امام على عليه السلام ـ در يك روايت طولانى ـ فرمود :
و أجرى فِعلَ بَعضَ الأشياءِ على أيدي مَنِ اصطَفى مِن اُمَنائهِ ، و كانَ فِعلُهُم فِعلَهُ و أمرُهُم أمرَهُ ، كما قالَ اللّه تعالى : «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطاعَ اللّه َ» .
كار برخى امور را به دست امناى برگزيده خود جارى ساخت.بنا بر اين، كار آنها كار اوست و فرمانشان فرمان او، چنان كه خداوند متعال فرمود: «و هر كه از پيامبر فرمان برَد، در حقيقت از خدا فرمان برده است».
تفسير الميزان ـ به نقل از ابن عباس درباره آيه «ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند···» ـ :
نَزَلَت في عليٍّ عليه السلام .
اين آيه درباره على عليه السلام نازل شد.
كمال الدين ـ به نقل از جابر جعفى ـ :
سمعتُ جابرَ بنَ عبدِ اللّه ِ الأنصاريّ يقول : لَمّا أنزَلَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ على نَبيِّهِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله : «أطِيعُوا اللّه َ و أطِيعُوا الرَّسُولَ و اُولي الأمْرِ مِنْكُم» قلتُ : يا رسولَ اللّه ِ ، عَرَفْنا اللّه َ و رَسولَهُ ، فمَن اُولو الأمرِ الّذينَ قَرَنَ اللّه ُ طاعَتَهُم بطاعَتِكَ ؟ فقالَ عليه السلام : هُم خُلَفائي يا جابِرُ ، و أئمَّةُ المُسلِمينَ مِن بَعدي ، أوَّلُهُم عليُّ بنُ أبي طالِبٍ ، ثُمَّ الحَسَنُ ، و الحُسَينُ ، ثُمّ عليُّ بنُ الحُسَينِ ، ثُمّ محمّدُ بنُ عليٍّ المَعروفُ في التَّوراةِ بِالباقِرِ ، و سَتُدرِكُهُ يا جابِرُ فإذا لَقِيتَهُ فأقرِئْهُ مِنّي السَّلامَ ، ثُمّ الصّادقُ جعفرُ بنُ محمّدٍ ، ثُمّ موسَى بنُ جعفرٍ ، ثُمّ عليُّ بنُ موسى ، ثمُّ محمَّدُ بنُ عليٍّ ، ثُمّ عليُّ بنُ محمّدٍ ، ثُمّ الحَسَنُ بنُ عليٍّ ، ثُمّ سَمِيِّي و كَنِيِّي حُجَّةُ اللّه ِ في أرضِهِ و بَقِيَّتُهُ في عِبادِهِ ابنُ الحَسَنِ بنِ عليٍّ ، ذاكَ الّذي يَفتَحُ اللّه ُ تعالى ذكرُهُ على يَدَيهِ مَشارِقَ الأرضِ و مَغارِبَها ، ذاكَ الَّذي يَغيبُ عَن شِيعَتِهِ و أوليائهِ غَيبَةً لا يَثبُتُ فيها علَى القَولِ بإمامَتِهِ إلاّ مَنِ امتَحَنَ اللّه ُ قَلبَهُ للإيمانِ قالَ جابِرٌ : فقلتُ له: يا رسولَ اللّه ِ ، فَهل يَقَعُ لِشيعَتِهِ الانتِفاعُ بهِ في غَيبَتِهِ ؟ فقالَ عليه السلام : إي و الّذي بَعَثَني بِالنُّبُوَّةِ ، إنَّهُم يَستَضِيؤونَ بِنورِهِ و يَنتَفِعونَ بوَلايَتِهِ في غَيبَتِهِ كانتِفاعِ النّاسِ بِالشّمسِ و إن تَجَلَّلَها سَحابٌ . يا جابِرُ ، هذا مِن مَكنونِ سَرِّ اللّه ِ و مَخزونِ عِلمِهِ فاكتُمهُ إلاّ عَن أهلِهِ .
شنيدم جابر بن عبد اللّه انصارى مى گفت: چون خداوند عزّ و جلّ آيه «خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و اولياى امر خود نيز فرمان بريد» را بر پيامبر خود محمّد صلى الله عليه و آله نازل كرد، عرض كردم: اى رسول خدا! خدا و رسول او براى ما معلوم است، اما اولياى امر كه خداوند اطاعت از آنان را به اطاعت خود بسته است، چه كسانى هستند؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى جابر! آنان همان جانشينان من و پيشوايان مسلمانان بعد از من هستند.اولين آنها على بن ابى طالب است، سپس حسن، بعد حسين، بعد على بن حسين، بعد محمّد بن على كه در تورات به باقر معروف است و تو اى جابر او را درك خواهى كرد و هر گاه ديدارش كردى سلام مرا به او برسان. پس از او جعفر بن محمّد صادق است، سپس موسى بن جعفر، بعد على بن موسى، آنگاه محمّد بن على، بعد على بن محمّد، بعد حسن بن على و سپس همنام و هم كنيه من، حجّت خدا در زمين او و باقى مانده او در ميان بندگانش، فرزند حسن بن على . او كسى است كه خداوندِ بلند نام به دست وى شرق و غرب عالم را فتح مى كند؛ همان كسى كه از شيعيان و دوستان خود غايب مى شود، چنان غيبتى كه بر عقيده به امامت او پا برجا نمانَد مگر كسى كه خداوند دلش را به ايمان آزموده باشد جابر گفت: عرض كردم: اى رسول خدا! آيا در زمان غيبت او، شيعيان از وجودش بهره مند مى شوند؟ فرمود: آرى، به خدايى كه مرا به پيامبرى برانگيخت، آنان در زمان غيبت او از وجودش بهره مند مى شوند و از نور ولايتش روشنى مى گيرند همان گونه كه مردم از خورشيد پشت ابر بهره مند مى شوند. اى جابر! اين مطلب از رازهاى نهفته خداوند و دانشِ پوشيده اوست. پس تو نيز آن را، جز از اهلش، پوشيده بدار.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
كَما تَكُونوا يُوَلّى علَيكُم .
هر گونه شما باشيد، همان گونه بر شما حكومت مى شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند عزّ و جلّ فرمود:
إذا عَصاني مِن خَلقي مَن يَعرِفُني سَلَّطتُ علَيهِ مِن خَلقي مَن لا يَعرِفُني .
هرگاه از خلق من كسى كه مرا مى شناسد نا فرمانيم كند، از ميان خلق خود كسى را كه مرا نمى شناسد بر او مسلّط گردانم.
امام على عليه السلام ـ در توبيخ اصحاب خود ـ فرمود :
أما و الّذي نَفسي بِيَدِهِ لَيَظهَرَنَّ هؤلاءِ القَومُ علَيكُم ، لَيس لأنّهُم أولى بِالحَقِّ مِنكُم ، و لكنْ لإسراعِهِم إلى باطِلِ صاحِبِهِم (باطِلِهِم) ، و إبطائكُم عَن حَقِّي .
هان! سوگند به آنكه جانم در دست اوست، اين جماعت بى گمان بر شما چيره خواهند شد، نه به خاطر اينكه آنان از شما برحقّ ترند، بلكه بدان سبب كه آنان در حمايت از باطل امير خود مى شتابند و شما در حمايت از حق من كندى مى كنيد.
امام باقر عليه السلام ـ در نامه اش به سعد الخير ـ نوشت :
و كُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّه ُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حِينَ نَبَذُوهُ ، و وَلاّهُم عَدُوَّهُم حِينَ تَولَّوهُ .
هر امّتى، هرگاه كتاب [آسمانى خود] را پشت سر انداختند، خداوند علم آن را از آنان گرفت و دشمنشان را زمانى بر آنان مسلّط ساخت كه خودشان به ولايت او تن دادند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن وَلِيَ شَيئا مِن اُمورِ اُمَّتي فحَسُنَت سَريرَتُهُ لَهُم رَزَقَهُ اللّه ُ تعالى الهَيبَةَ في قُلوبِهِم ، و مَن بَسَطَ كَفَّهُ لَهُم بِالمَعروفِ رُزِقَ المَحَبَّةَ مِنهُم ، و مَن كَفَّ عَن أموالِهِم وَفَّرَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ مالَهُ ، و مَن أخَذَ لِلمَظلومِ مِن الظّالِمِ كانَ مَعي في الجَنَّةِ مُصاحِبا ، و مَن كَثُرَ عَفوُهُ مُدَّ في عُمرِهِ ، و مَن عَمَّ عَدلُهُ نُصِرَ على عَدُوِّهِ .
هر كس عهده دار كارى از امور امّت من شود و نسبت به آنان حسن نيّت به خرج دهد، خداوند متعال هيبت در دل هاى آنان را روزى او فرمايد و هر كس دست احسان خود را به روى آنان بگشايد، محبّت و دوستى ايشان را روزيش گرداند و هر كس از دست درازى به اموال آنان خويشتندارى كند، خداوند عزّ و جلّ دارايى او را زياد كند و هر كس داد ستمديده را از ستمگر بستاند، همنشين من در بهشت باشد و هر كس عفو و گذشتش زياد باشد، عمرش دراز گردد و هر كه عدالتش فراگير باشد، در برابر دشمنش يارى گردد.
امام على عليه السلام ـ درباره آيه «آن سراى واپسين را···» ـ فرمود :
نَزَلَت هذهِ الآيَةُ في أهلِ العَدلِ و التَّواضُعِ مِن الوُلاةِ ، و أهلِ القُدرَةِ مِن سائرِ النّاسِ .
اين آيه درباره زمام داران دادگر و فروتن و ديگر قدرتمندان نازل شده است.
امام صادق عليه السلام :
مَن تَوَلّى أمرا مِن اُمورِ النّاسِ فعَدَلَ و فَتَحَ بابَهُ و رَفَعَ شَرَّهُ و نَظَرَ في اُمورِ النّاسِ ، كانَ حَقّا علَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ أن يُؤمِنَ رَوعَتَهُ يَومَ القِيامَةِ و يُدخِلَهُ الجَنَّةَ .
هر كس زمام امرى از امور مردم را به دست گيرد و عدالت پيشه كند و درِ خانه خود را به روى مردم بگشايد و شرّ نرساند و به امور مردم رسيدگى كند، بر خداوند عزّ و جلّ است كه در روز قيامت او را از ترس و هراس ايمن گرداند و به بهشتش بَرَد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن وَلِيَ مِن أمرِ المُسلِمينَ شيئا فغَشَّهُم فهُو في النّارِ .
هر كه زمام كارى از كارهاى مسلمانان را به دست گيرد و به آنان خيانت ورزد، او در آتش است.
امام على عليه السلام :
وُلاةُ الجَورِ شِرارُ الاُمَّةِ ، و أضدادُ الأئمَّةِ .
زمام داران ستمگر، اشرار امّت و دشمنان ائمه اند.
امام على عليه السلام :
سَبُعٌ أكُولٌ حَطُومٌ خَيرٌ مِن والٍ ظَلُومٍ غَشُومٍ .
جانور درنده پرخور بى رحم، بهتر از حكمران ستمگر دژخيم است.
امام على عليه السلام :
شَرُّ الوُلاةِ مَن يَخافُهُ البَريءُ .
بدترين حكمرانان، كسى است كه بي گناه از او بترسد.
امام على عليه السلام :
مَن جارَت وِلايَتُهُ زالَت دَولَتُهُ .
هر كه حكومتش ستمكارانه باشد، دولتش به سر آيد.
امام على عليه السلام :
إنّ الزُّهدَ في وِلايَةِ الظالِمِ بِقَدرِ الرَّغبَةِ في وِلايَةِ العادِلِ .
بى رغبتى به حكومت ستمگر، به اندازه رغبت به حكومت دادگر است.
امام على عليه السلام ـ در نامه خود به مردم مصر ـ نوشت :
آسَى . أن يَلِيَ أمرَ هذهِ الاُمَّةِ سُفَهاؤها و فُجّارُها ، فيَتَّخِذوا مالَ اللّه ِ دُوَلاً ، و عِبادَهُ خَوَلاً ، و الصّالِحينَ حَربا ، و الفاسِقينَ حِزبا .
اندوه من اين است كه بى خردان و نابكاران كار اين امّت را به دست گيرند و مال خدا را ميان خويش دست به دست گردانند و بندگان او را بردگان خويش پندارند و نيكوكاران را دشمنان و بد كرداران را دار و دسته خود گيرند.
على عليه السلام فرمود:
شَهِدتُ عِتابَ عُثمانَ لِعليٍّ عليه السلام يَوما ، فقالَ لَهُ في بَعضِ ما قالَهُ : نَشَدتُكَ اللّه َ أن تَفتَحَ للفُرقَةِ بابا !···فقالَ عليٌّ عليه السلام : أمّا الفُرقَةُ فمَعاذَ اللّه ِ أن أفتَحَ لَها بابا ، و اُسَهِّلَ إلَيها سَبيلاً ، و لكنِّي أنهاكَ عَمّا يَنهاكَ اللّه ُ و رَسولُهُ عَنهُ ··· أ لاَ تَنهى سُفَهاءَ بَني اُميَّةَ عَن أعراضِ المُسلِمينَ و أبشارِهِم و أموالِهِم ؟ و اللّه ِ ، لَو ظَلَمَ عامِلٌ مِن عُمّالِكَ حَيثُ تَغرُبُ الشّمسُ لَكانَ إثمُهُ مُشتَرَكا بَينَهُ و بَينَكَ . ··· فقالَ عُثمانُ : لَكَ العُتبى ، و أفعَلُ و أعزِلُ مِن عُمّالي كُلَّ مَن تَكرَهُهُ و يَكرَهُهُ المُسلِمونَ . ثُمَّ افتَرَقا ، فصَدَّهُ مَروانُ بنُ الحَكَمِ عَن ذلكَ ، و قالَ : يَجتَرِئُ علَيكَ النّاسُ ، فلا تَعزِلْ أحَدا مِنهُم ! .
شرح نهج البلاغة ـ به نقل از ابن عبّاس ـ : روزى شاهد گلايه عثمان از على عليه السلام بودم، از جمله سخنانى كه به او گفت اين بود كه: تو را به خدا قسم مى دهم مبادا باب تفرقه اى بگشايى···
پناه به خدا كه من براى تفرقه بابى بگشايم و يا براى آن راهى هموار كنم. اما تو را از چيزى نهى مى كنم كه خدا و رسولِ او از آن نهيَت مى كنند··· چرا دست نابخردان بنى اميّه را از ناموس و جان و مال مسلمانان كوتاه نمى كنى؟ به خدا سوگند، اگر يكى از كارگزاران تو در غرب عالم ستم كند، تو در گناه او شريكى! ··· عثمان گفت: رضايتت را به دست مى آورم. اين كار را مى كنم و هر يك از كارگزارانم را كه تو و مسلمانان از او ناراحت هستيد، بركنار مى سازم. سپس از هم جدا شدند. اما مروان بن حكم، عثمان را از اين كار منع كرد و گفت: مردم بر تو دلير مى شوند . بنا بر اين، هيچ يك از كارگزارانت را بركنار مكن!
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
و لَيس يَخرُجُ الوالي مِن حَقيقَةِ ما ألزَمَهُ اللّه ُ مِن ذلكَ ، إلاّ بِالاهتِمامِ و الاستِعانَةِ باللّه ِ ، و تَوطِينِ نَفسِهِ على لُزومِ الحَقِّ و الصَّبرِ علَيهِ فيما خَفَّ علَيهِ أو ثَقُلَ .
و حكمران از عهده انجام آنچه خداوند بر دوش او نهاده است بر نيايد، مگر با كوشش و مدد جستن از خدا و آماده ساختن خود براى پيروى از حق و تحمّل آن ، خواه بر او سبك آيد يا سنگين.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
إنّما يُستَدَلُّ علَى الصّالِحينَ بِما يُجري اللّه ُ لَهُم على ألسُنِ عِبادِهِ ، فلْيَكُن أحَبَّ الذَّخائرِ إلَيكَ ذَخيرَةُ العَمَلِ الصّالِحِ ، فاملِكْ هَواكَ ، و شُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ ؛ فإنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الإنصافُ مِنها فيما أحَبَّت أو كَرِهَت .
در حقيقت، مردمان نيكوكار و شايسته از طريق سخنانى شناخته مى شوند كه خداوند درباره آنان بر زبان بندگان خويش جارى مى سازد. بنا بر اين، بايد دوست داشتنى ترين اندوخته ها نزد تو، كردار نيك و شايسته باشد. پس، بر هوس خويش مسلّط باش و آنچه را كه برايت حلال نيست از نفْست دريغ دار؛ زيرا دريغ داشتن از نفْس، وادار كردن او به پيمودن راه انصاف است در آنچه خوش دارد يا خوش ندارد.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
و إذا أحدَثَ لَكَ ما أنتَ فيهِ مِن سُلطانِكَ اُبَّهَةً أو مَخِيلَةً . ، فانظُرْ إلى عِظَمِ مُلكِ اللّه ِ فَوقَكَ ، و قُدرَتِهِ مِنكَ على ما لا تَقدِرُ علَيهِ مِن نَفسِكَ ؛ فإنّ ذلكَ يُطامِنُ إلَيكَ مِن طِماحِكَ . ، و يَكُفُّ عَنكَ مِن غَربِكَ . ، و يَفيءُ إلَيكَ بما عَزُبَ عَنكَ مِن عَقلِكَ .
و اگر قدرت و حكومتى كه دارى در تو روحيه بزرگى يا خودبينى پديد آورد، به عظمتِ سلطنتِ خداوند بالا دست خود بنگر و به توانايى او بر تو، در چيزهايى كه خودت بر آن قادر نيستى، توجّه كن؛ زيرا اين كار سركشى تو را درد هم مى شكند و تو را از تندى باز مى دارد و عقل از دست رفته تو را به تو باز مى گرداند.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
إيّاكَ و مُساماةَ اللّه ِ في عَظَمَتِهِ ، و التَّشَبُّهَ بهِ في جَبَروتِهِ ؛ فإنّ اللّه َ يُذِلُّ كُلَّ جَبّارٍ ، و يُهينُ كُلَّ مُختالٍ .
مبادا به رقابت با عظمت خدا برخيزى و در جبروت و شكوهش با او همانندى جويى؛ زيرا كه خداوند هر جبّارى را به ذلّت مى كشاند و هر متكبرى را خوار مى گرداند.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
أنصِفِ اللّه َ و أنصِفِ النّاسَ مِن نَفِسكَ ، و مِن خاصَّةِ أهلِكَ ، و مَن لَكَ فيهِ هَوىً مِن رَعِيَّتِكَ ؛ فإنَّكَ إلاّ تَفعَلْ تَظلِمْ .
داد خدا و مردم را از خودت و كسان نزديكت و از رعايايى كه مورد علاقه تو هستند بگير؛ زيرا اگر چنين نكنى ستم كرده اى.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
و إيّاكَ و الإعْجابَ بِنَفسِكَ ، و الثِّقَةَ بما يُعجِبُكَ مِنها ، و حُبَّ الإطراءِ ؛ فإنّ ذلكَ مِن أوثَقِ فُرَصِ الشَّيطانِ في نَفسِهِ لِيَمحَقَ ما يَكونُ مِن إحسانِ المُحسِنينَ .
زنهار از خود پسندى و تكيه كردن به آنچه خودپسندى مى آورد و زنهار از اينكه شيفته ستايش مردم از خود باشى؛ زيرا اين خصيصه از مطمئن ترين فرصت هاى شيطان است، تا نيكى نيكوكاران را بر باد دهد.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
و الواجِبُ علَيكَ أنْ تَتَذَكَّرَ ما مَضى لِمَن تَقَدَّمَكَ مِن حُكومَةٍ عادِلَةٍ ، أو سُنَّةٍ فاضِلَةٍ ، أو اُثِرَ عَن نَبيِّنا صلى الله عليه و آله ، أو فَريضَةٍ في كِتابِ اللّه ِ ، فتَقتَديَ بِما شاهَدتَ مِمّا عَمِلنا بهِ فِيها ، و تَجتَهِدَ لِنَفسِكَ في اتِّباعِ ما عَهِدتُ إلَيكَ في عَهدي هذا .
و بر تو واجب است كه از عدل و داد فرمانروايان و از سنّت هاى نيكويى كه پيش از فرمانروايى تو بوده، يا از خبرى كه از پيامبر ما صلى الله عليه و آله رسيده، يا از فريضه اى كه از كتاب خدا برپا داشته اند، ياد كنى، و آنگاه به آنچه ما انجام داده ايم و تو شاهد بوده اى اقتدا كنى و در پيروى از آنچه در اين فرمانم به تو سفارش كرده ام، كوشش به خرج دهى.
امام على عليه السلام :
مَنِ اختالَ في وِلايَتِهِ أبانَ عَن حَماقَتِهِ .
هركه در حكومتش غرور و نخوت پيش گيرد، از حماقت خويش پرده برداشته است.
امام على عليه السلام :
مَن تَكَبَّرَ في وِلايَتِهِ كَثُرَ عِند عَزلِهِ ذِلَّتُهُ .
هر كه در حكومت خود تكبّر پيشه كند، ذلّتش به هنگام بر كنارى بسيار باشد.
امام على عليه السلام :
اِستِكانَةُ الرّجُلِ في العَزلِ بِقَدرِ شَرِّهِ في الوِلايَةِ .
خوارى كشيدن انسان هنگام عزلش [از مسئوليت]، به اندازه بدى و شرارتى است كه در زمان حكومتش داشته است.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
إيّاكَ و الدِّماءَ و سَفكَها بغَيرِ حِلِّها ؛ فإنّهُ لَيسَ شَيءٌ أدنى لِنِقمَةٍ ، و لا أعظَمَ لِتَبِعَةٍ ، و لا أحرى بِزَوالِ نِعمَةٍ ، و انقِطاعِ مُدَّةٍ ، مِن سَفكِ الدِّماءِ بِغَيرِ حَقِّها ··· .
زنهار از ريختن به ناحق خون ها؛ زيرا هيچ چيز به اندازه ريختن به ناحق خون ها خشم [خدا و مردم ]را بر نمى انگيزد و بد فرجامتر از آن نيست و در زوالِ نعمت و قطع رشته زندگى مؤثّرتر از آن نمى باشد··· .
امام على عليه السلام ـ در فرمان خود به محمّد بن ابى بكر هنگامى كه او را به حكومت مصر گماشت ـ نوشت :
و آسِ بَينَهُم في اللَّحظَةِ و النَّظرَةِ ؛ حتّى لا يَطمَعَ العُظَماءُ في حَيفِكَ لَهُم ، و لا يَيأسَ الضُّعَفاءُ مِن عَدلِكَ علَيهِم .
در نگاه و توجّه به آنها جانب برابرى را نگه دار ، تا قدرتمندان به اين طمع نيفتند كه به جانبدارى از آنان دست به ستم بگشايى و نا توانان از عدل و داد تو در برابر آنان (قدرتمندان) نوميد نشوند.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
أحِبَّ لِعامَّةِ رَعِيَّتِكَ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ و أهلِ بَيتِكَ ، و اكرَهْ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ و أهلِ بَيتِكَ ؛ فإنّ ذلكَ أوجَبُ لِلحُجَّةِ و أصلَحُ لِلرَّعِيَّةِ .
آنچه براى خود و خانواده ات دوست دارى، براى توده ملّت خود نيز دوست بدار و آنچه براى خود و خانواده ات نمى پسندى براى آنان نيز مپسند؛ زيرا كه اين كار حجّت را تمامتر مى كند، و در اصلاح ملّت مؤثّرتر است.
امام صادق عليه السلام :
قالَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام لِعُمرَ بنِ الخَطّابِ : ثَلاثٌ إن حَفِظتَهُنَّ و عَمِلتَ بِهِنَّ كَفَتكَ ما سِواهُنَّ ، و إن تَرَكتَهُنَّ لَم يَنفَعْكَ شيءٌ سِواهُنَّ . قالَ : و ما هُنَّ يا أبا الحَسَنِ ؟ قالَ : إقامَةُ الحُدودِ علَى القَريبِ و البَعيدِ ، و الحُكمُ بكِتابِ اللّه ِ في الرِّضا و السُّخطِ ، و القَسْمُ بِالعَدلِ بَينَ الأحمَرِ و الأسوَدِ . فقالَ لَهُ عُمَر : لَعَمري لَقَد أوجَزتَ و أبلَغتَ .
امام على عليه السلام به عمر بن خطّاب فرمود : سه چيز است كه اگر آنها را به خاطر سپارى و به كار بندى به چيز ديگرى نياز نخواهى داشت و اگر آنها را فرو گذارى، هيچ چيز ديگرى سودت نبخشد. عمر گفت: آنها چيست اى ابا الحسن؟ فرمود: جارى ساختن حدود و كيفرها درباره خويش و بيگانه، حكم كردن بر اساس كتاب خدا در حال خشنودى و خشم و تقسيم عادلانه [بيت المال] ميان سرخ و سفيد. عمر گفت: به جانم سوگند كه كوتاه و رسا گفتى.
امام صادق عليه السلام :
ثَلاثَةٌ تَجِبُ على السُّلطانِ لِلخاصَّةِ و العامَّةِ : مُكافأةُ المُحسِنِ بالإحسانِ لِيَزدادُوا رَغبَةً فيهِ ، و تَغَمُّدُ ذُنوبِ المُسيءِ لِيَتُوبَ و يَرجِعَ عَن غَيِّهِ (عَتبِهِ) ، و تَألُّفُهُم جَميعا بالإحسانِ و الإنصافِ .
سه چيز است كه بر زمامدار واجب است درباره خواص و عوام رعايت كند: پاداش نيكوكار را به نيكى دادن تا رغبت مردم به كارهاى نيك افزون شود، پوشاندن گناهان بدكار تا توبه كند و از گمراهى و انحراف خود برگردد و ايجاد الفت ميان همه آنان از طريق احسان و رعايت انصاف و داد.
امام صادق عليه السلام :
لَيسَ يُحَبُّ لِلمُلوكِ أن يُفَرِّطوا في ثَلاثٍ : في حِفظِ الثُّغورِ ، و تَفَقُّدِ المَظالِمِ ، و اختِيارِ الصّالِحينَ لأعمالِهِم .
براى حكمرانان پسنديده نيست كه در سه كار كوتاهى ورزند: حفظ مرزها، رسيدگى به مظالم و حقوق پايمال شده مردم و انتخاب افراد شايسته براى كارهاى خود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
اللّهُمّ مَن وَلِيَ مِن أمرِ اُمَّتي شيئا فَشَقَّ علَيهِم فاشقُقْ علَيهِ ، و مَن وَلِيَ مِن أمرِ اُمَّتي شيئا فرَفَقَ بِهِم فارفُقْ بهِ .
خدايا! هر كس زمام امرى از امور امّت مرا عهده دار شد و بر آنان سخت گرفت،تو نيز بر او سخت بگير و هر كس امرى از امور امّت مرا به عهده گرفت و با آنان نرمخويى كرد، تو نيز با او نرمى كن.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَن وَلِيَ أحَدا مِن النّاسِ اُتِيَ بهِ يَومَ القِيامَةِ حتّى يُوقَفَ على جِسرِ جَهَنَّمَ ؛ فإن كانَ مُحسِنا نَجا ، و إن كانَ مُسِيئا انخَرَقَ بِهِ الجِسرُ ··
هر كس بر يكى از افراد جامعه فرمانروا شود، روز قيامت آورده شود و روى پل جهنم نگه داشته شود، اگر خوشرفتارى كرده باشد نجات يابد و اگر بدرفتارى كرده باشد پل شكافته شود و او به دوزخ سقوط كند··· .
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
و أشعِرْ قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ ، و المَحَبَّة لَهُم ، و اللُّطفَ بِهِم ، و لا تَكونَنَّ علَيهِم سَبُعا ضارِيا تَغتَنِمُ أكلَهُم ؛ فإنَّهُم صِنفانِ : إمّا أخٌ لَكَ في الدِّينِ ، أو نَظيرٌ لَكَ في الخَلقِ ، يَفرُطُ مِنهُمُ الزَّلَلُ ، و تَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ ، و يُؤتى على أيديهِم في العَمدِ و الخَطأِ ، فأعطِهِم مِن عَفوِكَ و صَفحِكَ مِثلَ الّذي تُحِبُّ و تَرضى أن يُعطِيَكَ اللّه ُ مِن عَفوِهِ و صَفحِهِ ، فإنَّكَ فَوقَهُم ، وَ والِي الأمرِ علَيكَ فَوقَكَ ، و اللّه ُ فَوقَ مَن وَلاّكَ
دل خود را آكنده از مهر و محبّت و لطف نسبت به مردم گردان و مبادا براى آنان چون جانور درنده اى باشى كه خوردنشان را غنيمت دانى؛ زيرا كه مردم دو دسته اند: يا برادر دينى تو هستند و يا همنوع تو. در معرض لغزش و خطا قرار دارند و گاه از روى عمد يا خطا دست به گناه و تجاوز مى آلايند. پس همان گونه كه خود دوست دارى خداوند نسبت به تو بخشش و گذشت كند، تو نيز نسبت به آنان بخشش و گذشت داشته باش؛ زيرا تو بالا دست آنها هستى و فرمانرواى بر تو بالا دست تو مى باشد و خداوند بالا دست كسى است كه تو را به امارت گماشته است!
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
و لْيَكُن أحَبَّ الاُمورِ إلَيكَ أوسَطُها في الحَقِّ ، و أعَمُّها في العَدِل ، و أجمَعُها لرِضا الرَّعِيَّةِ ؛ فإنَّ سُخطَ العامَّةِ يُجحِفُ برِضا الخاصَّةِ ، و إنَّ سُخطَ الخاصَّةِ يُغتَفَرُ مَع رِضا العامَّةَ . و لَيسَ أحَدٌ مِن الرَّعِيَّةِ أثقَلَ علَى الوالِي مَؤونَةً في الرَّخاء ، و أقَلَّ مَعونَةً لَهُ في البَلاءِ ، و أكرَهَ للإنصافِ ، و أسألَ بالإلحافِ ، و أقَلَّ شُكرا عِندَ الإعطاءِ ، و أبَطأ عُذرا عِندَ المَنعِ ، و أضعَفَ صَبرا عِندَ مُلِمّاتِ الدَّهرِ ، مِن أهلِ الخاصَّةِ . و إنّما عِمادُ الدِّينِ و جِماعُ المُسلمينَ و العُدَّةُ للأعداءِ : العامَّةُ مِن الاُمَّةِ ، فلْيَكُنْ صِغوُكَ لَهُم ، و مَيلُكَ مَعهُم .
بايد ميانه روى در حقّ و گستراندن عدالت و عمل به آنچه بيش از هر چيز رضايت ملّت را فراهم مى آورد، محبوبترين كارها در نزد تو باشد؛ زيرا نارضايى توده مردم رضايت خواصّ را بى اثر مى سازد و نارضايتى خواص، با رضايت توده مردم، بخشوده مى شود. و هيچ يك از افراد ملّت همچون طبقه خواصّ نيست؛ زيرا اين طبقه به هنگام آسايش بار سنگين ترى بر دوش حكمران هستند و در گرفتارى ها و مشكلات، كمتر به او كمك مى كنند، دادگرى را ناخوش مى دارند، خواسته ها و توقّعات بيشترى دارند، اگر به آنها چيزى داده شود، كمتر قدردانى مى كنند و اگر دريغ شود ديرتر عذر مى پذيرند و در پيشامدهاى ناگوار روزگار ن اشكيباترند. ستون دين و جامعه مسلمانان و نيروى هميشه آماده در برابر دشمنان، در حقيقت همان توده ملت است. پس بايد گرايش تو به آنان باشد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَنِ استَعمَلَ رجُلاً مِن عِصابَةٍ ، و فِيهِم مَن هُو أرضى للّه ِ مِنهُ ، فَقَد خانَ اللّه َ و رَسولَهُ و المُؤمنينَ .
هر كس مردى را از ميان گروهى به كار گمارد و بين آنها خدا پسندتر از او باشد، به خدا و رسول او و مؤمنان خيانت كرده است.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
ثُمّ انظُرْ في اُمورِ عُمّالِكَ ، فاستَعمِلْهُمُ اختِبارا ، و لا تُوَلِّهِم مُحاباةً و أثَرَةً ؛ فإنَّهُما جِماعٌ مِن شُعَبِ الجَورِ و الخِيانَةِ . و تَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ و الحَياءِ مِن أهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ ، و القَدَمِ في الإسلامِ المُتَقَدِّمَةِ .
ديگر آنكه در كارهاى كارگزارانت انديشه و تأمل كن و پس از آزمودنِ آنها، ايشان را به كار گمار و به صرف جانبدارى يا علاقه به كسى او را عهده دار كارى مكن؛ زيرا اين دو، كانون انواع ستم و خيانت است. كارگزاران خود را از ميان افراد با تجربه و آبرومند از خاندان هاى نيك و خوش نام و پيشگام در اسلام انتخاب كن.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنّا و اللّه ِ لا نُوَلِّي على هذا العَمَلِ أحَدا سَألَهُ ، و لا أحَدا حَرَصَ علَيهِ .
به خدا سوگند ما كسى را كه متقاضى اين مقام يا بر آن حريص باشد، به اين كار نمى گماريم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لَن (لا) نَستَعمِلَ على عَمَلِنا مَن أرادَهُ .
ما هرگز كسى را كه قصدش [مقام خواهى ]كار ما باشد، بر آن كار نمى گماريم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به عبد الرحمان بن سمره ـ فرمود :
يا عبدَ الرَّحمنِ بنَ سَمُرَةَ ، لا تَسألِ الإمارَةَ ؛ فإنَّكَ إذا اُعطِيتَها عَن مَسألَةٍ وُكِلتَ فيها إلى نَفسِكَ ، و إنْ اُعطِيتَها عَن غَيرِ مَسألَةٍ اُعِنتَ علَيها .
اى عبد الرحمان بن سمره! متقاضى مقام مشو؛ زيرا اگر با تقاضاى تو اين منصب به تو سپرده شود در اداره آن تنها مى مانى و اگر بدون تقاضا به تو وا گذار شود، در اداره آن يارى مى شوى.
سنن أبى داوود ـ به نقل از ابو موسى ـ :
اِنطَلَقتُ مَع رجُلَينِ إلى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله فتَشَّهَدَ أحَدُهُما ، ثُمَّ قالَ : جِئنا لِتَستَعينَ بِنا على عَمَلِكَ ، و قالَ الآخَرُ مِثلَ قَولِ صاحِبِهِ . فقالَ : إنَّ أخوَنَكُم عِندَنا مَن طَلَبَهُ ··· فلَم يَستَعِنْ بِهِما على شيءٍ حتّى ماتَ .
من با دو نفر خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتيم. يكى از آنها پس از شهادتين گفت: ما آمده ايم تا در كارهايت از ما كمك بگيرى [و منصبى به ما وا گذارى]. دومى نيز همان سخن را گفت . در اينجا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خيانت كارترين شما از نظر ما كسى است كه متقاضى اين مقام شود··· و تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده بود در هيچ زمينه اى از آن دو مرد همكارى نخواست.
امام على عليه السلام :
مَن رُفِعَ بلا كِفايَةٍ وُضِعَ بلا جِنايَةٍ .
هر كه را بدون كفايت بالا بردند، بدون گناه به زير كشند.
امام على عليه السلام :
مَن أحسَنَ الكِفايَةَ استَحَقَّ الوِلايَةَ .
هر كس با كفايت است، سزاوار ولايت باشد.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
إنّ لِلوالي خاصَّةً و بِطانَةً ، فِيهِمُ استِئثارٌ و تَطاوُلٌ ، و قِلَّةُ إنصافٍ في مُعامَلَةٍ ، فاحسِمْ مادَّةَ اُولئكَ بِقَطعِ أسبابِ تِلكَ الأحوالِ .
حكمران داراى خواصّ و نزديكانى است كه از روحيه انحصار طلبى و دست درازى و بى انصافى در معامله [و رفتار با مردم ]برخوردارند، پس با قطع عواملِ اين امور، ريشه اين گونه افراد را بركن.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
لِيَكُن أبعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنكَ ، و أشْنأهُم عِندَكَ ، أطلَبُهُم لِمَعائبِ النّاسِ .
بايد دورترين افراد ملّت از تو و منفورترين آنها نزد تو، كسانى باشند كه بيشتر از مردم عيبجويى مى كنند.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت : ثُمّ تَفَقَّدْ أعمالَهُم ، و ابعَثِ العُيونَ .حديث مِن أهلِ الصِّدقِ و الوَفاءِ علَيهِم ، فإنَّ تَعاهُدَكَ في السِّرِّ لاُمورِهِم حَدوَةٌ لَهُم .حديث على استِعمالِ الأمانَةِ ، و الرِّفقِ بِالرَّعِيَّةِ و تَحَفَّظْ مِن الأعوانِ ، فإن أحَدٌ مِنهُم بَسَطَ يَدَهُ إلى خِيانَةٍ اجتَمَعَت بِها علَيهِ عِندَكَ أخبارُ عُيونِكَ ، اكتَفَيتَ بذلكَ شاهِدا ، فبَسَطتَ علَيهِ العُقوبَةَ في بَدَنِهِ ، و أخَذتَهُ بما أصابَ مِن عَمَلِهِ ، ثُمّ نَصَبتَهُ بمَقامِ المَذَلَّةِ ، و وَسَمتَهُ بِالخِيانَةِ ، و قَلَّدتَهُ عارَ التُّهَمَةِ
به كارهاى آنان (كارگزاران) رسيدگى كن و از ميان افراد با صداقت و وفادار مراقبانى بر آنها بگمار؛ زيرا مراقبتِ نهانى تو در كارهاى ايشان، آنان را به رعايت امانت و خوشرفتارى با مردم وا مى دارد و با دقّت مراقب دستياران خويش باش و اگر يكى از آنان دست به خيانت گشود و گزارش هاى همه مراقبانت آن را تأييد كرد، همان گزارش ها را شاهد بگير و بى درنگ او را كيفر جسمانى ده و از ثروتى كه از طريق مقامش به دست آورده بازخواست كن و او را به خوارى بكشان و داغِ خيانت بر پيشانيش بنشان و حلقه ننگ تهمت به گردنش بياويز.
امام على عليه السلام ـ در نامه خود به قثم بن عباس، كارگزار حضرت در مكّه ـ نوشت :
و لا يَكُن لَكَ إلَى النّاسِ سَفيرٌ إلاّ لِسانَكَ ، و لا حاجِبٌ إلاّ وَجهَكَ ، و لا تَحجُبَنَّ ذا حاجَةٍ عَن لِقائكَ بِها ؛ فإنّها إن ذِيدَت عَن أبوابِكَ في أوَّلِ وِرْدِها لَم تُحمَدْ فيما بَعدُ على قَضائها .
سفير ميان تو و مردم كسى جز زبانت نباشد و حاجبى جز چهره ات. هيچ حاجتمندى را از ديدار با خود باز ندار؛ زيرا اگر در همان ابتدا كه براى مطرح كردن حاجت و مشكل خود پيش تو مى آيد از درگاه تو رانده شد، هر چند بعداً مشكل او را برطرف سازى ديگر مورد ستايش و تقدير قرار نخواهى گرفت.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
فلا تُطَوِّلَنَّ احتِجابَكَ عَن رَعِيَّتِكَ ، فإنَّ احتِجابَ الوُلاةِ عَن الرَّعِيَّةِ شُعبَةٌ مِن الضِّيقِ ، و قِلَّةُ عِلمٍ بالاُمورِ ، و الاحتِجابُ مِنهُم يَقطَعُ عَنهُم عِلمَ ما احتَجَبوا دُونَهُ ، فيَصغُرُ عِندَهُمُ الكَبيرُ ، و يَعظُمُ الصَّغيرُ ، و يَقبُحُ الحَسَنُ ، و يَحسُنُ القَبيحُ ، و يُشابُ الحَقُّ بِالباطِلِ ··· .
مبادا كه خويشتن را زياده از حدّ از مردم پنهان نگه دارى؛ زيرا روى نهان داشتن حكمرانان از توده مردم، نوعى تنگ حوصلگى و سبب كم اطلاعى از امور است، و حكمران اگر از مردم روى نهان كند، باعث مى شود كه مردم از حقايق پشت پرده آگاه نشوند و از اين رو كارهاى بزرگ و مهم در نظر آنان كوچك و بى اهميت مى آيد و كارهاى كوچك، بزرگ. زيبا زشت جلوه مى كند و زشت زيبا و حق و باطل در هم آميخته مى شود···.
امام على عليه السلام ـ در همان فرمان ـ نوشت :
و اجعَل لِذَوي الحاجاتِ مِنكَ قِسما تُفَرِّغُ لَهُم فيهِ شَخصَكَ ، و تَجلِسُ لَهُم مَجلِسا عامّا ، فتَتَواضَعُ فيهِ للّه ِ الّذي خَلَقَكَ ، و تُقعِدَ عَنهُم جُندَكَ و أعوانَكَ مِن أحراسِكَ و شُرَطِكَ ، حتّى يُكَلِّمَكَ مُتَكلِّمُهُم غَيرَ مُتَتَعتِعٍ ؛ فإنّي سَمِعتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في غَيرِ مَوطِنٍ : لَن تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فِيها حَقُّهُ مِن القَوِيِّ غَيرَ مُتَتَعتِعٍ ثُمّ احتَمِلِ الخُرقَ مِنهُم و العِيَّ ، و نَحِّ عَنهُمُ الضِّيقَ و الأنَفَ
و مقدارى از وقت خود را به نيازمندان خود اختصاص ده و با آنان در يك مجلس عمومى بنشين و شخصاً به مشكلاتشان رسيدگى كن و در آن مجلس براى خداوندى كه تو را آفريده است فروتنى نما و سربازان و يارانت را كه از پاسداران و نگهبانان تو هستند از آنان دور بدار تا هر كه مى خواهد سخن بگويد بدون لكنت زبان و ترس و واهمه مطالبش را بگويد ؛ چرا كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله بارها شنيدم كه مى فرمود: ملّتى كه در آن حقّ ناتوان بدون ترس و واهمه از قدرتمندان گرفته نشود هرگز روى رستگارى را نمى بيند. همچنين درشتى و درماندگى و ناتوانى آنان را در سخن گفتن تحمل كن و كم حوصلگى و تكبّر را از خود دور گردان··· .
امام صادق عليه السلام :
مَن تَولّى أمرا مِن اُمورِ النّاسِ ، فعَدَلَ ، و فَتَحَ بابَهُ ، و رَفَعَ سِترَهُ ، و نَظَرَ في اُمورِ النّاسِ ، كانَ حَقّا علَى اللّه ِ أن يُؤمِنَ رَوعَتَهُ يَومَ القِيامَةِ و يُدخِلَهُ الجَنَّةَ .
هر كه عهده دار امرى از امور مردم شود و عدالت پيشه كند و دَرِ خود را [به روى مردم ]باز گذارد و پرده اش را كنار زند و به كارهاى مردم رسيدگى نمايد، بر خداست كه در روز قيامت او را از ترس و هراس ايمن گرداند و به بهشتش برد.
امام صادق عليه السلام :
أيُّما مُؤمنٍ كانَ بَينَهُ و بَينَ مُؤمنٍ حِجابٌ ، ضَرَبَ اللّه ُ بَينَهُ و بَينَ الجَنَّةِ سَبعينَ ألفَ سُورٍ ، ما بَينَ السُّورِ إلَى السُّور مَسِيرَةُ ألفِ عامٍ
هر مؤمنى كه ميان او و مؤمنى ديگر حجابى باشد، خداوند ميان او و بهشت هفتاد هزار ديوار بزند كه فاصله ميان هر ديوار [به اندازه] هزار سال راه باشد.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
و تَفَقَّدْ أمرَ الخَراجِ بِما يُصلِحُ أهلَهُ؛ فإنَّ في صَلاحِهِ و صَلاحِهِم صَلاحا لِمَن سِواهُم ، و لا صَلاحَ لِمَن سِواهُم إلاّ بِهِم ؛ لأنَّ النّاسَ كُلَّهُم عِيالٌ علَى الخَراجِ و أهلِهِ و لْيَكُن نَظَرُكَ في عِمارَةِ الأرضِ أبلَغَ مِن نَظَرِكَ في استِجلابِ الخَراجِ ؛ لأنَّ ذلكَ لا يُدرَكُ إلاّ بِالعِمارَةِ ، و مَن طَلَبَ الخَراجَ بغَيرِ عِمارَةٍ أخرَبَ البِلادَ ، و أهلَكَ العِبادَ ، و لَم يَستَقِمْ أمرُهُ إلاّ قَليلاً ··· و إنّما يُؤتى خَرابُ الأرضِ مِن إعوازِ .حديث أهلِها ، و إنّما يُعْوِزُ أهلُها لإشرافِ أنفُسِ الوُلاةِ علَى الجَمعِ ، و سُوءِ ظَنِّهِم بِالبَقاءِ ، و قِلَّةِ انتِفاعِهِم بِالعِبَرِ .
و در كار خراج به گونه اى كه باعث اصلاح خراج گزاران باشد رسيدگى كن؛ زيرا اصلاح امر خراج و خراج گزاران باعث اصلاح ديگران مى شود و امور ديگران جز با سامان يافتن امور خراج گزاران سامان نمى گيرد؛ زيرا همه مردم جيره خوار خراج و خراج گزارانندبايد به آبادانى زمين بيشتر بينديشى تا به گرفتن خراج؛ چرا كه خراج جز با وجود آبادانى به دست نمى آيد و هر كس خراج را بدون آبادانى بطلبد، كشور را به ويرانى و بندگان را به نابودى كشاند و فرمانرواييش جز اندكى نپايد···. ويرانى هر سرزمينى در حقيقت ناشى از فقر و تنگدستى مردم آن است و مردم نيز زمانى به فقر و تنگدستى دچار مى شوند كه حكمرانان دل به مال اندوزى سپارند و به پايدارى حكومت خود بد بين شوند و از عبرت ها كمتر پند گيرند.
امام على عليه السلام :
جُودُ الوُلاةِ بِفَيءِ المُسلمينَ جَورٌ و خَتْرٌ .
بخشش كردن حكمرانان از اموال عمومى مسلمانان، ستم و خيانت است.
امام على عليه السلام ـ در نامه اى به مصقلة بن هبيره شيبانى، كارگزار حضرت در اردشير خُرّه ـ نوشت :
بَلَغَني عَنكَ أمرٌ إن كُنتَ فَعَلتَهُ فَقَد أسخَطتَ إلهَكَ ، و عَصَيتَ إمامَكَ : أنَّكَ تَقسِمُ فَيءَ المُسلِمينَ الّذي حازَتهُ رِماحُهُم و خُيولُهُم ، و اُرِيقَت علَيهِ دِماؤهُم، فِيمَنِ اعتامَكَ .حديث مِن أعرابِ قَومِكَ فَوالّذي فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرأ النَّسَمَةَ ، لَئن كانَ ذلكَ حَقّا لَتَجِدَنَّ لَكَ علَيَّ هَوانا ، وَ لَتَخِفَّنَّ عِندي مِيزانا ، فلا تَستَهِنْ بحَقِّ ربِّكَ ، و لا تُصلِحْ دُنياكَ بِمَحقِ دِينِكَ ، فتَكونَ مِن الأخسَرينَ أعمالاً ألاَ و إنّ حَقَّ مَن قِبَلَكَ و قِبَلَنا مِن المُسلِمينَ في قِسمَةِ هذا الفَيءِ سَواءٌ : يَرِدونَ عِندي علَيهِ ، و يَصدُرونَ عَنهُ .
درباره تو گزارشى به من رسيده است كه اگر براستى چنين كارى كرده باشى، خشم خدايت را برانگيخته اى و از امام خود نافرمانى كرده اى. [شنيده ام ]تو اموال عمومى مسلمانان را كه با نيروى نيزه ها و اسبان خود به دست آورده اند و خون هايشان بر سر آن ريخته شده است، ميان اعراب طايفه ات، كه دور تو را گرفته اند ، تقسيم كرده اى. سوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر چنين چيزى درست باشد، بى گمان خودت را نزد من خوار و خفيف كرده اى و از ارزش خود پيش من كاسته اى. پس، حق پروردگارت را خوار و سبك مشمار و دنياى خود را با نابود كردن دينت آباد مگردان كه در اين صورت از شمار زيان كارترينان خواهى بود بدان كه مسلمانانى كه نزد تو هستند و مسلمانانى كه اين جا پيش ما مى باشند، در اين اموال عمومى سهمى يكسان دارند. همه آنان براى گرفتن سهم خود از بيت المال پيش من مى آيند و همگى با سهم يكسان از پيش من مى روند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
ما مِن غَريمٍ ذَهَبَ بِغَريمِهِ إلى والٍ مِن وُلاةِ المُسلِمينَ ، و استَبانَ لِلوالِي عُسرَتُهُ إلاّ بَرئَ هذا المُعسِرُ مِن دَينِهِ ، و صارَ دَينُهُ على والِي المُسلِمينَ فِيما في يَدَيهِ مِن أموالِ المُسلِمينِ .
هيچ طلبكارى نيست كه بدهكار خود را نزد حكمرانى از حكمرانان مسلمانان ببرد و تنگدستىِ بدهكار بر حكمران معلوم شود، مگر آنكه بدهكارى از دوش اين بدهكار برداشته شده ، به گردن حكمران افتد و او بايد آن را از اموال مسلمانان كه در اختيار دارد بپردازد.
امام صادق صلى الله عليه و آله :
مَن كانَ لَهُ على رجُلٍ مالٌ أخَذَهُ و لَم يُنفِقهُ في إسرافٍ أو في مَعصيَةٍ ، فعَسُرَ علَيهِ أن يَقضِيَهُ ، فعلى مَن لَهُ المالُ أن يَنظُرَهُ حتّى يَرزُقَهُ اللّه ُ فيَقْضِيَهُ، و إنْ كانَ الإمامُ العادِلُ قائما فعَلَيهِ أن يَقضِيَ عَنهُ دَينَهُ ؛ لِقَولِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن تَرَكَ مالاً فلِوَرَثَتِهِ ، و مَن تَرَكَ دَينا أو ضَياعا فعلَى الإمامِ ما ضَمِنَهُ الرَّسولُ .
اگر كسى از مردى مالى طلبكار باشد و بدهكار آن مال را در اسراف يا در معصيت خرج نكرده باشد و بازپرداخت آن برايش دشوار باشد، طلبكار بايد او را مهلت دهد تا خداوند گشايشى در كارش پديد آورد و بتواند قرضش را ادا كند و اگر امام عادل بر سر كار بود، بايد بدهى او را بپردازد؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مالى از خود بر جاى گذارد، آن مال از آنِ وارثان اوست و هر كس بدهى يا نانخورى به جاى گذارد، امام بايد آنچه را پيامبر ضمانت كرده و به عهده گرفته است، بپردازد.
امام كاظم عليه السلام :
مَن طَلبَ هذا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بهِ على نَفسِهِ و عِيالِهِ ، كانَ كالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّه ِ ، فإن غُلِبَ علَيهِ فلْيَستَدِنْ علَى اللّه ِ و على رَسولِهِ صلى الله عليه و آله ما يَقوتُ بهِ عِيالَهُ ، فإن ماتَ و لَم يَقضِهِ كانَ علَى الإمامِ قَضاؤهُ ، فإن لَم يَقضِهِ كانَ علَيهِ وِزرُهُ .
هر كس اين روزى را از راه حلال بطلبد تا آن را خرج خود و خانواده اش كند، مانند مجاهدِ در راه خداست. پس، اگر در پيكارِ زندگى مغلوب شد، به ضمانت خدا و رسول او، وام بگيرد و خوراك خانواده اش را تأمين كند و اگر پيش از آنكه بدهى خود را بپردازد از دنيا برود، امام (حاكم مسلمانان) موظّف است آن را پرداخت كند و اگر پرداخت نكند، گناهش به گردن اوست.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
ثُمّ اُمورٌ مِن اُمورِكَ لا بُدَّ لكَ مِن مُباشَرَتِها : مِنها إجابَةُ عُمّالِكَ بما يَعيا .حديث عَنهُ كُتّابُكَ ، و مِنها إصدارُ حاجاتِ النّاسِ يَومَ وُرودِها علَيكَ بما تَحرَجُ .حديث بهِ صُدورُ أعوانِكَ . و أمضِ لِكُلِّ يَومٍ عَمَلَهُ ؛ فإنَّ لِكُلِّ يَومٍ ما فيهِ .
در بين كارهاى تو كارهايى هست كه بايد شخصاً انجام دهى. از آن جمله است پاسخ دادن به [نامه هاى] كارگزارانت در مواردى كه دبيرانت درمى مانند. ديگرى ، انجام درخواست هاى مردم در همان روزى كه به تو مى رسد و دستيارانت فرصت و حوصله انجام همه آن را ندارند و كار هر روز را در همان روز به انجام رسان؛ زيرا هر روزى را كارى است.
امام على عليه السلام ـ در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر ـ نوشت :
··· ثُمَّ اللّه َ اللّه َ في الطَّبَقَةِ السُّفلى مِنَ الّذينَ لا حِيلَةَ لَهُم ، مِن المَساكينِ و المُحتاجِينَ و أهلِ البُؤْسى و الزَّمنى ، فإنَّ في هذهِ الطَّبَقَةِ قانِعا و مُعتَرّا ، و احفَظْ للّه ِ ما استَحفَظَكَ مِن حَقِّهِ فيِهم، و اجعَلْ لَهُم قِسْما مِن بَيتِ مالِكَ ···و تَفَقَّدْ اُمورَ مَن لا يَصِلُ إلَيكَ مِنهُم مِمَّن تَقتَحِمُهُ العُيونُ ، و تَحقِرُهُ الرِّجالُ ، ففَرِّغْ لاُولئكَ ثِقَتَكَ مِن أهلِ الخَشيَةِ و التَّواضُعِ ، فلْيَرفَعْ إلَيكَ اُمورَهُم ، ثُمّ اعمَلْ فيهِم بالإعذارِ إلَى اللّه ِ يَومَ تَلقاهُ ؛ فإنَّ هؤلاءِ مِن بَينِ الرَّعِيَّةِ أحوَجُ إلَى الإنصافِ مِن غَيرِهِم ، و كلٌّ فأعذِرْ إلَى اللّه ِ في تَأدِيَةِ حَقِّهِ إلَيهِ .
··· ديگر آنكه درباره طبقه پايين، از كسانى كه راه چاره اى ندارند و نيازمندان و بينوايان و رنجوران، خدا را در نظر گير؛ زيرا در ميان اين طبقه تهي دستانى وجود دارند كه دست نياز سوى اين و آن دراز مى كنند و عدّه اى هم روى گدايى ندارند. بنا بر اين، حقّ آنان را كه خداوند اداى آن را از تو خواسته است ادا كن و از بيت المال براى آنان هم سهمى در نظر گير···
و به كار كسانى از آنان كه به تو دسترسى ندارند و چشم ها آنان را خرد و بزرگان آنها را حقير مى شمارند، رسيدگى كن و براى اين كار از افراد خدا ترس و فروتن مورد اعتماد خود كسانى را مأمور رسيدگى به امور ايشان كن تا احوال آنها را به تو گزارش دهند و آنگاه درباره آنان آن گونه عمل كن كه روزى كه خدا را ديدار مى كنى عذرت را بپذيرد؛ زيرا اين گروه از مردم به دادگرى نيازمندتر از ديگران هستند. پس در اداى حقّ هر يك از اينان، در پيشگاه خدا عذر و حجّتى داشته باش.
میزان الحکمه،جلد سیزدهم