پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 433-420
درس عجيب ديگرى از خانه خدا
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه هدف نهايى خود را که نفى تکبّر و دعوت به ساده زيستى است از طريق ديگرى دنبال مى کند و با تعبيرات بسيار زيبا، گويا و رسا آن را شرح مى دهد، به گونه اى که هيچ گوينده اى هر چند فصيح و بليغ باشد به گرد او نمى رسد، مى فرمايد: «آيا نمى بينيد که خداوند انسانهاى نخستين را از زمان آدم تا آخرين آنها در اين عالم با سنگهايى که نه زيان مى رساند نه سودى مى بخشد، نه مى بيند و نه مى شنود، آزمايش نمود و اين سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پايدارى و پابرجايى مردم ساخته است»; (أَلاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الاَْوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَيْهِ، إِلَى الاْخِرِينَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ; بِأَحْجَار لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ «الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِياماً»).
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود که خانه کعبه ـ قديمى ترين معبد جهان ـ نخست به دست آدم ساخته شد (سپس در زمان ابراهيم تجديد بنا گرديد) و نيز از آن استفاده مى شود که سادگى فوق العاده اين خانه و مصالح ظاهراً کم ارزش آن همه براى اين بوده است که مردم در جنبه مادّى آن خيره نشوند، بلکه يکپارچه به مسائل معنوى آن بينديشند. نيز مى فرمايد: «خانه کعبه چنان مرکزيّتى دارد که توجه به آن و مراسمى که هر سال گرداگرد آن انجام مى شود، سبب پايدارى مسلمين و قوّت و عزّت و اتحاد و پيشرفت و تعالى آنان در جهات مختلف است».
اين جمله در کلام امام(عليه السلام) برگرفته از آيه شريفه 97 سوره مائده است که مى فرمايد: «(جَعَلَ اللهُ الْکَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِّلنَّاسِ); خداوند کعبه، بيت الحرام را وسيله اى براى سامان بخشيدن به کار مردم قرار داده است».
«قيام» در اينجا مصدرى است که به معناى اسم فاعل آمده; يعنى زندگى مردم را از جهت مادّى و معنوى بر پا مى دارد، همان گونه که ستونهاى قوّى، خيمه و خانه برپا مى دارد.
«بيت الله» از يک سو، رمز وحدت و اتحاد مسلمانان و سربلندى و عظمت آنهاست و از سوى ديگر مراسمى دارد که دلها را از زنگار گناه پاک مى کند و نور معنويت بر آنها مى پاشد.
آن گاه امام(عليه السلام) بعد از ذکر سادگى خانه کعبه به ذکر ويژگيهاى سرزمين مکّه که اين خانه در آن قرار گرفته است، پرداخته، چنين مى فرمايد: «سپس خداوند آن را در سنگلاخ ترين مکانها و بى گياه ترين ريگزارهاى زمين و تنگ ترين درّه ها در ميان کوههاى خشن و شنهاى نرم و روان و چشمه هاى کم آب و آباديهاى پراکنده قرار داد که نه شتر به آسانى در آن پرورش مى يابد و نه اسب و گاو و گوسفند. (نه بناى قابل ملاحظه اى دارد و نه سرزمين زراعى و دامدارى)»; (ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ(1) بِقَاعِ الاَْرْضِ حَجَراً، وَ أَقَلِّ نَتَائِق(2) الدُّنْيَا مَدَراً(3). وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الاَْوْدِيَةِ قُطْراً(4) بَيْنَ جِبَال خَشِنَة، وَ رِمَال دَمِثَة(5)، وَ عُيُون وَشِلَة(6)، وَ قُرًى مُنْقَطِعَة; لاَ يَزْکُو(7) بِهَا خُفٌّ،(8) وَ لاَ حَافِرٌ(9) وَ لاَ ظِلْفٌ(10)).
امام(عليه السلام) در اين اوصاف هشتگانه اى که براى سرزمين مکّه بيان فرموده، داد سخن را درباره محروميت اين سرزمين از جهات مختلف سر داده است; نخست از سنگلاخ بودن آن سخن مى گويد که هر کس به اين سرزمين مشرّف شود مى بيند خانه خدا در درّه تنگى ميان کوههاى خشک و خشن و صعب العبور قرار گرفته که امروز با زحمت زياد به وسيله حفر تونلهاى فراوان توانسته اند جادّه ها و خيابانهاى مناسبى از درون اين کوهها براى عابران سواره و پياده بسازند.
سپس به کمبود خاک براى زراعت اشاره مى کند که راستى چنين است; امروز مجبورند براى پرورش مقدارى درخت، خاکهايى از نقاط دور و نزديک به آنجا حمل کنند و سپس به تنگ بودن دره هاى آن اشاره مى کند، مى دانيم دره هاى وسيع که داراى سرزمين زراعى خوب است يکى از بهترين نقاط براى زندگى بشر است و بسيارى از شهرهاى بزرگ نيز در چنين درّه ها واقع شده است، ولى دره هاى تنگ به هيچ وجه قابل زندگى نيست.
آن گاه به کوههاى خشن مکّه که کمترين گياهى بر آن مى رويد و شنهاى نرمى که عبور و مرور بر آن بسيار مشکل است و طوفانها آن را جابه جا مى کند و چشمه هاى کم آب آن و آباديهاى پراکنده اى که بيابانهايى خشکى در ميان آنها قرار گرفته، اشاره مى کند و سرانجام آماده نبودن اين سرزمين براى پرورش حيوانات اهلى همچون شتر و گاو و گوسفند را از ويژگيهاى آن مى شمارد. به راستى اگر خانه خدا در ميان اين کوهها قرار نداشت هرگز کسى فکر نمى کرد که مکّه را محلّ زندگى خود قرار دهد; ولى خداوند براى تربيت نفوس و زدودن آثار کبر و غرور چنين منطقه اى را به عنوان برترين معبد روى زمين برگزيده و همه مستطيعان را براى انجام مناسک حج به آنجا فرا خوانده است.
ابراهيم خليل اللّه که مأمور تجديد بناى کعبه بود نيز طبق آنچه قرآن بيان کرده، به همين حقيقت اعتراف کرد و عرضه داشت: «(رَبَّنَا إِنِّى أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِى بِوَاد غَيْرِ ذِى زَرْع عِنْدَ بَيْتِکَ الْمُحَرَّمِ); پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در کنار خانه اى که حرم توست ساکن ساختم».(11)
سپس امام(عليه السلام) بعد از ذکر موقعيت خانه کعبه و ويژگيهاى سرزمين مکّه به مسئله حجّ و زيارت خانه خدا مى پردازد که از زمان آفرينش آدم آغاز شده است و تا پايان جهان ادامه دارد، مى فرمايد: «آن گاه آدم و فرزندانش را فرمان داد که به سوى آن رخت سفر بربندند و آنجا مرکز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان قرار داد، که ميوه دلها از ميان فلاتها و دشتهاى دور دست و از درون درّه هاى عميق و جزائر از هم پراکنده درياها با سرعت به آن جا روى مى آورد»; (ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا(12) أَعْطَافَهُمْ(13) نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً(14) لِمُنْتَجَعِ(15) أَسْفَارِهِمْ، وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ(16). تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الاَْفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ(17) قِفَار(18) سَحِيقَة(19) وَ مَهَاوِي(20) فِجَاج(21) عَمِيقَة، وَ جَزَائِرِ بِحَار مُنْقَطِعَة).
اين تعبيرات زيباى امام برگرفته از آيات شريفه قرآن مجيد است; امام(عليه السلام) مکّه را به عنوان «مثابه» (جايگاه، پناهگاه و مرکز اجتماع) شمرده، همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: «(وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً); به خاطر بياوريد هنگامى خانه کعبه را محلّ اجتماع و مرکز امن و امان قرار داديم».(22)
از آن تعبير به «منتجع» (محلّى که براى سود به آنجا مى روند) کرده، همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: «(لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ); مردم به زيارت خانه خدا مى روند تا بهره هاى فراوان از آن گيرند».(23)
جمله «تهوى اليه ثمار الافئده» بر گرفته از آيه شريفه «(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ); خداوندا دلهاى مردم را به آنها متوجه ساز» مى باشد.(24)
تعبير «من مفاوز قفار» هماهنگ است با آيه شريفه «(وَأَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمِيق); و مردم را دعوت عام به حج کن تا پياده ها و سواره ها بر مرکبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند».(25)
به اين ترتيب حرکت اقوام مختلف از مناطق جهان را به سوى مکّه منعکس مى کند و به دنبال آن اشاره اى به اعمال و مناسک آموزنده حج نموده، مى فرمايد: «اين حرکت براى آن است که: «(هنگام سعى) شانه ها را متواضعانه حرکت دهند و لا اله الاّ اللّه گويان گِرد خانه کعبه طواف کنند و با موهاى آشفته و بدنهاى پر گرد و غبار هروله نمايند، در حالى که لباسها را به کنارى افکنده و با ترک اصلاح سر و صورت زيباييهاى خود را دگرگون ساخته اند»; (حَتَّى يَهُزُّوا(26) مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ، وَ يَرْمُلُونَ(27) عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً(28) غُبْراً(29) لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ(30) وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا(31) بِإِعْفَاءِ(32) الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ).
امام(عليه السلام) در اين عبارت کوتاه به بخش مهمى از مناسک حج اشاره فرموده از جمله پوشيدن لباس احرام و ترک کردن آنچه به محرم حرام است از زيباييها و همچنين طواف گرد خانه خدا و سعى ميان صفا و مروه با آداب خاص که هر يک از برنامه و آموزه اى از آموزه هاى حج است و به راستى تا انسان در اين مراسم شرکت نکند و از نزديک اين برنامه خود سازى را نبيند نمى تواند به عمق تأثير اين تعليمات آشنا شود. در ادامه اين سخن مى افزايد: «اين آزمايشى بزرگ و امتحانى شديد و آزمونى آشکار و پاکسازى است مؤثر که خدا آن را سبب رحمتش و وصول به بهشتش قرار داده است»; (ابْتِلاَءً عَظِيماً، وَ امْتِحَاناً شَدِيداً، وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً، وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً، جَعَلَهُ اللّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ).
تعبير به ابتلا، امتحان و اختبار هر سه تعبير دلالت بر آزمودن دارد; ولى در يکى با وصف عظيم و ديگرى شديد و ديگرى مبين ذکر شده و مقصود امتحانى بسيار مهم است که هم بزرگ باشد هم شديد و هم آشکار و آزمون حج داراى اين اوصاف سه گانه است و جمله (تَمْحِيصاً بَلِيغاً) اشاره به نتيجه اين آزمون است که تأثير عميقى در خالص گردانيدن دلها و نيّات دارد، آن گونه که در روايات وارد شده است که زوّار خانه خدا هنگامى که از اين مراسم بزرگ بر مى گردند، چون انسانى هستند که از نو تولد يافته اند. همان گونه که امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: پدرم مى فرمود: «مَنْ أَمَّ هذَا الْبَيْتَ حاجّاً أوْ مُعْتَمِراً مِبْرِأً مِنَ الْکِبْرِ، رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَهيئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ; کسى که قصد اين خانه به عنوان حج يا عمره کند در حالى که دور از کبر و غرور باشد، از گناهان خود پاک مى شود آن گونه که از مادر متولد شده بود».(33)
تمام اين بيانات در راستاى هدف خطبه است که همان مبارزه با کبر و غرور و خودخواهى و خودبينى است، زيرا حج لباس غرور و خودبينى را از تن انسان بيرون مى آورد و درس تواضع و اخلاص و فروتنى را به او مى آموزد.
***
چرا کعبه در ميان باغهاى سرسبز نيست؟
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه در تکميل آنچه در بخش پيشين گذشت به اين نکته اشاره مى فرمايد که خداوند مى توانست خانه کعبه را در خوش آب و هواترين مناطق زمين قرار دهد و بنايش را با سنگهاى گرانبهاى زينتى بسازد; ولى چنين نکرد مبادا مردم متوجه جهات مادى شوند و اجر و پاداششان کم گردد و در بيان اين معنا چنان داد سخن داده که از آن زيباتر و گوياتر تصور نمى شود، مى فرمايد: «اگر خداوند سبحان مى خواست خانه محترم خود و اماکن پر عظمتش را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و آرام و پر درخت که ميوه هايش در دسترس باشد داراى بناهاى فراوان و آباديهاى به هم پيوسته در ميان گندم زارها و باغهاى خرم و پر گل و گياه و روستاهاى سرسبز و زمين هاى پر آب و گلزارهاى پر طراوت و جاده هاى آباد قرار دهد، مى توانست امّا در اين صورت به همان نسبت که آزمون، ساده تر بود پاداش و جزا نيز کوچک تر مى شد»; (وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ، وَ مَشَاعِرَهُ(34) الْعِظَامَ، بَيْنَ جَنَّات وَ أَنْهَار، وَ سَهْل وَ قَرَار، جَمَّ(35) الاَْشْجَارِ، دَانِيَ الِّثمَارِ، مُلْتَفَّ(36) الْبُنَى،(37) مُتَّصِلَ الْقُرَى، بَيْنَ بُرَّة(38) سَمْرَاءَ،(39) وَ رَوْضَة خَضْرَاءَ، وَ أَرْيَاف(40) مُحْدِقَة(41)، وَ عِرَاص(42) مُغْدِقَة(43)، وَ رِيَاض نَاضِرَة(44)، وَ طُرُق عَامِرَة، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ).
امام(عليه السلام) با ترسيم دقيق و زيبايى که براى يک منطقه خرم و سرسبز با ذکر دوازده وصف مختلف بيان فرموده، همه گفتنيها را در اين زمينه گفته و به تمام زيباييها که براى يک سرزمين خرم و آباد است با دقت هر چه تمام تر، اشاره کرده و فصاحت و بلاغت را به اوج رسانده است.
به يقين اگر خانه خدا در سرزمين بسيار خوش آب و هوايى که امام اوصاف آن را بيان فرموده قرار مى داد، به گردشگاه مهمى تبديل مى شود که گروهى براى خوشگذرانى به آنجا مى آمدند و درس هاى تربيتى و اخلاقى حج به فراموشى سپرده مى شد.
آن گاه درباره ساختمان خانه کعبه مى فرمايد: «و اگر پى و بنيانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگهايى که بناى آن را بالا برده از زمرد سبز و ياقوت سرخ همراه با نور و درخشش بود، سبب مى شد شک و ترديد در سينه ها کمتر رخنه مى کرد و نيازى براى تلاش ابليس جهت سيطره بر قلوب نبود و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى شد»; (وَ لَوْ کَانَ الاِْسَاسُ(45) الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا، وَ الاَْحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا، بَيْنَ زُمُرُّدَة خَضْرَاءَ، وَ يَاقُوتَة حَمْرَاءَ، وَ نُور وَ ضِيَاء، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ(46) الشَّکِّ فِي الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ(47) الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ).
به يقين برنامه اى همچون حج براى اين تنظيم شده که انسان در پرتو آن با هواى نفس و وسوسه هاى شيطانى مبارزه کند و هرگاه اين مراسم، منظره جالبى داشته باشد اين مبارزه کم رنگ خواهد شد; ولى هنگامى که با زحمت و مشقّت و در محيطى خشک و ساده برگزار گردد وسوسه هاى شياطين و هواى نفس، فعّال مى شود و اينجاست که بازار مبارزه، داغ و بندگان با ايمان، نيرومند و قوى مى شوند و آثار تربيتى حج در آنها آشکار مى گردد. منظور از «مُصَارَعَةَ الشَّکِّ» مبارزه وسوسه ها و شک و ترديدها از درون با قلب مؤمن است و منظور از «مجاهده ابليس» وسوسه هاى او از برون است و مفهوم «مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ» تلاطم امواج ترديدهاست که در تکاليف شاقّ مذهبى، گاهى مؤمنان را تکان مى دهد. و «شکّ» و «ريب» را گرچه به يک معنا تفسير کرده اند; ولى به گفته بعضى از ارباب لغت، «ريب» به معناى شکّ و ترديدى است که بعداً پرده از روى آن برداشته مى شود، در حالى که شک ممکن است همچنان باقى بماند.
آنگاه امام در يک نتيجه گيرى کلّى چنين مى فرمايد: «ولى خداوند، بندگانش را با انواع شدايد مى آزمايد و با انواع مشکلات، متعبّد مى سازد و با اقسام گوناگون گرفتاريها امتحان مى کند تا تکبّر را از قلوب آنها خارج سازد و تواضع و فروتنى را در نفوسشان جايگزين نمايد و درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشايد و اسباب عفوش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد»; (وَ لکِنَّ اللّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ، وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ، وَ لِيَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً(48) إِلَى فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً(49) لِعَفْوِهِ).
اشاره به اينکه واجبات شرعى مانند نماز و روزه و حج و جهاد و زکات و خمس و همچنين منهيات و ترک انواع هوا و هوسها، امورى هستند غالباً سنگين و پر زحمت تا صفوف مطيعان و متواضعان در برابر فرمان حق را از هواپرستان خودخواه جدا سازد و اگر غير از اين مى بود هرگز اين جدايى صفوف صورت نمى گرفت.
واژه «شدائد» و «مجاهد» و «مکاره» گرچه مفاهيمى نزديک به هم دارد و همه اشاره به کارهاى سخت و دشوار است; ولى از سه زاويه به آن نگاه شده، شدّتى که شکيبايى مى طلبد و مشقّتى که تحمل و بردبارى مى خواهد و کراهتى که صبر و استقامت طلب مى کند.
قابل توجه است که امام(عليه السلام) چهار نتيجه که لازم و ملزوم يکديگرند، براى اين امر بيان فرموده است:
1. بيرون راندن تکبّر از دلها. 2. جانشين کردن فروتنى به جاى آن که هدف اصلى خطبه را تشکيل مى دهد. 3. گشودن درهاى بهشت. 4. شمول عفو و رحمت الهى.
***
نکته:
«أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها»
آنچه در بالا در کلام امام(عليه السلام) آمده، همان چيزى است که در روايات اسلامى تحت عنوان «أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها» ديده مى شود(50); اين حديث که از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است نشان مى دهد طاعات و اعمال خير هر قدر انجام آن از نظر جسمانى يا روحى سنگين تر باشد فضيلت و ثواب آن بيشتر است.
«اَحْمَزَ» از ريشه «حَمْز» در لغت به معناى گزندگى و تندى و تيزى و سختى و سوزندگى چيزى است و اين تعبير نشان مى دهد که اعمال پر زحمت و گزنده و سخت در پيشگاه خدا ارزش بيشترى دارد. دليل آن هم روشن است، زيرا نيروى بيشترى از نظر جسم و روح براى انجام آن لازم است و مى دانيم پاداش اعمال به اندازه نيروهايى است که براى انجام آن به کار گرفته مى شود.
اين نيرو هميشه جنبه جسمانى ندارد (مانند پاى پياده به زيارت خانه خدا رفتن در شرايطى که دليل بر عظمت اين برنامه مى شود) در بسيارى از اوقات جنبه روحى دارد; مثلا «اخلاص نيّت» به گونه اى که کمترين شائبه غير خدا در آن نباشد کار آسانى نيست يا تواضع و خضوع در آنجا که با روح سرکش آدمى نمى سازد کار بسيار سختى است و همين امر سبب شد که ابليس آن را تحمل نکند و رشته بندگى خدا را براى هميشه بگسلد.
هر کدام از اين سختيها از يک سو سبب پاداش عظيم الهى مى گردد و از سوى ديگر نفوس انسانى را تربيت و تقويت مى کند و اينکه رياضتها سبب صفاى نفس و قوّت و قدرت آن است از همين جا سرچشمه مى گيرد.
مبارزه با کبر و تعصّب که موضوع اصلى اين خطبه است از روشن ترين مصاديق «أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها» است و نيز زيارت خانه خدا در آن سرزمين خشک و سوزان; با برنامه هايى خاص بر نفس آدمى شاقّ و سنگين است; از تروک احرام گرفته تا سعى صفا و مروه و طواف خانه خدا و وقوف در بيابان عرفات و مشعر و منا و حلق رأس، مصداق روشن ديگرى از آن است.
***
پی نوشت:
1. «اوعر» از «وعر» بر وزن «قعر» به معناى زمين سفت و سخت است.
2. «نتائق» جمع «نتيقة» به معناى مرتفع از ريشه «نتق»، بر وزن «فتق» به معناى کندن و بلند کردن گرفته شده است.
3. «مدر» به معناى خاکهاى خشکيده به هم چسبيده است و به ملاتهايى که فاصله ميان سنگها و آجرها را به هنگام بنا مى پوشاند، مدر مى گويند.
4. «قطر» به معناى ناحيه و منطقه است.
5. «دمثة» از ريشه «دماثه» به معناى نرم بودن گرفته شده است.
6. «وشلة» به معناى کمى آب از «وَشْل» بر وزن «حشر» به معناى جريان خفيف آب گرفته شده است.
7. «يزکو» از «زکاة» به معناى نموّ و رويش گرفته شده است.
8. «خف» در اصل به معناى کفش و در اينجا کنايه از شتر است، زيرا قسمت پايين پاى او گويى در کفشى قرار دارد.
9. «حافر» به معناى حفر کننده و در اينجا کنايه از اسب است، زيرا سم او زمين را حفر مى کند.
10. «ظلف» به معناى سمهاى شکافدار و کنايه از گاو و گوسفند است.
11. ابراهيم، آيه 37.
12. «يثنوا» از ريشه «ثنى» به معناى تا کردن و چيزى را به چيزى نزديک کردن گرفته شده است.
13. «اعطاف» جمع «عطف» بر وزن «کتف» به معناى شانه (انسان) است.
14. «مثابة» به معناى محل بازگشت از ريشه «ثوب» بر وزن «فوق» به معناى بازگشتن گرفته شده است.
15. «منتجع» يعنى محل فايده از «نجوع» به معناى مفيد بودن گرفته شده است و لذا به چراگاه و آسايشگاه و محل تفريح نيز منتجع گفته مى شود.
16. «ملقى رحالهم» يعنى بارانداز آنها، از ريشه «القاء» و «رحال» جمع «رحل» گرفته شده است.
17. «مفاوز» جمع «مفازه» به معناى بيابان است.
18. «قفار» جمع «قفر» به معناى خالى بودن از سکنه است.
19. «سحيقة» به معناى دور دست از «سحق» بر وزن «سقف» به معناى کوفتن و نرم کردن و دور ساختن گرفته شده است.
20. «مهاوى» جمع «مهواى» به معناى گرداب و پرتگاه است از «هُوِىّ» بر وزن «حُلِىّ» باضم «ح» و تشديد «ى») به معناى سقوط کردن و پايين افتادن گرفته شده است.
21. «فجاج» جمع «فج» به معناى گردنه و گذرگاه ميان دو کوه است از «فج» بر وزن «حجّ» به معناى پاها را از هم گشادن و دور کردن گرفته شده است.
22. بقره، آيه 125.
23. حج، آيه 28.
24. ابراهيم، آيه 37.
25. حج، آيه 27.
26. «يهزوا» از ريشه «هزّ» بر وزن «حظ» به معناى تکان دادن است.
27. «يرملون» از ريشه «رمل» بر وزن «عمل» به معناى راه رفتن سريع (هروله کردن) گرفته شده است.
28. «شعث» جمع «اشعث» يعنى ژوليده مو.
29. «غبر» جمع «اغبر» به معناى غبار آلود است.
30. «سرابيل» جمع «سربال» به معناى پيراهن است و گاه به هر گونه لباسى اطلاق شده و در خطبه بالا همين معنا مراد است.
31. «شوهوا» از ريشه «شوه» بر وزن «قول» به معناى بد نما و بد منظر شدن است.
32. «اعفاء» به معناى رها ساختن است و «اعفاء الشعور» يعنى رها ساختن موها تا بلند شدن آن.
33. الکافى، جلد 4، صفحه 252، حديث 2 باب فضل الحج و العمرة.
34. «مشاعر» جمع «مشعر» به معناى محلى است که بعضى از اعمال حج در آنجا انجام مى شود و به جهت آن «مشعر» مى گويند که شعارهاى اسلامى در آنجا اجرا مى گردد و نيز فکر و شعور و انديشه را به کار مى اندازد.
35. «جم» به معناى فراوان و انبوه است.
36. «ملتف» به معناى مجتمع و تراکم از ريشه «لفّ» بر وزن «کف» به معناى پيچيدن گرفته شده است.
37. «بنى» جمع «بنيه» يعنى بنا.
38. «برّه» و «بُرّ» به معناى گندم.
39. «سمراء» يعنى گندمگون.
40. «ارياف» جمع «ريف» زمينى است که در آن زراعت مى شود و آباد است و به معناى روستا نيز آمده است.
41. «محدقه» يعنى محلى که باغ و بوستان دارد.
42. «عراص» جمع «عرصة» حياط خانه است.
43. «مغدقة» يعنى فراوان و زياد و در اصل از «غدق» بر وزن «شفق» به معناى آب فراوان گرفته شده است.
44. «ناضرة» به معناى شاداب و سرسبز از ريشه «نضرة» به معناى شادابى خاصى است که بر اثر وفور نعمت حاصل مى شود.
45. «اساس» به کسر همزه جمع «اَُِس» (به فتح همزه يا به کسر يا به ضم) به معناى پايه و شالوده است.
46. «مصارعة» به معناى کشتى گرفتن و مبارزه، از «صرع» بر وزن «فرع» به معناى به زمين افکندن گرفته شده است و بيمارى «صرع» را از اين جهت «صرع» گفته اند که انسان، غش مى کند و او را به زمين مى افکند.
47. «معتلج» به معناى «تلاطم» از ريشه «اعتلاج» يعنى نزاع کردن با يکديگر و برآشفتن و به تلاطم افتادن.
48. «فتح» به معناى مفتوح و گشاده است.
49. «ذلل» جمع «ذلول» به معناى رام و تسليم است.
50. بحارالانوار، جلد 67، صفحه 191.