و من كتاب له (علیه السلام) إلى كميل بن زياد النخعي و هو عامله على هيت، ينكر عليه تركَه دفع مَن يَجتاز به مِن جَيش العدو طالباً الغارَة:أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ؛ وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِي وَلَّيْنَاكَ لَيْسَ [لَهَا] بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لَا يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ؛ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ وَ لَا مَهِيبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لَا كَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْكَةً، وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ.
رَأىٌ مُتَبَّرٌ: رأى و نظر فاسد و هلاك كننده.قِرْقِيسِيَا: نام شهرى بر ساحل فرات.الْمَسَالِح: جمع «مسلحة»، پستهاى نگهبانى در مرزها.شَعاعٌ: متفرق.الْمَنْكِب: محل اتصال شانه و بازو.شَدِيدُ الْمَنْكِب: كنايه از قدرت و توانمندى است.الثُغْرَة: محل نفوذ دشمن، جائى كه دشمن از آن داخل ميشود، مرز.مُغْنٍ: بى نياز كننده.
مُتَبَّر: هلاك شدهتَعاطِى: مباشرت نمودن، متصدى شدنشَعَاع: متفرق و پراكندهمَنكِب: شانه انسانسادّ: محكم كنند و نگهدارندهكاسِر: شكننده
نامه اى از آن حضرت (ع) به كميل بن زياد نخعى كه عامل او بر هيت بود. او را به سبب منع نكردن لشكر دشمن كه از سرزمين او گذشته و به غارت مسلمانان رفته، سرزنش مى كند:اما بعد. كسى كه كارى را كه بر عهده او گذاشته اند تباه سازد و به كارى كه انجام دادنش بر عهده ديگران است، بپردازد، ناتوان مردى است با انديشه اى ناقص. تاخت و تاز كردنت بر قرقيسيا و رها كردن مرزهايى كه تو را به حفظ آنها فرمان داده ايم، به گونه اى كه كس آنها را پاس ندارد و لشكر دشمن را از آن منع نكند، نشان نارسايى انديشه توست.تو به مثابه پلى شده اى كه هر كس از دشمنانت بخواهد بر دوستانت تاخت آورد، از آن پل مى گذرد. چگونه است كه تو را توان هيچ كارى نيست و كس را از مهابت تو بيمى به دل نيست. مرزى را نتوانى بست و بر شوكت دشمن شكست نتوانى آورد. نه نياز مردم شهر را بر مى آورى و نه فرمانده خود را خشنود توانى ساخت. والسلام.
از نامه هاى آن حضرت است به كميل به زياد نخعى، به وقتى كه عامل او در هيت بود، او را به علت واگذاشتن دشمن كه از منطقه او گذشته و براى تاراج مسلمانان رفته اند توبيخ مى كند:اما بعد، ضايع نمودن آدمى آنچه را بر عهده اش نهاده اند، و بر دوش كشيدن زحمت كارى كه به ديگرى واگذار شده، ناتوانى آشكار، و نظريه اى هلاك كننده است. تاخت و تازت به اهل قرقيسيا، و واگذارى مرزهايى كه تو را بر آنها حكومت داده ايم و كسى نيست كه آنها را حفظ كند و سپاه دشمن را از آنها برگرداند فكرى است نادرست.براى دشمنانت كه خواهان غارت دوستانت بودند پل شده اى، نه تو را بازوى توانايى است، و نه دشمن را از ناحيه تو ترسى، نه مرزى را بستى و نه شوكت دشمن را شكستى، و نه حاكمى بودى كه به درد اهل شهرش بخورد، و نه مى توانى از امير خود كارى را كفايت كنى. و السلام.
(نامه به كميل بن زياد نخعى(1)، فرماندار «هيت»(2) و نكوهش او در ترك مقابله با لشكريان مهاجم شام كه در سال 38 هجرى نوشته شد).نكوهش از فرمانده شكست خورده:پس از ياد خدا و درود، سستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست، و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است.اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا»(3) در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه اى باطل است.تو در آنجا پلى شده اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند، و نه هيبتى دارى كه از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى توانى حفظ كنى، و نه شوكت دشمن را مى توانى در هم بشكنى، نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى كنى، و نه امام خود را راضى نگه مى دارى.__________________________________________(1). كميل بن زياد از ياران برگزيده امام على عليه السّلام و از بزرگان تابعين بود، و در خلوت امام راه داشت كه در سال 82 هجرى به دستور حجّاج بن يوسف ثقفى شهيد شد و از عبرتهاى تاريخ آن است كه برادر او حارث بن زياد شخصى آلوده و سفّاك بود كه دو فرزندان مسلم را در كوفه سر بريد. (2). يكى از شهرهاى مرزى بين عراق و شام در كنار فرات كه امروزه جزء ايالت زمادى است كه كاروانها از آنجا به حلب مى رفتند. (3). قرقيسا: شهرى است در منطقه بين النهرين در انتهاى نهر خابور و فرات سر راه بازرگانى عراق و شام.
و از نامه آن حضرت است به كميل، پسر زياد نخعى هنگامى كه از جانب او عامل هيت بود. امام بر او خرده مى گيرد كه چرا سپاهيان دشمن را كه از حوزه مأموريت او گذشته و براى غارت مسلمانان رفته اند واگذارده و از سرزمين خود نرانده است:اما بعد، واگذاردن آدمى آنچه را بر عهده دارد و عهده دار شدن وى كارى را كه ديگرى بايد گزارد، ناتوانيى است آشكار و انديشه اى تباه و نابكار. دليرى تو در غارت مردم قرقيسيا و رها كردن مرزهايى كه تو را بر آن گمارده ايم، و كسى در آنجا نيست كه آن را بپايد، و سپاه دشمن را از آن دور نمايد، رأيى خطاست و انديشه اى نارسا.تو پلى شده اى تا از دشمنانت هر كه خواهد از آن بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتى دارى كه با تو بستيزند، نه از تو ترسند و از پيشت گريزند. نه مرزى را توانى بست، نه شوكت دشمن را توانى شكست. نه نياز مردم شهر را بر آوردن توانى، و نه توانى امير خود را راضى گردانى.
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به كميل ابن زياد نخعىّ (از خواصّ اصحاب و شيعيان امام عليه السّلام) كه از جانب آن بزرگوار حكمران هيت (شهرى در كنار فرات) بود (در آن) او را براى ترك جلوگيرى از سپاه دشمن كه براى تاخت و تاراج (شهرها) از شهر او گذشتند سرزنش مى نمايد (كه چرا در چنان هنگامى شهر خود را رها كرده به جلوگيرى دشمن ديگر رفته است):(1) پس از حمد خداى تعالى و درود بر پيغمبر اكرم، از دست دادن شخص چيزى را كه بر آن گماشته شده و باو سپرده اند و رنج بردن در كارى كه آنرا باو نگماشته و بديگرى واگزارده اند ناتوانى آشكار و انديشه ايست كه دارنده اش را به تباهى مى كشد (چون منشأ آن كم خردى است)(2) و تاخت و تاراج تو باهل قرقيسيا (شهرى در كنار فرات) و رها كردنت سر حدّها و مرزهايى كه بر آنها والى و زمامدارت گردانيديم در صورتيكه آن سر حدّها را كسى نيست كه حمايت و نگهدارى نمايد و سپاه (دشمن) را از آنها برگرداند، انديشه پراكنده ايست، پس (اين كار تو چنان است كه) پل گشته اى براى (گذشتن) دشمنانت كه خواهان تاخت و تاراج دوستانت بودند، در حاليكه دوش استوار (توانائى) نداشتى و از تو خوف و ترسى نبود (تا دشمنانت بجاى خود نشينند) و نه رخنه (راه دشمن) را بستى، و نه استوارى و توانائى دشمن را شكستى و برهم زدى، و نه كسى بودى كه اهل شهرش را (از جلوگيرى دشمن) بى نياز گرداند، و نه از جانب امير و فرمانده خود كارى انجام دهد (بنا بر اين همچون تويى بكار حكمرانى نمى آيد) و درود بر شايسته آن.
اما (بعد از حمد و ثناى الهى) تضييع انسان چيزى را که بر عهده او واگذار شده و اصرار بر انجام آنچه وظيفه او نيست يک ناتوانى آشکار و فکر باطل و هلاک کننده است. مشغول شدن تو به حمله به اهل قرقيسيا و رها ساختن پادگان هايى که حفظش را بر عهده تو واگذار کرده ايم ـ در حالى که هيچ کس از آن دفاع نمى کرد و لشکر دشمن را از آن دور نمى ساخت ـ يک فکر نادرست و پراکنده و بيهوده است. (بدان) تو در حقيقت پلى شده اى براى دشمنانى که مى خواستند بر دوستانت حمله کنند. تو نه بازوى توانايى نشان دادى و نه هيبت و ابّهتى در دل دشمن ايجاد کردى; نه مرزى را حفظ نمودى و نه شوکت دشمنى را در هم شکستى; نه اهل شهر و ديارت را حمايت کردى و نه امير و پيشوايت را (از دخالت مستقيم در منطقه) بى نياز ساختى.
إلى کُمَیْلِ بْنِ زِیادِ النَّخَعی وَهُوَ عامِلُهُ عَلى هِیت، یُنْکِرُ عَلَیْهِ تَرْکَهُ دَفْعَ مَنْ یَجْتازُ بِهِ مِنْ جِیْشِ الْعَدُوِّ طالِباً الْغارَةَ.از نامه هاى امام(علیه السلام) به کمیل بن زیاد نخعى فرماندار منطقه «هیت» (از آبادى هاى کشور عراق) است امام(علیه السلام) او را در این نامه سرزنش مى کند که چرا از لشکریان دشمن که از آن منطقه براى غارت عبور کرده اند جلوگیرى نکرده است.(1)
نامه در یک نگاه:این نامه همان گونه که از عنوانش پیداست نامه عتاب آمیزى است که امام(علیه السلام) به کمیل بن زیاد که فرماندار منطقه آبادى در اطراف بغداد و در نزدیکى شهر انبار بود مرقوم داشت، زیرا او مرتکب یک خطاى نظامى شده بود و مناطق حساس تحت نفوذ خود را رها کرده و به سراغ مناطق دیگرى رفته بود و همین امر سبب شد که غارتگران لشکر شام و معاویه ضربه سنگینى بر مردم منطقه وارد سازند. ماجرا به گونه اى که «ابن اثیر» مورخ معروف در کتاب «کامل» نوشته است چنین بود:در سال 39 هجرت، معاویه، سفیان بن عوف را با شش هزار مرد جنگى به مرزهاى عراق فرستاد و دستور داد به سراغ منطقه «هیت» بیاید و آنجا را از مناطق دیگر جدا سازد سپس به سراغ شهر «انبار» و بعد «مدائن» برود و ضرباتى بر مردم آنجا وارد سازد (و گروهى از اهل آنجا را به قتل برساند و خون هاى بى گناهان را بریزد). سفیان هنگامى که به «هیت» آمد کسى را ندید که از آنجا دفاع کند. به «انبار» آمد که در آنجا یکى از پادگان هاى على(علیه السلام) براى حفظ مرزها مستقر بود و پانصد نفر از آن نگهدارى مى کردند در حالى که بیشتر آن جمعیت پراکنده شده بودند و سبب پراکندگى آنها این بود که به «کمیل بن زیاد» خبر رسید گروهى از اهل «قرقیسا»; (یکى از شهرهاى شام نزدیک مرزهاى عراق که مرکز تجارى مهمى میان عراق و شام محسوب مى شد) مى خواهند به «هیت» حمله کنند او بدون کسب اجازه از امیرمؤمنان على(علیه السلام) به سوى «قرقیسا» رفت و «هیت» را خالى گذارد و همراهان سفیان آمدند و جنایات زیادى در آنجا مرتکب شدند; اموال زیادى را از انبار غارت کردند و به سوى معاویه برگشتند.به محض اینکه این خبر به على(علیه السلام) رسید، گروهى از سپاهیان خود را به تعقیب آنها فرستاد; ولى آنها منطقه را ترک کرده بودند. امام(علیه السلام) کمیل را سرزنش کرد و نامه مورد بحث را براى وى مرقوم داشت.***يکى از کارهاى زشت و وحشتناک معاويه اين بود که براى تضعيف روحيه مردم عراق گروهى از سپاهيان غارتگر خود را مى فرستاد تا در مرزهاى عراق نفوذ کنند و گروهى از مردم بيگناه را در آبادى ها و شهرک هاى نزديک به مرز به قتل برسانند و اموالشان را غارت کنند و اين کار را به طور مکرر انجام مى داد. از جمله اين موارد، حمله سپاه او به شهر «هيت» محل فرماندارى «کميل بن زياد» بود.ماجرا از اين قرار بود که کميل به گمان خود، براى مقابله به مثل کردن، سپاهى را که در اختيار داشته به سوى «قرقيسيا» که از شهرهاى مرزى شام بود فرستاد و محل فرماندهى خود را که «هيت» و اطراف آن بود خالى کرد. معاويه با خبر شد و گروهى از لشکر خود را به آنجا فرستاد و منشأ مفاسدى شد.امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه کميل بن زياد را مورد عتاب و سرزنش قرار داد که چرا مرتکب اين کار خلاف شده و محلى را که بايد از آن پاسدارى کند رها کرده و محلى را که مربوط به او نيست بدون کسب اجازه از امام مورد حمله قرار داده است و نکاتى را به او گوشزد مى کند که مى تواند سرمشقى براى همه سربازان و افسران اسلام باشد.در آغاز نامه مى فرمايد: «اما (بعد از حمد و ثناى الهى) تضييع انسان چيزى را که بر عهده او واگذار شده و اصرار بر انجام آنچه وظيفه او نيست يک ناتوانى آشکار و فکر باطل و هلاک کننده است»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ، وَتَکَلُّفَهُ مَا کُفِيَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ(2)).منظور از «ما وُلِّىَ» منطقه «هيت» و منظور از «ما کُفِىَ» «قرقيسيا» و امثال آن است. اين کار درست به اين مى ماند که سيلابى حرکت کرده، انسان خانه خود را که در معرض سيلاب است رها کند و در فکر اين باشد که سيلاب را به خانه دشمن هدايت نمايد.حضرت در ادامه مى افزايد: «مشغول شدن تو به حمله به اهل قرقيسيا و رها ساختن پادگان هايى که حفظش را بر عهده تو واگذار کرده ايم ـ در حالى که هيچ کس از آن دفاع نمى کرد و لشکر دشمن را از آن دور نمى ساخت ـ يک فکر نادرست و پراکنده و بيهوده است»; (وَإِنَّ تَعَاطِيَکَ(3) الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا، وَتَعْطِيلَکَ مَسَالِحَکَ(4) الَّتِي وَلَّيْنَاکَ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا، وَلاَ يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ(5)).سپس امام در ادامه اين سخن مفاسد کارى را که او انجام داده برايش بر مى شمارد و مشکلات حاصل شده را با شش جمله بيان مى کند:نخست مى فرمايد: «بدان تو در حقيقت پلى شده اى براى دشمنانى که مى خواستند بر دوستانت حمله کنند»; (فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِيَائِکَ).تعبير به «جسر» (پل) اشاره به اين است که تو زمينه نفوذ آنها را در منطقه تحت فرمانت بدون توجّه و بر اثر اشتباه در محاسبه فراهم ساختى; منطقه را خالى کردى و به سراغ جاى ديگرى رفتى که از حوزه مأموريت تو خارج بود.سپس مى فرمايد: «تو نه بازوى توانايى نشان دادى و نه هيبت و ابّهتى در دل دشمن ايجاد کردى; نه مرزى را حفظ نمودى و نه شوکت دشمن را در هم شکستى; نه اهل شهر و ديارت را حمايت کردى و نه امير و پيشوايت را (از دخالت مستقيم در منطقه) بى نياز ساختى»; (غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْکِبِ(6)، وَلاَ مَهِيبِ الْجَانِبِ، وَلاَ سَادّ ثُغْرَةً(7)، وَلاَ کَاسِر لِعَدُوّ شَوْکَةً، وَلاَ مُغْن عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ، وَلاَ مُجْز عَنْ أَمِيرِهِ).بعيد به نظر نمى رسد که ماجراى کار «کميل بن زياد» در اين حادثه، از جانب عوامل نفوذى معاويه در تشکيلات او صورت گرفته باشد; بدين نحو که او را تشويق کردند که براى ايجاد وحشت در دل شاميان و حاميان معاويه به قرقيسيا حمله کند و در نتيجه منطقه تحت فرمان او خالى بماند و داستان را به معاويه خبر دهند تا به آنجا لشکرکشى کند و بى گناهان را کشته و اموالى را غارت نمايد، منطقه را ناامن و مردم را وحشت زده سازد.امام(عليه السلام) در واقع با اين چند جمله مى خواهد صفات لازم را براى يک حکمران و فرمانده خوب بيان کند و بگويد: وى بايد در برابر دشمنان بازويى توانا داشته باشد و هيبتش در دل دشمن وحشت ايجاد کند; از مرزها به خوبى دفاع کرده، شوکت دشمن را در هم بشکند و منطقه تحت نظارت خود را کاملا حفاظت کند و به گونه اى عمل نمايد که امير و زمامدار خود را مجبور به دخالت مستقيم در منطقه ننمايد و اضافه بر اينها از کارهايى که به طور مستقيم و يا غير مستقيم به سود دشمن است و او را در شيطنت خود يارى مى کند جدّاً بپرهيزد.البته کميل همواره چنين ضعفى از خود نشان نمى داد و گرنه امام هرگز او را براى چنين منصبى انتخاب نمى کرد، بلکه در اين واقعه يا بر اثر اشتباه در محاسبه و يا به واسطه عوامل نفوذى، گرفتار چنين خطايى شد. ساير مقاطع زندگى اين مرد بزرگ مخصوصاً شجاعت و استوارى و صلابتى که در برابر حجاج خونخوار نشان داد و بعداً به آن اشاره خواهيم کرد شاهد اين مدعاست. از اينجا روشن مى شود که شارحانى که جمله هاى فوق را به صورت يک حالت و عادت مستمر براى کميل تفسير کرده اند راه صحيحى نپيموده اند.*****نکته:کميل بن زياد کيست؟کميل بن زياد نخعى از ياران نزديک اميرمؤمنان على(عليه السلام) است و دعاى بسيار پر محتوايى که اميرمؤمنان در اختيار او گذارد تا به وسيله او به شيعيانيش برسد دلالت بر فضل او دارد.افزون بر اين مطابق نامه محل بحث، امام او را نماينده خود براى حکمرانى در منطقه «هيت»; (منطقه اى در شمال بغداد) برگزيد و اختيار جان و مال مردم در آن نقطه حساس را به دست وى سپرد.سخنانى نيز، امام(عليه السلام) در ضمن کلمات قصار (کلمه 147) خطاب به او فرمود که مطالب بسيار بالا و عميقى دارد و حاکى از عنايت خاص امام به اوست، به ويژه اينکه براى بيان اين گونه سخنان اسرارگونه او را با خود به بيرون شهر برد سپس آهى کشيد و خطاب به او فرمود: «يَا کُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ».از سويى ديگر مطابق نقل تنقيح المقال اميرمؤمنان على(عليه السلام) روزى به کاتب خود ابن ابى رافع فرمود: ده نفر از افراد مورد وثوق من را حاضر کن. ابن ابى رافع عرض کرد: اى اميرمؤمنان نام آنها را ببر. امام نام جمعى را برد که يکى از آنها کميل بن زياد بود.بنابراين وثاقت کميل چيزى نيست که مخفى باشد، هرچند مع الاسف به گفته تنقيح المقال بعضى از بزرگان همچون مرحوم مجلسى در آن ترديد کرده اند. (اين در حالى است که خود مجلسى روايت مربوط به احضار ده نفر از ثقات را در آغاز جلد سى ام بحارالانوار نقل کرده است). نامه عتاب آميز فوق که از اشتباه کميل در يک مقطع از مديريتش در سرزمين «هيت» حکايت مى کند از مقام و شخصيت او نمى کاهد، زيرا افراد غير معصوم پيوسته در معرض پاره اى از اشتباهات هستند.مرحوم ديلمى نيز در کتاب ارشاد داستانى نقل مى کند که آن نيز حاکى از جلالت مقام کميل است، مى گويد: اميرمؤمنان شبى از مسجد کوفه خارج شده به سوى خانه خود مى رفت، کميل بن زياد از شيعيان خوب و دوستان آن حضرت با او بود... .(8)شيخ مفيد در کتاب اختصاص مى گويد او از پيشگامان مقرب نزد اميرمؤمنان على(عليه السلام) بود.(9)کوتاه سخن اينکه قراين و شواهد فراوانى بر جلالت مقام کميل داريم که کيفيت شهادتش نيز يکى از آن شواهد مهم است.مرحوم مفيد در ارشاد مى گويد: هنگامى که حجاج زمامدار (کوفه) شد به سراغ کميل بن زياد فرستاد و او فرار کرد. حجاج حقوق اقوام و بستگان او را از بيت المال قطع کرد. هنگامى که خبر به کميل رسيد گفت: من پيرمردى هستم که عمرم رو به پايان است سزاوار نيست اقوام و بستگان من از حقشان محروم شوند. از مخفيگاه بيرون آمد و نزد حجاج حاضر شد. حجاج گفت: من دوست داشتم که تو را پيدا کنم (چه بهتر که خودت آمدى)... مى دانم که تو جزو قاتلان عثمان بودى. دستور داد گردنش را زدند. در اين حديث آمده است که اميرمؤمنان على(عليه السلام) پيش از اين به او خبر داده بود که به دست حجاج شهيد مى شود.(10)*****پی نوشت:1. سند نامه: به گفته مصادر نهج البلاغه اين نامه را بلاذرى (از علماى اهل سنّت متوفاى 279) در کتاب انساب الاشراف به صورت مختصرترى از آنچه مرحوم سيّد رضى آورده; نقل کرده است.2. «مُتَبّر» اسم مفعول، از ريشه «تَبار» بر وزن «قرار» به معناى هلاکت گرفته شده، سپس به هر چيز بيهوده و بى اثر اطلاق شده است.3. «تَعاطِى» به معناى سرگرم شدن و مشغول به کارى شدن و يا به سراغ کار مهم و خطرناک و پرزحمتى رفتن است، کارى که در مقابل آن عطا و مزدى قرار داده شده است.4. «مَسالِح» جمع «مَسْلَحة» بر وزن «مقبرة» به محل تجمع نيروها و پادگان نظامى اطلاق مى شود.5. «شَعاع» به معناى شىء پراکنده و متفرق است و «رأى شعاع» يعنى فکر باطل و بيهوده.6. «المَنْکِب» به معناى شانه است که عضوى از اعضاى انسان است.7. «ثغرة» به معناى مرز و مکان هايى است که بيم حمله دشمن به آنجا مى رود.8. بحارالانوار، ج 33، ص 399.9. معجم رجال الحديث، ج 14، ص 128.10. بحارالانوار، ج 42، ص 148.
از جمله نامه هاى امام (ع) به كميل بن زياد نخعى كه از طرف آن بزرگوار كارگزار شهر هيت بود، در سرزنش او به خاطر بازنداشتن سپاه دشمن از تاخت و تاز كه از قلمرو او عبور كرده بودند:شرح عبارت: «امّا بعد... متبّر»،بدان كه در آغاز نامه همان طور كه روش يك گوينده است، به طور اجمال، مى خواهد او را به خاطر انجام كارى و مسامحه اى كه از او سرزده و مهمتر از آن بوده است، سرزنش كند. آنگه هدف خود را از نامه به طور تفصيل بيان كرده است با اين عبارت: «و انّ تعاطيك... شعاع» و آنگهى او را از چنين انديشه اى به دليل پيامدهاى فاسد و نارواييها برحذر داشته است: 1- بودن او به صورت پلى، لفظ: پل را به اعتبار عبور دشمن از قلمرو او به سمت هدفش استعاره آورده است. و بعضى: به جاى جسرا، حسرا روايت كرده اند، آن نيز مجاز است، از آن جهت كه پادگانهاى او از سربازهايى كه دشمن را تعقيب كند، تهى است، پس وى مانند پوشش و لباس جنگ بى فايده است.2- پشت استوارى ندارد، كنايه از اين كه او ناتوان است، و هم چنين هيبتى3- كسى كه گذرگاه مرز را نبسته.4- شكوه دشمن را درهم نشكسته.5- مردم شهرش را در دفع دشمنانشان بى نياز نكرده (اسباب دفاع از مردم را فراهم نساخته).6- و از جانب فرمانده خود كارى را انجام نداده.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 353
المختار الستون و من كتاب له عليه السلام الى كميل بن زياد النخعي، و هو عامله على هيت: ينكر عليه تركه دفع من يجتاز به من جيش العدو طالبا الغارة:أمّا بعد، فإنّ تضييع المرء ما ولّى، و تكلّفه ما كفى، لعجز حاضر، و رأى متبّر، و إنّ تعاطيك الغارة على أهل قرقيسا، و تعطيلك مسالحك الّتي ولّيناك ليس بها [لها] من يمنعها و لا يردّ الجيش عنها، لرأى شعاع، فقد سرت جسرا لمن أراد الغارة من أعدائك على أوليائك غير شديد المنكب، و لا مهيب الجانب، و لا سادّ ثغرة، و لا كاسر لعدوّ شوكة، و لا مغن عن أهل مصره، و لا مجز عن أميره، و السّلام. (70735- 70660)اللغة:(المتبّر): الهالك و الفاسد، قال تعالى: «إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ. 139- الاعراف»، (التعاطي): تفاعل من العطاء يفيد معنى التناول، (قرقيسا): من القرى الّتي على الفرات ملحقة بالشام في ذلك الزمان، (المسالح) جمع مسلحة: الموضع الّذي يقام فيه طائفة من الجند لحمايتها، (شعاع): المتفرّق المبعثر، (الثغرة): الثلمة، (مجز): كاف و مغن و أصله مجزئ فخفّفت الهمزة فصار مجزي و اعلّ إعلال الناقص فصار مجز.المعنى:قال الوحيد البهبهاني في حاشيته على الرجال الكبير: كميل هذا هو المنسوب إليه الدعاء المشهور، قتله الحجّاج و كان أمير المؤمنين عليه السّلام قد أخبره بأنّه سيقتله و هو من أعاظم خواصّه، قال شيخنا البهائي في أربعينه و غيره: و العجب من الوجيزة أنّه قال فيه: م ا و ح فتأمّل، قال جدّى رحمه اللّه: و في النهج ما يدلّ على أنّه كان من ولاته على بعض نواحي العراق.أقول: و مقصوده -رحمه اللّه- هذا الكتاب الّذي كتبه إليه و هو عامل له على هيت.و قال الشارح المعتزلي في «ص 149 ج 17 ط مصر»: هو كميل بن زياد ابن سهيل، و سرد نسبه إلى مالك بن أدد، ثمّ قال: كان من أصحاب علي عليه السّلام و شيعته و خاصّته، قتله الحجّاج على المذهب فيمن قتل من الشيعة، و كان كميل ابن زياد عامل علي عليه السّلام على هيت، و كان ضعيفا يمرّ عليه سرايا معاوية تنهب أطراف
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 354
العراق و لا يردّها، و يحاول أن يجبر ما عنده من الضعف بأن يغير على أطراف أعمال معاوية مثل قرقيسيا و ما يجري مجراها من القرى الّتي على الفرات.أقول: الظاهر أنّ هذا الكتاب التوبيخي الحادّ صدر من ديوان عليّ عليه السّلام إلى كميل بن زياد- عليه الرحمة- بعد إغارة أعوان معاوية على الأنبار و قتل حسّان ابن حسّان البكرى فأصاب لهيب قلبه الشريف كميلا، و الهدف أمران:1- التوصية على عمّاله عليه السّلام خصوصا من كان منهم عاملا في الثغور المتأخمة لعدوّ حيّال كمعاوية على شدّة الانضباط و اليقظة تجاه تنقّلات العدوّ و مهاجمتهم على أعمال ولايتهم و من دونها من الولايات الّتي كانت يحميها عليّ عليه السّلام.2- إشعاره عليه السّلام بأنّ مجاوبة الإغارة بالإغارة في البلاد الاسلاميّة لا يناسب شأن الحكومة العادلة الاسلاميّة لأنّ في كلّ بلد جمع من الأطفال و النساء و الضعفاء و من لا يد له على تغيير المظالم و لا يرضى بها و الإغارة تشمل الحيف على بعض هذه الجماعات الّتي لا يصحّ التعرّض لهم، و ليس من دأبه عليه السّلام الانتقام من الظلم بالظلم بل ردّ الظالم من ظلمه و إلزامه بالعدل مع أنّ أهل قرقيسيا كأهل أنبار رعاياه مسلمهم و ذمّيهم و إن تسلّط عليهم معاوية ظلما و عدوانا.الترجمة:از نامه اى كه بكميل بن زياد نخعي عامل خود در هيت نوشته و مسامحه او را در جلوگيرى از عبور لشكر دشمن بر قلمرو حكمرانى او براى غارت بر قلمرو حكومت علي عليه السّلام و پرداختن بغارت در قلمرو دشمن را بر او زشت شمرده است:أمّا بعد، براستى كه سستي مرد در نگهدارى آنچه بر او حكمفرما شده است و تكلف آنچه از او خواسته نشده و مسئول آن نيست يك ناتوانى روبرو است و يك نظريّه باطل و گسيخته، و راستى كه دست اندازى تو براى چپاول بر مردم شهرستان قرقيسيا و بى سرپرست گذاردن پاسگاه خود كه ما بتو واگذار كرديم در حالى كه نيروى دفاع نداشته و كسى نبوده تا لشكر دشمن را از آن براند و جلوگيرى كند محقّقا رأى بى بنياديست.راستى كه تو پلى شدى براى هر دشمنى كه مى خواهد بر دوستانت چپاول كند و مال آنها را ببرد، نه بازوى نيرومندى براى دفع دشمن دارى و نه از تو حسابى برده مى شود و نه هيبتى در قلمروت دارى و نه رازى را نگه ميدارى و نه شوكت دشمن را مى شكنى، و نه از مردم شهر خود دفاع مى كنى و نه از فرمانده و پيشواى خود كفايت مى نمائى، و السلام.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص145
از نامه آن حضرت به كميل بن زياد نخعى كه از سوى او عامل هيت بود و بر او خرده مى گيرد كه چرا سپاهيان دشمن را كه از منطقه او براى غارت و حمله عبور كرده اند، واگذارده و نرانده است در اين نامه كه چنين آغاز مى شود: «اما بعد، فانّ تضييع المرء ما ولّى و تكلفه ما كفى لعجز حاضر»، «اما بعد، تباه ساختن و رها كردن آدمى آنچه را كه بر عهده او نهاده اند و عهده دار شدن كارى را كه از او بسنده شده است، ناتوانى آشكار است.»، ابن ابى الحديد چنين مى گويد:
كميل بن زياد و نسب او:
كميل بن زياد بن سهيل بن هيثم بن سعد بن مالك بن حارث بن صهبان بن سعد بن مالك بن نخع بن عمرو بن وعلة بن خالد بن مالك بن ادّد، از اصحاب و شيعيان ويژه على عليه السّلام است كه حجاج او را به سبب تشيع همراه ديگر شيعيان كشته است. كميل بن زياد، حاكم منصوب على عليه السّلام بر شهر هيت بود. كميل ضعيف بود و گشتيهاى معاويه را كه بر اطراف عراق هجوم مى آوردند و غارت مى كردند و از كنار منطقه حكومت او مى گذشتند، دفع نمى كرد و براى جبران اين ضعف خود چاره انديشى مى كرد كه بر نواحى مرزى منطقه حكمفرمايى معاويه مانند قرقيسيا و ديگر دهكده هاى كناره فرات حمله برد. على عليه السّلام اين كار او را ناپسند شمرده و فرموده است: يكى از ناتوانى هاى آشكار اين است كه حاكم آنچه را بر عهده اوست، رها كند و آنچه را كه بر عهده او نيست، عهده دار شود.