تجارت و صنعت را این گونه سامان ده:
امام(عليه السلام) در اين بخش از عهدنامه خود به گروه ششم از گروه هاى اجتماعى پرداخته و در اين زمينه سفارش هاى مهمى به مالک اشتر دارد.
نخست مى فرمايد: «سپس درباره تجار و صاحبان صنايع نخست به خودت توصيه کن (که مراقب حفظ و تقويت آنان باشى) و نيز ديگران را به خير و نيکى با آنان سفارش نما»; (ثُمَّ اسْتَوْصِ(1) بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، وَأَوْصِ بِهِمْ خَيْراً).
براين پايه زمامدار، نخست بايد خودش نسبت به اين گروه اجتماعىِ فعال، حساس باشد و سپس اهمّيّت آنها را به ديگران گوشزد نمايد.
اين احتمال نيز در جمله «استوص» هست که هر گاه ديگران نسبت به اين گروه سفارش هاى مثبتى کنند، سفارش آنان را بپذير و جامه عمل به آن بپوشان.
آن گاه امام به گروه هاى مختلف تجار و صاحبان صنايع اشاره کرده مى فرمايد: «(در اين توصيه) بين بازرگانانى که در مراکز تجارى اقامت دارند و يا آنها که سيار و در گردش اند و نيز صنعتگران و کارگرانى که با نيروى جسمانى خود به کار مى پردازند، تفاوت مگذار»; (الْمُقِيمِ مِنْهُمْ وَالْمُضْطَرِبِ(2) بِمَالِهِ وَالْمُتَرَفِّقِ(3)بِبَدَنِهِ).
روشن است که تجار دو گروه اند; گروهى مرکز ثابت دارند و عده اى دائماً اموال تجارتى را از نقطه اى به نقطه ديگر و از آن نقطه به نقطه ثالثى مى برند و مواد مورد نياز مردم را به آنها مى رسانند. سرمايه اصلى صنعتگران نيروى بدنى آنهاست که با آن براى رفع نيازهاى مردم تلاش و کوشش مى کنند.
سپس امام(عليه السلام) به فلسفه تجارت و آثار مثبت آن ـ در برابر کسانى که تجار را سربار جامعه مى دانند ـ پرداخته مى فرمايد: «زيرا آنها منابع اصلى منفعت (مردم) و اسباب آسايش (جامعه) هستند و مال التجاره هاى مفيد را از سرزمين هاى بعيد و دور دست، از صحرا و دريا و سرزمين هاى هموار و ناهموارِ محل حکومت تو و از مناطقى که عموم مردم با آن سر و کارى ندارند و (حتى) جرأت رفتن به آن را نيز در خود نمى بينند، گردآورى مى کنند»; (فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ، وَأَسْبَابُ الْمَرَافِقِ(4)، وَجُلاَّبُهَا(5) مِنَ الْمَبَاعِدِ(6) وَالْمَطَارِحِ(7)، فِي بَرِّکَ وَبَحْرِکَ، وَسَهْلِکَ وَجَبَلِکَ، وَحَيْثُ لاَ يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا، وَلاَ يَجْتَرِءُونَ عَلَيْهَا).
امام(عليه السلام) سپس با دو جمله اهمّيّت موقعيت بازرگانان با ايمان را بيان کرده مى فرمايد: «زيرا آنها (بازرگانان، پيشهوران و صنعتگران) مردم سالمى هستند که بيمى از ضرر آنها نمى رود و صلح دوستانى که خوف خيانت و نيرنگ آنها نيست»; (فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لاَ تُخَافُ بَائِقَتُهُ(8)، وَصُلْحٌ لاَ تُخْشَى غَائِلَتُهُ(9)).
بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند، تجار سربار جامعه اقتصادى و واسطه ناسالم نيستند (مشروط به اينکه به وظايف صنفى خود درست عمل کنند) و فلسفه آن را چنان که گفتيم اميرمؤمنان على(عليه السلام) در عبارات بالا شرح داده است.
مى دانيم هر منطقه اى در روى زمين، توليدهاى کشاورزى و صنعتى خاص خود را دارد و اگر اين توليدات به مناطق ديگر منتقل نشود هم آنها گرفتار خسارت فوق العاده مى شوند و هم مناطق ديگر محروم مى مانند و اگر نقل و انتقال تجارى صورت نگيرد، يک منطقه ممکن است نسبت به چيزى گرفتار قحطى و منطقه ديگر دچار فزونى بى حد و حساب شود. بازرگانان نقش تعديل اقتصادى را در کشورهاى جهان و در شهرهاى مختلف يک کشور دارند و آنها که براى اين کار به نقاط دور و نزديک مى روند گاه حتى جان خود را نيز به خطر مى افکنند.
درست است که آنها دنبال منافع خويش اند; ولى در کنار تأمين منافع شخصى يک منفعت بزرگ اجتماعى براى مردم يک کشور يا کشورهاى مختلف جهان دارند. آنها به مجرد اينکه احساس کنند فلان جنس در فلان منطقه نسبت به منطقه ديگر ارزان تر است به سوى آن منطقه هجوم مى آورند و اجناس اضافى آن منطقه را به منطقه اى که آن جنس کمياب است مى برند تا سودى عايدشان شود; ولى اين سود انگيزه اى براى بهره مندى هر دو نقطه مى گردد.
آن گاه امام(عليه السلام) دستور ديگرى به مالک درباره بازرگانان و صنعت گران داده مى فرمايد: «کارهاى آنها را پيگيرى کن و سامان ده چه آنها که در حضور تو (و مرکز فرمانداريت) زندگى مى کنند و چه آنها که در گوشه و کنار کشورت هستند»; (وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِکَ وَفِي حَوَاشِي بِلاَدِکَ).
درست است که حکومت نبايد امر تجارت و صنعت را به دست گيرد، بلکه بهترين راه آن است که آن را به بخش خصوصى واگذار کند; ولى با اين حال نبايد جهات حمايتى و هدايتى را از آنها دريغ دارد، زيرا غالباً بدون حمايت و هدايت حکومت به مشکلات زيادى برخورد مى کنند که دامنه آن عموم مردم را دربر مى گيرد. به همين دليل اقتصاد دانهاى آگاه در دنياى امروز به همين امر توصيه مى کنند که دولت بى آنکه خود تاجر و صنعتگر باشد بايد از آنها حمايت کند و در موارد لازم نظارت و هدايت آنها را نيز به عهده بگيرد و اين کار نقش مهمى در موفقيت تجارت و صنعت خواهد داشت.
ولى گاه مى شود که تجار از مسير سالم خود منحرف شده براى دست يابى به سود بيشتر بازار سياه ايجاد مى کنند يا به سراغ احتکار مى روند يا با ايجاد واسطه هاى غير ضرورى عملاً نرخ کالاها را بالا مى برند يا براى اهداف سياسى، کشورى را در محاصره اقتصادى و به صورت ابزارى براى دست سياست مداران قرار مى دهند و گاه بالعکس سياست مداران به صورت ابزارى در دست آنها عمل مى کنند. آن گونه که در دنياى امروز بسيار ديده مى شود.
به همين دليل اميرمؤمنان(عليه السلام) در ذيل اين جملات به آنها هشدار داده و خطاب به مالک مى فرمايد: «بدان با تمام آنچه گفتم در ميان آنها جمع کثيرى هستند به شدّت تنگ نظر و بخيلِ زشت کار و احتکار کننده مواد مورد نياز مردم و اجحاف کننده در تعيين قيمت ها و اينها موجب زيان براى توده مردم و عيب و ننگ بر زمامدارانند»; (وَاعْلَمْ ـ مَعَ ذَلِکَ ـ أَنَّ فِي کَثِير مِنْهُمْ ضِيقاً(10) فَاحِشاً، وَشُحّاً(11) قَبِيحاً، وَاحْتِکَاراً لِلْمَنَافِعِ، وَتَحَکُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ(12)، وَذَلِکَ بَابُ مَضَرَّة لِلْعَامَّةِ وَعَيْبٌ عَلَى الْوُلاَةِ).
امام در اين تعابير کوتاه و پرمعنا چهار نقطه ضعف مهم را که ممکن است دامنگير تجار و صنعتگران شود بر مى شمارد:
يکم: تنگ نظرى فاحش، اشاره به آنها که انحصار طلبند و تنها به منافع خود مى انديشند و حاضر نيستند ديگرى در تجارت و صنعت پرورش پيدا کند.
دوم: بخل قبيح، اشاره به کسانى که حاضر نيستند چيزى از درآمد خود را در کارهاى خير و به نفع محرومان جامعه مصرف کنند.
سوم: احتکار که سبب مى شود اجناس را هنگام فراوانى ارزان بخرند و براى روز کميابى انبار کنند تا بسيار گران بفروشند.
چهارم: تحکم بر قيمت گذارى ها بدون توجّه به منافع مردم و قدرت خريد آنها، به اين ترتيب که از طرق مختلف براى ايجاد بازار سياه و بالا بردن نرخ ها به صورت کاذب تلاش کنند و گاه دست به دست يکدگر بدهند تا قيمت ها را به طور مصنوعى بالا نگه دارند.
اين چهار عيب بزرگ است که در دنياى ديروز به صورت کم رنگ و در دنياى امروز به صورت پررنگ در امر تجارت و صنعت خودنمايى مى کند.
در ضمن امام(عليه السلام) تأکيد مى کند که اگر اين گونه مسائل در امور اقتصادى راه يابد دو مشکل بزرگ پيدا مى شود:
1. اينکه توده هاى مردم در تنگناى اقتصادى قرار مى گيرند و سبب نارضايتى آنها از حکومت مى شود همان چيزى که ممکن است به شورش هاى خطرناک بينجامد.
2. اينکه لکه ننگى بر دامان حکومت مى نشيند و دليل بر بى کفايتى و عدم مديريت او خواهد بود، زيرا حل مشکلات اقتصادى از مهم ترين يا مهم ترين وظيفه حکومت است. اگر در اين قسمت وا بماند کارهاى ديگر او مردم را راضى نخواهد ساخت.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن چند دستور درباره مسائل اقتصادى مى دهد و از احتکار شروع مى کند مى فرمايد: «از احتکار (به شدت) جلوگيرى کن، چرا که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از آن منع فرمود»; (فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِکَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ مَنَعَ مِنْهُ).
احتکار به معناى گردآورى احتياجات مردم و ذخيره کردن و به انتظار گرانى نشستن و منافع کلان بردن است و در اصل از ريشه حَکْر (بر وزن مکر) به معناى ظلم و ستم و بدرفتارى گرفته شده و از آنجايى که احتکار طعام از روشن ترين مصداق هاى ظلم و بدرفتارى است اين واژه بر آن اطلاق شده است.
در فقه اسلام بحث مشروحى درباره احتکار آمده و همه فقهاى اسلام آن را حرام شمرده اند و روايات بسيارى در اين زمينه وارد شده از جمله در حديثى که در کتب اهل سنّت و اماميه وارد شده از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «الْمُحْتَکِرُ مَلْعُون; محتکر رانده درگاه خداست».(13)
در حديث ديگرى از امام امير المؤمنين در غررالحکم آمده است: «الْمُحْتَکِرُ الْبَخِيلُ جَامِعٌ لِمَنْ لاَ يَشْکُرُهُ وَقَادِمٌ عَلَى مَنْ لاَ يَعْذِرُهُ; محتکر بخيل ثروتى جمع مى کند براى وارثانى که هرگز از او راضى نخواهند شد و بر خدايى (در محشر) وارد مى شود که او را معذور نخواهد داشت».(14)
در حديث ديگرى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «يَقُومُ الْمُحْتَکِرُ مَکْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ يا کافِرُ تَبَوَّأ مَقْعَدَکَ مِنَ النّارِ; شخص محتکر در روز قيامت در حالى محشور مى شود که در پيشانى او نوشته شده است: اى کافر جايگاه خودت را در آتش دوزخ انتخاب کن».(15)
در اينکه احتکار مخصوص مواد غذايى است يا همه احتياجات مردم را شامل مى شود، حکومت اسلامى با محتکر چگونه برخورد کند و اموال احتکار شده را با چه شرايطى در اختيار توده هاى مردم نيازمند گذارد گفتوگوهاى زيادى در فقه شده است که اينجا محل شرح آن نيست. همين قدر بايد دانست که احتکار از بدترين مفاسد اقتصادى است که اسلام از آن به شدت نهى کرده و همان گونه که در ادامه همين عهدنامه مى آيد براى محتکران مجازات قائل شده است.
دومين دستورى را که امام به مالک اشتر در زمينه مسائل اقتصادى مى دهد اين است که مى فرمايد: «بايد معاملات با شرايط آسان صورت گيرد: با موازين عدل و نرخ هايى که نه به فروشنده زيان رساند و نه به خريدار»; (وَلْيَکُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً(16): بِمَوَازِينِ عَدْل وَأَسْعَار(17) لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَالْمُبْتَاعِ(18)).
امام(عليه السلام) در اين جمله کوتاه و پر معنا نخست دستور کلى مى دهد که معاملات با شرايط آسان بايد انجام گيرد، آن گاه آن را به شکل مشروح تر در دو جمله بيان مى فرمايد: نخست اينکه ميزان هاى سنجش بايد عادلانه باشد; کم فروشى و تقلّب در کار نباشد و ديگر اينکه قيمت ها بايد متعادل گردد و معناى تعادل در قيمت ها آن است که هم از توليد کننده حمايت کنند و هم از مصرف کننده، زيرا هرگاه تنها به نفع مصرف کننده باشد و توليد کنندگان زيان ببينند دست از توليد مى کشند و اين خود مايه گرانى و کمبود اجناس مى شود و اگر تنها جانب توليدکننده در نظر گرفته شود و با منافع زياد اجناس خود را عرضه کنند مصرف کنندگان به زحمت مى افتند.
بسيارى از فقيهان و دانشمندان از اين جمله امام(عليه السلام) استفاده کردند که حکومت اسلامى حق قيمت گذارى را در مواردى که لازم مى بيند دارد و اگر نرخ هايى براى مواد غذايى و غير آن تعيين کند همه مردم بايد آن را معتبر بشمارند و تخلّف از آن ممنوع است.
البته در رواياتى از قيمت گذارى نهى شده و قيمت ها بر اساس عرضه و تقاضا گذارده شده، از جمله در حديثى مى خوانيم که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) از کنار جمعى از محتکران عبور مى کرد. دستور داد انبارهاى آنها را بگشايند و اجناسشان را در بازار عرضه کنند. کسى به حضرت عرض کرد: چه خوب است قيمت آن را نيز تعيين کنيد. پيغمبر خشمگين شد فرمود: «أَنَا أُقَوِّمُ عَلَيْهِمْ؟ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ يَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ وَيَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ; آيا من قيمت را تعيين کنم؟ قيمت به دست خداست هر زمان بخواهد آن را بالا مى برد و هر زمان بخواهد پايين مى آورد».(19)
اين جمله اشاره لطيفى است به همان مسأله عرضه و تقاضا که به طور طبيعى قيمت ها را تعيين مى کند; يعنى اساس در نرخ گذارى همان عرضه و تقاضاست; ولى در موارد خاصى حکومت اسلامى مى تواند دخالت کند و قيمت ها را تحت کنترل درآورد.
حضرت در پايان اين بخش مى فرمايد: «هر گاه کسى بعد از نهى تو از احتکار دست به چنين کارى زند او را کيفر ده; ولى هرگز در مجازات زياده روى نکن»; (فَمَنْ قَارَفَ(20) حُکْرَةً بَعْدَ نَهْيِکَ إِيَّاهُ فَنَکِّلْ بِهِ(21)، وَعَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَاف).
اگر چه «قارف» از ريشه «مقارفه» به معناى اکتساب و به دست آوردن چيزى به کار مى رود; ولى با توجّه به اينکه از ريشه قَرْف (بر وزن حرف) به معناى کندن پوست از درخت و مانند آن است ممکن است در اينجا اشاره به اين نکته باشد که محتکران در واقع با عملشان پوست نيازمندان و فقرا را مى کنند و به همين دليل مستحق مجازات اند.
تعبير به «نکّل»; (مجازات کن) از ماده «تنکيل» و از ريشه نَکْل (بر وزن أکل) به معناى لجام حيوان گرفته شده نشان مى دهد که منظور از اين مجازات همان مجازات بازدارنده است که از آن تعبير به تعزير مى شود. هدف انتقام جويى نيست بلکه هدف آن است که محتکر را از تکرار عمل بازدارند و ديگران هم عبرت گيرند و به سراغ احتکار نروند.
به هر حال تصريح به مجازات محتکر دليل روشنى است که احتکار از گناهان کبيره است، زيرا تعزير تنها در گناهان کبيره آمده است.
تعبير به «فِي غَيْرِ إِسْرَاف» اشاره به مطلبى در باب تعزيرات در فقه است که تعزير بايد متناسب با گناه مجرم باشد و اينکه گفته اند به اختيار حاکم شرع است منظور اختيار در انتخاب مجازات مناسب گناه است.
***
نکته:
احتکار در شریعت اسلامى:
حرام بودن احتکار در ميان علماى اهل سنّت مورد اتفاق و اجماع است، همان گونه که در کتاب الموسوعة الفقهية الکويتية(22) آمده است; ولى در ظاهر چنين به نظر مى رسد که فقهاى اماميه در آن اختلاف نظر دارند; گروهى آن را مکروه مى دانند و گروهى حرام و بعضى معتقدند که داراى احکام خمسه است(23); ولى با دقت در ادله اين اقوال روشن مى شود که نزاع لفظى است همان گونه که صاحب جواهر در پايان اين بحث آورده است، زيرا آن کس که قائل به حرمت است منظورش احتکارى است که سبب ضرر و زيان توده مردم مسلمان مى شود همان گونه که در کلام اميرمؤمنان در همين فصل از عهدنامه آمده بود: «وَذلِکَ بابُ مُضَرَّة لِلْعامَّةِ» و همان گونه که در ذيل همين فصل اشاره به مجازات محتکران شده بود. آنها که مانند مرحوم محقق در شرايع و جمعى ديگر احتکار را مکروه دانسته اند ناظر به ذخيره کردن اجناسى هستند که در شرايط خاص سبب ضرر و زيانى به مردم نمى شود، بلکه قيمت ها کمى ترقى مى کند.
از جمله شواهدى که نشان مى دهد احتکار به معناى بالا حرام است اينکه فقها اتفاق نظر دارند امام المسلمين (حکومت اسلامى) حق دارد محتکر را به فروش مجبور کند که اگر احتکار مکروه باشد اجبار بر بيع معنا ندارد. اين اجبار نشان مى دهد احتکارِ حرام ناظر به مواردى است که اگر محتکر مجبور به فروش نشود مردم در تنگناى شديد براى به دست آوردن نيازهايشان گرفتار مى شوند.
جالب اينکه مرحوم شيخ در مبسوط (بنا به نقل شهيد ثانى در کتاب مسالک) در کتاب الاطعمة مى گويد: «هرگاه صاحب طعام (در موارد اضطرار مردم) از بذل طعام خوددارى کند مگر به زيادتر از قيمت، اگر شخص مضطر قادر باشد با او مى جنگد اگر مضطر کشته شود مظلوم است و ديه او بايد پرداخت شود و اگر مالک طعام کشته شود خون او هدر است و اگر قادر به جنگيدن با او نباشد يا قادر باشد و نخواهد کار به خون ريزى برسد مى تواند از طريق حيله با او وارد شود و طعام را به قيمتى که او مى گويد (هرچند بسيار زياد) بدون قصد جدى خريدارى کند ولى بعداً تنها قيمة المثل را بپردازد».(24)
در نسخه تحف العقول و تمام نهج البلاغه که گزينش مرحوم سيّد رضى در آن نيست، جمله اضافه اى ديده مى شود که امام(عليه السلام) در ذيل آن فرموده اند: «فَإنَّ رَسُولَ اللهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وآلِهِ فَعَل ذلِکَ; پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز درباره محتکر اقدام به مجازات فرمود».
***
پی نوشت:
1. «استوص» از ريشه «وصيت» به معناى پذيرش وصيت آمده است و به تعبير ديگر خويشتن را سفارش به چيزى کردن در مقابل «أوص» که به معناى سفارش به ديگران است.
2. «المضطرب» در اينجا به معناى تاجر سيار است که از نقطه اى به نقطه ديگر براى فروش اموال خود مسافرت مى کند. از ريشه «ضرب فى الارض» که يکى از معانى آن سير کردن در زمين است گرفته شده.
3. «المترفق ببدنه» در اينجا به معناى کارگر و کسانى است که با نيروى جسمانى خود به توليد مشغولند. از ريشه «رفق» بر وزن «وفق» به معناى مدارا و همراهى کردن گرفته شده است.
4. «المرافق» به معناى وسايل آسايش است.
5. «جلاب» جمع جالب به معناى وارد کننده و گردآورى کننده است.
6. «المباعد» جمع «مبعد» به معناى نقطه دور دست است.
7. «المطارح» جمع «مطرح» به معناى نقطه دور دست است.
8. «بائقة» به معناى ستم کردن و ايجاد حادثه وحشتناک است از ريشه «بوؤق» بر وزن «حقوق» به معناى فاسد شدن و هلاک گشتن است.
9. «غائلة» به معناى شر از ريشه «غول» بر وزن «قول» است که در اصل به معناى فسادى است که به طور پنهانى در چيزى نفوذ مى کند، لذا به قتل هاى مخفى و ترور «غيله» گفته مى شود.
10. «ضيق» در اينجا به معناى سخت گيرى در معامله است.
11. «شح» همان گونه که راغب در کتاب مفردات آورده به معناى بخل توأم با حرص است که به صورت عادت در آمده.
12. «البياعات» جمع «بياعة» بر وزن «زيارة» به معناى متاع است و منظور از «تحکم در بياعات» تعيين نرخ ظالمانه براى متاع هاست.
13. بحارالانوار، ج 59، ص 292.
14. غررالحکم، ح 8205.
15. کنزالعمال، ح 43958.
16. «سَمْح» به معناى آسان گرفتن و سخاوت نمودن است.
17. «أسْعار» جمع «سعر» بر وزن «شعر» به معناى نرخ اجناس است.
18. «المُبْتاع» به معناى مشترى و خريدار است.
19. من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 265، ح 3955.
20. «قارَفَ» از ريشه مقارفة به معناى نزديک شدن به چيزى يا ارتکاب عملى است.
21. «نَکِّلْ بِهِ» يعنى او را کيفر ده از ريشه «تنکيل» به معناى کيفر و مجازات دادن گرفته شده است.
22. الموسوعة الفقهية الکويتية، ج 2، ص 90.
23. به کتاب جواهرالکلام، ج 22، ص 477 به بعد و کتاب مهذب الاحکام، ج 16، ص 30 به بعد مراجعه شود.
24. مسالک، ج 12، ص 121.