پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 368-362
از سرنوشت ابليس عبرت بگيريد!
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه در ادامه آزمايش ابليس که در بخش قبل گذشت به نکته مهمى اشاره مى کند و آن اينکه خداوند بندگانش را با امورى آزمايش مى کند که فلسفه آن بر آنها پوشيده است و گاه تحمل آن بر آنها سخت و سنگين است مى فرمايد: «اگر خدا مى خواست مى توانست آدم را از نورى بيافريند که روشنايى اش ديده ها را بربايد و زيبايى و جمالش عقلها را مبهوت کند و عطرش شامّه ها را مسخر سازد و اگر چنين مى کرد گردنها در برابر آدم خاضع مى شد و آزمايش براى فرشتگان بسيار آسان بود»; (وَ لَوْ أَرَادَ اللّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُور يَخْطَفُ(1) الاَْبْصارَ ضِيَاؤُهُ، وَ يَبْهَرُ(2) الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ(3)، وَ طِيب يَأْخُذُ الاَْنْفَاسَ عَرْفُهُ(4) لَفَعَلَ. وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الاَْعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ).
اشاره به اينکه اگر امتحانات الهى هماهنگ با خواسته دل افراد باشد، امتحان عملا بى اثر خواهد شد، زيرا همه بر طبق آن عمل مى کنند; هم خداپرستان و هم هواپرستان و چنين امتحانى بى نتيجه خواهد بود; ولى اگر بر خلاف ميل افراد بود صفوف مؤمنان خداپرست و مخلص از خود خواهان هواپرست و غير مخلص جدا خواهد شد. امتحان مغروران و متکبّران بايد با امورى باشد که غرور و تکبّر را بشکند همان گونه که در امتحان فرشتگان و ابليس واقع شد.
به همين دليل امام در ادامه اين سخن مى افزايد: «اما خداوند سبحان خلق خود را با امورى مى آزمايد که از فلسفه آن آگاهى ندارند تا (مطيعان از عاصيان) ممتاز گردند و تکبّر را از آنان بزدايد و آنها را از کبر و غرور دور سازد»; (وَ لکِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْيِيزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْياً لِلاِسْتِکْبارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلاَءِ(5) مِنْهُمْ).
از اينجا روشن مى شود چرا فلسفه همه احکام شرع، آشکار نيست. درست است که فلسفه بسيارى از آنها به حکم عقل يا به توضيح آيات و روايات بر ما آشکار شده ولى قسمت قابل ملاحظه اى از آن همچنان در پرده ابهام باقى مانده، اين براى آن است که مطيعان مخلص از متمردان و گردنکشان شناخته شوند. البتّه مخفى بودن اسرار اين احکام غير از آنچه گفته شد دلايل ديگرى نيز مى تواند داشته باشد.
سپس امام(عليه السلام) عاقبت کار ابليس مستکبر و گردنکش را به منظور اين که درس عبرتى براى همگان باشد مطرح مى کند و به آنها هشدار مى دهد که راه ابليس را نپويند تا به سرنوشت او گرفتار نشوند مى فرمايد: «از کارى که خداوند با ابليس کرد عبرت بگيريد، زيرا اعمال طولانى و کوششهاى بسيارش را بر باد داد در حالى که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود سالهايى که معلوم نيست از سالهاى دنيا بود يا آخرت (آرى) همه آنها را به سبب ساعتى تکبّر نابود ساخت»; (فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ، وَ جَهْدَهُ(6) الْجَهِيدَ، وَ کَانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة، لاَ يُدْرَى أمِنْ سِنِي(7) الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الاْخِرَةِ، عَنْ کِبْرِ سَاعَة وَاحِدَة).
تدبير «لا يُدرى أمِنْ سِنِى الدُّنْيا أمْ مِنْ سِني الاْخِرَةِ». مفهومش اين نيست که امام از اين مسئله خبردار نبود، بلکه اشاره به اين است که توده مردم از آن آگاه نيستند و منظور از سالهاى دنيا همين سالهايى است که بر ما مى گذرد که مقدارش معلوم است و منظور از سالهاى آخرت آن است که در قرآن به طور مکرر به آن اشاره شده است: «(وَإِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَة مِّمَّا تَعُدُّونَ); و يک روز نزد پروردگار تو (در جهان آخرت) مانند هزار سال است از آنچه مى شماريد».(8)
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه ممکن است شش هزار سال عبادت با تکبّر يک ساعت از ميان برود؟ پاسخ آن روشن است، چون سازندگى کارى است پيچيده و طولانى; ولى تخريب کارى ساده و سريع است; يک خانه بزرگ را ممکن است سالها صرف ساختن آن کنند ولى در يک آتش سوزى چند ساعته نابود شود; يک سد عظيم را سالها مى سازند ولى با چند ديناميت و مواد منفجره در مدتى بسيار کوتاه متلاشى مى شود.
مسئله «حبط اعمال» بر اثر پاره اى از گناهان مطلب مهمى است که در پايان همين بخش در نکته ها خواهد آمد.
آن گاه امام در ادامه به اين نکته اشاره مى کند که متکبّران از انسانها نيز سرنوشتى همچون ابليس دارند، مى فرمايد: «چگونه ممکن است کسى بعد از ابليس همان نافرمانى او را انجام دهد ولى در برابر (خشم) خدا سالم بماند، نه، هرگز چنين نخواهد بود هيچ گاه خدا انسانى را با داشتن صفتى وارد بهشت نمى کند که بر اثر همان صفت فرشته اى را از بهشت بيرون کرده است»; (فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ؟ کَلاَّ، مَا کَانَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بأَمْر أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً).
سپس در تأکيد بر اين معنا مى فرمايد: «حکم او درباره اهل آسمان و زمين يکسان است و خدا با هيچ يک از خلق خود دوستى خاصى ندارد تا به سبب آن چيزى را که بر همه جهانيان تحريم کرده است بر وى مباح سازد!»; (إِنَّ حُکْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الاَْرْضِ لَوَاحِدٌ. وَ مَا بَيْنَ اللّهِ وَ بَيْنَ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ(9) فِي إِبَاحَةِ حِمىً(10) حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِينَ).
اشاره به اينکه همه مکلفان در برابر خداوند يکسانند و هيچ کس را بر ديگرى امتياز نيست، خداوند با کسى خويشاوندى ندارد، گناه براى همه گناه و طاعت براى همه طاعت است. مبادا بعضى تصور کنند مجازات سنگين ابليس در برابر تکبرش از ويژگيهاى او بوده و دامان ديگران را نخواهد گرفت.
***
نکته ها:
1ـ مسئله حبط اعمال
در اين بخش از خطبه آمده بود که عبادات شش هزار ساله ابليس به سبب يک ساعت تکبر بر باد رفت.
مسئله احباط و تکفير، و به تعبير ديگر بر باد رفتن اعمال نيک يا جبران اعمال سوء با توبه و اطاعت، از مسائل مهمى است که در ميان متکلمان و مفسران و ارباب حديث مورد بحث و گفتگوست.
از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود که بعضى از اعمال سوء، آن قدر اهميّت دارد که مى تواند آثار اعمال نيک را از بين ببرد، از جمله کفر به خداوند و پيامبر و يوم المعاد است که در آيه 88 سوره انعام مى خوانيم: «(وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَّا کَانُوا يَعْمَلُونَ); هر گاه مشرک شوند اعمالى را که انجام دهند از بين مى رود و در آيه 147 سوره اعراف مى فرمايد: «(وَالَّذِينَ کَذَّبُوا بِايَاتِنَا وَ لِقَاءِ الاْخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ); کسانى که آيات ما و روز قيامت را انکار کردند اعمالشان بر باد مى رود».
در مورد تکفير نيز قرآن مجيد در آيه 7 سوره عنکبوت مى فرمايد: «(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ(11)); کسانى که ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند گناهان آنها را مى پوشانيم (و مى بخشيم)».
البتّه اين به آن معنا نيست که روز قيامت مجموعه حسنات و سيئات را در برابر هم قرار دهند، اگر حسنات بيشتر بود، سيئات مورد نظر قرار نگيرد و اگر سيئات بيشتر بود، حسنات به طور کلى ناديده گرفته شود، اين نوع احباط و تکفير مورد قبول نيست و با آيات قرآن نيز نمى سازد. در آيه 7 و 8 سوره زلزال مى خوانيم: «(فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَه وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ); هر کس به مقدار ذره اى کار نيک انجام دهد آن را مى بيند و هر کس به اندازه ذره اى کار بد انجام دهد آن را خواهد ديد».
کوتاه سخن اينکه هر يک از کار نيک و بد اثر خاص خود را عنداللّه در قيامت خواهد داشت; ولى اين مطلب استثنائاتى دارد که بعضى از کارهاى نيک، خطاها را مى پوشانند و بعضى از کارهاى زشت، حسنات را از ميان مى برند.(12)
2ـ آيا ابليس فرشته بود؟
در اين بخش از خطبه آمده بود که ابليس فرشته اى بود که خدا او را به جهت گناه سنگينش از بهشت بيرون راند و مطرود درگاه حق شد.
اين تعبير ممکن است اين تصور را ايجاد کند که ابليس واقعاً از فرشتگان بوده است، در حالى که قرآن با صراحت مى گويد: «(کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ); او از جن بود سپس از طاعت فرمان پروردگارش خارج شد».(13) از سوى ديگر قرآن به وضوح مى گويد: فرشتگان معصوم اند و هرگز گناه نمى کنند: «(بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ * لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ); آنها بندگان گرامى خدا هستند در هيچ سخنى بر او پيشى نمى گيرند و فرمان او را به گردن مى نهند».(14)
چگونه ممکن است فرشته معصوم نه تنها نافرمانى کند، بلکه راه کفر و معارضه با پروردگار را بپويد؟!
از اينجا روشن مى شود که ابليس به موجب داشتن عبادات فراوان در صفوف فرشتگان جاى گرفته بود; نه اينکه واقعاً جزء فرشتگان بود. اين تعبير گرچه تعبيرى مجازى است; ولى با وجود قرائن روشن نبايد جاى ترديد باشد.
3ـ تکبّر ابليس سرچشمه کفر او شد!
از آيات قرآن و روايات اسلامى و خطبه بالا به خوبى استفاده مى شود که تکبّر ابليس سرانجام به کفر او انجاميد، آن هم بالاترين درجه کفر، زيرا به حکمت خدا اعتراض کرد و دستور پروردگار را درباره سجده بر آدم(عليه السلام) غير حکيمانه پنداشت و به همين دليل به شديدترين مجازاتها گرفتار شد و آن طرد ابدى از درگاه خدا و حبط عبادات شش هزار ساله بود.
اين سخن پيامى به همه ما دارد که تکبّر و تعصب را کوچک نپنداريد که گاه ممکن است به کفر و حبط اعمال و طرد از درگاه خداوند بيانجامد. البتّه ابليس مى توانست باز گردد و توبه کند; ولى نخستين شرط توبه او اين بود که فرمان خدا را در مورد سجده بر آدم(عليه السلام) اطاعت کند، لذا در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است که: «وَاللهِ لَوْ أنّ إبْليسَ سَجَدَ للهِِ بَعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ التَّکَبُّرِ عُمْرَ الدُّنْيا، ما نَفَعَهُ ذلِکَ وَ لا قَبِلَهُ اللهُ مِنْهُ ما لَمْ يَسْجُدُ لاِدَمَ کَما أمَرَاللهُ أَنْ يَسْجُدَ لَهُ ; به خدا سوگند اگر ابليس به اندازه عمر دنيا بعد از آن معصيت، سجده براى خدا مى کرد، سودى به حال او نداشت و خدا از او نمى پذيرد جز اينکه باز گردد و بر آدم سجده کند. آن گونه که خدا به او دستور داده بود».(15)
4ـ يکسان بودن حکم خدا درباره همگان
از پيام هاى مهم اين بخش از خطبه اين است که رابطه خلق با خالق رابطه اطاعت و بندگى است و همه انسانها، بلکه همه مخلوقاتى که در شرايط يکسان قرار دارند، در احکام او يکسانند و آن گونه که جمعى از يهود و نصارا خود را فرزندان خدا و خاصّان او مى پنداشتند و مجازاتى جز اندک براى خود در برابر اعمالشان قائل نبودند: (وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللهِ وَأَحِبَّاؤُهُ)(5) خيالى باطل و فکرى بى اساس است.
بنابراين هرگاه تکبّر و تعصّب و نافرمانى سبب رانده شدن کسى از درگاه خدا شود و هرکس در هر جا آلوده به چنين صفتى گردد، سرنوشتى غير از آن نخواهد داشت. نژادها، اقوام، انسانها و غير انسانها همه مشمول همين قاعده اند.
***
پی نوشت:
1. «يخطف» از «خطف» بر وزن «عطف» به معناى ربودن با سرعت گرفته شده است.
2. «يبهر» از ريشه «بهر» بر وزن «بحر» به معناى حيرت و مبهوت ساختن گرفته شده است.
3. «رواء» به معناى ظاهر زيباست.
4. «عرف» به معناى بوى خوش است.
5. «خُيَلاء» به معناى تکبّر است.
6. «جهد»، بر وزن «مهد» و «جُهد» بر وزن «کفر» هر دو به معناى سعى و تلاش خسته کننده است و «جهيد» فعيل از همين ريشه است که براى تأکيد ذکر مى شود، بنابراين «جهد و جهيد» به معناى آخرين مرتبه تلاش و کوشش است.
7. «سنى» دراصل سنين بوده که به هنگام اضافه نون آن حذف شده و سنين جمع سنه به معناى سال بوده است.
8. حج، آيه 47. نزديک به همين تعبير نيز در سوره سجده، آيه 5 آمده است.
9. «هواده» به معناى احترام و محبّت و نرمش آمده است.
10. «حمى» به معناى منطقه ممنوعه است از «حمى» بر وزن «نفى» به معناى منع گرفته شده است.
11. شرح بيشتر در باره اين مسئله را در تفسير نمونه ذيل، آيه 217 سوره بقره مطالعه فرماييد.
12. کهف، آيه 50.
13. انبياء، آيه 26 و27.
14. الکافى، جلد 8، صفحه 271.
15. مائده، آيه 18.