زهد در نهج البلاغه
۲۳ فروردین ۱۳۹۴ 0 معارف1. عوامل رياضت
و ان ظنّت الرعية بك حَيفا فأصحر لهم بعذرك و اعدل عنك ظنونهم باصحارك فان فى ذلك رياضة منك لنفسك و رفقا برعيتك.
در نامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: اگر مردم گمان بردند كه در مورد ستمى مرتكب شده اى، دليل كارى را كه كرده اى برايشان توضيح بده و با توضيحات خود گمان آنان را از خود دور كن؛ زيرا كه اين كار هم مايه رياضت و پرورش نفس خودت مى باشد و هم نرمى با مردم است.1
2. كليد رنج
الرغبة مفتاح النصب.
تمایل به دنيا كليد رنج است.2
3. زهد در دنيا
من زهد فى الدنيا، استهان بالمصيبات.
هر كه در دنيا زهد پيشه كند، مصيبت ها را سبك شمارد.3
4. پاداش در ازاى كار خوب
اسهروا عيونكم، و أضمروا بطونكم، و استعملوا أقدامكم، و أنفقوا أموالكم، و خذوا من أجسادكم فجُودوا بها على أنفسكم، و لا تبخلوا بها عنها، فقد قال الله سبحانه: (ان تنصروا الله ينصركم و يثبت أقدامكم) و قال تعالى: (من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له أجر كريم) فلم يستنصركم من ذُلّ، و لم يستقرضكم من قُلّ.
چشمان خود را در شب بيدار نگاه داريد و شكم هاى خود را لاغر سازيد و گام هايتان را به كار گيريد و دارايى هاى خويش را انفاق كنيد و از تن هايتان بگيريد و آن ها را نثار جان هايتان كنيد و در اين بخل نورزيد؛ زيرا خداوند سبحان فرموده است: اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند و گام هاى شما را استوار مى دارد. و فرموده است: كيست كه به خدا وام نيكو دهد كه خدا آن را برايش چندين برابر گرداند و براى او پاداشى ارجمند است. پس، او از سر خوارى و ناتوانى از شما يارى نخواسته و به علت ندارى از شما وام نطلبيده است.4
5. گروگان فضل خداوند
و ان للذكر لاهلا أخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه، يقطعون به أيام الحياة... قد حَفّت بهم الملائكة، و تنزلت عليهم السكينة، و فتحت لهم أبواب السماء ... يتنسمون بدعائه روح التجاوز رهائن فاقة الى فضله، و أسارى ذلة لعظمته.
همانا ياد خدا را اهلى است كه آن را به جاى دنيا گرفته اند و از اين رو هيچ بازرگانى و هيچ داد و ستدى آنان را از ياد خدا باز نمى دارد، روزهاى زندگى را با ياد خدا مى گذرانند... فرشتگان گرد آنان را گرفته اند و آرامش بر آنان فرود آمده و درهاى آسمان به رويشان گشوده است... با دعاى خود وزيدن نسيم عفو و گذشت را از خداوند مى طلبند، گروگان نياز به فضل و رحمت خدايند و اسير خوارى و فروتنى در برابر عظمت او هستند.5
6. وصف راهيان راه خدا
فى وصف السالك الطريق الى الله سبحانه: قد أحيا عقله، و أمات نفسه، حتى دقّ جليله، و لطف غليظه، و برق له لامع كثير البرق، فأبان له الطريق، و سلك به السبيل.
در وصف رهرو راه خداى سبحان مى فرمايد: خرد و انديشه خويش را زنده كرده و نفسش را ميرانده است، به گونه اى كه پيكرش نحيف و دلش نرم گشسته است. در دلش برقى پرنور درخشيده و راه را برايش روشن ساخته و در پرتو آن راه (حق) را پيموده است.6
7. يارى در زهد
الى عثمان بن حنيف: ألا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطِمريه، و من طعمه بقرصيه، ألا و انكم لا تقدرون على ذلك، و لكن أعيونى بورع و اجتهاد و عفّة و سداد.
به عثمان به حنيف: همانا پيشوايتان از تمام دنيا به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است، آگاه باشيد! شما نمى توانيد چنين باشيد! (مانند من) وليكن مرا در پارسايى و تلاش و پاكدامنى و پيمودن راه صحيح يارى كنيد.7
8. حال زاهدان در دنيا
ان الزاهدين فى الدنيا تبكى قلوبهم و إن ضحكوا، و يشتدّ حزنهم و إن فرحوا و يكثر مقتهم أنفسهم و إن اغتبطوا بما رزقوا.
همانا بى اعتنايان به دنيا، دل هايشان گريان است، هر چند در ظاهر بخندند و اندوهشان سخت است، هر چند اظهار شادى كنند و از نفس هاى خويش بسيار در خشم اند، هر چند از آن چه روزيشان شده شادند..8
9. ثمرات زهد
ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها، و لا تغفل فلستَ بمغفول عنك!
دل از دنيا بر كن، تا خداوند تو را به عيب ها و زشتى هاى آن بينا كند و غافل مباش زيرا كه خداوند از تو غافل نيست.9
10. برترين زهد
أفضل الزهد اخفاء الزهد.
برترين زهد، مخفى نگاه داشتن آن است.10
11. زهد و شناخت
فى وصف المأخوذين على العزة فى حال الاحتضار: هو يعض يده ندامة على ما أصحر له عند الموت من أمره، و يزهد فيما كان يرغب فيه أيام عمره، و يتمنّى أن الذى كان يغبطه بها و يحشده عليها قد حازها دونه!
در وصف كسانى كه به ناگاه در چنگال مرگ گرفتار مى شوند، مى فرمايد: او، بر اثر آن چه در هنگام مرگ برايش آشكار شده است، دست خود را از پشيمانى مى گزد و بر آن چه در ايام زندگانى اش بدان مايل بوده بى رغبت مى شود و آرزو مى كند كه اى كاش آن كسى كه حسرت او را مى خورد و بر وى حسادت مى ورزيد، اين اموال را گرد آورده بود نه او!11
12. موجبات آسايش
فى وصف السالك الى الله: تدافعته الابواب الى باب السلامة، و دار الاقامة، و ثبتت رجلاه بطمأنينة بدنه فى قرار الامن و الراحة، بما استعمل قلبه، و أرضى ربه.
در توصيف رهرو راه خدا، مى فرمايد: دروازه ها (و منازل) را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت تا آن كه به دروازه (و منزل) سلامت و سراى ماندگارى هميشگى رسيد و در جايگاه امنيت و آسايش گام هايش آرام گرفت؛ زيرا كه دلش را به كار واداشت و پروردگارش را خشنود ساخت.12
13. حالات اهل ذكر
لو مثلتهم لعقلك فى مقامهم المحمودة و مجالسهم المشهودة، و قد نشروا دواوين أعمالهم، و فرغوا لمحاسبه أنفسهم على كل صغيرة و كبيرة أمروا بها فقصروا عنها، أو نهوا عنها ففرطوا فيها!
در توصيف اهل ذكر فرمود: اگر آنان را در مقامات پسنديده و مجالسى كه دور هم جمع اند در عالم تعقل مجسم كنى، دفترهاى اعمال خود را باز كرده و براى محاسبه خويشتن نشسته اند (خواهى ديد) آنان به محاسبه خويشتن پرداخته، براى هر عمل كوچك و بزرگى كه دستور به آن داده شده و در انجام آن تقصير نموده اند يا هر عملى كه از آن نهى شده اند، ولى درباره آن تفريط نموده و مسامحه كرده ايد.13
14. زاهد در دنيا و راغب به آخرت
طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة، أولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح.
خوشا به حال زاهدان در دنيا و علاقه مندان به آخرت، آن ها كسانى اند كه زمين را فرش خود و خاكش را بستر و آبش را شربت گوارا، و قرآن را همچون لباس زيرين و دعا را مانند جامه رويين براى خود قرار داده اند و بعد طبق روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را به عاريه گرفتند و نسبت به آن بى اعتنا هستند.14
15. بهترين بازدارنده
لا معقل أحسن من الورع.
هيچ بازدارنده اى بهتر از پارسايى نيست.15
16. ساعات مومن
للمؤمن ثلاث ساعات: فساعة يناجى فيها ربه، و ساعة يرم معاشه، و ساعة يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحلّ و يجمل.
ساعات مؤ من به سه بخش تقسيم مى شود: يخشى را به مناجات پروردگارش مى گذراند، و بخشى را در پى سامان بخشيدن به زندگى اش مى گذراند، و در بخشى ديگر، از لذت هاى حلال و دل پسند بهره مى برد.16
17. مومن واقعى از ديدگاه على (علی علیه السلام)
المؤمن بُشره فى وجهه، و حزنه فى قلبه، أوسع شىء صدرا، و أذل شىء نفسا. يكره الرفعة، و ينشاء السمعة، طويل غمّه، بعيد همّه، كثير صمته، مشغول وقته. شكور صبور، مغمور بفكرته، ضنين بخلته، سهل الخليقة، لين العريكة! نفسه أصلب من الصد، و هو أذل من العبد.
در وصف مؤمن مى فرمايد: مؤ من كسى است كه شادى اش در چهره و اندوهش در دل، سينه اش از هر چيز گشادتر و نفسش از هر چيز خوارتر است، بلندپروازى را ناخوش و خودنمايى (رياكارى) را دشمن مى شمرد، اندوهش طولانى و همتش بلند، سكوتش بسيار و وقتش به تمام مشغول (كار خدايى) است. او بسيار شاكر و شكيبا و همواره در انديشه و تفكر است و به درخواست خدا از ديگرى بخل مى ورزد و اظهار حاجت نمى نمايد. اخلاقش ملايم، برخوردش توأم با نرمش است، او از سنگ خارا محكم تر و در پيشگاه خدا از غلامى خوارتر است.17
18. بالاترين زهد
لا زهد كالزهد فى الحرام.
هيچ زهدى بهتر از دورى از حرام نيست.18
19. رياضت
وَ ايمُ الله يمينا أستثنى فيها بمشيئة الله لاروضن نفسى رياضة تهتش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح مأدوما، و لادعن مقلتى كعين ماء نضب معينها، مستفرعه دموتها. أتمتلىء السائمة من رعيها فتبرك؟ و تشبع الربيضة من عشبها فتربض؟ و يأكل على من زاده فيهجع! قرت اذا عينه اذا اقتدى بعد السنين المتطاولة بالبهيمة الهاملة و السائمة المرعية!
به خدا قسم ياد مى كنم كه جز در مواردى كه خواست و اراده خدا تعلق گيرد هر آينه و البته خود را با رنج و ناراحتى پرورش مى دهم، به گونه اى كه براى خوراك خود به گرده اى نان كه اگر به دست آيد خشنود گردم و براى نان خورش خود به نمك قانع باشم و هر آينه به تحقيق چشم را به حال خود مى گذارم تا مانند چشمه آبى كه جريان آن قطع گشته چندان بگريد تا از اشك تهى گردد، آيا حيوانى مى چرد و شكم خود را از علوفه پر مى سازد آن گاه به پهلو مى افتد و يا گله اى از گوسفندان از گياهان مخصوص به خود سير مى شوند و در محل استراحت خود مى خوابند، و آيا على هم (مانند آن ها) توشه و غذاى خويش را خورد، سپس به استراحت پردازد؟ در اين صورت چشم او روشن باد! كه پس از سال هاى طولانى از چارپاى بى چوپان رها از تكليف و گوسفندان چرنده پيروى كرده است.19
20. حقيقت زهد
الزهد كله بين كلمتين من القرآن: قال الله سبحانه (لكيلا تأسوا على ما فاتكم، و لا تفرحوا بما آتاكم) و من لم يأس على الماضى، و لم يفرح بالاتى، فقد أخذ الزهد بطرفيه.
تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است، خداوند مى فرمايد: نسبت به آن چه از دست مى دهيد تأسف نخوريد و بر آن چه به دست مى آوريد شادمان نباشيد و كسى كه غم گذشته نخورد و از آينده خوشحال نشود، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است. (كنايه از اين كه حقيقت زهد ترك تمام وابستگى هاى گذشته و آينده است.)20
21. نظر اولياء به باطن دنيا
ان أولياءالله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها.
همانا دوستان خدا آنانى هستند كه باطن دنيا را مى بينند، هنگامى كه مردم فقط به ظاهر آن مى نگرند و به آينده مى پردازند، آن گاه كه مردم به امور زودگذر دنيا مشغول اند.21
22. گروگان هاى گورها
مخاطبا للدنيا: اليك عنى يا دنيا!... أين الامم الذين فتنتهم بزخارفك! فهاهم رهائن القبور، و مضامين اللحود! والله لو كنتَ شخصا مرئيا، و قالبا حسّيا، لاقمتُ عليك حدود الله فى عباد غررتهم بالامانى.
اى دنيا! از من فاصله بگير... كجا هستند امت هايى كه با آرايش ها و زينت هاى ظاهر فريب خود، آن ها را به فتنه انداختى؟ آگاه باش كه ايشان گروگان گورها هستند (تا آن روز كه آن ها براى حساب اعمالشان تحويل قيامت داده شوند) و لحدها آنان را در بر گرفته است. به خدا قسم، اى دينا! اگر جسم بودى كه ديده مى شدى يا قالبى بودى كه حس مى گرديدى، هر آينه حدود خداوند را بر تو جارى مى كردم به اين جرم كه تو بندگانى را با وعده رساندن آن ها را به آرزوهايشان فريب دادى.22
23. اوصاف حزب الله
فى معشر أسهر عيونهم خوف معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، و همهمت بذكر ربهم شفاههم، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم: (أولئك حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون).
(امام على عليه السلام در اوصاف حزب الله فرمود): آن ها از خوف معاد چشم هايشان خواب ندارد، پهلوهايشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار ندارد، و هميشه لب هايشان به ياد پروردگارشان در حركت است و گناهانشان در اثر تداوم در استغفار ريخته است. آن ها حزب الله اند، آگاه باشيد كه حزب الله پيروزند.23
24. حالات بندگى مشتاق خدا
فى صفة الراغبين فى الله: رجال غض أبصارهم ذكر المرجع، و أراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد، و خائف مقموع، و ساكت مكعوم، وداع مخلص، و ثكلان موجع.
در صفت راغبين به خدا مى فرمايد: گروهى كه ياد سرنوشت نهايى، ديدگان آنان را از محرمات فرو بسته و بيم روز رستاخيز اشك هاى آنان را سرازير مى نمايد. برخى از آنان (از ميان جاهلان) رميده و مطرودند. برخى ديگر در حال ترس و كنده شدن (از ميان مردم هواپرست) و دسته اى از آنان خاموش و ساكت هستند، گروهى ديگر از آنان با خداى خود دعای مخلصانه دارند و بعضى ديگر ماتم زده زجر كشيده اند.24
25. محبوب ترين بندگان
ان مِن احبّ عبادالله اليه عبدا أعانه الله على نفسه... قد أبصر طريقه و سلك سبيله، و عرف مناره، و قطع غماره، و استمسك من العرى بأوثقها، و من الحبال بأمتنها.
از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه او بنده اى است كه خداوند او را در پیکار با نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد. بينايى به راهش پيدا كرد و در مسير خود به حركت پرداخت و نشان رستگارى خود را بر براهين روشن ساخت. و از فرو رفتن در شهوات برگسيخت و از وسايل نجات به استوارترين آن ها و از طناب هاى نگهدارنده به محكم ترين آن ها چنگ زد.25
26. چراغ هاى هدايت
فى التزهيد فى الدنيا: و ذلك زمان لا ينجو فيه الا كل مومن نُوَمة، ان شهد لم يُعرف، و ان غاب لم يُفتقد، اولئك مصابيح الهدى.
و آن (آخرالزمان) زمانى است كه نجات پيدا نمى كند در آن مگر هر مؤمنى كه گمنام زندگى مى كند و اگر در ميان جمع حاضر باشد، شناخته نشود و اگر غايب شود جستجويش نكند. آنان هستند چراغ هاى هدايت و علامت راهنما براى حركت.26
27. بى اعتنايى على (علیه السلام) به دنيا
ألا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه، و من طعمه بقرصيه، ألا و انكم لا تقدرون على ذلك، و لكن أعينونى بورع و اجتهاد و عفّة و سداد.
(به عثمان بن حنيف): آگاه باش كه امام شما از دنيايش به دو جامه كهنه و از خوردنى هايش به دو قرص نان اكتفا كرده، بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد، اما با پارسايى و كوشش و پاكدامنى و درستى مرا يارى كنيد.27
28. ناچيزى دنيا
و لألفيتم دنياكم هذه أزهد عندى من عفطة عنز!
اين دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز هم ناچيزتر است.28
______________________
پی نوشت:
- نامه 53.
- حكمت 371.
- حكمت 31.
- خطبه 183.
- خطبه 222.
- خطبه 220.
- نامه 45.
- خطبه 113.
- حكمت 391.
- حكمت 28.
- خطبه 109.
- خطبه 220.
- خطبه 222.
- حكمت 104.
- حكمت 371.
- حكمت 390.
- حكمت 333.
- حكمت 113.
- نامه 45.
- حكمت 439.
- حكمت 432.
- خطبه 32.
- نامه 45.
- خطبه 32.
- خطبه 87.
- خطبه 103.
- نامه 45.
- خطبه 3.
منبع:
نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزى