وَ قَالَ (علیه السلام) لِسَائِلٍ سَأَلَهُ عَنْ مُعْضِلَةٍ: سَلْ تَفَقُّهاً، وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً؛ فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِيهٌ بِالْعَالِمِ، وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ [الْمُتَعَنِّتَ] شَبِيهٌ بِالْجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ.
مُعْضِلَة: معما
تَفَقُّه: فهميدنتَعَنُّت: بزحمت انداختنمُتَعَسِّف: ظالم و بيراهه رو
به كسى كه از او مشكلى پرسيد، فرمود: براى فهميدن بپرس، نه به قصد جدل. زيرا نادانى كه چيزى مى آموزد، همانند داناست و دانايى كه پاى از دايره انصاف بيرون مى نهد به نادان مى ماند.
در پاسخ كسى كه مشكلى از او پرسيد، فرمود: براى فهميدن بپرس، نه براى به سختى انداختن طرف مقابل، چرا كه نادان ياد گيرنده شبيه به عالم است، و عالم بى انصاف شبيه به نادانى است كه براى زحمت ديگرى سؤال مى كند.
روش صحيح پرسيدن (علمى):و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى مسئله پيچيده اى سؤال كرد، فرمود) براى فهميدن بپرس، نه براى آزار دادن، كه نادان آموزش گيرنده، همانند داناست، و همانا داناى بى انصاف چون نادان بهانه جو است.
[و به كسى كه از او مشكلى را پرسيد فرمود:] براى دانستن بپرس نه براى آزار دادن كه نادان آموزنده همانند داناست و داناى برون از راه انصاف، همانند نادان پر چون و چراست.
امام عليه السّلام بكسى كه از آن حضرت (از روى آزمايش) مشكلى پرسيد (در باره روش پرسش از دانا) فرموده است:1- بپرس براى فهميدن و آموختن و مپرس بقصد در دشوارى انداختن،2- زيرا نادان فرا گيرنده علم بعالم ماند (چون براى بدست آوردن علم آماده گشته و در راه راست قدم نهاده) و دانائى كه در بيراهه قدم نهد (طالب غلبه و برترى باشد) به نادان ماند (چون او مانند نادان مى طلبد چيزى را كه شايسته نمى باشد).
امام عليه السلام به كسى كه از آن حضرت مسئله پيچيده اى را پرسيد فرمود: همواره براى كسب آگاهى پرسش كن، نه براى ايجاد زحمت، زيرا جاهلى كه در طريق فراگيرى علم گام برمى دارد شبيه به عالم است و عالمى كه همواره اصرار بر مسائل پرپيچ وخم دارد شبيه جاهلى است كه خود را به زحمت مى افكند.
جستوجوگران حقيقت طلب و عالمان بهانه جو:امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه روش سؤال صحيح را بيان كرده و فرق ميان جستوجوگران حق طلب را با پرسش كنندگان بهانه جو بيان مى دارد. «امام عليه السلام در پاسخ كسى كه از مسئله پيچيده اى سؤال كرده بود فرمود: براى فراگيرى سؤال كن، نه براى ايجاد دردسر (و بهانه جويى)»؛ (وَقال عليه السلام لِسَائِلٍ سَأَلَهُ عَنْ مُعْضِلَةٍ: سَلْ تَفَقُّهاً، وَلاَ تَسْأَلْ تَعَنُّتاً).«مَعْضِلَة» به معناى مسئله پيچيده اى است كه انسان را به زحمت مى اندازد. «تعنت» به معناى به زحمت افكندن است. آنگاه دليلى براى اين سخن بيان مى كند كه خود درس بزرگى است، مى فرمايد: «زيرا جاهلى كه در مسير فراگيرى علم گام برمى دارد شبيه عالم است و عالمى كه از بيراهه مى رود شبيه جاهلى است كه هدفش بهانه جويى وبه زحمت افكندن است»؛ (فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِيْهٌ بِالْعَالِمِ، وَإِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ شَبِيهٌ بِالجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ).«تَعسُّف» به معناى بيراهه رفتن است. اشاره به اينكه براى رسيدن به مطلوب و حل مشكلات، نخست انسان بايد روح حقيقت جويى و حق طلبى را در خود زنده كند. در غير اين صورت راه به جايى نخواهد برد. افرادى كه براثر جهل و نادانى، قبلاً درباره بعضى از مسائل موضع گيرى كرده اند و سپس به سراغ عالمى مى روند و از او سؤال مى كنند، به يقين هر آنچه را برخلاف ميل آنها باشد نخواهند پذيرفت يا در آن ترديد مى كنند. به عكس، كسى كه تصميم گيرى خاصى درباره مسائل نكرده و براى حل مشكلات خود به سراغ عالم مى رود تا پرده هاى جهل و نادانى را كنار زده او را به حقيقت امر آگاه سازد چنين جاهلى شبيه به عالم است و آن عالمِ بهانه جوى بيراهه رو شبيه جاهل، چون هرگز حرف حق را كه برخلاف تمايلات اوست نمى پذيرد.علامه مجلسى؛ در جلد 10 بحارالانوار، بابى تحت عنوان سؤالات مردم شامى از اميرمؤمنان عليه السلام در مسجد كوفه بيان كرده و كلام شريف بالا را به صورت بسيار مبسوطى ذكر كرده است. از امام حسين عليه السلام نقل مى كند كه اميرمؤمنان على عليه السلام در مسجد جامع كوفه بود، مردى شامى برخاست و سؤالاتى از آن حضرت كرد (وچون قرائن نشان مى داد هدفش رسيدن به حق نيست بلكه منظورش امتحان وبهانه جويى است) امام عليه السلام فرمود: براى درك حقايق سؤال كن نه براى بهانه جويى و به زحمت افكندن. در اينجا چشمهاى مردم به سوى اين صحنه متوجه شد. آن مرد شامى عرض كرد: به من خبر ده اولين چيزى كه خدا آفريد چه بود؟ فرمود: اولين مخلوق خدا نور بود. آنگاه سؤالاتى درباره آفرينش كوهها وناميده شدن مكه به «ام القرى» و طول ماه و خورشيد و جزر و مد و اسم واقعى ابليس در آسمانها و چگونگى ناميده شدن آدم به آدم و دو برابر بودن ارث مرد نسبت به زن و مقدار عمر حضرت آدم و اولين كسى كه شعرى سرود وسؤالات زياد ديگرى از اين قبيل پرسيد كه مرحوم علامه مجلسى آن را در حدود هشت صفحه ذكر كرده است.*****نكته:وظيفه شاگرد در برابر استاد:علماى اخلاق براى عالم و متعلم، هركدام حقوقى برشمرده اند كه بدون رعايت آنها مسئله تعليم و تربيت ناقص خواهد بود. اين حقوق در بسيارى از موارد برگرفته از روايات يا آيات قرآن و گاه از دليل عقل و بناى عُقَلاست. در حديثى از اميرمؤمنان عليه السلام مى خوانيم: «إِنَّ مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ لاَ تُكْثِرَ عَلَيْهِ السُّوَالَ... وَلا تُكْثِرْ مِنْ قَوْلِ قَالَ فُلانٌ وَقَالَ فُلانٌ خِلافاً لِقَوْلِهِ وَلا تَضْجَرْ بِطُولِ صُحْبَتِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ يُنْتَظَرُ بِهَا مَتَى يَسْقُطُ عَلَيْکَ مِنْهَا شَيْءٌ؛ حق عالم آن است كه زياد از او سؤال نكنى... و در محضر او گفتار اين و آن را بر ضد او نقل ننمايى و از طول مصاحبت با او اظهار ناراحتى نكنى، زيرا مَثَل عالم مَثَل درخت نخل است كه بايد انتظار بكشى كى از آن ميوه اى فرو مى ريزد».در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «إِذَا جَلَسْتَ إِلَى الْعَالِمِ فَكُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْکَ عَلَى أَنْ تَقُولَ وَتَعَلَّمْ حُسْنَ الاِْسْتِمَاعِ كَمَا تَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ وَلا تَقْطَعْ عَلَى حَدِيثِهِ؛ هنگامى كه نزد عالم مى نشينى بيش از آنچه مايل هستى بگويى سكوت كن و از او بشنو و خوب گوش فرا دادن را بياموز همانگونه كه خوب سخن گفتن را مى آموزى و هرگز كلام او را قطع مكن».از نكاتى كه از داستان موسى و خضر عليهما السلام در قرآن مجيد استفاده مى شود نيز اين است كه در برابر عالم نبايد عجله و بى تابى نشان داد، بلكه بايد صبر كرد تا حقيقت را بيان كند.
امام (ع) در پاسخ كسى كه از وى مشكلى را پرسيد فرمود: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً- فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِيهٌ بِالْعَالِمِ- وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ شَبِيهٌ بِالْجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ»:امام (ع) از گفتار پرسش كننده فهميد كه هدفش آزمودن امام (ع) است، اين بود كه قبل از پاسخ به ادب كردن و راهنمايى او پرداخت بر آنچه شايسته پرسش و هدف پرسيدن است يعنى چيز فهمى نه طرف را به سختى انداختن، چون مورد اوّل براى انسان مفيد است.«تفقّها و تعنّتا» دو مفعول له و يا دو مصدرند كه جايگزين حال شده اند، امام (ع) به وسيله قياس مضمرى بر سؤال براى آموزش ترغيب كرده است كه صغراى آن عبارت: «فانّ الجاهل المتعلّم شبيه بالعالم» است، و وجه شبه، مشترك بودن آن دو تن در دانش طلبى و مقصد است. و كبراى مقدّر آن چنين است: و هر كس كه مانند عالم باشد، شايسته است كه روش او را داشته باشد.آن گاه از رفتن به راه نادرست در پرسش، و انحراف از آن به چيزى غير از مقصود اصلى به وسيله قياس مضمرى بر حذر داشته است كه صغراى آن: «فانّ العالم... بالجهل» مى باشد، و وجه شبه آن است كه چنان عالمى سؤال را بى مورد مطرح مى نمايد و همچون نادان پرسشهاى نابجا و درخواست ناروا مى كند، و كبراى مقدّر نيز چنين است: و هر كس كه شبيه نادانان باشد بايد از روش او اجتناب كرد تا از اين شباهت به دور باشد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 407
التاسعة بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(309) و قال عليه السّلام لسائل سأله عن معضلة: سل تفقّها، و لا تسأل تعنّتا، فإنّ الجاهل المتعلّم شبيه بالعالم، و إنّ العالم المتعسّف شبيه بالجاهل المتعنّت. (82612- 82588)
اللغة:(المعضلة): المسألة الصّعبة الضّيقة المخارج من الاعضال. (التعنّت) و لا تسأل تعنّتا التعنّت طلب العنت و هو الأمر الشاقّ أى لا تسئل لغير الوجه الّذي ينبغي طلب العلم له كالمغالبة و المجادلة. (العسف): الأخذ على غير الطريق و الظلم أيضا و كذلك التعسّف و الاعتساف- مجمع البحرين-.الاعراب:تفقّها، مفعول له أو مصدر سدّ مسدّ الحال على وجه المبالغة، و كذا قوله: تعنّتا.المعنى:وضع عليه السّلام حدّا للمتعلّم في سؤاله عن العالم، و حدّا للعالم في جواب السائل فأشار إلى الأوّل بقوله: (سل تفقّها) أى طرح السؤال لا بدّ و أن يكون من الجاهل
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 408
بالمسألة فيريد أن يعرف الجواب و يفهمه، فلا بدّ أن يكون سؤاله فيما يحتاج إلى معرفته و على وجه عملىّ، فأمّا السؤال عمّا لا يحتاج إليه أو السؤال عمّا يصعب للسائل أو من يصل إليه الجواب فهمه و هو غير معمول عليه فلا يفيد إلّا المشقّة على السائل و المجيب، و هو التعنّت الّذي نهى عنه عليه السّلام.و نبّه عليه السّلام إلى الثاني بقوله تشبيه (إنّ العالم المتعسّف شبيه بالجاهل) و المقصود أنّ المسئول عنه لا بدّ و أن يجيب على السؤال بما يعرفه واضحا و إلّا فيقول لا أدري فلو تعسّف في الجواب أى قصد تسكيت السائل بتقرير امور لا يربط بالسؤال أو لا يعلم صحته فيكون شبيها بالسائل المتعنّت و قد روي عنه حق العالم فيما يلي:من حقّ العالم أن لا تكثر عليه بالسؤال و لا تعتّه في الجواب و لا تضع له غامضات المسائل، و لا تلحّ عليه إذا كسل، و لا تأخذ بثوبه إذا نهض، و لا تفش له سرّا و لا تغتابنّ عنده أحدا، و لا تنقلنّ إليه حديثا، و لا تطلبنّ عثرته، و إن زلّت قبلت معذرته، و عليك أن توقّره و تعظّمه للّه ما دام حافظا أمر اللَّه، و لا تجلس أمامه، و إذا كانت له حاجة فاسبق أصحابك إلى خدمته.الترجمة:فرمود: براى فهميدن پرسش كن و براى آزار دادن نپرس، زيرا نادان معلّم مانند دانا است، و داناى خلافگو مانند نادان زورگو است.بپرس از براى حقيقت شناسى نه آزردن عالم و ناسپاسى كه شاگرد حقجو چه عالم بود ولي نارواگو چه جاهل بود
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص99
و قال لسائل ساله عن مسألة: سل تفقها و لا تسأل تعنتا، فانّ الجاهل المتعلم شبيه بالعالم، و ان العالم المتعنّت شبيه بالجاهل. «به پرسنده اى كه مسأله دشوارى را از او پرسيد، فرمود: براى دانستن بپرس نه براى آزار دادن، كه نادان آموزنده شبيه به داناست و داناى بيرون از راه چون نادان است.»