چرا ذات پروردگار را نمى توان درک کرد؟
۲۶ بهمن ۱۳۹۳ 0متن زیر از مجموعه سخنان آیة الله مکارم شیرازی برگرفته شده است.
سؤال:
چرا ذات پروردگار را نمى توان درک کرد؟
پاسخ:
نکته اصلى در این مسأله، توجه به نامحدود بودن ذات پاک خداوند و محدود بودن عقل و علم و دانش ماست.
او وجودى است از هر نظر بى نهایت، ذات او مانند علم و قدرت و همه صفاتش بى پایان و نامحدود است. و از سوى دیگر ما و تمام آنچه به ما مربوط است، اعم از علم و قدرت و حیات ما و زمان و مکانى که در اختیار داریم، همه محدود است.
بنابراین ما با این همه محدودیت چگونه مى توانیم به آن وجود نامحدود و صفاتش احاطه پیدا کنیم؟ چگونه علم محدود ما مى تواند از آن وجود نامحدود خبر دهد.
آرى ما مى توانیم در عالم اندیشه و فکر از دور شبحى ببینیم، و اشاره اجمالى به ذات و صفاتش کنیم، ولى رسیدن به کنه ذات و صفات، یعنى آگاهى تفصیلى از او براى ما ممکن نیست ـ این از یک سو.
از سوى دیگر یک وجود بى نهایت، از هر جهت مثل و مانندى ندارد و منحصر به فرد است، چرا که اگر مثل و مانندى مى داشت هر دو محدود بودند.
حال چگونه ما مى توانیم به وجودى پى بریم که هیچگونه مثل و مانندى براى او سراغ نداریم، و هرچه غیر او مى بینیم ممکنات است، و صفاتش با صفات واجب الوجود کاملاً متفاوت.(1)
نمى گوئیم ما از اصل وجود او آگاه نیستیم، از علم و قدرت و اراده و حیات او بى خبریم، بلکه مى گوئیم ما یک معرفت اجمالى از همه این امور داریم، و هرگز به عمق و باطن آن راه نمى یابیم، و مرکب عقل همه فرزانگان عالم بدون استثنا در این راه لنگ است و به گفته شاعر:
به عقل نازى حکیم تا کى؟ *** به فکرت این ره نمى شود طى!
به کنه ذاتش خرد برد پى، *** اگر رسد خس به قعر دریا!(2)
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) چنین مى خوانیم: «اذا انتهى الکلام الى الله فامسکوا»!(3)
«هنگامى که سخن به ذات خدا مى رسد سکوت کنید» یعنى درباره ذات او سخن نگوئید که عقل ها در آنجا حیران است و به جائى نمى رسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هرچه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.(4)
به تعبیرى روشن تر، هنگامى که به جهان هستى و این همه شگفتى ها و موجودات بدیع، با آن ظرافت و عظمت مى نگریم و یا حتّى نگاهى به وجود خود مى کنیم، اجمالاً مى فهمیم که خالق و آفریدگار و مبدئى دارد. این همان علم اجمالى است که آخرین مرحله قدرت شناخت انسان درباره خداست؛ (منتهى هر چه به اسرار هستى آگاه تر شویم به عظمت او آشناتر و در مسیر معرفت اجمالى او قوى تر خواهیم شد) امّا هنگامى که از خود مى پرسیم او چیست؟ و چگونه است؟ و دست به سوى حقیقت ذات پاک او دراز مى کنیم، چیزى جز حیرت و سرگردانى نصیبمان نمى شود و این است که مى گوییم راه به سوى او کاملاً باز است و در عین حال راه کاملاً بسته است.
یک مثال:
مى توان این مسأله را با یک مثال روشن ساخت و آن این که همه ما به روشنى مى دانیم که نیرویى به نام جاذبه وجود دارد. چرا که هر چیزى رها شود سقوط مى کند و به سوى زمین جذب مى شود و اگر این جاذبه نبود آرامش و قرارى براى موجودات روى زمین وجود نداشت.
آگاهى بر وجود جاذبه چیزى نیست که مخصوص دانشمندان باشد حتّى اطفال و کودکان خردسال نیز آن را به خوبى درک مى کنند; ولى حقیقت جاذبه چیست، آیا امواج نامرئى یا ذرّات ناشناخته و یا نیرویى دیگر است؟ و عجیب این که نیروى جاذبه بر خلاف آنچه در تمام جهان مادّه مى شناسیم، ظاهراً براى انتقال از نقطه اى به نقطه دیگر نیاز به زمان ندارد، به خلاف نور که سریع ترین حرکت را در جهان مادّه دارد، ولى در عین حال به هنگام انتقال در فضا گاهى براى رسیدن از یک نقطه به نقطه دیگر میلیون ها سال وقت لازم است. امّا نیروى جاذبه گویى در یک لحظه از هر نقطه اى از جهان به نقطه دیگر منتقل مى گردد و یا حداقل سرعتى دارد بالاتر از آنچه تاکنون شنیده ایم.
این چه نیرویى است که این آثار را دارد؟ حقیقت ذات آن چگونه است؟ هیچ کس پاسخ روشنى براى آن ندارد.
جایى که درباره نیروى جاذبه که یکى از مخلوقات است علم و آگاهى ما نسبت به آن تنها جنبه اجمالى دارد و از علم تفصیلى به کلى دوریم، چگونه مى توان درباره خالق جهان مادّه و ماوراى مادّه که وجودى است بى نهایت در بى نهایت، انتظار داشته باشیم که از کنه ذاتش باخبر شویم؟!
ولى با این حال او را همه جا حاضر و ناظر و همراه هر موجودى در جهان مشاهده مى کنیم:
با صد هزار جلوه برون آمدى که من *** با صدهزار دیده تماشا کنم تو را(5)
_______________________
پی نوشت:
1 ـ اگر تعجب نکنید ما حتى نمى توانیم مفهوم «نامتناهى» را تصور کنیم، اگر گفته شود پس چگونه کلمه «نامتناهى» را به کار مى برید؟ و از آن خبر مى دهید، ودرباره احکام آن سخن مى گوئید، مگر تصدیق بدون تصور ممکن است؟ در پاسخ مى گوئیم: ما این کلمه را از دو واژه «نا» که به معنى عدم است و «متناهى» که به معنى محدود است گرفته ایم، یعنى این دو را جداگانه مى توانیم تصور کنیم (عدم و متناهى) سپس آنها را با یکدیگر ترکیب کرده و به آن وجودى که در تصور نمى گنجد اشاره نموده و به آن علم اجمالى پیدا مى کنیم.
2 ـ پیام قرآن، ج4 ص 33.
3 ـ تفسیر «على بن ابراهیم» طبق نقل نور الثقلین، ج 5 ص 170.
4 ـ تفسیر نمونه، ج22 ص 558.
5 ـ پیام امام (شرح نهج البلاغة)، ج1 ص 91.
منبع:
180 پرسش و پاسخ، آیة الله مکارم شیرازی