وَ قَالَ (عليه السلام): مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً، إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.
مَزَحَ: مزاح و شوخى كرد.مَجَّ: پاشيد، پرتاب كرد.
مَجَّ: كنار انداخت، از دهان انداخت
و فرمود (ع): هيچكس مزاح ننمود، مگر آنكه، اندكى از عقل خود را از دست داد.
و آن حضرت فرمود: مردى شوخى نكرد جز آنكه پاره اى از عقل خود را بيرون انداخت.
پرهيز از شوخى كردن (اخلاق اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: هيچ كس شوخى بيجا نكند جز آن كه مقدارى از عقل خويش را از دست بدهد.
[و فرمود:] هيچ كس به لاغ نپرداخت جز كه اندكى از خرد خود بپرداخت.
امام عليه السّلام (در زيان شوخى) فرموده است:مردى شوخى نكرد از هر جور شوخى مگر آنكه پاره اى از عقل خود را رها كرد رها كردنى (شوخى باعث سبكى عقل ميشود).
امام(عليه السلام) فرمود: هيچ كس شوخى (نامناسبى) نكرد مگر اين كه مقدارى از عقل خود را فرو ريخت.
شوخى نامناسب:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به كسانى كه مزاح نامناسب مى كنند يا در مزاح افراط مى ورزند، هشدار مى دهد كه مزاح مايه فروريختن قسمتى از عقل انسان است، مى فرمايد: «هيچ كس شوخى (نامناسبى) نكرد مگر اين كه مقدارى از عقل خود را فرو ريخت»; (مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلاَّ مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً).حقيقت مزاح آن است كه انسان سخنى غير واقعى بگويد ـ البته با قرائن حالى يا مقالى ـ كه مايه انبساط خاطر و تفريح شود ولى اين كار با اين كه در بسيارى از موارد پسنديده است و در اخبار به آن توصيه شده گاه مشكلات عظيمى به بار مى آورد كه بعداً به آن اشاره خواهيم كرد. «مَزَحَ» از ماده «مزاح» (بر وزن كتاب) و معادل آن در فارسى، شوخى كردن است و شامل سخنان غير جدّى است كه براى انبساط خاطر گفته مى شود و در مدح آن همين بس كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روايتى فرمود: «إنّى أمزَحُ ولا أقولُ إلاّ حقّاً; من مزاح مى كنم ولى جز حق نمى گويم».[1]«مجَّ» از ماده «مجّ» (بر وزن حج) در اصل به معناى بيرون ريختن مايعى از دهان است. سپس به هرگونه ريزشى اطلاق شده است. و «مجَّة» به معناى يك بار فرو ريختن است. همچنين «مزحة» به معناى يك بار مزاح كردن مى باشد.و در روايات متعددى نمونه هايى از شوخى هاى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه معروف است ازجمله روزى پيرزنى خدمت آن حضرت رسيد، ايشان رو به او كرد و فرمود: پيرزن هرگز وارد بهشت نمى شود. پيرزن گريه كرد، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: (غصه مخور) آن روز تو پيرزن نيستى (بلكه جوان هستى)، خداوند مى فرمايد: «(إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً * فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَاراً); ما آن زنان بهشتى را به وجود آورديم و همه را باكره قرار داديم».[2] در حديث ديگرى آمده است كه فردى اعرابى گاه خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى آمد و هديه اى مى آورد سپس عرض مى كرد: پول هديه را لطف بفرماييد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) (به سبب اين شوخى) مى خنديد و گاه هنگامى كه آن حضرت غمگين مى شد مى فرمود: اعرابى كجاست؟ اى كاش باز هم مى آمد.واژه «مداعبه» و «دعابه» در لغت عرب به معنى مزاح است و در روايات از آن مدح شده است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إنَّ المُداعَبةَ مِن حُسنِ الخُلُقِ وإنّك لَتُدخِلُ به السّرورَ على أخيك ولَقَد كان رسولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) يُداعِبُ الرَّجُلَ يُريدُ أن يَسُرَّهُ; مزاح كردن از حُسن خلق است و تو به وسيله آن، سرور در دل برادر مؤمنت وارد مى كنى و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گاهى با افراد شوخى مى كرد تا آن ها را شاد كند».[3]مخصوصاً در سفرها كه مشكلات بيشتر است و گاه پيشامدهاى نگران كننده اى رخ مى دهد دستور به مزاح داده شده است.در بحارالانوار، جلد 73 بابى تحت عنوان «حسن الخلق و حُسن الصحابة و سائر آداب السفر» ذكر گرديده و در آن روايات متعددى درمورد حُسن مزاح در سفر آورده شده ازجمله حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه مى فرمايد: «وَ أَمَّا الَّتِى فِى السَّفَرِ فَبَذْلُ الزَّادِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْمِزَاحُ فِى غَيرِ الْمَعَاصِى; اما آنچه در سفر نشانه شخصيت و جوانمردى است بخشيدن زاد و توشه به ديگران و حسن خلق و مزاح بدون آلودگى به معصيت است».[4]*****نكته:خطرات مزاح و شوخى:با اين كه مزاح ـ همان گونه كه گفته شد ـ باعث آرامش روح و رفع هموم و غموم و است و به خصوص در مشكلاتى همچون مشكلات سفر، كار را بر انسان آسان مى كند ولى در عين حال اگر خارج از حساب و كتاب باشد ممكن است عظيم ترين مشكلات را به بار آورد.بسيارى از مزاح ها ممكن است موجب دشمنى و عداوت گردد و كينه ها را در سينه ها انباشته كند چراكه شخص مزاح كننده نمى تواند كار خود را سالم انجام دهد، در لباس مزاح بر زخم مخالفان خود نمك مى پاشد و دشنه در پهلوى آن ها فرو مى كند.گاهى مزاح جنبه انتقام جويى و ايذاء و آزار ديگران را ندارد اما مسائل مبتذل و ركيكى در آن مطرح مى شود همان گونه كه بسيارى از مزاح هاى عوام به اين صورت است. اين گونه مزاح ها شخصيت انسان را پايين مى آورد و همان گونه كه امام(عليه السلام) در كلام حكيمانه فوق فرمود: هر مزاحى كه اين گونه باشد مقدارى از عقل و درايت انسان را فرو مى ريزد.گاهى مزاح، توأم با غيبت و تهمت است كه آن نيز از گناهان كبيره مى باشد.گاه بعضى از مزاح ها موجب وحشت و شوك هاى سخت روحى مى شود و افرادى در اين گونه مزاح ها جان خود را از دست مى دهند مثل اين كه تلفن را بردارد و از روى مزاح به دوست خود بگويد: مغازه ات آتش گرفت يا اتومبيل تو را دزديدند و يا فرزندت تصادف نمود و اين گونه خبرهاى دروغ و وحشتناك كه در ميان بعضى از افراد بى بندوبار معمول است.گاه بعضى از مزاح ها كه از فردى باشخصيت درباره افراد عادى صادر مى شود زبان آن ها را مى گشايد و او را هتك احترام و به او توهين مى كنند. آن گونه كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَ تُمَارِ فَيذْهَبَ بَهَاؤُكَ وَ لاَ تُمَازِحْ فَيجْتَرَأَ عَلَيكَ; مِراء و جدال با افراد مكن كه ابهت تو را از بين مى برد و مزاح (با افراد ناآگاه) مكن كه آن ها را دربرابر تو جسور مى سازد».[5]همين مضمون در تحف العقول از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نقل شده است[6]. [7]*****پی نوشت:[1]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 330.[2]. واقعه، آيات 35 و 36; ميزان الحكمة، ح 18858.[3]. كافى، ج 2، ص 633، ح 3.[4]. بحارالانوار، ج 73، ص 266، ح 2.[5]. كافى، ج 2، ص 665، ح 17.[6]. تحف العقول، ص 486; بحارالانوار، ج 75، ص 370، ح 1. درباره مزاح و موارد خوب و بد آن در جلد سوم، ذيل خطبه 84 نيز بحث ديگرى داشتيم.[7]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم آمدى در غررالحكم نيز عين اين عبارت را از على(عليه السلام) آورده سپس اضافاتى براى آن ذكر كرده است (ولى اين اضافات در غرر چاپ فعلى، ذيل اين گفتار حكمت آميز نيامده، بلكه در جاى ديگرى از غرر ذكر شده است). ابن قتيبه دينورى نيز همين مضمون را با عبارت ديگرى آورده است: «اذا ضَحِكَ العالِمُ ضِحكةً مُجّ من عَقلِه مَجّةً». (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 308). اضافه مى كنيم كه ابشيهى، دانشمند معروف شافعى مذهب كه از علماى قرن نهم هجرى است همين مضمون را با تفاوتى در كتاب المستطرف آورده كه نشان مى دهد از جاى ديگرى گرفته است. (المستطرف، ص 469)
امام (ع) فرمود: «مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً»:كسى شوخى بسيار نكرد، مگر اين كه بخشى از عقل خود را از دست داد.توضيح اين كه عقل باعث حفظ آبرو، و ماندن در حدّى است كه صاحبش محترم بماند و سبك شمرده نشود، و شوخى بيجا خلاف آن را مى طلبد، و مستلزم خلاف عقل و از دست دادن آن است.كلمه: «مجّ» را براى آن مقدار از عقل كه انسان در اثر شوخى و يا شوخيها آن را از دست مى دهد استعاره آورده است، به طورى كه گويى انسان، آن را همچون آبى كه از دهان خود، به دور مى اندازد، به دور انداخته است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 520
الثامنة و العشرون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(428) و قال عليه السّلام: ما مزح امرء مزحة إلّا مجّ من عقله مجّة. (86335- 86324)
اللغة:(مجّ) مجّا الشراب أو الشيء من فمه: رمى به.المعنى:المزاح قول أو عمل يصدر لا على وجه الجدّ و الغرض العقلانى، و لا يصدر المزاح من المازح إلّا و قد نزّل نفسه منزلة صبيّ أو سفيه، و هذا هو سرّ عدم الاعتناء به و عدم مسئولية المازح عند العقلاء، لأنّ كلامه أو عمله ينزل منزلة كلام أو عمل من لا تكليف عليه، و يعدّ في من وضع عنهم القلم، و هذا هو مجّ العقل و طرده عينا.الترجمة:فرمود: هيچ مردى يك شوخى نكند جز اين كه از خردش از دهانش پرانده است.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص232
ما مزح امرو مزحة، الّا مجّ من عقله مجة. «مزاح نكند كسى مزاح كردنى مگر آنكه چيزى از خرد خود بيرون افكند بيرون افكندنى.»