وَ قَالَ (علیه السلام): وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ [عُرَاقِ] خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ.
الْعِراق: جمع «عرق»، استخوانى كه عمده گوشتش گرفته شده و بر آن چيزى باقى نمانده باشد.الْمَجْذُوم: كسى كه بيمارى جذام دارد.
عِراق: استخوان بى گوشت تكه روده
و فرمود (ع): به خدا سوگند، كه دنياى شما در چشم من بى ارج تر از پاره استخوان خوكى است در دست شخصى جذامى.
و آن حضرت فرمود: به خدا قسم دنياى شما در نظر من بى ارزش تر از استخوان بى گوشت خوكى است كه در دست جذامى باشد.
زشتى دنياى حرام (اخلاقى، اعتقادى):و درود خدا بر او، فرمود: به خدا سوگند اين دنياى شما كه به انواع حرام آلوده است، در ديده من از استخوان خوكى كه در دست بيمارى جذامى باشد، پست تر است.
[و فرمود:] به خدا كه اين دنياى شما در ديده من خوارتر از استخوان خوكى است كه در دست گرى باشد.
امام عليه السّلام (در نكوهش دنيا) فرموده است:بخدا سوگند اين دنياى شما در چشم من خوارتر و پست تر است از استخوان بى گوشت خوك كه در دست گرفتار به بيمارى خوره باشد (خوره دردى است كه موجب خوردن و از بين بردن گوشت و اعضاء شخص شود و آن بدترين بيماريها است، و اين فرمايش دليل است بر منتهى درجه بيزارى آن حضرت از دنيا، و كسيكه در حالات آن بزرگوار «هنگاميكه با پيغمبر اكرم بوده و وقتى كه گوشه نشينى اختيار نموده و زمانيكه بر حسب ظاهر بخلافت رسيده» انديشه نمايد به راز اين سخن پى مى برد).
امام(عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند اين دنياى شما در نظر من از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد پست تر است!
پستى دنيا در نظر امام(عليه السلام):امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه شدت تنفر خود را از زرق و برق دنيا بيان كرده مى فرمايد: «به خدا سوگند اين دنياى شما در نظر من از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد پست تر است»; (وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِير فِي يَدِ مَجْذُوم).«عِراق» با كسره و ضمه عين، جمع «عَرق» (بر وزن فرق) به معناى استخوانى است كه گوشت آن را كنده باشند. امام(عليه السلام) با اين تشبيه كه بيان فرموده رساترين تعبير را در مورد تنفرش از زرق و برق دنيا ذكر كرده است. استخوان بى گوشت ارزشى ندارد به ويژه اگر استخوان حيوان نجس العين مانند خنزير باشد و مخصوصاً اگر در دست انسان بيمار مبتلا به جذام باشد كه همه از وى فرار مى كنند! سوگندى كه در آغاز اين سخن آمده و تعبير به «دنياكم» (دنياى شما) مطلب را روشن تر مى سازد.ابن ابى الحدید در شرح این کلام مى گوید: به جانم سوگند که حضرت در این گفتارش صادق و همیشه صدق و راستى پیشه وى بود و کسى که در سیره و روش زندگى او در آن زمان که در مقام ولایت ظاهرى بود و آن زمان که در کنار، قرار داشت بنگرد صحت این کلام را درمى یابد (چرا که او در هر دو حالت در نهایت بى اعتنایى به دنیا بود).(1)امام(علیه السلام) در طول کلماتى که از نهج البلاغه از آن حضرت نقل شده بى اعتنایى خود را به مقامات دنیوى و مواهب آن با تعبیرات مختلفى بیان کرده که هر کدام از دیگرى گویاتر و فصیح تر است.در خطبه «شقشقیه» چنین بیان فرمود: «وَلاََلْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»(2) (اگر براى احقاق حقوق مظلومان نبود مهار ناقه خلافت را بر پشتش مى افکندم و رهایش مى ساختم و در آن هنگام) در مى یافتید که ارزش این دنیاى شما در نظر من از آب بینى بز کمتر است.در خطبه 224 آمده است که مى فرماید: «وَإنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدی لاَهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فی فَمِ جَرادَة تَقْضَمُها; این دنیاى (پر زرق و برق) شما در نظر من از برگ جویده اى که در دهان ملخى باشد خوارتر و بى ارزش تر است.در مقدمه خطبه 33 خواندیم که ابن عباس مى گوید: در منطقه «ذى قار» خدمت امام(علیه السلام) رسیدم در حالى که پارگى کفش خود را مى دوخت، حضرت رو به من کرد و گفت: قیمت این کفش چقدر است؟ من عرض کردم: قیمتى ندارد. فرمود: «وَاللهِ لَهِىَ أحَبُّ اِلَىَّ مِنْ إمْرَتِکُمْ إلاّ أنْ أُقیمَ حَقّاً أوْ أدْفَعْ باطِلاً; به خدا قسم این کفش بى ارزش در نظر من محبوب تر از فرمانروایى بر شماست مگر این که با این حکومت حقى را به پا دارم یا باطلى را دفع کنم».(3)تعبیرات دیگرى از این قبیل هست که همه حاکى از بى اعتنایى و عدم وابستگى آن امام بزرگوار به مواهب مادى دنیاست.مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار حدیث بسیار مشروحى درباره فضایل امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل کرده که در پایان آن به حوادث ایام شهادت آن حضرت اشاره شده است; وى نقل مى کند: «یک روز پیش از آنکه امام(علیه السلام) به شهادت برسد مردم به عیادت آن حضرت آمدند و این در حالتى بود که حقوق آنها را از بیت المال پرداخته بود و چیزى از دنیاى آنها را براى خود انتخاب نکرده بود «وَلَمْ یَتَناوَلُ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ ما یُساوی عِقالاً وَلَمْ یَأْکُلْ مِنْ مالِ نَفْسِهِ إلاّ قَدْرَ الْبُلْغَةِ; و در حالى بود که از بیت المال مسلمانان حتى به اندازه یک عقال (پایبند) شتر براى خود بر نداشته بود و از اموالى که خودش (با زحمت فراوان) فراهم مى ساخت تنها به اندازه ضرورت استفاده مى کرد». و همه حاضران گواهى دادند که دورترین مردم از آن حضرت همچون نزدیک ترین مردم به آن حضرت بود (و هیچ گونه تفاوتى در میان نزدیکان و افراد دور یا بیگانه نمى گذاشت)».(4) این نشان مى دهد که اگر امیرمؤمنان سخنى درباره دنیا مى گوید عملش نیز کاملاً با آن هماهنگ است.(5)*****پی نوشت:(1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 67.(2). نهج البلاغه، خطبه 3 معروف به شقشقیه.(3). همان، خطبه 33 .(4). بحارالانوار، ج 40، ص 116.(5). سند گفتار حکیمانه: مطابق نقل کتاب مصادر، صدوق این گفتار حکیمانه را با اضافات روشنى در امالى در ضمن خطبه اى نقل کرده است و در غررالحکم با کمى تفاوت آمده است و همچنین در کتاب غرر الخصائص الواضحة (تألیف محمد بن ابراهیم الوطواط)، بنابراین این کلام نورانى قبل از رضى و بعد از او از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده و تفاوت در الفاظ، ضررى به وحدت معنا نمى زند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 187)
امام (ع) فرمود: «وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عُرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ»:عراق جمع عرق، از نوع جمعهاى غريب، مثل تؤام جمع توأم است، و آن استخوانى است كه گوشت را از آن زدوده اند. و اين مبالغه اى است در پستى و حقارت دنيا و نفرت از آن، زيرا استخوان بى گوشت هيچ فايده اى ندارد، بويژه آن كه با انتساب به خوك مورد تأكيد قرار داده است، و بعد هم با اين كه در دست جذامى باشد نفرت را به حد اعلا رسانده است.
السادسة و العشرون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(226) و قال عليه السّلام: و اللَّه لدنياكم هذه أهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم. (79620- 79605)
اللغة:(العرق) بالفتح فالسكون: العظم الّذي اخذ عنه اللحم، و الجمع عراق بالضمّ و في الحديث ثريد و عراق- مجمع البحرين.المعنى:قال في الشرح المعتزلي: العراق جمع عرق و هو العظم عليه شيء من اللحم و هذا من الجموع النادرة نحو دخل و دخال و توأم و توام.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 306
تشبيه [و اللَّه لدنياكم هذه أهون في عيني من عراق خنزير في يد مجذوم] أقول: و قد جاء عليه السّلام في هذا الكلام من عجيب التمثيل و التشبيه الموجب لكمال النفرة و الانزجار عن حلال الدّنيا و ما فيها من الحرام بما يقرب من حدّ الاعجاز في الفصاحة و الاسلوب.الترجمة:فرمود: سوگند بخداوند هر آينه اين دنياى شما پست تر است نزد من از تكه استخوان خوكي كه در دست بيمار گرفتار بخوره و جذام است.فرمود علي كه طرفه دنياى شما اندر نظرم چه استخوانيست ز خوك اندر كف مجذوم تهى گشته ز لحم مى ليسد از آن نزار و خنگ مفلوك
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص35
و الله لدنياكم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجذوم. «به خدا سوگند دنياى شما در ديده من خوارتر از استخوان خوكى است كه اندكى گوشت داشته باشد و در دست شخص گرفتار به جذام باشد.»
به جان خودم سوگند كه به راستى راست گفته است كه آن حضرت همواره راستگو بوده است و هر كس به سيره و روش او چه به هنگام بركنارى از كار و چه به هنگامى كه عهده دار خلافت بوده است، بنگرد، درستى اين سخن را مى شناسد.