جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص275
و قال عليه السّلام: العين وكاء السّتة. قال الرضى رحمه الله تعالى: و هذه من الاستعارات العجيبة كانه شبّه السّته بالوعاء و العين بالوكاء، فاذا اطلق الوكاء لم ينضبط الوعاء، و هذا القول فى الاشهر الاظهر من كلام النبى صلّى اللّه عليه و آله، و قد رواه قوم لامير المؤمنين عليه السّلام، و ذكر ذلك المبرد فى الكتاب المقتضب فى باب اللفظ المعروف. قال الرضى: و قد تكلمنا على هذه الاستعارة فى كتابنا الموسوم بمجازات الآثار النبوية.
«و آن حضرت فرمود: چشم سربند نشستنگاه است.» سيد رضى كه خدايش رحمت كناد گويد اين از استعارات شگفت است كه گويى نشستنگاه را به ظرف و چشم را به سربند آن تشبيه فرموده است كه چون سربند گشوده شود ظرف آنچه را درون آن است نگه نمى دارد. اين سخن بنابر شهرت و آنچه آشكار است از سخنان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و قومى آن را از امير المؤمنين عليه السّلام دانسته اند و مبرد در كتاب المقتضب در باب لفظ معروف آورده است، و ما در مورد اين استعاره در كتاب خودمان كه نامش مجازات آثار النبويه است سخن گفته ايم.»
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص276
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: معروف اين است كه اين سخن از سخنان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه محدثان و مؤلفان غريب الحديث در آثار خود و اهل ادب در مجموعه هاى لغوى خود آن را آورده اند و شايد موضوع بر مبرد مشتبه شده است كه آن را به امير المؤمنين عليه السّلام نسبت داده است و در اصل روايت كلمه «عين» به صورت تثنيه و چنين است كه «العينان وكاء السته»، و لغت سته به معنى نشيمنگاه است. در دنباله خبر هم در پاره اى از روايات آمده است «و چون دو چشم بخسبد سر بند گشوده مى شود.» وكاء هم به معنى بند مشك است كه چشمها را چون بند مشك قرار داده است و مقصود بيدارى است. در حديثى هم كه در مورد لقطه نقل شده است همين كلمه وكاء آمده است كه فرموده اند: «بند و بسته آن را بر آن باقى بدار و يك سال آن را معرفى كن اگر صاحب آن آمد كه چه بهتر و گرنه هر چه خواهى با آن انجام بده.»
ابن ابى الحديد سپس بحثى مفصل در چهل صفحه در مورد كنايات مختلف و ارائه شواهدى براى آن اختصاص داده است كه از مباحث ارزنده صناعات ادبى است و از جمله درباره همين تركيب «بند گشوده شدن» كنايه از باد در رفتن، شاهدى از يحيى بن زياد در شعر آورده است. نكات جالب و خواندنى در اين بحث ابن ابى الحديد بسيار است و چون بيرون از مقوله كار اين بنده است به ترجمه چند موردى از آن بسنده مى شود.
اگر بگويند فلان از قوم موسى عليه السّلام است كنايه از ناشكيبايى و دلتنگى و اشاره به آيه شصت و يكم سوره بقره است كه مى فرمايد: «و هنگامى كه گفتيد اى موسى هرگز به يك خوراكى شكيبايى نمى ورزيم.»
به دوشيزه بسيار زيبا مى گويند از بهشت گريخته است.
به كارى كه آشكار و روشن است و به شخصى كه چنان است، ابن جلا مى گويند كه كنايه از صبح و بامداد هم هست و حجاج هم به آن تمثل جسته است.
جوانى در راه جلو پيرمرد خميده پشتى را گرفت و گفت: بهاى اين كمان چند است و او را به گوژپشتى ريشخند زد. پيرمرد گفت: اى برادرزاده اگر عمرت دراز شود به زودى بدون پرداخت بها آن را خواهى خريد.
در مورد كسى كه به قاضى يا غير قاضى رشوه دهد، مى گويند: در چراغ او روغن ريخت.