پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 382-370
او خطرناک ترين دشمن شماست
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به نتيجه گيرى از داستان گمراهى و طرد شيطان بر اثر تکبّر و عصيان مى پردازد و به همگان هشدار مى دهد که گرفتار سرنوشت او نشوند. مى فرمايد: «اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا (ابليس) بر حذر باشيد نکند شما را به بيمارى خويش (کبر و غرور و تعصّب) مبتلا سازد و با نداى خود شما را تحريک کند و لشکريان سواره و پياده اش را فرياد زند و بر ضد شما گردآورد»; (فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللّهِ عَدُوَّ اللّهِ أَنْ يُعْدِيَکُمْ(1) بِدَائِهِ، وَ أَنْ يَسْتَفِزَّکُمْ(2) بِنِدَائِهِ، وَ أَنْ يُجْلِبَ(3) عَلَيْکُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ(4)).
اين گفتار مولا برگرفته از آيه قرآن است که مى فرمايد: «(وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِکَ وَرَجِلِکَ); هر کدام از آنها را مى توانيد با صدايت تحريک کن و لشکر سواره و پياده ات بر آنها گسيل دار».(5)
«خيل» هم به معناى اسبهاست و هم به معناى اسب سواران و در اينجا به معناى لشکر سواره است و «رِجِل» به معناى لشکر پياده است و اشاره به دستياران فراوانى است که شيطان از جنس خود و از جنس آدميان دارد که براى گمراه ساختن مردم به او کمک مى دهند; بعضى سريع تر (همچون لشکر سواره) و بعضى آرام تر همچون لشکر پياده.
البتّه صفات رذيله و عوامل گناه و مراکز فساد و تبليغات و گمراه کننده و ابزار گناه نيز به نوعى لشکر پياده و سواره شيطانند که امام بندگان خدا را از همه اين امور بر حذر مى دارد.
سپس براى تأکيد اين سخن به جان خود سوگند مى خورد و مى فرمايد: «به جانم سوگند! او تير خطرناک را براى شما آماده نموده، در کمان گذارده، و با قدرت تا آخرين حدّ کشيده و از مکانى نزديک به سوى شما پرتاب نموده است»; (فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ(6) لَکُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ، وَ أَغْرَقَ(7) إِلَيْکُمْ بِالنَّزْعِ(8) الشَّدِيدِ، وَ رَمَاکُمْ مِنْ مَکَان قَرِيب).
آن گاه شاهد اين سخن را از کلام خود ابليس (طبق آيه هاى قرآن) چنين بيان مى کند: «شيطان گفته است پروردگارا! بدين جهت که مرا اغوا کردى (و از رحمت خود محروم ساختى) زرق و برق زندگى دنيا را در چشم آنها جلوه مى دهم و همه را اغوا مى کنم (و از رحمتت محروم مى سازم)»; (فَقَالَ: (رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لاَُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الاَْرْضِ وَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)).
اينکه امام به جان خود سوگند مى خورد نشان مى دهد که مطلب فوق العاده جدّى است; چه چيز شريف تر از جان امام است و اينکه مى فرمايد: «شيطان تير تهديد را در چلّه کمان گذارده و آن را تا به آخر کشيده و از مکانى نزديک شما را نشانه گرفته است» اشاره به اين است که خطر شيطان در شديدترين صورت که کمتر خطا مى کند متوجّه شماست و راه نفوذ خويش را اين بدبخت بى نوا نيز نشان داده است و آن آرايش مظاهر مادّى دنيا و زيبا سازى زرق وبرق مواهب مادّى و غرق ساختن در گرداب شهوات است.
تعبير امام(عليه السلام) به اينکه شيطان تمام قوا و نيروهاى خود را براى حمله به شما آماده ساخته و از مکان نزديکى شما را نشان گرفته و از هر نظر در تير رس او قرار داريد اشاره به اين است که عوامل وسوسه هاى شيطانى در درون و برون انسان فراوان است ،هواى نفس از يک طرف و عوامل بيرونى گناه از سوى ديگر جمله (لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ) که با «لام» قسم شروع شده و با «نون» تأکيد ثقيله و تصريح به واژه «اجمعين» پايان گرفته شاهد بر اين است که او در اهداف شوم خود بسيار جدّى است و به همين دليل انسانها بايد کاملا بيدار و هوشيار باشند تا در دامهاى رنگارنگ او نيفتند.
لازم به ذکر است که جمله «رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي...; پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختى...» از دروغها و افتراهاى شيطان به ساحت قدس پروردگار است و نشان مى دهد که او تا چه حد جسور و بى پرواست که چنين دروغ بزرگى را به خدا مى بندد، خداوندى که هدايتگر همگان است و اسباب هدايت را در اختيار آنها گذارده و چون سخن شيطان واضح البطلان بوده قرآن اشاره اى به بطلان آن نمى کند. خداوند کدام عامل گمراهى براى شيطان فراهم ساخت آيا به او و فرشتگان نفرمود: (فَاِذا نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ) شرافت آدم به جهت روح ويژه الهى اوست; ولى شيطان حسود و خودخواه آن را ناديده گرفت و به مسئله آفرينش او از طين (گل) بسنده کرد! آيا سبب گمراهى از ناحيه خود او نبود؟!
سپس امام در ادامه اين سخن مى فرمايد: «او در اين سخن (همه را گمراه مى کنم) تيرى در تاريکى به سوى هدفى دور انداخت و گمانى نادرست داشت زيرا خواسته اش درباره همه انسانها صورت نپذيرفت»; (قَذْفاً بِغَيْب بَعِيد، وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيب).
جمله «رَجْماً بِظَنِّ غَيْرِ مُصِيب» به همين صورت در بسيارى از نسخه هاى نهج البلاغه آمده است و گاه تصور مى شود که با آيه شريفه «(وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ); به يقين ابليس گمان خود را درباره آنها محقّق يافت، همگى از او پيروى کردند مگر گروهى از مؤمنان»(9) سازگار نيست، در حالى که اين آيه درباره قوم سبأ است نه درباره همه انسانها وگرنه مؤمنان در ميان امت پيامبران تعدادشان کم نيست.
جمعى از شارحان نهج البلاغه، نسخه ديگرى را که بدون کلمه «غير» و به صورت «رَجْماً بِظَنِّ مُصِيب» است ترجيح داده اند، زيرا گمان شيطان را درباره انسانها مطابق واقع دانسته اند، چون فقط اندکى از انسانها از وساوس او برکنار مانده اند آن گونه که قرآن مجيد مى گويد: (وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّکُورُ)(10) و در جاى ديگر مى فرمايد: (إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ).(11)
افزون بر اين با جمله بعد همين خطبه نيز سازگارتر است که مى فرمايد: «فرزندان تکبّر و برادران تعصب و سواران بر مرکب غرور و جهل او را عملا تصديق کردند»; (صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ، وَ فُرْسَانُ الْکِبْرِ وَ الْجَاهِلِيَّةِ).
تعبير به «أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ» کنايه از اين است که آنها به قدرى آلوده به تکبر هستند که گويى فرزندان تکبرند همچنين تعبير «برادران عصبيّت» کنايه از ارتباط تنگاتنگ آنها با تعصّبات قومى و قبيلگى و مانند آن است و نيز «وَ فُرْسَانُ الْکِبْرِ وَ الْجَاهِلِيَّةِ» کنايه از آن است که آنها آن قدر گرفتار کبر و جهل و غرورند که گويى بر مرکبى از جهل و کبر سوار شده و به پيش مى تازند.
سپس مى افزايد : «اين وضع همچنان ادامه يافت تا افراد سرکش و سست ايمان از شما را در برابر خدا تسليم کرد و طمع خويش را بر شما مستحکم نمود و اسرار پنهانى آشکار شد. در اين هنگام سلطه اش بر شما قوت گرفت و با سپاه خويش سوى به شما حمله ور شد»; (حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ(12) مِنْکُمْ، وَ اسْتَحْکَمَتِ الطَّمَاعِيَّة(13) مِنْهُ فِيکُمْ، فَنَجَمَتِ(14) الْحالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الاَْمْرِ الْجَلِيِّ. اسْتَفْحَلَ(15) سُلْطَانُهُ عَلَيْکُمْ، وَ دَلَفَ(16) بِجُنُودِهِ نَحْوَکُمْ).
اشاره به اينکه ابليس نخست مى کوشد افرادى را که در برابر او سرکشى مى کنند تسليم خود گرداند و پايگاه خويش را در ميان آنان محکم کند، آن گاه سلطه خود را بر آنان گسترش مى دهد و با لشکر خويش به آنان حمله ور مى شود، در حالى که قدرت دفاع از خود را ندارند و بدترين صورت گرفتار انواع مصائب مادى و معنوى مى شوند، همان گونه که در ادامه اين سخن در هشت جمله کوتاه و پر معنا آثار حمله گسترده لشکر شيطان را برشمرده مى فرمايد: «آنها شما را به پناهگاه ذلت کشانند و در مهلکه هاى قتل وارد کردند، و زخم خوردگان شما را در زير پاها له کردند، نيزه هاى خود را در چشمان شما فرو بردند، گلوى شما را بريدند، بينى شما را کوبيدند، و قصد هلاکت شما کردند و (سرانجام) شما را با قهر و غلبه به سوى آتش (غضب الهى) که برايتان آماده شده کشاندند» (فَأَقْحَمُوکُمْ(17) وَلَجَاتِ(18) الذُّلِّ، وَ أَحَلُّوکُمْ وَرَطَاتِ(19) الْقَتْلِ، وَ أَوْطَؤُوکُمْ(20) إِثْخَانَ(21) الْجِرَاحَةِ، طَعْناً فِي عُيُونِکُمْ ، وَ حَزًّا(21) فِي حُلُوقِکُمْ، وَ دَقًّا لِمَنَاخِرِکُمْ(22)، وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِکُمْ، وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ(23) الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَکُمْ).
اين تعبيرات بسيار دقيق و حساب شده که با بلاغت فوق العاده اى همراه است، نهايت بدبختى شکست خوردگان در برابر شيطان را مجسّم مى کند: اگر از برابر لشکرش بگريزيد و به پناهگاهى پناهنده شوند جز پناهگاه ذلت نخواهد بود و اگر مقاومت کنند جز مرگ و نابودى سرنوشتى نخواهند داشت. مرگ آنها نيز ساده نخواهد بود، مرگى است آميخته با لگدمال شدن مجروحان و فرو رفتن نيزه ها در چشم ها; بريده شدن گلوها و خرد شدن بينى ها و سرانجام همچون شترى که ريسمان در سوراخ بينى او کرده باشند به سوى آتش قهر و غضب الهى کشيده مى شوند.
آن گاه امام در يک نتيجه گيرى قاطع مى فرمايد: «بدين ترتيب ابليس بزرگترين مشکل براى دين شما و آتش افروزترين دشمن براى دنياى شماست خطرناک تر از همه انسانهايى است که با آنها دشمنى مى ورزيد و براى در هم شکستن آنان عده و عُدّه گردآورى مى کنيد، بنابراين قوت و قدرت خود را در برابر او به کار گيريد و پيوند خويش را با او قطع کنيد»; (فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِکُمْ حَرْجاً(24)، وَ أَوْرَى(25) فِي دُنْيَاکُمْ قَدْحاً(26) مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ(27)، وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ(28) فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّکُمْ(29)، وَ لَهُ جِدَّکُمْ).
اشاره به اينکه با توجه به آنچه در بخش هاى قبل اين خطبه گفته شد ابليس بزرگترين دشمن دين و دنياى شماست; و از هر دشمنى خطرناکتر است; بايد تمام نيروهاى خود را براى دفع او بسيج کنيد.
در اين عبارت، امام(عليه السلام) از فساد و تباهى تعبير به «حرج» يعنى دشوارى، نموده (و در بعضى از نسخه ها جرح به معناى جراحت و زخم آمده که تعبير مناسب تر به نظر مى رسد) و از وسوسه هاى گمراه کننده شيطان تعبير به قدح (چيزى که با آن آتش مى افروزند) فرموده است، زيرا يک آتش زنه کوچک ممکن است خانه يا محله اى را به آتش بکشاند; وسوسه هاى شيطانى نيز گاه باعث اختلاف و از هم پاشيدگى جامعه ها مى شود مخصوصاً تعصبهاى کور و کبر و غرور که خطبه، بيشتر ناظر به آن است مى تواند آتش جنگل هاى قبيلگى را روشن سازد و زمين را از خون افراد بى گناه رنگين کند.
تعبير به «جَدّ» (با فتح جيم) به معناى قطع، اشاره به قطع رابطه و عدم اطاعت از فرمان ابليس است. (در بعضى از نسخه ها «جدّ» با کسر جيم آمده که به معناى تلاش و کوشش است و با جمله قبل تناسب بيشترى دارد; بعضى در مبارزه با ابليس نهايت جد و جهد را بنماييد.
***
امام(عليه السلام) سپس همگان را بسيج مى کند که در برابر شيطان و وسوسه هاى او بايستند و سابقه سوء و دشمنى او را با عبارات گويا و پر معنا بيان مى کند و مى فرمايد: «به خدا سوگند! او (شيطان) بر اصل و ريشه شما تفاخر کرد و به حسب شما طعنه زد و بر نسب شما عيب گرفت و با سپاه سواره خود به شما حمله آورد و با پياده نظامش راه را بر شما بست»; (فَلَعَمْرُ اللّهِ(30) لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِکُمْ، وَ وَقَعَ فِي حَسَبِکُمْ(31)، وَ دَفَعَ فِي نَسَبِکُمْ، وَ أَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْکُمْ، وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِيلَکُمْ).
اين تعبيرات پرمعنا بر گرفته از آيات قرآن مجيد است; در آيه 33 سوره حجر مى خوانيم که شيطان آدم را بدين گونه تحقير کرد: «(لَمْ أَکُنْ لاَِّسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَال مِّنْ حَمَإ مَّسْنُون); من هرگز براى بشرى که او را از گل خشکيده اى که از گل بدبويى گرفته شده است آفريده اى، سجده نخواهم کرد». او به جهت غرور و حسادت و تکبّرش جمله (نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِى) از کلام خدا را که بزرگترين فخر آدم است به فراموشى سپرد و در آيه 12 از سوره اعراف مى خوانيم که گفت: «(أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَّار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين); من از او بهترم، مرا از آتش فروزان آفريده اى و او را از گِل (بى مقدار)» که با اين از نسب آدم عيبجويى مى کند، در حالى که اگر کبر و غرور اجازه مى داد مى دانست که خاک منبع انواع برکات و حيات موجودات است و بر آتش برترى دارد. در آيه 64 سوره اسراء مى خوانيم که خداوند به او مى گويد: «(وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِکَ وَرَجِلِکَ); (براى آزمايش انسانها) لشکر سواره و پياده ات را بر آنها گسيل دار» و در آيه 16 سوره اعراف مى خوانيم که شيطان مى گويد: «(لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِيمَ); من سر راه مستقيم تو در برابر آنها کمين مى کنم».
آرى چنين دشمنى که نه شخصيّت والاى آدم را قبول دارد و نه اصل و نسب او را مى پذيرد و تمام نيروهاى خود را براى گمراه ساختن او بسيج کرده است بسيار خطرناک است و بايد از او بر حذر بود.
در ادامه اين سخن مى افزايد: «آنها هر جا شما را بيابند صيد مى کنند و انگشتانتان را قطع مى نمايند; هرگز نمى توانيد (به آسانى) با حيله، آنها را منع کنيد و نه با تصميم و اراده، به راحتى آنها را از خود برانيد، اين در حالى است که در جايگاه ذلت آور و دايره تنگ و صحنه مرگ و جولانگاه بلا قرار گرفته ايد»; (يَقْتَنِصُونَکُمْ(32) بِکُلِّ مَکَان، وَ يَضْرِبُونَ مِنْکُمْ کُلَّ بَنَان(33). لاَ تَمْتَنِعُونَ بِحِيلَة، وَ لاَ تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَة. فِي حَوْمَةِ(34) ذُلٍّ، وَ حَلْقَةِ ضِيق، وَ عَرْصَةِ مَوْت، وَ جَوْلَةِ بَلاَء).
جمله «وَ يَضْرِبُونَ مِنْکُمْ کُلَّ بَنَان» شبيه چيزى است که در قرآن مجيد در مورد حمله فرشتگان در ميدان جنگ بدر به کفار آمده است که مى فرمايد: «(وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَان); و تمام انگشتانشان را قطع کنيد».(35) قطع انگشتان اگر در مورد دست ها باشد سبب مى شود که انسان از انجام غالب کارها ناتوان شود، زيرا هر کارى ابزارى لازم دارد و ابزار کار را معمولا با انگشتان مى گيرند و اگر انگشتان پا باشد تعادل انسان را به هنگام راه رفتن بر هم مى زند. در خطبه مورد بحث، اشاره به اين است که شياطين به شما حمله مى کنند و شما را از کار مى اندازند به گونه اى که قدرت بر تصميم گيرى و چاره انديشى نخواهيد داشت.
***
پی نوشت:
1. «يعدى» از «عدو» بر وزن «صبر» در اصل به معناى تجاوز کردن است و «عدوان» يعنى ستم کردن و «عداوت» به معناى دشمنى و «عَدْوى» به معناى دويدن و همچنين به معناى سرايت کردن بيمارى از کسى به ديگرى به کار مى رود و منظور در خطبه بالا همين معناى اخير است; يعنى شيطان بيمارى کبر و غرور و تعصّب خويش را به شما منتقل مى کند.
2. «يستفزّ» از «استفزاز» به معناى تحريک کردن و برانگيختن است.
3. «يجلب» از «جلب» به معناى فرياد زدن بر کسى يا راندن او از محلّى به محلّ ديگر گرفته شده است.
4. «رجل» جمع راجل به معناى پياده يا لشکرى پياده است.
5. سوره اسراء، آيه 64.
6. «فوّق» از «فوق» به معناى محلّى از زه کمان که انتهاى تير را براى پرتاب به آن تکيه مى دهند گرفته شده است. اشاره به اينکه شيطان تير خود را براى پرتاب به سوى شما آماده ساخته است و واژه فوق به معناى بالا نيز از همين جا گرفته شده است.
7. سبأ، آيه 20.
8. سبأ، آيه 13.
9. ص، آيه 24.
10. «جامحه» به معناى حيوان سرکش است. از «جموح» بر وزن «فتوح» گرفته شده است.
11. «الطماعيه»، «طماعيه» و «طمع» به يک معناست.
12. «نجمت» از «نجوم» به معناى نمايان شدن گرفته شده و ستاره را نجم مى گويند چون در آسمان ظاهر مى شود. گاه به گياهان بدون ساقه نيز نجم گفته مى شود، زيرا از زمين بيرون مى آيد.
13. «استفحل» از ريشه «استفحال» و از فَحْل، بر وزن «نخل» به معناى عظيم و برجسته گرفته شده و «استفحال» به معناى سنگينى کردن و طاقت فرسا شدن است.
14. «دلف» از «دلوف» به معناى آهسته راه رفتن و گامهاى کوتاه برداشتن گرفته شده است و در اينجا اشاره به پيشروى تدريجى لشکر شيطان به سوى انسانهاست.
15. «اقحموکم» از ريشه «قحوم» به معناى بى مطالعه در کارى وارد شدن و «اقحام» يعنى به زور و قهر و غلبه کسى را به کارى واداشتن.
16. «ولجات» به معناى غارها و پناهگاهها جمع «ولجة» بر وزن «درجه» به معناى غارى است که رهگذران در مشکلات به آن پناه مى برند.
17. «وَرَطات» به معناى مشکلات و بن بستها و مهلکه ها جمع «وَرْطه» بر وزن «غفله» است.
18. «اوطأوکم» از ريشه «وَطْئ» به معناى پايمال کردن و زير پا له کردن گرفته شده است.
19. «اثخان» از «ثخونة» در اصل به معناى ضخامت و غلظت و سنگين شدن گرفته شده و «اثخان» مبالغه و شدت در کشتار دشمن است.
20. «حزّ» به معناى قطع کردن و بريدن است.
21. «مناخر» جمع «منخر» بينى يا سوراخ بينى است.
22. «خزائم» جمع «خزامة» بر وزن «کتابة» حلقه اى است که در بينى شتر مى کنند و ريسمان در آن مى اندازند و به هنگام سرکشى آن را مى کشند.
23. «حرج»، بر وزن «خرج» و «حَرَج» بر وزن «حرم» به معناى گرفتگى و ناراحتى و محدوديت شديد است و در اصل به معناى اجتماع درختان در هم پيچيده است.
24. «اَوْرى» از ريشه «وَرْى» بر وزن «نفى» در اصل به معناى مستور ساختن است و به آتشى که در وسايل آتش افروزى نهفته شده و از طريق جرقه زدن بيرون مى آيد ورى گفته مى شود و در جمله بالا به معناى آتش افروختن آمده است.
25. «قَدْح» خارج کردن آتش از آتش زنه (چيزى مانند کبريت) است.
26. «مناصبين» جمع «مناصب» به معناى کسى است که به دشمنى برخواسته، از ريشه نصب به معناى عدوات گرفته شده است.
27. «متألبين» گروهى است که اجتماع بر انجام کارى مى کنند از ماده «ألب» بر وزن «سلب» به معناى تجمع و تحريک کردن گرفته شده است.
28. «حدّ» و «حدّت» به معناى شدّت و غضب، و در اصل به معناى تيز کردن است.
29. «جدّ» يعنى قطع. از آنجا که هر موجود با عظمتى از ديگران جدا و ممتاز مى شود پدر بزرگ «جدّ» مى گويند و در آيه شريفه (وَ أنّه تعالى جَدُّ رَبِّنا) اشاره به عظمت خداوند است و در جمله بالا منظور قطع رابطه است.
30. «لعمراللّه» «عَمْر»، به فتح «عين» به معناى عمر، به ضم «عين» است که در موارد قسم بکار مى رود، بنابراين جمله لعمرى; يعنى به جان خودم سوگند و «لعمراللّه»; يعنى به بقاى ذات پاک خدا سوگند.
31. «حسب» واژه حسب معمولا همراه نسب ذکر مى شود; ولى معناى متفاوتى دارد. حسب در اصل به معناى قدر و منزلت و شرافت چيزى است و چون اصل و نسب نيز در قدر و منزلت انسان تأثير دارد گاه اين واژه، نسب والا و ارجمند را نيز شامل مى شود. به اندازه و مقدار هر چيزى نيز حسب گفته مى شود. اين واژه در واقع از ماده حساب گرفته شده، زيرا افراد افتخارات خود و پدرانشان را به هنگام ذکر حسب خويش شمار مى کنند.
32. «يقتنصون» از «قنص» بر وزن «حبس» به معناى صيد کردن گرفته شده است.
33. «بنان» جمع «بنانة» در لغت هم به معناى انگشتان آمده هم سر انگشتان و کسى که انگشتان يا سر انگشتان او قطع شود کارآيى خود را از دست مى دهد.
34. «حومة» به معناى بخش اصلى و حساس چيزى است. به بخش اصلى جنگ يا مذلت و خوارى نيز «حومه» گفته مى شود.
35. انفال، آيه 12.