پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 684-677
تقواى الهى سرچشمه تمام خوشبختیها:
امام(علیه السلام) بعد از اشاره به علم بى پایان خداوند و شهادت به نبوّت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در بخش گذشته، که در واقع جنبه مقدمه داشت، در این بخش وارد ذى المقدمه مى شود که در درجه اوّل توصیه به تقواى الهى است و آن را با اوصافى از پروردگار همراه مى کند تا شعله عشق به تقوا را در دل ها بر مى افروزد، مى فرماید: «اما بعد من شما را به تقواى الهى توصیه مى کنم، همان خداوندى که آفرینش شما را آغاز کرد و بازگشت شما نیز به سوى اوست. خدایى که برآورنده حاجات شما و آخرین نقطه امید و آرزویتان است. راه راست شما به او ختم مى شود و به هنگام ترس و وحشت پناهگاهتان تنها اوست»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی أُوْصِیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ الَّذِی ابْتَدَأَ خَلْقَکُمْ، وَ إِلَیْهِ یَکُونُ مَعَادُکُمْ، وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ، وَ إِلَیْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِکُمْ، وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِیلِکُمْ، وَ إِلَیْهِ مَرَامِی مَفْزَعِکُمْ(1)).
قرآن مجید نیز مى گوید: «(وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللهُ بِضُرّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ); و اگر خداوند زیانى به تو برساند هیچ کس جز او آن را برطرف نمى سازد».(2) و نیز مى فرماید: «(ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ); و هنگامى که ناراحتى به شما رسد فقط او را مى خوانید».(3)
سپس امام(علیه السلام) به دنبال توصیه به تقوا، به ذکر آثار تقوا در هشت جمله کوتاه و پر معنا مى پردازد و مى فرماید : «(تقوا پیشه کنید) تقواى الهى داروى بیماریهاى دلهاى شماست و سبب بینایى قلبها و شفاى امراض جسمانى و موجب اصلاح فساد جانها و پاکیزگى از آلودگى ارواح و جلاى نابینایى چشمها و سبب امنیّت در برابر اضطرابها و روشنایى تیرگیهاى شماست»; (فَإِنَّ تَقْوَى اللّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ، وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ، وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ، وَ صَلاَحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ، وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ، وَ جَلاَءُ عَشَا(1) أَبْصَارِکُمْ، وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ(2)، وَ ضِیَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ).
جمله اوّل اشاره به بیماریهاى فکرى و روحانى، همچون گمراهى و ضلالت است و جمله دوم اشاره به برطرف شدن موانع و حجابهاى شناخت در پرتو تقواست.
جمله سوم اشاره به کم خورى و رعایت اعتدال در مصرف غذاها در سایه تقواست، زیرا مى دانیم همان گونه که در روایت معروف نبوى «اَلْمِعْدَةُ رَأْسُ کُلِّ داء وَ الْحِمْیَةُ رَأْسُ کُلِّ دَواء; معده خانه تمام بیماریها و کم خوردن سرآغاز تمام درمانهاست»(3) آمده و پزشکان امروز عموماً آن را تأیید مى کنند، قسمت مهمى از بیماریها بر اثر پرخورى است و سلامت و طول عمر از آن کسانى است که کمتر غذا مى خورند. جمله چهارم و پنجم هر دو اشاره به پاکسازى درون از رذائل اخلاقى، همچون کبر و حسد و کینه و مانند آن است منتها جمله چهارم ناظر به آنجایى است که این صفات زشت آنچنان در جان آدمى رسوخ کرده که آن را به فساد کشانده است، در حالى که جمله پنجم اشاره به آلودگیهاى سطحى و کم عمق تر است که با آب تقوا شستشو مى شود. جمله ششم، اشاره به این است که تقوا بینش درونى انسان را تیزتر و چشم بصیرت را روشن مى سازد و تفاوت آن با جمله «وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ» ظاهراً این است که در آن جمله سخن از نابینایى مطلق بود که تقوا آن را درمان مى کند و در اینجا اشاره به کمى نور بصیرت است که در سایه تقوا افزونى مى یابد.
جمله هفتم، اشاره به اضطرابهایى است که انسان بر اثر آلودگى به گناه پیدا مى کند; ترس از عذابهاى الهى در دنیا و آخرت و ناراحتى وجدان که در طبیعت گناه وجود دارد. تقوا همه اینها را برطرف مى سازد.
قرآن مجید مى گوید: «(مَنْ جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَهُمْ مِّنْ فَزَع یَوْمَئِذ امِنُونَ); کسانى که کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت و اضطراب آن روز در امانند».(4)
آخرین جمله، اشاره به تأثیر تقوا در برطرف ساختن ظلمت جهالتها و بى عدالتی هاست. به این ترتیب تقوا، همه خیر و سعادتهاى دنیا و آخرت را براى انسان به ارمغان مى آورد.
سپس امام(علیه السلام) بعد از ذکر تقوا و آثار مهم آن در زندگى معنوى و مادى انسانها، اطاعت پروردگار را که از آثار پربار تقواست مطرح مى کند و در ده جمله کوتاه و پرمعنا موضع طاعت خدا را در زندگى افراد با ایمان روشن مى سازد و مى فرماید: «حال که چنین است اطاعت خدا را جامه زیرین قرار دهید; نه رویین، بلکه آن را درون وجود خود بسازید; نه جامه زیرین بلکه آن را در درون قلب خود وارد کنید و فرماندهى امور خود را به او بسپارید و راهى براى ورود به آبگاه (زندگى) و شفیعى براى نیل به خواسته ها، و سپرى براى روز اضطراب، و چراغ پرفروغى براى درون قبرها، و مایه آرامشى در برابر وحشت هاى طولانى، و راه گشایشى براى لحظات سخت زندگى»; (فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللّهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِکُمْ، وَ دَخِیلاً دُونَ شِعَارِکُمْ، وَ لَطِیفاً بَیْنَ أَضْلاَعِکُمْ، وَ أَمِیراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ، وَ مَنْهَلاً(5) لِحِینِ وُرُودِکُمْ(6)، وَ شَفِیعاً لِدَرَکِ(7) طَلِبَتِکُمْ، وَ جُنَّةً لِیَوْمِ فَزَعِکُمْ، وَ مَصَابِیحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ، وَ سَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ، وَ نَفَساً لِکَرْبِ مَوَاطِنِکُمْ).
امام(علیه السلام) در سه جمله نخست، جایگاه اطاعت خدا را در وجود انسان مشخص مى کند; ابتدا آن را به صورت لباس زیرین، نه لباس رویین که تنها جنبه خودنمایى و ظاهرسازى و ریاکارى داشته باشد، معرّفى مى کند آن گاه از آن فراتر رفته و آن را به درون جسم مى کشاند که از لباس زیرین هم پایین تر است و باز از آن فراتر مى رود و جایگاه آن را قلب انسان معرفى مى کند.
توجه داشته باشید که «بین اضلاع» مفهوم دقیقش «میان دنده ها» ست و از آنجا که قلب در درون سینه قرار دارد و دنده ها از هر طرف آن را احاطه کرده، اشاره لطیفى به قلب است.
البتّه باید توجه داشت که قلب، مرکز ادراکات نیست; ولى رابطه نزدیکى با مغز و روح انسان دارد و هر پدیده اى که در روح ظاهر مى شود نخستین اثرش در قلب نمایان مى گردد.
جمله «أَمِیراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ» اشاره به این است که حاکمیت فرمان خدا باید در تمام مسائل زندگى اعم از فردى و اجتماعى و سیاسى جارى باشد.
جمله هاى «وَ مَنْهَلاً لِحِینِ وُرُودِکُمْ...» اشاره به آثار مثبت و برکات فراوان اطاعت خدا در زندگى مادى و معنوى انسانهاست روح را سیراب مى کند و انسان ها را به اهداف والاى خود مى رساند، در مقابل مشکلات از او دفاع مى کند و در عالم برزخ و قبر و روز قیامت مایه آرامش است. سپس حضرت در ادامه به ذکر علّت لزوم اطاعت پروردگار پرداخته، مى فرماید: «زیرا اطاعت خداوند وسیله حفظ از حوادث مرگبارى است که اطراف انسان را فرا گرفته و وحشت هایى که (هر لحظه) انتظار آن مى رود، و (نیز) حفظ از حرارت آتش هاى برافروخته (جهان دیگر) است»; (فَإِنَّ طَاعَةَ اللّهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُکْتَنِفَة، وَ مَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَة، وَ أُوَارِ(8) نِیرَان مُوقَدَة).
در واقع جمله اوّل و دوم اشاره به برکات اطاعت خداوند در دنیا و جمله سوم اشاره به آثار آن در آخرت است; در دنیا انسان را از خطرات موجود و خطرات آینده حفظ مى کند و در آخرت از آتش سوزان دوزخ.
بعضى از شارحان نهج البلاغه این خطرات را اشاره به مفاسد اخلاقى و درونى دانسته اند که هلاکتهاى ناشى از آن همان دور ماندن از هدایت هاى الهى است در حالى که این خطرات مى تواند شامل خطرات مادّى هم بشود، زیرا اطاعت الهى، جامعه بشرى را در امنیّت فرو مى برد، برکات آسمان و زمین را شامل حال آنها مى کند و مرگ و میرها را تقلیل مى دهد، همان گونه که در آیات سوره نوح به آن اشاره شده است: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً * یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُمْ مِّدْرَاراً * وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَال وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَّکُمْ جَنَّات وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَاراً).(9)
آن گاه بار دیگر امام به مسئله تقوا و پرهیزگارى و آثار آن باز مى گردد، زیرا طاعت پروردگار و تقوا لازم و ملزوم یکدیگرند; تقواى درونى سبب طاعت مى شود، همان گونه که طاعت عامل پرورش تقوا در درون مى گردد. امام(علیه السلام) در اینجا به هشت قسمت از آثار تقوا، ضمن جمله هایى کوتاه و پرمعنا اشاره مى کند و مى فرماید : «هر کس دست به دامن تقوا زند شدائد و سختیها پس از نزدیکى، از وى دور مى گردد، تلخیهاى حوادث ناراحت کننده به شیرینى مبدّل مى شود، امواج متراکم ناراحتى از او دور و مشکلات پى در پى و خسته کننده، آسان مى گردد و مجد و عظمت از دست رفته، همچون بارانهاى پرپشت بر او فرو مى بارد و رحمت قطع شده الهى به سوى او باز مى گردد. نعمتهایى که فرو نشسته بود به جوشش در مى آید و برکتهاى کم شده به فراوانى بر او ریزش مى کند»; (فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ(10) عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا، وَ احْلَوْلَتْ(11) لَهُ الاُْمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِها، وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الاَْمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاکُمِهَا، وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ اِنْصَابِهَا(12)، وَ هَطَلَتْ(13) عَلَیْهِ الْکَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا(14)، وَ تَحَدَّبَتْ(15) عَلَیْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا، وَ تَفَجَّرَتْ عَلَیْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا(16)، وَ وَبَلَتْ(17) عَلَیْهِ الْبَرَکَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا(18)).
از مجموعه این آثار هشت گانه اى که امام براى تقوا بیان فرمود، به خوبى ارزش تقوا در صحنه زندگى مادى و معنوى بشر آشکار مى شود. آرى! در سایه تقوا بلاها برطرف مى گردد و فیض رحمت الهى بر پرهیزگاران و جوامع پرهیزگار مى بارد، فساد و تباهى رخت بر مى بندد، آرامش و امنیت و نعمت و برکت، شامل حال آنها مى شود. قرآن مجید مى گوید: «(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِّنَ السَّمَآءِ وَالاَْرْضِ); اگر مردمى که در شهرها و آبادى ها زندگى مى کنند ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند، درهاى برکات آسمان و زمین را بر آنها مى گشودیم».(19) و نیز مى فرماید: «(وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ); آن کس که تقوا پیشه کند خداوند راه نجات از مشکلات را به روى او مى گشاید و از آنجا که انتظار آن ندارد، به او روزى مى دهد».(20)
رابطه تقوا با این امور تنها رابطه اى معنوى نیست. از نظر تحلیل هاى عقلى نیز همین گونه است.
جوامعى را مى شناسیم که بر اثر رعایت تقوا و اعتماد به یکدیگر توانستند با همکارى یکدیگر مشکلات عظیم را حل کنند و اختلافات و منازعات و پرونده هاى جزایى و کیفرى در آنها به حداقل رسیده است.
جالب است که در ماه مبارک رمضان که روزه داران به مقتضاى (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)(21) از تقواى بیشترى برخوردار مى شوند، آمار جرائم و جنایات به شدت کاهش مى یابد و به هنگامى که مردم به سفرهاى معنوى، همچون زیارت خانه خدا مى روند مشکلات اجتماعى ناشى از مشکلات اخلاقى به سرعت فروکش مى کند، زیرا تقوا عامل بازدارنده اى در برابر تمام این مشکلات است.
در یک جامعه با تقوا بدهکاران به دنبال طلبکاران مى گردند و اغنیا به سراغ نیازمندان مى روند; افرادى که سنگینى حقوق دیگران را بر دوش خود احساس مى کنند راه نجات از آن را جستجو مى کنند و به این ترتیب رابطه تقوا و فرونشستن مشکلات و فزونى برکات هم تفسیر معنوى دارد و هم تفسیر مادّى.
سپس امام(علیه السلام) در پایان این بخش از خطبه بار دیگر به مسئله تقوا باز مى گردد و بر آن چیزى که این بخش با آن آغاز شده بود بار دیگر تأکید مى ورزد و مى فرماید : «حال که چنین است (و تقوا و اطاعت پروردگار این همه برکات بى مانند و گسترده دارد) تقواى خداوند پیشه کنید، همان خداوندى که با پند و اندرزش به شما سود بخشیده و به وسیله رسالتش شما را اندرز داده و با نعمتش بر شما منّت نهاده است»; (فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی نَفَعَکُمْ بِمَوْعِظَتِهِ، وَ وَعَظَکُمْ، بِرِسالَتِهِ، وَ امْتَنَّ عَلَیْکُمْ بِنِعْمَتِهِ).
این اوصاف سه گانه اى را که امام براى خداوند ذکر کرده، همگى انگیزه هایى است براى پیمودن طریق تقوا، زیرا شامل تمام نعمت هاى مادى و معنوى مى شود، مواعظ الهى آن هم مواعظى که از طریق رسالت انبیا مخصوصاً پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به صورت گسترده در اختیار تمام اهل ایمان گذارده، و انواع نعمتهاى مادى و معنوى دیگر که به انسانها بخشیده و در سایه آن مى توان به اوج قلّه عبودیت و تقوا و کمال معنوى و مادّى رسید، سبب مى شود که حسّ شکرگزارى در برابر بخشنده این نعمتها در انسان تحریک گردد و او را به سوى تقوا و اطاعت پروردگار ببرد.
در آخرین جمله مى فرماید: «اکنون که چنین است خود را براى پرستش او آماده کنید و با انجام وظایف، حق طاعتش را بجا آورید»; (فَعَبِّدُوا أَنْفُسَکُمْ لِعِبَادَتِهِ، وَاخْرُجُوا إِلَیْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ).
«عبّدوا» گرچه از ریشه عبادت اخذ شده; ولى در این گونه موارد به معناى مهیّا ساختن و تسلیم نمودن است و همان گونه که گفته مى شود «عبّد الطریق» یعنى جاده را آماده ساخت.
روشن است که آماده ساختن خویشتن براى بندگى خدا مقدمه اى است براى اداى حق اطاعت و این آمادگى از طریق ایمان و معارف الهى و خودسازى و تهذیب نفس و آگاهى بر اسرار عبادات میسّر خواهد شد.
***
پی نوشت:
1. «مفزع» از ريشه «فزع» به معناى ترس و وحشت گرفته شده و اين واژه (مفزع) به معناى پناهگاه به کار مى رود، زيرا انسان به هنگام ترس و وحشت به آنجا پناه مى برد.
2. يونس، آيه 107 .
3. نحل، آيه 53 .
4. نمل، آيه 89 .
5. «منهل» به معناى محلّى است که از آنجا در کنار آب قرار مى گيرند و در فارسى به آن آبشخور گفته مى شود و از ريشه «نهل» بر وزن «محل» به معناى ابتداى نوشيدن آب است.
6. «ورود» در اصل به معناى رفتن در کنار آب است. سپس معناى وسيعى پيدا کرده و به داخل شدن در هر چيزى اطلاق مى شود.
7. «درک» بر وزن «نمک» به معناى رسيدن و دريافتن است و تدارک به جبران کردن چيزى اطلاق مى شود.
8. «أوار» بر وزن «غبار» به معناى حرارت آتش و آفتاب است و گاهى به تشنگى حاصل از آن نيز اطلاق مى شود.
9. نوح، آيات 10-12 .
10. «عزبت» از ريشه «عزوب» بر وزن «غروب» در اصل به معناى دور شدن از خانواده براى يافتن مرتع جهت چهارپايان است. سپس به هر نوع دور شدن و پنهان گشتن اطلاق شده است. به مردان و زنانى که از همسران خود دورمانده، يا اصلا همسرى انتخاب نکرده اند «عزب» بر وزن «عَرَب» گفته مى شود.
11. «احلولت» در اصل از «حلو» بر وزن «حکم» به معناى شيرينى است و «احلولت» که از باب مزيد فيه است، معناى کثرت و فزونى را پيدا کرده است، بنابراين «احلول» يعنى بسيار شيرين شد; مانند «اعشوشب» که به معناى پر گياه شدن است.
12. «انصاب» مصدر باب افعال به معناى خسته کردن است و از ريشه «نصب» بر وزن «نَسَب» به معناى خسته شدن گرفته شده است.
13. «هطل» يعنى ريزش پى در پى باران.
14. «قحوط» به معناى قحطى است.
15. «تحدبت» از ريشه «حدب» بر وزن «ادب» در اصل به معناى بلنديهايى است که ميان پستيها قرار گيرد و به برآمدگى پشت انسان نيز «حدب» گفته مى شود و هنگامى که چيزى احاطه بر چيز ديگر کند اين واژه در آنجا نيز به کار مى رود و در خطبه بالا به همين معناست.
16. «نضوب» در اصل به معناى فروکش کردن آب در زمين است. سپس به از بين رفتن هر چيزى اطلاق شده است.
17. «وبلت» از ريشه «وبل» بر وزن «جبل» به معناى باران شديد و دانه درشت گرفته شده است و در اينجا به معناى ريزش فراوان برکات الهى است.
18. «ارذاذ» به معناى باريدن خفيف باران است (نم نم باريدن).
19. اعراف، آيه 96 .
20. طلاق، آيه 2 و 3 .
21. بقره، آيه 183 .