول اضافه بر آنچه گفته شده آمده (و مرحوم سيّد رضى به هنگام گزينش آن را حذف کرده است) و آن جمله اين است: «وَإِنْ سَأَلُوا مَعُونَةً عَلَى إِصْلاَحِ مَا يَقْدِرُونَ عَلَيْهِ بِأَمْوَالِهِمْ فَاکْفِهِمْ مَؤُونَتَه; هرگاه آنها کمکى از تو خواستند براى اصلاح کردن چيزى که با اموال خود قادر بر آن نيستند به آنها کمک کن».(8)
سپس امام(عليه السلام) در تأکيد اين معنا مى فرمايد: «اين در حالى است که مى توانى با تقويت آنها از طريق ذخيره اى که نزدشان نهاده اى آنان را آسوده خاطر سازى و به جهت عدالت و مهربانى که آنها را به آن عادت داده اى نسبت به آنان مطمئن باشى»; (مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ، بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِکَ(9) لَهُمْ، وَالثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِکَ عَلَيْهِمْ وَرِفْقِکَ بِهِمْ).
اشاره به اينکه حمايت از رعايا مخصوصاً در سختى ها و مشکلاتِ طاقت فرسا از يک سو سبب راحتى و آسايش خاطر آنها مى شود و از سوى ديگر سبب اعتماد تو بر آنها که آن نيز خود مايه آرامش خاطر توست.
از مجموع اين سخنان استفاده مى شود که حکومت زمانى سامان مى يابد که تکيه گاهش توده هاى مردم آن کشور باشد در غير اين صورت هميشه تنش ها و ناآرامى و شورش در گوشه اى از کشور حکم فرما خواهد بود; شورش هايى که سرکوب کردن آن نفرت بيشترى براى حکومت به بار مى آورد و اگر مانند بعضى از حکومت هاى زمان ما تکيه گاه حکومت هاى بيگانه باشد، مصيبت آن افزون خواهد شد، زيرا بيگانگان هرگز بدون منافع مهمى، از حکومت ديگرى حمايت نخواهند کرد و نتيجه آن مستعمره شدن کشور اسلامى به وسيله بيگانگان از اسلام خواهد بود.
سپس امام(عليه السلام) به نتيجه اين گونه ارفاق ها در حق رعيت پرداخته مى فرمايد: «بسيار مى شود در آينده براى تو گرفتارى هايى پيش مى آيد که اگر در دفع آنها بر اين رعايا تکيه کنى با طيب خاطر آن را پذيرا مى شوند (و در حل مشکل به تو يارى مى دهند)»; (فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الاُْمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَيِّبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ).
بديهى است محبّت، ايجاد محبّت مى کند و کمک به افراد وجدان آنها را بيدار مى سازد و خود را مديون محبّت کننده مى بينند، بنابراين هرگاه مشکلى براى محبّت کننده پيش آيد آنها با رضايت خاطر به کمک مى شتابند و اين بهترين سرمايه زمامداران براى اداره کشور و بقاى حکومت است.
آن گاه امام در جمله اى کوتاه و پر معنا مى فرمايد: «زيرا عمران و آبادى، هر چه بر آن نِهى تحمل مى کند»; (فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ).
اشاره به اينکه اساس کار و آنچه حرف اوّل را مى زند عمران و آبادى است; اگر زمين هاى کشاورزى و ساير منابع درآمد مردمِ يک کشور آباد گردد و بنيه اقتصادى همه قوى شود هر مشکلى پيش آيد قابل حل است.
آن گاه امام در پايان اين سخن به نکته ديگرى که عامل اصلى ويرانى کشورهاست اشاره کرده مى فرمايد: «ويرانى زمين تنها به علت فقر صاحبان آن حاصل مى شود و فقر آنها تنها به سبب توجّه زمامداران به جمع مال و زراندوزى و بدگمانى به بقاى حکومتشان و کم عبرت گرفتن (از سرنوشت زمامدارانِ پيشين) خواهد بود»; (وَإِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الاَْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ(10) أَهْلِهَا، وَإِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ، وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ).
مسائل اجتماعى و حوادثى که در کشورها مى گذرد همواره علت و معلول يکديگرند; هنگامى که زمامداران بر اثر بى کفايتى يا ظلم بر مردم از آينده خود نااميد شوند و از تجارب پيشينيان در زمينه زمامدارىِ صحيح بهره نگيرند دستپاچه مى شوند و به جمع مال مى پردازند; گاه آن را در نقاط دور و نزديک پنهان مى سازند و گاه به بستگان خود منتقل مى کنند و گاه به کشورهاى خارج اگر محل مورد اطمينانى داشته باشند انتقال مى دهند و همين امر باعث ويرانى زمين ها و منابع اقتصادى و فقر عمومى مى شود و ارکان حکومت را متزلزل مى سازد. تجربه نشان داده است که اين گونه افراد کمتر مى توانند از اموالى که گرد آورده اند بهره بگيرند. نمونه هاى آن را حتى در عصر خود درباره شاهان گذشته ديده و شنيده ايم.
اين نکته نيز شايان توجّه است که بسيارى از برنامه هاى عمرانى زمان مى طلبد و هرگاه زمامداران اميد به بقاى خود نداشته باشند زير بار چنين برنامه هايى نمى روند و طبعاً برنامه هاى عمرانى تعطيل مى شود و فقر دامان توده هاى مردم را مى گيرد.
نيز اگر زمامداران دفتر تاريخ را دربرابر خود بگشايند و هر روز صفحه اى از آن را بنگرند به زودى به اشتباهات خويش پى مى برند; ولى غرور يا غفلت مانع از اين کار مى شود.
شگفت اينکه بعضى از شارحان نهج البلاغه احتمال داده اند جمله (وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ) به اين معناست که آنها مرگ را فرموش مى کنند و گمان مى کنند ساليان دراز زنده اند. در حالى که اين عبارت هرگز تاب چنين تفسيرى را ندارد، زيرا سوء ظن را در واقع به معناى حسن ظن تفسير کرده اند.
***
پی نوشت:
1. رجوع شود به وسائل الشيعة، ج 13، ص 214، باب 15 و 18 از ابواب «احکام المزارعة».
2. «عِلّة» در اصل به معناى بيمارى است و در اينجا به معناى آفاتى است که به گياهان و درختان مى رسد.
3. «بالّة» به معناى تر کننده از ريشه «بلّ» بر وزن «حل» به معناى مرطوب شدن گرفته شده و «بالّة» در اينجا اشاره به باران و رطوبت هاى زمينى است که گياهان را پرورش مى دهد.
4. «اِحالَة» در اصل به معناى تغيير يافتن است و در اينجا که اضافه به ارض (زمين) شده است اشاره به دگرگونى زمين بر اثر آب گرفتگى است که موجب گنديدن بذر گياه و ثمر ندادن مى شود.
5. «إغْتَمَر» از ريشه «اِغتمار» به معناى آب گرفتگى است.
6. «أجْحَفَ» از ريشه «اجحاف» در اصل به معناى کندن پوست چيزى است. سپس به معناى به مشقت انداختن و بى اثر ساختن و خراب کردن آمده است.
7. «تَبَجُّحْ» به معناى مسرور شدن از ريشه «بَجْح» بر وزن «مدح» به معناى فرح و شادى گرفته شده است.
8. تحف العقول، ص 92.
9. «إجْمام» به معناى صراحت بخشيدن از ريشه «جموم» که به معناى اجتماع کردن است گرفته شده و از آنجا که انسان به هنگام استراحت خاطرى جمع دارد اين واژه به آن اطلاق شده است.
10. «إعْواز» به معناى کمبود و فقر است.