وَ اعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ؛ [وَ إِنَّكَ] فَإِنَّكَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْرٍ يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ، وَ مَا تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ. وَ احْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَأْيُهُ وَ يُنْكَرُ عَمَلُهُ، فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ. وَ اسْكُنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ. وَ اقْصُرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ، وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ الْأَسْوَاقِ فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ الْفِتَنِ. وَ أَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ، فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّكْرِ. وَ لَا تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلَاةَ إِلَّا فَاصِلًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ.
تَقْدِمَة: بخشش، پيشكش، هديه.يَفِيلُ رَأيُه: رأى او سست و ضعيف مى باشد.الْمَعَارِيض: جمع «معراض» تيرى كه انتهاى آن پر ندارد و دو طرف آن نازك و وسط آن ضخيم است و از طرف عرض به هدف مى خورد.مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ: كسى كه بر او برترى داده شده اى.فَاصِلًا: در اينجا به معنى خارج شونده است.
يَفِيلُ رأيُه: راى او ضعيف و سست مى شودمَقاعِد الأسواق: نشيمنگاههاى بازارهامَعاريض: جمع معرض: محل عارض شدن
بدان كه بهترين مؤمنان كسى است كه جان خود و خويشاوندان و دارايى خود را پيش از ديگران در راه خدا تقديم دارد. زيرا هر خير كه پيشاپيش فرستى، اندوخته شده، براى تو بماند و هر چه واپس نهى، خيرش به ديگرى رسد. بپرهيز از مصاحبت هر كس كه عملش ناپسند باشد، كه هر كس را به دوستش شناسند.در شهرهاى بزرگ سكونت گير كه محل اجتماع مسلمانان است و از جايى كه منزلگاه غفلت و ستم است و طاعت خداوند را ياران اندك است، بپرهيز.انديشه خود منحصر به امورى دار كه به كارت آيد و از نشستن بر سر بازارها حذر كن كه جايگاه شيطان است و محل بروز فتنه هاست. بر كسانى كه تو را بر آنان برترى است، فراوان، نظر كن كه نظر كردن تو سپاسگزارى از نعمت است.در روز جمعه سفر مكن تا در نماز جمعه حاضر آيى، مگر اين كه سفرت در راه خدا باشد يا كارى باشد كه در انجام دادنش ناچار باشى.
آگاه باش بهترين مؤمنين بهترين ايشان است در پيش فرستادن جان و اهل و مالش در راه حق، كه هر آنچه از نيكى پيش فرستى براى تو ذخيره شود، و آنچه را به جاى گذارى خيرش براى غير تو خواهد بود. از همنشينى با كسى كه رأيش سست و كارش زشت است بپرهيز، كه هر دوستى را از دوستش مى شناسند.در شهرهاى بزرگ مسكن گزين كه آنجا مركز اجتماع مسلمين است، از اقامت در مراكز غفلت و ستمكارى و آنجا كه مدد كاران بر طاعت خدا اندكند بپرهيز.انديشه ات را در امورى كه به كارت آيد مشغول دار. از نشستن در گذرگاههاى بازار حذر كن، زيرا آن مراكز محل حضور شيطان و پيش آمدن فتنه هاست. در رابطه با كسى كه تو را بر او برترى داده اند زياد توجه داشته باش، كه اين توجه از جمله راههاى شكرگزارى است.در روز جمعه سفر مكن تا به نماز جمعه حاضر شوى، مگر سفرى كه براى جهاد بروى، يا كارى كه نسبت به آن معذورى.
2. اوصاف مؤمنان:و بدان، بهترين مؤمنان، آن بود كه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پيشاپيش تقديم كند، چه آن را كه پيش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را كه باقى گذارى سودش به ديگران مى رسد. از دوستى با بى خردان و خلافكاران بپرهيز، زيرا هر كس را از آن كه دوست اوست مى شناسند.و در شهرهاى بزرگ سكونت كن زيرا مركز اجتماع مسلمانان است، و از جاهايى كه مردم آن از ياد خدا غافلند، و به يكديگر ستم روا مى دارند، و بر اطاعت از خدا به يكديگر كمك نمى كنند، بپرهيز.در چيزى انديشه كن كه يارى ات دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار، پرهيز كن كه جاى حاضر شدن شيطان، و بر انگيخته شدن فتنه هاست، و به افراد پايين تر از خود توجه داشته باش، كه راه شكر گزارى تو در برترى است.در روز جمعه پيش از نماز مسافرت مكن، جز براى جهاد در راه خدا، و يا كارى كه از انجام آن ناچارى.
و بدان كه بهترين مؤمنان آن بود كه جان و خويشاوند و مال خود را در راه خدا پيشاپيش دهد، چه هر نيكى پيشاپيش فرستى براى تو اندوخته شود و آنچه واگذارى خير آن را ديگرى برد. از همنشينى آن كه رايش سست و كارش ناپسند بود بپرهيز، كه هر كس را از آن كه دوست اوست شناسند.و در شهرهاى بزرگ سكونت كن كه جايگاه فراهم آمدن مسلمانان است، و بپرهيز از جايهايى كه در آن از -ياد خدا- غافلند و آنجا كه به يكديگر ستم مى رانند، و بر طاعت خدا كمتر ياران اند.و تنها در چيزى بينديش كه تو را بايد و به كارت آيد. مبادا بر سر بازارها بنشينى كه جاى حاضر شدن شيطان است و نمايشگاه فتنه و طغيان. و بدان كس كه از او برترى، فراوان بنگر تا بدين نگريستن سپاس نعمت دارى و شكر آن بگذارى، و در روز جمعه سفر مكن تا نماز جمعه را بگزارى، مگر سفرى بود كه در آن روى به خدا دارى يا از آن ناچارى.
قسمت دوم نامه:(5) و بدان نيكوترين مؤمنين بهترين ايشان است از جهت بخشش نمودن از خود و بستگان و دارائيش (كسيكه خود اطاعت و بندگى كند، و بستگانش را براه راست راهنمايد، و از دارائيش به درويشان و مستمندان بدهد) و بدان نيكوئى (انفاق و بخشش در راه خدا) را كه تو از پيش مى فرستى براى تو اندوخته مى ماند (روز رستخيز پاداش آنرا مى يابى) و آنچه را كه بجا مى گذارى نيكوئى آن براى ديگرى است (سودش را وارث مى برد) و بپرهيز از معاشرت و يار شدن با كسيكه داراى رأى و انديشه سست و كردار ناپسند است، زيرا شخص با يارش همخو ميشود (پس او را بيارش مانند مى نمايند)(6) و در شهرهاى بزرگ ساكن شو، زيرا مسلمانان در آنها گرد هم هستند (كه از ايشان مى توان علوم و معارف و راه سعادت و نيكبختى آموخت) و بپرهيز از جاهايى كه سبب غفلت و فراموشى (از ياد خدا) و ستم نمودن (به نيكان) و كمى همراهان بر طاعت و بندگى خدا است (مانند بلاد كفر و ده ها) و انديشه ات را بآنچه بكارت آيد وادار (در كارهاى بيهوده صرف مكن) و بپرهيز از نشستن سر گذر بازارها زيرا آنجا جاهاى شيطان و پيشآمد فتنه و تباهكارى است (غالبا مردم در اين جاها به امور دنيا و كارهاى خلاف دين مشغولند، پس تا مى توان بايد از آن دور شد) و در باره كسيكه (زير دست است و) تو بر او افزونى دارى (خداوند ترا برتر از او گردانيده) بسيار بينديش، زيرا انديشه تو در باره او از جمله راههاى سپاسگزارى است (با اين انديشه چنان است كه شكر و سپاس نعمت هايى كه خدا بتو عطا فرموده بجا آورده اى)(7) و در روز جمعه سفر مكن تا اينكه به نماز حاضر شوى مگر آنكه در راه خدا بروى (براى جهاد با دشمنان دين) يا در كارى كه عذر داشته باشى (كه نتوانى تا هنگام نماز بمانى).
بدان برترين مؤمنان کسانى هستند که خود و خانواده و اموالشان را تقديم (به پروردگار و جلب رضاى او) مى کنند (آنها از همه در اين راه پيشگام ترند) هرچه از کارهاى خير را از پيش بفرستى براى تو ذخيره خواهد شد و آنچه (از مال و ثروت) باقى بگذارى خيرش براى ديگران خواهد بود (و حسابش بر تو) از همنشينى با کسى که فکرش ضعيف و عملش زشت است بپرهيز، زيرا معيار سنجش شخصيت هر کس، يارانش هستند. در شهرهاى بزرگ مسکن گزين، زيرا آنجا مرکز اجتماع مسلمانان است و از اماکن غفلت زا و خشونت و جاهايى که ياران مطيع خدا در آن کم اند بپرهيز و فکرت را به چيزى مشغول دار که به تو مربوط است. از نشستن در دکه هاى بازارها اجتناب کن چون آنجا محل حضور شيطان و معرض فتنه هاست. بيشتر به افراد پايين تر از خود نگاه کن، زيرا اين کار درهاى شکر را بر روى تو مى گشايد.روز جمعه پيش از آنکه در نماز جمعه حاضر شوى مسافرت مکن مگر براى جهاد در راه خدا يا در کارى که به راستى معذور هستى.
راه رستگارى:امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه خود به «حارث همدانى» و در نوزدهمين اندرز به او از فداکارى هايى که ذخيره يوم المعاد مى شود سخن مى گويد و مى فرمايد:«بدان برترين مؤمنان کسانى هستند که خود و خانواده و اموالشان را تقديم (به پروردگار و جلب رضاى او) مى کنند (آنها از همه در اين راه پيشگام ترند)»; (وَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً(1) مِنْ نَفْسِهِ وَأَهْلِهِ وَمَالِهِ).منظور از اين تقديم تنها جهاد در راه خدا با جان و مال و اهل نيست، بلکه هرگونه خدمتى که انسان بتواند به آيين حق و بندگان خدا کند و از جان و مال و خانواده خويش مايه بگذارد را نيز شامل مى شود; مانند اصلاح ذات البين، شفاعت در نزد ظالمان، پرستارى بيماران و دردمندان، تعليم و تربيت مردم، صرف نظر کردن از خواسته هاى نفس و مانند آنها.آن گاه امام(عليه السلام) دليل روشنى براى اين سخن آورده مى فرمايد: «هرچه از کارهاى خير را از پيش بفرستى براى تو ذخيره خواهد شد و آنچه (از مال و ثروت) باقى بگذارى خيرش براى ديگران خواهد بود (و حسابش بر تو)»; (فَإِنَّکَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْر يَبْقَ لَکَ ذُخْرُهُ، وَمَا تُؤَخِّرْهُ يَکُنْ لِغَيْرِکَ خَيْرُهُ).پس عاقل کسى است که از مواهب و سرمايه هاى خدادادى به نفع خود و براى سعادت جاويدان خويش بهره گيرد نه کسى که براى ديگران ذخيره مى کند که گاه کمترين چيزى از آن را براى او خيرات نخواهند کرد.اين همان چيزى است که قرآن مجيد مى فرمايد: «(وَما تُقَدِّمُوا لاَِنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللهِ هُوَ خَيْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً); و (بدانيد) آنچه از کارهاى نيک براى خود از پيش مى فرستيد آن را نزد خدا به بهترين وجه و بزرگترين پاداش خواهيد يافت».(2)نيز در جاى ديگر مى فرمايد: «(ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَما عِنْدَ الله باقٍ); آنچه نزد شماست از بين مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».(3)آن گاه امام در بيستمين اندرز به مسأله مهم ديگرى اشاره کرده مى فرمايد: «از همنشينى با کسى که فکرش ضعيف و عملش زشت است بپرهيز، زيرا معيار سنجش شخصيت هر کس، يارانش هستند»; (وَاحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ(4) رَأْيُهُ وَيُنْکَرُ عَمَلُهُ فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ(5) بِصَاحِبِهِ).اين نکته واقعيتى است که قرآن در مسأله ازدواج با صراحت به آن اشاره کرده مى فرمايد: (الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَالْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَالطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَريمٌ)(6) و در روايات اسلامى نيز کراراً به آن اشاره شده است:در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «ألْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ يُخَالِلُ; انسان بر دين دوست خويش است، بنابراين هر يک از شما ببيند با چه کسى دوستى مى کند».(7)در حديث ديگرى از حضرت سليمان(عليه السلام) نقل شده است: «لاَ تَحْکُمُوا عَلَى رَجُل بِشَيْء حَتَّى تَنْظُرُوا إِلَى مَنْ يُصَاحِبُ فَإِنَّمَا يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْکَالِهِ وَأَقْرَانِهِ وَيُنْسَبُ إِلَى أَصْحَابِهِ وَأَخْدَانِهِ; درباره هيچ کس حکمى نکنيد تا زمانى که به دوستانش نگاه کنيد، زيرا هرکس به وسيله همانند و دوستانش شناخته مى شود».(8)در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَ تَصْحَبُوا أَهْلَ الْبِدَعِ وَلاَ تُجَالِسُوهُمْ فَتَصِيرُوا عِنْدَ النَّاسِ کَوَاحِد مِنْهُمْ; با بدعتگذاران دوستى و همنشينى نداشته باشيد که در نظر مردم همچون يکى از آنان خواهيد شد».(9)در وصيت امام به فرزندش امام حسن نيز پيش از اين خوانديم که امام به او توصيه مى کند: «قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ; به نيکوکاران و اهل خير نزديک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى».شاعر عرب نيز در شعر خود زيبا سروده است:عَنِ الْمَرءِ لا تَسْئَلْ وَسَلْ عَنْ قَرينِهِ *** فَکُلُّ قَرين بِالْمُقارِنِ يَقْتَديمطابق آن را شاعر فارسى زبان نيز آورده است:تو اوّل بگو با کيان زيستى *** پس آن گَه بگويم که تو کيستىدليل همه اينها يک چيز است و آن اينکه مجانست جاذبه اى دارد که افراد را به هم نزديک مى کند و مجالست سبب انتقال صفات افراد به يکديگر مى شود.سپس در بيست و يکمين توصيه، يکى از مسائل مهم اجتماعى را عنوان مى کند و مى فرمايد: «در شهرهاى بزرگ مسکن گزين زيرا آنجا مرکز اجتماع مسلمانان است»; (وَاسْکُنِ الاَْمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ(10) الْمُسْلِمِينَ).شک نيست که زيستن در شهرهاى بزرگ، روح و فکر انسان را گسترش مى دهد، زيرا افکار بلند و کارهاى عظيم و مراکز علمى و دانش و کتابخانه هاى بزرگ و حتى تجارتخانه هاى گسترده و کارخانه هاى عظيم در اين شهرها و اطراف آنهاست و اين سبب نمو فکر و رشد استعداد انسان ها مى شود. به عکس، زندگى در دهات و روستاها هرچند از جهاتى آرام بخش تر و سالم تر است; ولى جلوى نموّ و رشد و پرورش انسان را مى گيرد.از آنجا که در شهرهاى بزرگ ممکن است مراکز فساد و افراد آلوده و ناباب باشند، امام در ادامه اين سخن در اندرز بيست و دوم خود مى فرمايد: «از اماکن غفلت زا و خشونت و جاهايى که ياران مطيع خدا در آن کم اند بپرهيز»; (وَاحْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَالْجَفَاءِ(11) وَقِلَّةَ الاَْعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللهِ).بنابراين، توصيه به سکونت در شهرهاى بزرگ به اين معنا نيست که انسان در مراکز آلوده آن سکونت يا رفت و آمد کند، بلکه با نيکان و پاکان و علما و دانشمندان و اهل خير که در اين شهرها فراوانند همنشين باشد.بعضى از شارحان جمله «وَاحْذَر...» را اشاره به روستاها و مناطق کم جمعيت و کوچک دانستند; يعنى در نقطه مقابل شهرهاى بزرگ; در حالى که ظاهر عبارت امام چنين نيست، بلکه همان گونه است که در بالا ذکر کرديم.سپس در بيست و سومين دستور مى فرمايد: «فکرت را به چيزى مشغول دار که به تو مربوط است»; (وَاقْصُرْ رَأْيَکَ عَلَى مَا يَعْنِيکَ(12)).بعضى از افراد ـ به اصطلاح ما ـ آدم هاى فضولى هستند و در همه چيز دخالت مى کنند و اين دو زيان مهم دارد: اوّل اينکه آنها را از امور لازمى که مربوط به آنان است غافل مى کند. ديگر اينکه مخالفت ها و عداوت هايى را از کسانى که در امور مربوط به آنها دخالت شده بر مى انگيزد.اميرمؤمنان على(عليه السلام) مردى را مشاهده کرد که سخنان اضافى و غير مربوطِ به خود، مى گفت امام فرمود: «تو با سخنانت (که به وسيله فرشتگانى که مأمور تو هستند) نامه اى براى پرودگارت مى نويسى. از آنچه به تو مربوط است سخن بگو و آنچه را به تو مربوط نيست و به کارت نمى آيد رها کن»; (مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب بِرَجُل يَتَکَلَّمُ بِفُضُولِ الْکَلاَمِ فَوَقَفَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَذَا إِنَّکَ تُمْلِي عَلَى حَافِظَيْکَ کِتَاباً إِلَى رَبِّکَ فَتَکَلَّمْ بِمَا يَعْنِيکَ وَ دَعْ مَا لاَ يَعْنِيکَ».(13)در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مِنْ حُسْنِ إِسْلاَمِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ مَا لاَ يَعْنِيهِ; از نشانه هاى اسلام صحيح و خوب يک انسان اين است که آنچه را به او ربطى ندارد رها سازد».(14)در بيست و چهارمين دستور مى فرمايد: «از نشستن در دکه هاى بازارها اجتناب کن، چون آنجا محل حضور شيطان و تيرهاى خطرناک فتنه هاست»; (وَإِيَّاکَ وَ مَقَاعِدَ(15) الاَْسْوَاقِ، فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ، وَمَعَارِيضُ(16) الْفِتَنِ).در زمان هاى گذشته در بازارها دکه هايى بود که هدف اصلى از آن نشستن کسانى بود که اهل آن بازار نبودند و مى خواستند معامله اى صورت دهند يا واسطه گرى کنند; ولى در بسيار از اوقات افراد فاسد، مفسد، چشم چران و بد اخلاق در آنجا حضور مى يافتند و آن را به صورت مرکز فسادى در درون بازار در مى آوردند. به همين دليل امام آنجا را محل حضور شيطان و ظهور فتنه ها مى شمرد.اصولاً بازارها در عين اينکه مى تواند مرکز فعاليت سالم تجارى باشد، محل لغزش و گناه است، زيرا ممکن است در آن معاملات حرام و آميخته با ربا، تقلب، دروغ و قسم هاى ناروا صورت گيرد و حدّاقل اين است که انسان را در ماديات فرو مى برد و از خدا غافل مى سازد به همين دليل در روايات اسلامى کراراً نسبت به بازارها هشدار داده شده است.در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «السُّوقُ دارُ سَهْو وَغَفْلَة فَمَنْ سَبَّحَ فيها تَسْبيحَةً کَتَبَ اللهُ لَهُ بِها ألْفَ ألْفَ حَسَنَة; بازار محل سهو و غفلت است کسى که آنجا به ياد خدا باشد و تسبيحى بگويد خداوند هزار هزار حسنه براى او خواهد نوشت».(17)در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم «... وَشَرَّ بِقَاعِ الاَْرْضِ الاَْسْوَاقُ وَهُوَ مَيْدَانُ إِبْلِيسَ يَغْدُو بِرَايَتِهِ وَيَضَعُ کُرْسِيَّهُ وَ يَبُثُّ ذُرِّيَّتَهُ; بدترين ميدان روى زمين بازارهاست که ميدان ابليس است. صبحگاهان پرچم خود را در بازار مى آورد و کرسى خود را در آنجا مى نهد و فرزندانش را در تمام بازار متفرق مى سازد (تا مردم را فريب دهند و به معاملات ناروا بپردازند)».(18)البته اين احاديث بدان معنا نيست که در بازار افراد با ايمان و متعهد و مقيد به حلال و حرام وجود ندارد، زيرا قشر مهمى از بازاريان، افرادى متعهداند، بلکه هشدارى است به اينکه در بازار لغزشگاه ها فراوان است; لغزشگاه هايى که در جاهاى ديگر کمتر يافت مى شود، بنابراين همه مسلمانان بايد مراقب آن باشند.اضافه بر اين در اطراف بازار نيز گاه مراکزى براى افراد بى بند و بار و آلوده ديده مى شود که مشکلات را افزون مى کند.آن گاه امام در بيست و پنجمين اندرز او را به نکته مهم ديگرى توجّه مى دهد، مى فرمايد: «بيشتر به افراد پايين تر از خود نگاه کن، زيرا اين کار درهاى شکر را بر روى تو مى گشايد»; (وَأَکْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ، فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّکْرِ).بديهى است هنگامى که انسان به زيردست خود نگاه کند و فزونى نعمت هاى الهى را بر خود بنگرد، از فضل و رحمت الهى بيشتر خشنود مى شود و زبانش به شکر پروردگار گشوده خواهد شد و عملش نيز نشانى از شکر دارد; اما هرگاه به برتر از خود نگاه کند ممکن است خود را از محرومان جامعه تصور کند، هرچند امکانات زيادى داشته باشد و اين امر سبب مى شود در دل به خداوند معترض گردد، وسوسه هاى شيطان شروع و درهاى ناسپاسى به رويش باز شود.شبيه همين سخن از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در وصايايش به ابوذر غفارى(رحمه الله) ديده مى شود که فرمود: «اُنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ تَحْتَکَ وَلاَ تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَکَ فَإِنَّهُ أَجْدَرُ أَنْ لاَ تَزْدَرِي نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْکَ; به زير دستانت نگاه کن و به بالا دستان منگر که اين سبب مى شود به نعمت هاى پروردگار اعتراض نکنى».(19)متأسّفانه غالب مردم ديدشان بر خلاف اين دستور است; پيوسته به بالا دستان نگاه مى کنند و زبان به اعتراض مى گشايند و شکر پروردگار را فراموش مى کنند; نه تنها وظيفه خود را در مقابل خداوند انجام نمى دهند، بلکه اين امر سبب سلب آسايش و آرامش از آنها مى شود و هر قدر امکانات بيشترى پيدا کنند باز هم از زندگى خود راضى نيستند و خود را خوشبخت نمى دانند و اين بلاى بزرگى است.البته اگر اين کار در مورد مسائل معنوى صورت گيرد بسيار خوب است; مثلاً انسان هرچه عبادت انجام مى دهد خود را با کسانى مقايسه کند که از او عابدتر و زاهدترند و عمل خود را ناچيز ببيند نه اينکه به افرادى نگاه کند که رابطه آنها با خدا بسيار ضعيف است و خود را خوشبخت ببيند و از عمل ناچيز خود اظهار رضايت کند.سپس در بيست و ششمين توصيه خود مى فرمايد: «روز جمعه پيش از آنکه در نماز جمعه حاضر شوى مسافرت مکن مگر براى جهاد در راه خدا يا در کارى که به راستى معذور هستى»; (وَلاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَة حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلاَةَ إِلاَّ فَاصِلاً(20) فِي سَبِيلِ اللهِ، أَوْ فِي أَمْر تُعْذَرُ بِهِ).نماز جمعه از مهم ترين عبادات اسلامى است و اقامه منظم و مرتب آن سبب بيدارى و آگاهى مسلمانان و اتحاد و فشردگى صفوف آنها مى شود، مشروط به اينکه خطباى جمعه حق دو خطبه را ادا کنند و مسائل ضرورى معنوى و مادى مردم را براى آنها تشريح نمايند.البته نماز جمعه به صورتى که پيروان مکتب اهل بيت آن را به جا مى آورند يعنى در هر شهر فقط يک نماز جمعه باشد نه آن گونه که بعضى از برادران اهل سنّت انجام مى دهند که در هر مسجدى آن را برپا مى دارند و گاه در يک شهر ممکن است نماز جمعه هاى متعدد برقرار شود که در نتيجه چندان تفاوتى با نمازهاى روزانه معمولى نخواهد داشت. (هرچند جمعى از فقهاى آنها مانند فقهاى شيعه اجازه نمى دهند که در يک شهر بيش از يک نماز جمعه خوانده شود و يا تنها در صورتى که نياز و حاجتى باشد و يا شهر بزرگ باشد نماز جمعه هاى متعدد برقرار مى کنند).(21)در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ أَتَى الْجُمُعَةَ إِيمَاناً وَاحْتِسَاباً اسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ; کسى که از روى ايمان و براى خدا در نماز جمعه شرکت جويد (گناهانش بخشوده مى شود و) برنامه عملش را از نو آغاز خواهد کرد».(22)در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است که شخصى خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: يا رسول الله بارها آماده حج شده ام اما توفيق نيافتم فرمود: «عَلَيْکَ بِالْجُمُعَةِ فَإِنَّهَا حَجُّ الْمَسَاکِينَ; به سراغ نماز جمعه برو که حج مستمندان است».(23) اشاره به اينکه برکات حج در نماز جمعه وجود دارد.توجّه به اين نکته لازم است که نهى از مسافرت که در کلام امام آمده نهى تحريمى است، بنابراين زمانى که نماز جمعه واجب تعيينى باشد مسافرت حرام است مگر اينکه نماز جمعه را بخواند جز در مواردى که عذرى شرعى باشد. مرحوم صاحب جواهر بعد از اشاره به اين مسأله مى گويد: اختلافى در اين مسأله نيافته ايم که بعد از زوال خورشيد، سفر کردن قبل از اداى نماز جمعه حرام است. تنها از «قطب راوندى» کراهت نقل شده که ممکن است او هم منظورش از اين تعبير حرمت باشد.(24)*****پی نوشت:1. «تَقْدِمَة» به معناى هديه و چيزى است که پيشکش و تقديم مى کنند.2. مزمل، آيه 20.3. نحل، آيه 96.4. «يَفيلُ» از ريشه «فِيل» بر وزن «ميل» به معناى نادرست يا ضعيف بودن است و رأى در اينجا به معناى عقل و فکر است.5. «مُعْتَبَرَ» به معناى وسيله آزمايش و معيار سنجش است و از ريشه «عبرت» گرفته شده است.6. نور، آيه 26.7. بحارالانوار، ج 71، ص 192، ح 12.8. همان مدرک، ص 188، ح 17.9. اصول کافى، ج 2، حديث 375، ح 3.10. «جِماع» در اين گونه موارد به معناى وصفى به کار مى رود و به معناى محل اجتماع است.11. «الجَفاء» مصدر و در اصل به معناى دور شدن است. سپس به معناى خشونت آمده است و با مفهوم «جفا» که در فارسى امروز است و نقطه مقابل وفا به حساب مى آيد متفاوت است.12. «يَعْنيکَ» از ريشه «عَنى» و «عِناية» به معناى قصد چيزى کردن است و «ما يَعْنيکَ» (چيزى که تو را قصد مى کند) اشاره به امورى است که مربوط به انسان است در مقابل «ما لا يَعْني» که مربوط به انسان نيست.13. بحارالانوار، ج 68، ص 276، ح 4.14. بحارالانوار، ج 1، ص 216، ح 28.15. «مَقاعِد» جمع «مقعد» به معناى محل جلوس است و در اينجا به معناى دکه هايى است که در بعضى بازارها بوده و افراد متعدد روى آن مى نشستند.16. «مَعاريض» جمع «مِعراض» بر وزن «مِفتاح» به معناى تيرهايى است که با کمان پرتاب مى کردند; ولى در آخر آن پَر نبود و وسط آن ضخيم تر از دو طرف بود و به همين دليل نوک آن اصابت نمى کرد بلکه از عرض اصابت مى کرد و محل مورد حمله را مى کوبيد. توضيح اينکه اگر مى خواستند کسى را با تير، هدف هلاکت قرار دهند از تيرهايى که آخر آن پر داشت و از نوک اصابت مى کرد استفاده مى کردند و اگر مى خواستند کسى را بکوبند و از کار بيندازند بى آنکه بدنش مجروح شود از «معراض» استفاده مى کردند. امام در اين عبارت اشاره به اين نکته دارد که تيرهاى فتنه ها از دکه هاى بازارها به سوى افراد پرتاب مى شود.17. کنزالعمال، ح 9330.18. بحارالانوار، ج 81، ص 11، ح 87.19. بحارالانوار، ج 74، ص 74، ح 1.20. «فاصِلاً» از ريشه «فصل» به معناى جدايى گرفته شده و در اينجا به معناى کسى است که از شهر براى هدفى خارج مى شود.21. براى توضيح بيشتر به الفقه الاسلامى وادلته، نوشته وهبة الزحيلى، ج 2، ص 1299 به بعد مراجعه شود.22. بحارالانوار، ج 86، ص 192، حپ 33.23. تهذيب، ج 3، ص 236، ح 7.24. جواهرالکلام، ج 11، ص 282.
وانمود كردن اثر نعمت به اين ترتيب است كه آن را بر خود و بر خويشاوندان آشكار سازد و ما زاد آن را به مستحقان صرف كند. ضرورت اين كار را به دو دليل بازگو كرده است:1- بهترين مؤمنان كسانى هستند كه از ديگران جلوتر باشند، يعنى با گفتار، رفتار و اموال و همچنين خاندانش از ديگران جلوتر اقدام به صدقه دادن نمايد. امام (ع) او را واداشته است تا خود را با صدقه دادن از بالاترين مؤمنان سازد.2- عبارت: «و انّك... خيره»، يعنى آنچه از مال و ثروت پيش مى فرستى و يا به جاى مى گذارى و اندوخته مى كنى. و اين عبارت صغراى قياس مضمرى است كه كبرايش چنين است: و هر چه كه پيش از خود فرستى، اندوخته مى ماند، و هر گاه واگذارى، سودش براى ديگران است، بنا بر اين بايد پيش از خود بفرستى.18- از مصاحبت كسى كه سست انديشه و بدكردار است بپرهيزد. و دليل اين پرهيز داشتن را چنين بيان كرده است: «فانّ... بصاحبه»، يعنى چون تو را با او مقايسه مى كنند، تا كار تو و او را به هم مربوط سازند، زيرا خوى انسانى با رفاقت، عمل را پذيراتر است تا گفتار، پس اگر با وى مصاحبت كرد، عملش با وى همسان مى شود.19- ساكن شهرهاى بزرگ شود، مقصود اجتماعى است كه بر اساس دين خدا باشد، مانند اين سخن پيامبر (ص) «عليكم بالسّواد الاعظم» و به همين جهت امام (ع) براى سكونت در شهرهاى بزرگ به اين نكته استدلال كرده است كه محل آنها اجتماع مسلمين مى باشند و اسم مصدر را بر اسم مكان از باب مجاز اطلاق كرده است، و اين جمله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است: و هر جايى كه چنان باشد، آنجا مناسب براى سكونت است.20- از جاهايى كه نسبت به مردم خداپرست غفلت و ستم مى شود، بپرهيزد.21- انديشه اش را در راهى كه مورد نظر اوست متمركز كند، زيرا اين كار او را از آنچه به او مربوط نيست منصرف مى گرداند، چرا كه پرداختن بدان، نادانى است.22- از نشستن سربازارها بپرهيزد. و به دليل بد بودن اين كار، با اين عبارت اشاره فرموده است: «فانّها... الفتن»، و معناى اين كه آن جا جايگاه شيطان است، اين است كه آن جا، محل هواها و جاى دشمنيهايى است كه آغازگر آنها شيطان است.معاريض جمع معرض، يعنى جاى بروز آشوبها و فتنه ها. و اين جمله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است: و هر جا كه چنان باشد، نشستن در آن جا روا نيست.23- در باره زيردستان، كسانى كه او نسبت بدانها از نعمت بيشترى برخوردار است، بيشتر فكر كند. و دليل آن را چنين بيان كرده است: «فانّ... الشّكر». و علت اين كه آن، راهى است براى سپاس گويى، همان است كه اين انديشه باعث ورود به سپاسگزارى مى گردد. و همين عبارت صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است: و هر چيزى كه درى از درهاى سپاسگزارى باشد، نبايد از آن غفلت كرد.24- در روز جمعه مسافرت نكند، مگر اين كه سفر به خاطر جهاد و يا به بهانه و عذر واضحى باشد. راز مطلب آن است كه نماز جمعه در دين اسلام با اهميت است و جمعه وقت نماز و عبادت است. بنا بر اين، مسافرت كردن در آن روز، كارى نابجاست.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 390
و اعلم أنّ أفضل المؤمنين أفضلهم تقدمة من نفسه و أهله و ماله و أنّك ما تقدّم من خير يبق لك ذخره، و ما تؤخّره يكن لغيرك خيره، و احذر صحابة من يفيل رأيه و ينكر عمله، فإنّ الصاحب معتبر بصاحبه، و اسكن الأمصار العظام فإنّها جماع المسلمين، و احذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الأعوان على طاعة اللّه، و اقصر رأيك على ما يعنيك، و إيّاك و مقاعد الأسواق فإنّها محاضر الشّيطان و معاريض الفتن، و أكثر أن تنظر إلى من فضّلت عليه فإنّ ذلك من أبواب الشّكر، و لا تسافر في يوم جمعة حتّى تشهد الصّلاة إلّا فاصلا في سبيل اللّه، أو في أمر تعذر به.المعنى:ثمّ نظم وصايا اجتماعيّة في الروابط بين المسلم و سائر إخوانه و أبناء نوعه و حذّر عن الاستئثار بما يكره سائر الناس و يضرّهم و عن النفاق، و أمر بصيانةالعرض و حفظ اللسان عن حكاية الكذب بأعمّ معانيها.الترجمة:و بدانكه برتر مؤمنان آن كس است كه خود و خاندانش و دارائيش را پيشكش درگاه خدا كند، زيرا هر چيزى كه پيش داشتى براى خودت مى ماند، و هر چه بدنبال خود گذاشتى و در گذشتى خيرش بديگران مى رسد.از ياران سست نظر و كج انديشه و زشت كار بر حذر باش، زيرا يار را با يارش بسنجند، در شهرهاى بزرگ نشيمن كن، زيرا مركز اجتماع مسلمانانند.از منزلهاى دور افتاده و بينوا و كم ياور براى طاعت خداوند دور باش، توجّه خود را بهمان چيزى معطوف دار كه مسئول آنى و از آن بهره مى برى، از پاتوق بازارها بپرهيز كه محضرهاى شيطانند و انگيزشگاه آشوبها، بكسى كه بر او برترى دارى بسيار توجّه كن، زيرا اين خود از راههاى شكر گزاريست. در روز جمعه پيش از انجام نماز جمعه مسافرت مكن مگر براى جهاد در راه خدا يا عذر خدا پسند و مقبول.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص215
از موارد ديگرى كه در اين نامه آمده است نهى از سفر كردن در روز جمعه است و ظاهرا اين نهى مربوط به پيش از نماز جمعه است ولى پس از نماز جمعه اشكالى ندارد. در عين حال امير المؤمنين على عليه السّلام استثناء هم كرده و فرموده است مگر اينكه بخواهى براى جهاد حركت كنى يا ضرورتى پيش آيد كه معذور باشى. در مورد سفر روز جمعه پيش از نماز نهى بسيارى وارد شده است، برخى از مردم معتقد به كراهت آن پس از نماز شده اند كه گفتارى نادر است.