عدالت در نهج البلاغه
۲۵ اسفند ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلام1. عدل چيست؟
سُئل عن التوحید و العدل، فقال التوحید ألّا تتوهّمه و العدل ألا تتّهمَه.
امام عليه السلام را از توحيد و عدل پرسيدند، فرمود: توحيد آن است كه خدا را در وهم نياورى و عدل آنست كه او را بدانچه درخور نيست متّهم ندارى.1
2. دادگرى واقعى
الذى صدق فى ميعاده، و ارتفع عن ظلم عباده و قام بالقسط فى خلقه، و عدل عليهم فى حكمه.
خدايى است كه در وعده خويش راستگوست و بالاتر از آن است كه به بندگانش ستم كند و در ميان آفريدگانش به عدل رفتار كرده و در حكم خويش با آن ها دادگرى كرده است.2
3. دادگرى حق
ما كان قوم قطّ فى غضّ نعمة من عيش فزال عنهم الّا بذنوب اجترحوها، لانّ الله ليس بظلّام للعبيد.
هرگز نعمت و رفاه زندگى از مردمى گرفته نشد، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب شدند؛ چرا كه خداوند به بندگانش ستم نمى كند.3
4. بردبار عادل
الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى كل ما قضى.
خدايى كه بردبارى اش زياد است و مى بخشد و در آن چه حكم كرده، عدالت را رعايت نموده است.4
5. نتيجه عدل
بالسيرة العادله يقهر المناوى.
با روش عدل دشمن شكست مى يابد و از ميان مى رود.5
6. قضاوت بى عدالت
ليس من العدل القضاء على الثقة بالظن.
قضاوتى كه به حدس و گمان متكى باشد از روى عدل و داد نيست.6
7. عدل شريف تر از بخشش
سُئل عليه السلام أيهما أفضل: العدل، أو الجود؟ فقال عليه السلام: العدل يضع الامور مواضعها، والجود يخرجها من جهتها. العدل سائس عام، و الجود عارض خاص، فالعدل أشرفهما و أفضلهما.
از حضرتش پرسيدند: دادگرى بهتر است يا بخشندگى؟ فرمود: دادگرى هر چيزى را در جاى خويش قرار مى دهد و بخشش آنها را از جاى خود بيرون مى كند و عدل نگهبان همه مردم است و بخشندگى به افراد مخصوص بهره مى دهد. بنابراين عدل شريف تر و برتر است.7
8. امر به عدل و احسان
قال فى قوله تعالى: (إنّ الله يأمر بالعدل و الاحسان) العدل الانصاف، و الاحسان التفضل.
امام على عليه السلام در مورد اين سخن خداى متعال: (خداوند شما را به عدل و احسان فرمان مى دهد) فرمود: عدل، انصاف دادن و ستم نكردن است و احسان جود و بخشش.8
9. پيوند دهنده خلق
بالنصفة يكثر المواصلون.
انصاف و عدالت است كه پيوند انسان ها را بيشتر مى نمايد.9
10. سفارش به كارگزاران
أنصفوا الناس من أنفسكم، و اصبروا لحوائجهم فانكم خزان الرعية، و وكلاء ألامة، و سفراء الائمة.
امام على عليه السلام در نامه اى خطاب به كارگزارانش چنين فرمود: ما بين مردم و خودتان انصاف بورزيد و به برآوردن نيازهاى آنان تحمل نماييد؛ زير شما خزانه داران رعيت هستيد و وكلاى امت و سفيران پيشوايان.10
11. توصيه به عدالت
استعمل العدل، و احذر العسف و الحيف، فان العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو إلى السيف.
عدل و دادگرى را به كار بند، و از زورگويى و ستمگری برحذر باش؛ زيرا زور گويى ملت را به جلاى وطن وا مى دارد و ستم مردم را به قيام مسلحانه فرا مى خواند.11
12. توصيه على (علیه السلام) به يكى از كارگزارانش
آسِ بينهم فى اللحظة و النظرة و الاشارة و التحية، حتى لا يطمع العظماء فى حيفك، و لا يياس الضعفاء من عدلك.
اميرمؤمنان على عليه السلام در نامه اى خطاب به كارگزاران خويشتن چنين فرمودند: ما بین همه افراد رعيت در نگاه گذرا و نگرش دقيق و اشاره و درود گفتن تساوى برقرار كن تا بزرگان طمع در ظلم تو نكنند و ناتوانان از دادگرى تو مأيوس نشوند.12
13. انصاف با رعيت
أنصف الله و أنصف الناس من نفسك و من خاصة أهلك و من لك فيه هوى من رعيتك، فانك ألا تفعل تظلم !
ما بين خدا و مردم از يك طرف و نفس و دودمان و هر كسى از رعيت كه هوايى از او بر سر دارى از طرف ديگر، انصاف برقرار كن، اگر انصاف بر اقرار نكنى ستم ورزيده اى.13
14. ياوران عدالت
اذا أدت الرعية الى الوالى حقه، و أدى الوالى أليها حقها عز الحق بينهم، و قامت مناهج الدين، و اعتدلت معالم العدل، و جرت على أذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان، و طمع فى بقاء الدولة، و يئست مطامع الاعداء و ادا غلبت الرعية و اليها، أو أجحف الوالى برعيته، اختلفت هنالك الكلمة، و ظهرت معالم الجور.
در آن هنگام كه مردم جامعه حق حاكم را ادا كردند و زمامدار نيز حق مردم را به آنان ادا كرد، حق در ميان آنان عزيز گردد و مسيرهاى روشن دين هموار و نشانه هاى عدالت معتدل و برپا، و سنت ها در مجراى خود به جريان مى افتند، در نتيجه زمان اصلاح مى شود و بقاى حكومت مورد اميد، و طمع و آز دشمنان از تسلط بر جامعه مأيوس و ساقط مى گردد و در آن هنگام كه رعيت بر حاكم غالب شود يا حاكم بر رعيت ظلم و تعدى روا دارد، كلمه جامع آن دو مختلف گردد و پراكندگى در جامعه نفوذ كند و علامت هاى ستم آشكار شود.14
15. شعبه هاى عدالت
الايمان على أربع دعائم: على الصبر، و اليقين، و العدل، و الجهاد... و العدل منها على أربع شعب: على غائص الفهم، و غور العلم ؛ و زهرة الحكم و رساخة الحلم فمن فَهِم عَلِم غور العلم ؛ و من علم غور العلم صدر عن رائع الحكم ؛ و من حلم لم يفرط فى أمره و عاش فى الناس حميدا.
ايمان چهار ستون دارد: صبر، يقين، عدل و جهاد، و عدل چهار قسمت مى گردد: دقت در فهميدن، رسيدن به حقيقت علم و زيبايى قضاوت ها و استوار شدن در بردبارى، كسى كه فهميد، حقيقت علم را درك مى كند و كسى كه حقيقت دانش را درك كرد، از راه هاى بردبارى وارد مى شود و كسى كه حليم بود در زندگى افراط نمى كند و در ميان مردم، خوشنام زندگى مى كند.15
16. سر گذشت شگفت آورتر!
اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها، و معجونة شنئتها، كأنما عجنت بريق حىّ أوقيئها، فقلت: أ صلة، أم زكاُة، أم صدقة ؟ فذلك محرم علينا أهل البيت. فقال: لا ذا و لا ذاك، و لكنها هدية. فقلت هبلتك الهبول! أعن دين الله أتيتنى لتخد عنى؟ أمختبط انت أم ذو جنة، أم تهجر؟ و الله لو أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت أفلاكها، على أن أعصى لله فى نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلته.
از اين سرگذشت (سرگذشت عقيل كه تقاضاى كمك كرد و حضرت آهن گداخته به دست او نزديك كرد) شگفت آورتر داستان كسى است كه نيمه شبى ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به در خانه ما مى آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آب دهان ما را با استفراغش خمير كرده بودند، به او گفتم: صدقه است يا زكات است؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است. گفت: نه اين است و نه آن، بلكه هديه است.
گفتم: مادرت بر تو بگريد! آمده اى مرا از راه دين خدا فريب دهى يا پريشان خردى يا ديوانه اى و يا هذيان مى گويى؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمان است به من بدهند تا خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم هرگز نخواهم كرد.16
17. نخستين گام عدل
إن من أحب عباد الله إليه عبدا أعانه الله على نفسه، فاستشعر الحزن، و تجلبب الخوف... فهو من معادن دينه، و أوتاد أرضه. قد ألزم نفسه العدل، فكان أول عدله نفى الهوى عن نفسه.
از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند (سبحان) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد (اين انسان مورد عنايت خداوندى) لباسى از اندوه بر تن نموده و پوشاكى از بيم بر خود پوشيد... (اين رشد يافته) از معدن دين خداوندى و مانند ميخ هاى محكم از عوامل نگهدارنده ارزش ها در زمين اوست، خود را بر عدل و دادگرى ملزم نموده و نخستين عدل وى درباره خويشتن، نفى هوى و اميال از نفس خود مى باشد.17
18. گستردگى دامنه عدالت
والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الإماء لرددتُه؛ فانّ فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل، فالجور عليه أضيق.
درباره زمين هايى كه عثمان به اقطاع ديگران در آورده و آن حضرت عليه السلام زمين هاى مذكور را به مسلمانان برگردانيده بود فرمودند: به خدا قسم، اگر آن مال را چنين مى يافتم كه به تحقيق با آن، زنانى به عقد زناشويى در آمده و كنيزانى با آن خريدارى شده بودند، باز هم هر آينه آن را به مسلمانان بر مى گردانيدم، پس به راستى در عدل و دادگرى وسعت و گشايش است و آن كس كه اجراى عدالت، بر او گران آید، تحمل ستم برای او سخت تر است.18
19. وظيفه پيشواى عادل
إن الله تعالى فرض على أئمة العدل أن يُقدّروا أنفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيّغ بالفقير فقرُه.
خداوند بر پيشوايان عدالت مقرر فرموده است كه شأن و اندازه خود را در حد مردم ناتوان تنظيم نمايند تا فقر مستمندان را گرفتار درد و اندوه مهلك نسازد.19
______________________
پی نوشت:
1. حکمت 470.
2. خطبه 185.
3. خطبه 178.
4. خطبه 191.
5. حكمت 224.
6. حكمت 220.
7. حكمت 437.
8. حكمت 231.
9. حكمت 224.
10. نامه 51.
11. حكمت 476.
12. نامه 46.
13. نامه 53.
14. خطبه 216.
15. حكمت 31.
16. خطبه 224.
17. خطبه 87.
18. خطبه 15.
19. خطبه 209.
منبع:
نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزى