وَ قِيلَ لَهُ (عليه السلام): لَوْ غَيَّرْتَ شَيْبَكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ (عليه السلام): الْخِضَابُ زِينَةٌ، وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ.يُرِيدُ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم).
او را گفتند: يا امير المؤمنين، چه مى شد كه موى خود خضاب مى كرديد. فرمود: خضاب آرايش است و ما قومى مصيبت زده ايم.[مرادش وفات رسول الله (صلى الله عليه و آله) بود].
به حضرت گفتند: اى امير مؤمنان، چه مى شد اگر مويت را خضاب مى كردى؟ آن حضرت فرمود: خضاب آرايش است و ما در عزا هستيم.منظور آن حضرت مصيبت وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است.
ارزش رنگ كردن و آرايش (تجمّل و زيبايى):(به امام گفتند چه مى شد موى خود را رنگ مى كردى فرمود:) رنگ كردن مو، آرايش است، امّا ما، در عزاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سر مى بريم.
[و او را گفتند: اى امير مؤمنان چه مى شد اگر موى خود را رنگين مى كردى] [فرمود:] رنگ كردن مو آرايش است و ما در سوك به سر مى بريم.[و از سوك رحلت رسول خدا (ص) را قصد دارد.]
بامام عليه السّلام گفتند: يا امير المؤمنين اگر موى سفيد (ريش) خود را تغيير مى دادى (خضاب و رنگ مى نمودى) بهتر بود، حضرت (در باره خضاب) فرمود:خضاب زينت و آرايش است و (ليكن) ما گروهى هستيم عزادار و در اندوه.(سيّد رضىّ «عليه الرّحمة» فرمايد:) حضرت از فرمايش خود (ما در عزا و اندوه هستيم) وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را اراده دارد (و سخنى در باره خضاب در شرح فرمايش هفدهم گذشت).
به حضرت عرض كردند: چه خوب بود محاسن خود را رنگ و خضاب مى كرديد. امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: خضاب و رنگ بستن زينت است ولى ما عزاداريم.(منظور امام(عليه السلام) رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بود).
ما به سوگ پيامبر نشسته ايم:شك نيست كه خضاب كردن و زدن رنگ مناسب به موهاى سفيد در هنگام كهنسالى يا ميانسالى، هم ازنظر عرف عقلا كار مطلوبى است و هم در شريعت اسلام بر آن تأكيد شده است همان گونه كه بعداً به صورت مشروح تر بيان خواهيم كرد. به همين دليل سؤال كننده هنگامى كه امام(عليه السلام) را با محاسن سفيد شده و بدون خضاب ديد سؤال براى او پيش آمد و عرض كرد: «اى اميرمؤمنان! چه خوب بود محاسن خود را رنگ و خضاب مى كرديد»; (وَ قِيلَ لَهُ(عليه السلام) لَوْ غَيَّرْتَ شَيْبَكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ). امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «خضاب و رنگ بستن زينت است ولى ما عزاداريم (منظور امام(عليه السلام) رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است)»; (فَقَالَ(عليه السلام): الْخِضَابُ زِينَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِى مُصِيبَة يُرِيدُ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)).ظاهر نسخه صبحى صالح كه ما آن را متن كلام خود قرار داده ايم اين است كه جمله «يُرِيدُ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)» جزء كلام سيد رضى است نه كلام امام(عليه السلام) در حالى كه ظاهر نسخه ابن ابى الحديد كه بعضى آن را ترجيح داده اند اين است كه آن جمله جزء كلام خود امام(عليه السلام) است (نَحْنُ قَوْمٌ فِى مُصِيبَة بِرَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)). در اين صورت تفسيرهاى ديگرى نمى توان براى اين مصيبت ذكر كرد زيرا خود امام(عليه السلام) آن را تفسير فرموده است كه منظور، مصيبت رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى باشد.ولى بنابر اين كه اين تفسير جزء كلام سيد رضى باشد بعضى آن را نپذيرفته اند و گفته اند كه منظور، مصيبت سقيفه و پيامدهاى آن در عصر عثمان و سپس در دوران حكومت امام(عليه السلام) نظير جنگ هاى جمل و صفين و مانند آن است كه دائماً امام(عليه السلام) با نهايت تأسف درگير آثار مصيبت بار آن بود.[1]البته اگر منظور، مصيبت رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) باشد آن نيز بعيد به نظر نمى رسد زيرا مصيبت به اندازه اى سنگين بود كه آثارش تا پايان عمر بر قلب امام(عليه السلام) سنگينى مى كرد همان گونه كه در حالات امام حسين(عليه السلام) هنگام دفن برادر ارجمندش امام مجتبى(عليه السلام) مى خوانيم كه بر سر قبر او چنين بيان كرد:«أأدهَنُ رَأْسِى أم اُطِيبُ مَحاسِنى *** وَرَأْسُكَ مَعفورٌ وأنْتَ سَلِيبُآيا موهاى سرم را روغن بزنم يا محاسنم را خوشبو سازم در حالى كه سر تو در زير خاك پنهان شده و تو غارت زده اى (تمام حقوقت را دشمنان غارت كردند)؟».[2]و در حالات امام سجاد(عليه السلام) نيز مى خوانيم كه بعد از شهادت پدرش حضرت امام حسين(عليه السلام) تا پايان عمر همواره عزادار بود با اين كه حدود 40 سال طول كشيد.علاوه بر آنچه گفته شد اين احتمال نيز وجود دارد كه طبق آنچه در احاديث معروف آمده كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) فرمود: «زمانى فرامى رسد كه محاسن تو را با خون سرت خضاب مى كنند»; امام(عليه السلام) پيوسته آن زمان را انتظار مى كشيد تا شربت شهادت بنوشد و از شرّ اشرار آسوده شود.[3]به خصوص اين كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «خَضَبَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله) وَلَمْ يَمْنَعْ عَلِيّاً(عليه السلام) إِلاَّ قَوْلُ النَّبِيِّ(صلى الله عليه وآله) تُخْضَبُ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ; پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خضاب كرد ولى آنچه على(عليه السلام) را از اين كار بازداشت كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود كه فرمود: روى محاسنت از خون فرقت خضاب خواهد شد».[4]*****نكته ها:1. خضاب و رنگ كردن موها در اسلام:در آموزه هاى اسلامى تأكيد شده است كه مسلمانان، پاكيزه و مرتب باشند و از زينت هاى معقول و دور از اسراف و تبذير بهره بگيرند و به تعبير ديگر، اسلام پيروانش را زيبا مى پسندد.در قرآن مجيد به مسلمانان دستور داده شده هنگامى كه به مسجد كه كانون مهم عبادت است مى روند لباس مزين بپوشند و زينت داشته باشند «(يَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد); اى فرزندان آدم! زينت خود را هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد».[5]و از آن جا كه ممكن است بعضى از افراد نادان و سطحى نگر از اين دستور تعجب كنند در آيه بعد از آن مى فرمايد: «(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ); بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، و روزى هاى پاكيزه را، تحريم كرده است؟».اين زينت ممكن است معنى وسيعى داشته باشد كه هم زينت هاى جسمانى را شامل شود و هم زينت هاى معنوى را.در همين باره روايات متعددى درباره خضاب و رنگ كردن مو براى مردان و زنان وارد شده است و مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار يك باب تحت عنوان «الخِضابُ للرّجال والنّساء» آورده و در آن 16 روايت از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) ذكر نموده است.ازجمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام) از پدرانش از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنين آمده است: «أَرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ الْعِطْرُ وَالنِّسَاءُ وَالسِّوَاكُ وَ الْحِنَّاء; چهار چيز است كه از سنت پيامبران است: عطر و داشتن همسر و مسواك و رنگ كردن موهاى سفيد با حنا».[6]در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: «اخْتَضِبُوا بِالْحِنَّاءِ فَإِنَّهُ يُجَلِّى الْبَصَرَ وَيُنْبِتُ الشَّعْرَ وَيُطَيِّبُ الرِّيحَ وَيُسَكِّنُ الزَّوْجَةَ; با حنا موهاى سفيد خود را رنگ كنيد كه بر نورانيت چشم مى افزايد و موها را تقويت مى كند و بوى انسان را خوش مى سازد و به همسران آرامش مى دهد».[7]در حديث ديگرى مى خوانيم: «أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) بِالْخِضَابِ ذَاتَ بَعْل وَغَيْرَ ذَاتِ بَعْل; پيغمبر اكرم زنان را به خضاب كردن دستور داد هم زنان شوهردار را و هم زنان بدون شوهر».[8]به همين دليل هنگامى كه سؤال كننده موهاى مبارك حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) را بدون خضاب ديد پرسيد كه چرا خضاب نكرده ايد؟ امام(عليه السلام) پاسخ معنادارى به او داد و فرمود: ما عزاداريم.2. خضاب در اشعار شعرا:شعراى عرب و عجم در اشعار خود از زواياى مختلف به اين امر نگاه كرده و اشعار نابى سروده اند.يكى از شعراى عرب (به نام ابن الرومى) مى گويد:لَم أخضِبِ الشَّيْبَ لِلغَوانى *** أبْغِى بهِ عِنْدَهم وِدادالكِن خِضابى على شَبابي *** لَبِستُ مِن بَعدِهِ حِدادامن محاسن سفيد خود را براى جلب توجه زيبارويان و محبت آن ها خضاب نكردم بلكه خضاب من براى مرگ جوانى است.شاعر معروف ديگرى به نام ابوتمّام مى گويد:فإن يَكُنِ المَشيبُ طَغَى علينا *** وأودَى بالبَشاشةِ والشَّبابِفإنّى لستُ أدفَعُه بشىء *** يكونُ عليه أثقَلَ مِن خِضابِأرَدتُ بأنّ ذاك وذا عَذابٌ *** فسَلَّطتُ العذابَ على العَذابِاگر پيرى بر ما طغيان كرد و شادى و جوانى را از ما گرفتمن هم او را به چيزى كه سنگين تر از خضاب باشد از خود دور نمى كنمدرست است كه هم پيرى و هم خضاب كردن مشكلاتى دارد ولى من تصميم گرفتم مشكل خضاب را بر مشكل پيرى مسلط كنم.شاعر فارسى زبان (كسائى مروزى) از زاويه اى ديگر به اين موضوع نگاه كرده و چنين مى سرايد:از خضاب من و از موى سيه كردن من *** گر همى رنج خورى بيش مخور رنج مبرغرضم زان نه جوانى است، بترسم كه ز من *** خرد پيران جويند و نيابند اثر [9]*****پی نوشت:[1]. منهاج البراعه، ج 21، ص 539 (اين بخش از منهاج به وسيله مرحوم آيت الله كمره اى نگاشته شده است).[2]. منتهى الآمال، حالات امام حسن مجتبى(عليه السلام) و بحارالانوار، ج 4، ص 160 (با كمى تفاوت).[3]. سفينة البحار، ج 2، ص 604 ماده «خضب».[4]. بحارالانوار، ج 41، ص 165.[5]. اعراف، آيه 31.[6]. بحارالانوار، ج 73، ص 97.[7]. همان، ص 99.[8]. همان، ص 102.[9]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب براى اين گفتار پرمعنى مدركى غير از نهج البلاغه ذكر نكرده است. اضافه مى كنيم كه مرحوم سيد رضى آن را در كتاب خصائص الائمه (ص 125) نيز آورده است.
«لَوْ غَيَّرْتَ شَيْبَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ: الْخِضَابُ زِينَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ؛ يُرِيدُ وَفَاةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله»:يا امير المؤمنين خوب بود كه موى سفيد خود را تغيير مى دادى [خضاب مى كردى] فرمود: «خضاب زينت و آرايش است، و ما گروهى عزاداريم».سيد رضى مى گويد: مقصود امام (ع) وفات رسول خداست.نيازى به توضيح ندارد و مطلب روشن است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 539
التاسعة و الاربعون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(449) و قيل له عليه السّلام: لو غيّرت شيبك يا أمير المؤمنين، فقال: الخضاب زينة و نحن قوم في مصيبة.يريد وفاة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله. (86887- 86864)
المعنى:الخضاب سنّة ورد التأكيد بها في الأخبار و خصوصا مع الحناء كما يستفاد من إطلاق هذه اللفظة و توصيفه بأنها زينة، و قال أبو تمام:خضبت خدّها إلى لؤلؤ العقد دما أن رأت شواتى خضيبا. و الشوات، جلدة الرأس فوصف لون الخضاب بالدّم و هو لون الخضاب بالحناء و مات النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و عمر عليّ عليه السّلام يقارب ثلاثين سنة و يبعد منه الشّيب حينئذ، و الظاهر أنّ هذا الكلام قيل له في أيّام حكومته، فجوا به بأنا في مصيبة يبعد أن يفسّر بالمصيبة على رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و لم يصرّح الشراح بمن فسّر المصيبة في كلامه، و لكن عبارة المتن في الشرح المعتزلي هكذا «و نحن قوم في مصيبة برسول اللَّه».فالظاهر أنّ المراد من المصيبة مطلقا أو مسندا إليه صلّى اللَّه عليه و آله ليست مصيبة موته و فقدانه، بل المصيبة الّتي حلّت بشرعه الشريف من طغيان المغرضين و المفسدين في السقيفة و في بيعة عثمان و ما ترتّب عليهما من الاختلاف و الشقاق و النفاق الّذي جرّ إلى حرب الجمل و صفّين و سفك الدّماء العزيزة، و يقرب أن يكون هذا الكلام في أواخر أيّام عمره و كان عليه السّلام ينتظر بشيبته الخضاب من دمه الطاهر الزّكى كما أخبره به رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و ذكره مرارا لأصحابه.الترجمةباو گفته شد: كاش موى سپيدت را با خضاب تغيير رنگ مى دادى، در پاسخ فرمود: خضاب خود زيوريست و ما خاندانى هستيم كه در سوك و مصيبت گرفتاريم «مقصودش مصيبت داري بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بوده است».
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص287
و قيل له عليه السّلام: لو غيرت شيبك يا امير المؤمنين فقال: الخضاب زينة، و نحن قوم فى مصيبة برسول الله صلّى اللّه عليه و آله. «آن حضرت را گفتند اى امير المؤمنين چه مى شد اگر موهاى سپيد خود را رنگ مى كردى فرمود: رنگ كردن مو آرايش است و ما در سوگ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سر مى بريم.»
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: در مورد خضاب پيش از اين به حد كافى سخن گفته شد و سپس سى و شش بيت از شاعران و اديبان بزرگى چون صابى و ابو تمام و ابن رومى و بحترى را كه در موضوع خضاب سروده شده است يا از سپيد شدن موها در آن شكوه شده است آورده است كه به ترجمه سه بيت از صابى قناعت مى شود: خضابى را ميان خود و محبوبه ام قسمت كردم ولى كار من در آن بر خلاف كار او بود خضابى كه در زلف و فرق سر من به كار رفت چه زشت بود و آنچه سرانگشتان او را آراست چه زيبا بود، خضابى كه گيسوى مرا از حال خود بيرون برد و سبب زشتى آن گرديد دور باد، و آفرين بر آن خضاب كه كف دست محبوبه را آراست.