عیوب پنهان شدن زمامدار از دید مردم:
امام(عليه السلام) در اين بخش از عهدنامه خود درباره لزوم رابطه نزديک ميان والى و توده هاى مردم سخن مى گويد و معايب دور ماندن او از آنها را شرح مى دهد و با دلايل مختلف روشن مى سازد که نبايد والى خود را از مردم پنهان دارد و اگر شرائطى ايجاب کند که از آنها پنهان شود نبايد اين پنهانى به طول انجامد. مى فرمايد: «و اما بعد (از اين دستور) هيچ گاه خود را در زمانى طولانى از رعايا پنهان مدار، زيرا پنهان ماندن زمامداران از چشم رعايا موجب نوعى کم اطلاعى نسبت به امور (مردم و کشور) مى شود»; (وَأَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ(1) عَنْ رَعِيَّتِکَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ، وَقِلَّةُ عِلْم بِالاُْمُورِ).
در طول تاريخ بسيار ديده شده که حواشى سلطان و اطرافيان زمامدار او را عملاً در محاصره خود قرار مى دهند و تنها اخبارى را به او مى رسانند که موجب خشنودى او يا به نفع حواشى و اطرافيان باشد و به اين ترتيب او را از آنچه در کشور مى گذرد دور مى سازنند و اين وضع، بسيار براى اداره يک کشور خطرناک است; اما هنگامى که او با آحاد مردم در جلساتى تماس داشته باشد واقعيت هاى دست اوّل به او منتقل مى شود و حتى خيانت اطرافيان و مظالم آنها آشکار مى گردد.
يکى از دستورات اسلامى اين بوده که زمامداران، امامت جماعت را بر عهده مى گرفتند; يعنى در ميان مردم همه روز حاضر مى شدند و اين کار مى توانست بسيارى از واقعيت ها را به آنها منتقل کند; خواه تلخ باشد يا شيرين.
آن گاه در ادامه اين سخن مى فرمايد: «و آنها را از آنچه نسبت به آن پنهان مانده اند بى خبر مى سازد در نتيجه مسائل بزرگ نزد آنان کوچک و امور کوچک در نظر آنها بزرگ مى شود، کار خوب، زشت جلوه مى کند و کار زشت، خوب; و حق و باطل با يکديگر آميخته مى شود. (و به يقين تدبير لازم براى امور کشور در چنين شرايطى امکان پذير نيست)»; (وَالاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبِيرُ، وَيَعْظُمُ الصَّغِيرُ، وَيَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَيَحْسُنُ الْقَبِيحُ وَيُشَابُ(2) الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ).
امام(عليه السلام) به روشنى آثار شوم اين دور ماندن از مردم را بيان فرموده و انگشت روى جزئيات گذاشته است، زيرا زمامدار در صورتى مى تواند تصميم صحيح در اداره امور کشور بگيرد که حوادث خوب را از بد و بد را از خوب و حق را از باطل و باطل را از حق بشناسد. بلکه در اندازه گيرى هاى حوادث نيز به خطا نرود. اگر حادثه کوچکى را بزرگ ببيند و تصميمات شديد نسبت به آن بگيرد به يقين گرفتار مشکلات مى شود و همچنين به عکس اگر حوادث مهم را اطرافيان و حواشى در نظر او کوچک جلوه دهند ممکن است وقتى خبردار شود که شيرازه کشور از هم گسيخته باشد.
اين يکى از دستورات مهم اسلام است و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و حاکم عادلى همچون على(عليه السلام) با دقت آن را رعايت مى کرده است; هنگامى که حاکمان جور بنى اميّه و امثال آنها بر سر کار آمدند وضع دگرگون شد و حاجبان درگاه از ارتباط آحاد مردم با آن خلفاى جور جلوگيرى مى کردند. حتى طبق بعضى از تواريخ گاه مى شد که ارباب حاجت ماه ها بر در کاخ حکومت و حتى گاهى به مدت يک سال رفت و آمد مى کردند; ولى آنها را به درون راه نمى دادند.(3)
به همين دليل مردم به کلى از آنها جدا شدند و ادامه حکومتشان جز با استبداد و کشتار بى گناهان امکان پذير نبود.
سپس امام(عليه السلام) به سه دليل ديگر براى نهى از پنهان ماندن زمامدار از مردم توسل مى جويد که هر يک به تنهايى مى تواند براى اثبات اين واقعيت کافى باشد.
نخست مى فرمايد: «زيرا والى فقط يک انسان است که امورى را که مردم از او پنهان مى دارند نمى داند و حق، هميشه علامتِ مشخصى ندارد و نمى توان هميشه «صدق» را در چهره هاى مختلف از «کذب» شناخت»; (وَإِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لاَ يَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الاُْمُورِ، وَلَيْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِمَاتٌ(4) تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ).
اين دليل بسيار روشنى است که زمامدار «عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ» نیست و حق و باطل نيز هميشه نشان دار نيست، بهترين راه شناخت اين است که با واقعيات بدون واسطه تماس داشته باشد تا از آنچه در کشورش مى گذرد به طور صحيح با خبر گردد.
ممکن است در اينجا سؤال شود که اين سخن با حديثى که از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده چگونه سازگار است: «إِنَّ عَلَى کُلِّ حَقّ حَقِيقَةً وَعَلَى کُلِّ صَوَاب نُوراً فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَمَا خَالَفَ کِتَابَ اللهِ فَدَعُوهُ; بر هر حقى نشانه اى از حقيقت است و بر هر سخن راستى نورى است. آنچه (از روايات) موافق کتاب الله است آن را بگيريد و آنچه را مخالف آن است رها سازيد».(5)
پاسخ آن روشن است، زيرا حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) ناظر به روايات و احکام است که مى توان آنها را با معيار سنجشى همچون قرآن مجيد سنجيد و حق را از باطل جدا کرد; اما آنچه در عهدنامه مالک آمده مربوط به موضوعات و مصاديق حق و باطل و راست و دروغ است که غالباً نشانه روشنى ندارد.
آن گاه امام به سراغ دليل دوم مى رود و مى فرمايد: «وانگهى تو از دو حال خارج نيستى: يا مردى هستى که آمادگى براى سخاوت و بذل و بخشش در راه حق دارى، بنابراين دليلى ندارد که خود را پنهان دارى و از عطا کردن حقِ واجب خوددارى کنى، و فعل کريمانه اى را که بايد انجام دهى ترک نمايى، يا مردى بخيل و تنگ نظر هستى در اين صورت (هنگامى که مردم تو را ببينند و اين صفت را در تو بشناسند) از بذل و بخشش تو مأيوس مى شوند و دست از تو برمى دارند»; (وَإِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَيْنِ: إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُکَ بِالْبَذْلِ فِي الْحَقِّ، فَفِيمَ احْتِجَابُکَ مِنْ وَاجِبِ حَقّ تُعْطِيهِ، أَوْ فِعْل کَرِيم تُسْدِيهِ!(6) أَوْ مُبْتَلًى بِالْمَنْعِ، فَمَا أَسْرَعَ کَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِکَ إِذَا أَيِسُوا مِنْ بَذْلِکَ!).
اين يک واقعيت است که مردم اگر درباره کسى گرفتار شک و ترديد باشند، پيوسته به او مراجعه مى کنند; اما هنگامى که با او تماس نزديک داشته باشند اگر اهل بذل و بخشش است عطاى او را مى گيرند و به دنبال کار خود مى روند و اگر آدمى بخيل است مأيوس مى شوند باز هم به سراغ کار خود مى روند; ولى شخصى که خود را پنهان مى دارد ممکن است بر در خانه او پيوسته ازدحام باشد.
سپس امام(عليه السلام) دليل سوم را بيان مى کند و مى فرمايد: «افزون بر اينها، بسيارى از حوايج مردم نزد تو، هزينه اى براى تو ندارد; مانند شکايت از ستمى يا درخواست انصاف در داد و ستدى»; (مَعَ أَنَّ أَکْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْکَ مِمَّا لاَ مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيْکَ، مِنْ شَکَاةِ(7) مَظْلِمَة، أَوْ طَلَبِ إِنْصَاف فِي مُعَامَلَة).
***
نکته:
دیدارهاى مستقیم مردمى:
تنها در اين عهدنامه نيست که اميرالمؤمنين على(عليه السلام) به مالک اشتر اين توصيه را مى کند که سعى کند در ساعات معينى تماس مستقيم با مردم داشته باشد و از مشکلات آنها آگاه گردد و جلوى مظالم را بگيرد، بلکه در روايات ديگرى از معصومان(عليهم السلام) نيز بر اين معنا تأکيد شده است.
از جمله يکى از ياران خاص امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) به نام بزنطى مى گويد: نامه اى از امام را ديدم که به فرزندش امام جواد(عليه السلام) نوشته است و مى فرمايد: «يَا أَبَا جَعْفَر بَلَغَنِي أَنَّ الْمَوَالِيَ إِذَا رَکِبْتَ أَخْرَجُوکَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِيرِ وَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْ بُخْل بِهِمْ لِئَلاَّ يَنَالَ مِنْکَ أَحَدٌ خَيْراً فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّي عَلَيْکَ لاَ يَکُنْ مَدْخَلُکَ وَمَخْرَجُکَ إِلاَّ مِنَ الْبَابِ الْکَبِيرِ وَإِذَا رَکِبْتَ فَلْيَکُنْ مَعَکَ ذَهَبٌ وَفِضَّةٌ ثُمَّ لاَ يَسْأَلُکَ أَحَدٌ إِلاَّ أَعْطَيْتَهُ; به من اطلاع داده اند که خادمان و معاونان تو هنگامى که سوار مى شوى تو را از در کوچک بيرون مى برند (تا مردمى که در برابر در بزرگ ايستاده اند با تو ملاقات نکنند) اين به جهت بخلى است که آنها دارند و مى خواهند خيرى از تو به کسى نرسد از تو مى خواهم به حقى که بر تو دارم (چنين کارى را ترک کنى و) ورود و خروج تو فقط از باب کبير باشد (تا بتوانى با مردم تماس داشته باشى و بخشى از مشکلات آنها را حل کنى) افزون بر اين هنگامى که سوار مى شوى مقدارى درهم و دينار با خود داشته باش و هر کس تقاضايى کرد چيزى به او بده».(8)
در حديث ديگرى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است: «أَيُّمَا وَال احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْ حَوَائِجِهِ; هر والى که خود را از برآوردن نياز مردم پنهان دارد خداوند در قيامت از حوائج خود آنها را پنهان مى دارد».(9)
البته نمى توان انکار کرد که زمان ها يکسان نيستند مثلاً در زمان ما يکى از مشکلات مهم، مشکلات امنيتى است که در بسيارى از موارد اجازه نمى دهد دولت مردان بدون حاجب و محافظ در ميان مردم ظاهر شوند، در حالى که امام در سخنان فوق دستور مى داد که تمام حاجبان و پاسداران را از آن مجلس خارج سازند. البته ممکن است نيروهاى مخفى تا حدى مشکلات را حل کنند; ولى گاه به تنهايى کافى نيست.
علاوه بر اين فزونى جمعيت در عصر ما و سهولت ارتباط ها از اقصا نقاط کشور به مرکز حکومت سبب مى شود که اين گونه مجالس شديداً مورد هجوم واقع شود. البته نبايد آن را تعطيل کرد; ولى بايد تدبيرهايى براى حل مشکلاتِ اين گونه ملاقات ها انديشيد.
مرحوم مَغْنيّه در شرح نهج البلاغه خود به نکته ديگرى نيز در مورد معايب پنهان ماندن والى از مردم اشاره مى کند که قابل توجّه است. مى گويد: ممکن است بسيارى از صاحب نظران و اهل فضل و شخصيت هاى مستقل بخواهند با والى تماس گرفته و نظرات مفيد خود را براى حل مشکلات کشور در اختيار او بگذارند. اگر والى خود را از آنها پنهان دارد در واقع آنها را تحقير کرده و سبب مى شود که آنها از وى نفرت پيدا کنند (و اين خسارت بزرگى است) و بدون شک بزرگان را تحقير کردن و مأموران کوچک خود را بزرگ داشتن سبب حقارت والى مى شود و گناهى است نابخشودنى، چرا که در واقع کسى را که به تو بدى نکرده مجازات کرده اى و آن کس که مى خواهد خشنودى تو را به دست آورد به خشم آورده اى آيا چيزى از اين قبيح تر و زشت تر هست؟(10)
***
پی نوشت:
1. «اِحْتِجاب» به معناى خويشتن را پنهان داشتن از ريشه «حَجْب» بر وزن «حجم» به معناى پوشانيدن آمده است.
2. «يُشابُ» از ريشه «شَوْب» بر وزن «شوق» به معناى مخلوط کردن و آميختن است و گاه به معناى آلوده کردنى که منشأ فساد است.
3. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، ص 93.
4. «سِمات» جمع «سِمَة» به معناى علامت است.
5. کافى، ج 1، ص 69، ح 1.
6. «تُسْدى» از ريشه «اِسداء» به معناى بخشيدن و عطا کردن است و از ريشه «سدو» بر وزن «سرو» به معناى دست به سوى چيزى بردن گرفته شده است.
7. «شَکاة» به معناى شکايت است.
8. بحارالانوار، ج 50، ص 102، ح 16.
9. همان مدرک، ج 72، ص 345، ح 42.
10. فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 107.