بسیار مراقب قشر محروم باش:
آن گاه امام(عليه السلام) به سراغ آسيب پذيرترين قشر جامعه مى رود و درباره آنها تأکيد زيادى دارد که در بخش هاى گذشته تا اين حد نبود. به همين دليل آن را با «الله الله» آغاز مى کند مى فرمايد: «سپس خدا را خدا را (در نظر داشته باش) درباره طبقه پايين اجتماع; همان ها که راه چاره اى (حتى براى معيشت ساده) ندارند»; (ثُمَّ اللهَ اللهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ)
سپس امام آن ها را به شکل مشروح تر ـ به عنوان ذکر تفصيل بعد از اجمال ـ بيان کرده مى فرمايد: «آن ها مستمندان و نيازمندان و تهى دستان و از کار افتادگان هستند»; (مِنَ الْمَسَاکِينِ وَالْمُحْتَاجِينَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَى(1) وَالزَّمْنَى(2)).
گروه اوّل; يعنى مساکين کسانى هستند که از شدت فقر گويى به زمين چسبيده اند و توان برخاستن ندارند و گروه دوم; يعنى محتاجان، نيازمندانى که در حد مسکين نيستند; ولى از نظر زندگى و معيشت گرفتارند و گروه سوم يعنى اهل بؤس به فقيرانى گفته مى شود که فقرشان از همه بيشتر است; همان گونه که در حديثى در اصول کافى از امام صادق(عليه السلام) آمده است که در تفسير بائس مى فرمايد او از همه فقيرتر و تنگدست تر است: «وَالْبَائِسُ أَجْهَدُهُم»(3) و گروه چهارم «زَمْنَى» به کسانى گفته مى شود که بر اثر بيمارى از کار افتاده اند و به اين ترتيب امام تمام افرادى را که گرفتار فقر و تنگدستى هستند با توجّه به سلسله مراتب آنها مورد توجّه دقيق قرار داده است. گويا امام با اين تقسيم بندى مى خواهد اولويت ها را براى مالک در مورد کمک کردن به نيازمندان گوشزد کند تا آن ها که بيشتر با فقر دست به گريبانند بيشتر مورد توجّه واقع شوند.
سپس امام به تقسيم ديگرى درباره اين قشر جامعه پرداخته مى فرمايد: «و (بدان) در اين طبقه گروهى قانع اند (و به آنچه به آنها بدهند اکتفا مى کنند) و گروهى ديگر کسانى هستند که سؤال مى کنند (و در برابر کمک هايى که به آنها مى شود گاه اعتراض دارند)»; (فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً).
بعضى نيز «قانع» را به معناى فقيرانى تفسير کرده اند که زبان سؤال دارند و در مقابل آن ها «مُعْتَرّ» است که بدون سؤال حال خود را نشان مى دهند و با زبان حال تقاضاى کمک مى کنند.
امام با اين تعبير مى خواهد به مالک گوشزد کند که مبادا از ناسپاسى و اعتراض نيازمندان ناراحت شود زيرا طبيعى است شخص نيازمند گاه از کوره بيرون مى رود و عقده ها و ناراحتى هاى خود را حتى در برابر فردى که به او نيکى کرده آشکار مى سازد.
در ادامه سخن تأکيد کرده و مى فرمايد: «آنچه را خداوند درباره حق خود نسبت به آنها به تو دستور داده است حفظ کن»; (وَاحْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ).
اشاره به اينکه خداوند تأکيدهاى فراوانى درباره آنها کرده و اين حق پروردگار است که بايد آن را با دقت رعايت کند. آن گاه امام بعد از اين تأکيدات چند دستور درباره رعايت حقوق اين قشر محرومِ جامعه اسلامى مى دهد.
نخست مى فرمايد: «بخشى از بيت المال مسلمين و قسمتى از غلات خالصه جات اسلامى را در هر شهر (و آبادى) به آنها اختصاص ده، زيرا آنها که دورند به مقدار کسانى که نزديک اند سهم دارند و تو مأمورى که حق همه آنها را رعايت کنى»; (وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِکِ، وَقِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِي(4) الاِْسْلاَمِ فِي کُلِّ بَلَد، فَإِنَّ لِلاَْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلاَْدْنَى، وَکُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ).
امام(عليه السلام) در اينجا به دو نکته اشاره مى کند:
نخست اينکه بخشى از بيت المال و بخشى از درآمد اراضى خراجيه (زمين هايى که در فتوحات اسلامى به دست لشکر اسلام افتاده) بايد به مساکين و نيازمندان و از کار افتادگان اختصاص يابد. گرچه در دنياى امروز در بودجه کشورهاى مختلف چنين پيش بينى هايى شده است; ولى به گفته مرحوم مَغنيّه در شرح نهج البلاغه، در هزار و سيصد سال قبل دولتى را سراغ نداريم که مقيد باشد سهمى از خزانه دولت را به نيازمندان و محرومان اختصاص دهد و اين يکى از نشانه هاى عظمت اسلام است.(5)
ديگر اينکه بر خلاف آنچه در مورد بخشى از بيت المال معمول بوده که ميان حاضران تقسيم مى شده، امام(عليه السلام) تأکيد مى فرمايد که بخش مربوط به محرومان همه نيازمندان را شامل مى شود چه آنها که در مرکز حکومت اسلامى مى زيستند و چه آن ها که در دورترين نقاط زندگى مى کردند، زيرا اراضى خراجيه تقريبا در تمام مناطق بود و مى بايست از درآمد آن، بخشى صرف رفع نيازمندى اين نيازمندان شود و به اين ترتيب بايد تمام مسلمانان نيازمند در سراسر کشور اسلامى زير پوشش اين کمک بيت المال باشند.
جمله «لِلاَْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلاَْدْنَى» اشاره به اين است که حاکم اسلامى مجاز نيست براى حاضران در مرکز حکومت امتيازى نسبت به افراد دور دست قائل شود.
اين نکته شايان دقت است که «صَوافي» جمع «صافية» به معناى اراضى اختصاصى است و هنگامى که اضافه به اسلام شود تمام زمين هاى «مفتوح عَنْوَة» و به تعبير ديگر زمين هاى خراجيه را شامل مى گردد و از اينجا روشن مى شود که آنچه ابن ابى الحديد در تفسير اين واژه گفته که منظور از «صوافى» خالصه جاتى بوده که مخصوص پيغمبر اکرم بوده و آن را به معناى اراضى «غير مفتوح عنوة» تفسير کرده صحيح نيست(6)، زيرا در اينجا سخن از «صَوافى الإسلام» است نه «صوافى رسول الله» به علاوه زمين هاى غير خراجى نيز اختصاص به پيغمبر اکرم نداشت، بلکه براى آن مصارفى بود که در آيه هفتم سوره «حشر» آمده و از آن جمله يتيمان و مساکين و ابن سبيل نيز هست. و ابن ابى الحديد اين آيه را رها کرده و به سراغ آيه خمس رفته است که ارتباطى به بحث ما ندارد، زيرا غنايم جنگى شامل زمين هاى فتح شده نمى شود.
حضرت در سومين دستور مى فرمايد: «هرگز غرور و سرمستى زمامدارى، تو را به خود مشغول نسازد (و از رسيدگى به کار آنها باز ندارد) زيرا هرگز به بهانه کارهاى فراوان و مهمى که انجام مى دهى از ترک خدمات کوچک معذور نيستى»; (وَلاَ يَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ(7)، فَإِنَّکَ لاَ تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِکَ التَّافِهَ(8) لاِِحْکَامِکَ الْکَثِيرَ الْمُهِمَّ).
امام(عليه السلام) در اينجا نخست به مالک اشتر هشدار مى دهد که گاه مى شود سرمستى مقام و غرور حاصل از آن انسان را به خود مشغول مى دارد به گونه اى که وظايف خود را فراموش مى کند و نيز هشدار مى دهد مبادا گمان کنى که اگر به امور مهم نيازمندان رسيدگى کردى در ترک امور غير مهم معذور هستى. چنين نيست; بلکه همه امور آنها بايد مورد نظر باشد از کوچک تا بزرگ و اى بسا تضييع کار کوچکى سبب مصائب بزرگى شود و يا لا اقل مايه شکستن قلب آنها گردد.
اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا داده شده که مفهوم کلام امام اين است که اشتغال به کارهاى مهم کشور اسلام نمى تواند عذرى براى ترک رسيدگى به کارهاى فقرا و حاجتمندان شود; ولى اين تفسير با توجّه به جمله «بِتَضْييعکَ التّافِهِ» بعيد به نظر مى رسد، زيرا امام هرگز رسيدگى به حال نيازمندان را «تافِه»; (کوچک و بى ارزش) نمى شمرد.
آن گاه در چهارمين و پنجمين دستور مى فرمايد: «نبايد همّ خود را از آنها برگيرى و روى از آنان برگردانى (و بى اعتنايى کنى)»; (فَلاَ تُشْخِصْ(9) هَمَّکَ عَنْهُمْ وَلاَ تُصَعِّرْ(10) خَدَّکَ لَهُمْ).
به اين ترتيب امام(عليه السلام) نخست دستور مى دهد که بخش مهمّى از همّ و غمّ او متوجه حال نيازمندان باشد و سپس دستور مى دهد که با برخورد خوب و چهره گشاده با آنان روبه رو گردد، درخواست هاى آنها را بشنود و به آن ترتيب اثر دهد.
در ششمين دستور به مطلب مهم ديگرى اشاره کرده مى فرمايد: «نسبت به کارهاى کسانى که دسترسى به تو ندارند و مردم به ديده تحقير به آنها مى نگرند، (حتى) رجال حکومت نيز آنها را کوچک مى شمرند (با دقت) بررسى کن و براى اين کار، فرد (يا افراد) مورد اطمينانى را که خداترس و متواضع باشند برگزين تا وضع آن ها را به تو گزارش دهند»; (وَتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ يَصِلُ إِلَيْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ(11) الْعُيُونُ، وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ، فَفَرِّغْ(12) لاُِولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَالتَّوَاضُعِ، فَلْيَرْفَعْ إِلَيْکَ أُمُورَهُمْ).
جمله «مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ» اشاره به کسانى است که توده مردم به آنان چندان اعتنايى ندارند و آنها را کوچک مى شمارند.
جمله «تَحْقِرُهُ الرِّجالُ» اشاره به اين است که مردان حکومت نيز آنها را در خور اعتنا نمى دانند.
تعبير به «فَرِّغْ» اشاره به اين است که کسى را که براى شناسايى اين افراد انتخاب مى کنى بايد تمام هم و غمش همين کار باشد نه اينکه در کنار کارهاى ديگر به اين کار هم رسيدگى کند.
در ضمن امام(عليه السلام) براى مأموران بازرسىِ حال نيازمندان و شناسايى آنها سه وصف ذکر فرموده است: مورد اعتماد و اطمينان باشند، خدا ترس و متواضع باشند.
امام(عليه السلام) در توصيه هفتم مى فرمايد: «سپس با اين گروه آن گونه رفتار کن که به هنگام ملاقات پروردگار (در روز قيامت) عذرت پذيرفته باشد، چرا که از ميان رعايا، اين گروه از همه به احقاق حق نيازمندترند»; (ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالاِْعْذَارِ إِلَى اللهِ يَوْمَ تَلْقَاهُ، فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الاِْنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ).
به اين ترتيب امام(عليه السلام) مالک اشتر را از مسئوليت عظيمى که روز قيامت در پيشگاه پروردگار نسبت به اداى حقوق اين گروه دارد هشدار مى دهد و علت اين هشدار و سنگينى اين مسئوليت را چنين مى داند که آنها از همه نيازمندتر به احقاق حقند، زيرا اولاً آنها قشر محروم جامعه هستند وثانياً قدرت دفاع از خويشتن ندارند و حتى بسيارى از آنان راه دادگاه و محکمه قضا را بلد نيستند و قاضى را نمى شناسند و اگر زمامدار مراقب حقوق آنان نباشد ضايع خواهند شد.
از آنجا که ممکن است کسى فکر کند من حق اکثريت آنها را ادا کرده ام و عدم رسيدگى به جمع اندکى از آنان مشکل ايجاد نمى کند، امام هشدار مى دهد که بايد به حق فرد فرد آنها رسيدگى کنى. مى فرمايد: «بايد در اداى حق هر فردى از آنان در پيشگاه خدا عذر و دليل داشته باشى به گونه اى که حتى حق يک فرد هم ضايع نشود»; (وَکُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللهِ فِي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ إِلَيْهِ).
امام خود بهترين نمونه و برگزيده ترين اسوه و پيشوا در اين قسمت بود. تمام عمرش در خدمت محرومان گذشت و هرگز از حال آنها غافل نشد و حتى اين صفت را در عصر حيات پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز به طور بارز داشت، لذا پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در حق او فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّ اللهَ قَدْ زَيَّنَکَ بِزِينَة لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِزِينَة أَحَبَّ إِلَى اللهِ مِنْهَا زَيَّنَکَ بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا وَجَعَلَکَ لاَ تَرْزَأُ مِنْهَا شَيْئاً وَلاَ تَرْزَأُ مِنْکَ شَيْئاً وَوَهَبَ لَکَ حُبَّ الْمَسَاکِينِ فَجَعَلَکَ تَرْضَى بِهِمْ أَتْبَاعاً وَيَرْضَوْنَ بِکَ إِمَاما; اى على خداوند تو را به زيورى آراسته است که هيچ يک از بندگانش را به زيورى از اين محبوب تر نياراسته، تو را مزين به زينت زهد (و بى اعتنايى به) دنيا نمود، آن چيزى از تو نمى کاهد و تو نيز چيزى از آن کم نمى کنى و محبّت مساکين را به تو بخشيد آن گونه که تو از اينکه آنها پيروان تو باشند خشنودى و آنها نيز از اينکه امام و پيشواى آنها باشى خشنودند».(13)
آن حضرت در هشتمين توصيه درباره اين قشر محروم درباره يتيمان و پيران از کار افتاده که از همه کس بيشتر نيازمند حمايت اند، مى فرمايد: «به کار يتيمان و پيرانِ از کار افتاده که هيچ راه چاره اى ندارند و نمى توانند دست نياز خود را به سوى مردم دراز کنند رسيدگى کن»; (وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لاَ حِيلَةَ لَهُ وَلاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ).
تعبير به «ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ» که اشاره به پيران از کار افتاده است مى تواند از اين جهت باشد که «رقت» گاه به معناى ضعف و ناتوانى آمده; يعنى آنها به سبب سن زيادشان ناتوان و افتاده شده اند و گاه به معناى نازکى آمده، زيرا پوست بدن به هنگام پيرى نازک مى شود. احتمال سومى نيز داده شده که منظور از «رقّت» عواطف رقيق مردم نسبت به آنان به علت شدت کهولت باشد و جمع ميان اين احتمالات سه گانه نيز بعيد به نظر نمى رسد، همان گونه که در آيات قرآن جمع ميان تفاسير مختلف ممکن است.
جمله «لاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ» اگر اشاره به يتيمان و پيران هر دو باشد مفهومش اين است که آنها حتى توان سؤال را براى رفع حاجاتشان ندارند و اگر تنها وصف پيران باشد اشاره به اين است که آنها به واسطه کبر سن سؤال و تقاضا را در شأن خود نمى دانند، همان گونه که در قرآن مجيد درباره گروهى از نيازمندان آمده است: «(يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً); افراد ناآگاه هنگامى که به چهره آنها مى نگرند گمان مى برند از اغنيا هستند; ولى تو با دقت در چهره آنان را مى شناسى (و آثار فقر را در چهره آنان مى نگرى) آنها هرگز چيزى با اصرار از مردم نمى طلبند».(14)
آن گاه امام(عليه السلام) در پايان اين بخش با اشاره به تمام دستورات گذشته که درباره اقشار نيازمند جامعه بيان کرد مى فرمايد: «گرچه انجام اين امور (درباره قشر محروم و نيازمند) بر زمامداران سنگين است، ولى اداى حق تمامش سنگين است»; (وَذَلِکَ عَلَى الْوُلاَةِ ثَقِيلٌ، وَالْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِيلٌ).
اين تعبير که تنها در اين مورد آمده شايد اشاره به اين باشد که در کار نيازمندان و محرومان دقت زياد بايد کرد و همان گونه که گفته شد، دور و نزديک را بايد در نظر داشت و لحظه اى از کار آنها غافل نگشت. اين دقت با توجّه به کثرت نيازمندان در جوامع انسانى کار سنگينى است.
اضافه بر اين خدمت کردن به گروه هايى که پيش از اين اشاره شد به جهت خدماتى که در مقابل انجام مى دهند آسان تر است; اما گروه نيازمندان بايد به آنها خدمت شود بى آنکه انتظار خدمتى از سوى آنها باشد و اين بر سنگينى کار مى افزايد.
افزون بر اينها بسيارى از محرومان بر اثر فشار زندگى عصبانى و ناراحتند و تعبيرات تند و خشن و ناگوارى بر زبان مى رانند که تحمل آنها کار آسانى نيست. روى اين جهات سه گانه امام هشدار مى دهد که اداى حق اين گروه بر زمامداران کار سنگينى است.
جمله «وَالْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِيلٌ» اشاره به اين است که اداى حقوق تنها در اين مورد سنگين نيست; در همه جا سنگين است، زيرا غالباً بر خلاف خواسته نفس است و انسان ها به طور طبيعى به هنگام مزاحمت حقوق با يکديگر جانب خويش را ترجيح مى دهند.
امام در ادامه اين سخن راه آسان شدن اين امر سخت و سنگين را در چند جمله کوتاه و پرمعنا بيان مى کند. مى فرمايد: «گاه خداوند تحمل حق را بر اقوامى سبک مى سازد; اقوامى که طالب عاقبت نيک اند و خويش را به استقامت و شکيبايى عادت داده و به صدق وعده هاى الهى اطمينان دارند»; (وَقَدْ يُخَفِّفُهُ اللهُ عَلَى أَقْوَام طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَوَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللهِ لَهُمْ).
جمله «طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ» اشاره به افراد دورانديش، عاقبت نگر و طالب حسن عاقبت است. قرآن مجيد نيز مى فرمايد: «(وَالعاقِبَةُ لِلمتقين); عاقبت نيک براى پرهيزکاران است».(15)
جمله «صَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ» اشاره به اين است که خود را به استقامت و شکيبايى وادار مى کنند تا عادت و حالت آنها شود و جمله «وَوَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللهِ لَهُمْ» اشاره به ايمان قوى آنها به معاد و وعده هاى الهى در حق نيکوکاران است.
***
نکته:حمایت از نیازمندان در اسلام:
همان گونه که در اين بخش از عهدنامه امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) به مالک اشتر يا به تعبير ديگر به همه زمامداران حق جو و حق طلب آمده بود، امام بيشترين تأکيد را درباره قشر نيازمند جامعه فرمود و سفارش هايى را که درباره آنها ذکر کرد درباره هيچ يک از گروه هايى که دست اندر کار توليد و سوددهى و امنيّت جامعه هستند نفرمود، هرچند به آنها نيز اهمّيّت فراوان داد با اينکه تصور بسيارى بر اين است که از کارافتادگان اجتماع و نيازمندان بى دست و پا چون نقشى در توليد و پيشرفت جامعه ندارند نبايد اهميتى داشته باشند.
حتى در دنياى مادى، امروزه گروه هايى هستند که معتقدند از بين بردن آنها با يک طريق آسان و بدون درد کار شايسته اى است و بحث هاى مربوط به «أتانازى»; (مرگ از روى ترحم) مدافعان سرسختى دارد. البته تفکرات مادى نتيجه اى جز اين ندارد، زيرا به عقيده آنها اين گروه تنها مصرف کننده و سربار جامعه اند; ولى از نظر اديان آسمانى و مخصوصاً اسلام که بر محور مسائل اخلاقى و انسانى دور مى زند و پرورش عواطف بشرى را در سايه خدمت به اين گروه مى داند بيشترين تأکيد براى رسيدگى به آنها شده است.
در جهان خلقت نيز چنين است: اگر مثلاً عضوى از بدن انسان آسيب ببيند و کارايى خود را موقتاً يا براى هميشه از دست بدهد قلب و ساير اعضا، خدمات به آن را هرگز تعطيل نمى کنند، بلکه گاهى قلب خون بيشتر و غذاى فراوان ترى به آنجا مى فرستد و تا حد ممکن در ترميم آن مى کوشد.
اضافه بر اين نبايد فراموش کرد که بسيارى از اين گروه روزگارى در خدمت جامعه بوده اند و گاه بهترين خدمات را ارائه داده اگر امروز به فراموشى سپرده شوند يا کسى تسريع در مرگ آنان را با قساوت و بى رحمى طالب باشد انگيزه خدمت در ديگران که پايان کار خود را به اين صورت مى بينند ضعيف مى شود. افزون بر اين نهايت بى انصافى است که در روز توانايى خدمت کنند و در روز ناتوانى محروم گردند و اين سخن يادآور حديث معروفى است که از مولا على(عليه السلام) نقل شده و در آن آمده است: «مَرَّ شَيْخٌ مَکْفُوفٌ کَبِيرٌ يَسْأَلُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) مَا هَذَا فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَصْرَانِيٌّ قَالَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام)اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا کَبِرَ وَعَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَيْهِ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ; پيرمرد نابيناى ناتوانى در حال عبور بود که از مردم درخواست کمک مى کرد. حضرت فرمود: او کيست (که دست به سؤال دراز کرده؟) عرض کردند: مردى است نصرانى. فرمود: در آن روز که قوى و توانا بود از وجود او استفاده کرديد; اما امروز که پير و ناتوان شده رهايش ساختيد؟ بايد از بيت المال مسلمين او را اداره کنيد».(16)
آنچه امام در اين بخش از سخنانش فرموده با روايات زيادى که از رسول خدا و ساير معصومان(عليهم السلام) در زمينه کمک به نيازمندان وارد شده و آن را يکى از بزرگ ترين حسنات شمرده اند هماهنگ است.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «مَنْ سَعَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ فَکَأَنَّمَا عَبَدَ اللهَ تِسْعَةَ آلاَفِ سَنَة صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ; کسى که براى انجام حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند مانند آن است که خدا را نه هزار سال عبادت کرده باشد; تمام روزها را روزه بگيرد و شب را تا به صبح به عبادت برخيزد».(17)
در حديث ديگرى از امام کاظم(عليه السلام) مى خوانيم: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِي الاَْرْضِ يَسْعَوْنَ فِي حَوَائِجِ النَّاسِ هُمُ الآْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ; خداوند بندگانى در زمين دارد که براى رفع نيازهاى مردم تلاش مى کنند. آن ها در روز قيامت در امنيّت اند».(18)
امام صادق(عليه السلام) نيز مى فرمايد: «مَنْ سَعَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَة; کسى که براى انجام حاجت برادر مسلمانش کوشش کند و اين کار را براى خدا انجام دهد خداوند متعال هزار هزار حسنه به او عطا مى کند».(19)
***
پی نوشت:
1. «بُؤسى» از ريشه «بُؤس» گرفته شده که به معناى شدت فقر است، در مقابل «بأس» که به معناى شجاعت است.
2. «زَمْنى» جمع «زَمِن» (به کسر ميم) به معناى کسى است که به بيمارى هايى گرفتار شده که او را از کار انداخته است.
3. کافى، ج، 3، ص 501، ح 16.
4. «صَوافِي» جمع «صافيه» به معناى زمين هايى است که به عنوان غنيمت به دست مسلمانان افتاده يا از طريق ديگرى در اختيار حکومت اسلامى قرار گرفته است. اين زمين ها که عمدتاً همان زمين هاى خراجى است، درآمدش به همه مسلمانان تعلق دارد. و تعبير به «صافِية» براى آن است که آن را جزء خالصه جات حکومت مى دانستند که اشخاص حق خاصى در آن نداشتند.
5. فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 100.
6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، ص 86.
7. «بَطَر» بر وزن «بشر» به معناى طغيان و غرور بر اثر فزونى نعمت است و ترک شکرگزارى در معناى آن نهفته شده است.
8. «تافِه» به معناى چيز قليل و کم ارزش از ريشه «تَفَه» بر وزن «ثمر» به معناى کاستى و قلت گرفته شده است.
9. «لاتُشْخِصْ» از ريشه «اِشْخاص» در اصل به معناى تير زدن در نقطه بالاتر از هدف است و سپس به خارج ساختن و بيرون کردن اطلاق شده، بنابراين جمله «فَلا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ» مفهومش اين است که فکر خود را از گروه نيازمند بيرون مبر.
10. «تُصَعِّر» از ريشه «صَعْر» در اصل يک نوع بيمارى است که به شتر دست مى دهد و گردن خود را کج مى کند و جمله «وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ» يعنى با بى اعتنايى از ايشان روى مگردان.
11. «تَقْتَحِمُ» از ريشه «اِقْتِحام» در اصل به معناى داخل شدن در کار شديد و پر زحمت است و جمله «تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ» مفهومش اين است که از بس کوچک هستند چشم ها به زحمت آنها را مى نگرند.
12. «فَرِّغ» از ريشه «فَراغ» بر وزن «بلاغ» در اصل به معناى خالى شدن ظرف و مانند آن است و هنگامى که به باب تفعيل برود به معناى خالى کردن مى آيد. سپس اين واژه در مورد کسى که فکر خود را از همه چيز خالى مى کند و تنها به يک موضوع مى انديشد استعمال شده است.
13. بحارالانوار، ج 40، 28، ح 55.
14. بقره، آيه 273.
15. قصص، آيه 83 .
16. تهذيب، ج 6، ص 292، ح 16; وسائل الشيعة، ج 15، ص 66.
17. بحارالانوار، ج 71، ص 315، ح 72.
18. همان مدرک، ص 319، ح 84 .
19. بحارالانوار، ج 71، ص 333، ح 110.