معيار اصلاحات در نهج البلاغه
۱۹ مرداد ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامصلاح و فساد از مفاهيم ارزشى محسوب مى شود (1) و نمى توان با حس تجربه كرد (همانند خوبى و بدى، معروف و منكر) بلكه تابع نظام ارزشى است كه گروه و جوامع براى خود پذيرفته اند. حال اين سئوال پيش مى آيد كه «اصلاحات» طبق كدام نظام ارزشى و فرهنگى و بر اساس كدام معيار است، اسلامى يا الحادى (شرقى يا غربى)؟
اگر گفتىم «اصلاحات» بر اساس معيار اسلامى خوب است، پس بايد آنچه اسلام مى گويد، انجام دهيم و با هر چه مى گويد بد است مبارزه كنيم؛ بر عكس اگر اصلاحات غربى و كنوانسيون هاى كذايى بين المللى و غيره را پذيرفتيم، خوبى و بدى كارها تابع همان نظام ارزشى مى شود، هر چند مخالف اسلام باشد! مانند آزادى هاى جنسى و... .
و شايد يكى از علل توصيه مقام معظم رهبرى (حضرت آية الله خامنه اى مدّ ظله العالى) بر ضرورت هدايت اصلاحات از مركزى مقتدر، مساله تطبيق آن با معيارهاى مكتبى و قانونى بوده است.
در حكومت اسلامى و سيره سياسى علوى، با آنكه مردم در انتخاب و شكل گيرى حكومت و اصلاحات و تداوم آن نقش اساسى دارند، ليكن در صورت تزاحم رضايت و خواست مردم با احكام خدا، قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اكثريت.
بنابراین، ميدان مانور برنامه هاى اصلاحى محدود به حفظ اصول و ارزشهاى اسلامى مى گردد، و اما بحث ضرورتها و عناوين ثانويه و صدور احكام موقت توسط مرجع و ولى فقيه واجد شرائط، خود از احكام و معارف دينى در رفع بن بست ها مى باشد كه در مقام مناسب بايد برسى شود.در نهج البلاغه نیز نه تنها شاهد الگو و اسوه بوده ايم (سيره پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرمومنان عليه السلام در حكومتش)، بلكه در زيارت مطلقه آن حضرت مى خوانيم «السلام على ميزان الاعمال» (2) يعنى معيار سنجش اعمال و رفتار فردى و اجتماعى همگان در همه زمان ها و زمينه ها، حضرت على عليه السلام مى باشد. و در كلامى ديگر از آن حضرت معيار اصلاحات، اين گونه نقل شده است:
«آگاه باشيد من نه پيامبرم و نه به من وحى مى شود، بلكه تا آنجا كه مى توانم طبق دستورات قرآن عمل مى كنم، پس آنچه از اوامر الهى را دستور مى دهم، بر شماست كه اطاعت كنيد، چه بپسنديد و چه نپسنديد و اگر اوامر من يا هر كس دیگری بر نافرمانى و معصيت خدا باشد، پس بدانيد اطاعت (از حاكم و غيره)، در معصيت الهى نمى شود، بلکه اطاعت فقط در معروف (اعمال صالح و فرمانبردارى از خدا) است». (3) و حضرت سه بار جمله آخر را تكرار فرمود.
در اينجا به خوبى مى رساند كه معيار، نه پسند و خواست مردم و اكثريت است، و نه فرمان حاكم و نه سياستهاى بين المللى، بلكه ملاك الهى بودن كار و راه، اطاعت از دستورات خداوند مى باشد.
يعنى در حكومت اسلامى و سيره سياسى علوى با آنكه مردم در انتخاب و شكل گيرى حكومت، اصلاحات و تداوم آن، نقش اساسى دارند، ليكن در صورت تزاحم رضايت و خواست مردم با احكام خدا، قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اكثريت؛ زيرا در همان حكم خدا خير و صلاح واقعى است، همانگونه كه در صورت تضاد بين خواست مردم با اصول بهداشتى و پزشكى يا مقررات راهنمايى و رانندگى و غيره، شما حكم به تقدم و اولويت اجرای آنها بر خواست مردم مى كنيد و در اينجا همه پرسى يا راى مردم بى رنگ و معنا مى شود.
و از همين رهگذر، در سيره امام على عليه السلام غير از نظارت خود بر كارگزاران مناطق، مردم را ناظر بر عملكرد حاكمان نموده، به آنان معيار و ملاك اجرای دستورات خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله را مى داد، تا تخلف حاكمان را گزارش دهند و اطاعت آنها را نكنند، و اين نه فقط اهتمام به امور ملت و كشور و احترام به انسانهاست، بلكه قانون گرايى و نگهبانى از ارزشهاى والاى الهى و انسانى را مى رساند. و لذا مى بينيم بعد از جنگ جمل، وقتى ابن عباس را حاكم بصره نمود، مى فرمايد:
«اى گروه مردمان! من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين خودم قرار دادم، سخن او را بشنويد و فرمان او را تا هنگامى كه از دستورات خدا و رسول اطاعت مى كند، پيروى كنيد و اگر در ميان شما بدعتى پديد آورد و (بخاطر تمايلات نفسانى، شخصى يا حزبى و جناحى) از راه حق منحرف شد، مرا مطلع سازيد، او را عزل خواهم كرد...».(4)
و نيز در خطبه «قاصعه» صريحا از اطاعت رؤسا و بزرگانى كه دچار غرور حكومت و خود خواهى گشته و ملاك هاى ارزشى را فراموش كرده اند، نهى نموده، مى فرمايد:
«زنهار! از پيروى و اطاعت بزرگترها و رؤسايتان (همانند طلحه و زبيرها) بر حذر باشيد، همانها كه بخاطر موقعيت خود تكبر مى ورزند و به نسب و نژاد خود مى نازند و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى دهند؛ آنها كه پايه هاى عصبيت جاهلى و ستون هاى فته و فساد و نفاق هستند... آنها پايه هاى گناهانند و ابليس آنها را مركب هاى راهوار گمراهى قرار داده و سپاهى كه بوسيله آنها بر مردم غلبه يابد و... از ملت هاى گذشته عبرت بگيريد!»(5)
و همچنين در پايان منشور حكومتى خود به «مالك اشتر» مى نويسد:
«بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومت هاى عادلانه قبل از خود باشى. همچنين توجه خود را به روش هاى خوب يا سيره اى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده يا نظريه اى كه در كتاب خداست معطوف دار، و به خطوط حكومت که در روش من مشاهده كرده اى اقتدا كن ... ». (6)
اما در شرائطى كه ابرهاى شبهه و ترديد و تحريف فراگير است و از افراد (شخصيتهای با سابقه) و الفاظ (آزادى، حقوق بشر، عدالت اجتماعى، اصلاحات و...) سوء استفاده مى شود، و افق حقايق در توطئه و تزويرها تيره شده، حق و باطل مشتبه شده، و زمان فتنه و نفاق است، بگونه اى كه جمعى از خوبان هم به فرموده امام على عليه السلام عبادت كنندگان بى صلاحيت و حاضران غايب از صحنه و ناظران نابينا (7) گشته اند، آرى در چنين زمان، بايد سراغ ولى امر و رهبرى امت رفت و حرفها و حركت ها را با تدابير او تنظيم كرد. در اين رابطه على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد:
«مبادا امام و رهبر خود را تنها گذاريد كه در آينده خود را سرزنش مى كنيد... و از راهى كه به سوى فتنه ها كشيده مى شود دورى كنيد... ».(8)
و در جاى ديگر مى فرمايد:
«پس به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و در جهاد و پيكار (مبارزه فرهنگى، نظامى و...) با دشمن سبقت بگيريد».(9)
و در بيانى ديگر با صراحت با اشاره به زمان حضور پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور مى شد (مبارزه شدت مى يافت) به پيامبر (رهبرى و فرمانده كل) پناهنده مى شدي».(10)
و شايد كنايه باشد از اينكه در شدايد زمان بايد به رهبر صالح جامعه پناه برد. و نيز در نامه خود به عثمان بن حنيف (كارگزار و حاكم بصره) مى نويسد:
«آگاه باش، هر مأمومى را امام و پيشوايى است، كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره گيرد...».(11)
_______________________
پی نوشت:
1- مفاهيمى كه به كار مى بريم گاه در باره چيزهايى است كه هست و موجود مى باشد و با تجربه عينى مى توان حس كرد و نشان داد، مانند هوا گرم است يا آنجا روشن است و گاه درباره چيزهايى است كه مى گوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود يعنى در بطن معناى آنها بايد و نبايد مى باشد. اينها را مفاهيم ارزشى مى گويند مانند صلاح و فساد، خير و شر، معروف و منكر و... .
2- بحار الانوار، ج 100 ص 330.
3- «أَلَا وَ إِنِّي لَسْتُ نَبِيّاً وَ لَا يُوحَى إِلَيَّ، وَ لَكِنْ أَعْمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُ، فَمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ مِنْ طَاعَةٍ فَحَقٌّ عَلَيْكُمْ طَاعَتِي فِيمَا أَحْبَبْتُمْ وَ فِيمَا كَرِهْتُمْ، وَ مَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ أَوْ غَيْرِي مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَلَا طَاعَةَ فِي الْمَعْصِيَةِ، الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ [قَالَهَا] ثَلَاثاً.» بحار الانوار، ج 34، ص 362.
4- «يَا مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدِ اسْتَخْلَفْتُ عَلَيْكُمْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْعَبَّاسِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ مَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنْ أَحْدَثَ فِيكُمْ أَوْ زَاغَ عَنِ الْحَقِّ فَأَعْلِمُونِي أَعْزِلْهُ عَنْكُم». الجَمَل و النصرة، شيخ مفيد، ص 420.
5- «أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِم...»، خطبه 192.
6- «وَ الْوَاجِبُ عَلَيْكَ أَنْ تَتَذَكَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَكَ مِنْ حُكُومَةٍ عَادِلَةٍ أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِيِّنَا أَوْ فَرِيضَةٍ فِي كِتَابِ الله...»، نامه 53.
7- «مالى اراكم ناسكا بلا صلاح و شهودا غيبا و ناظره عمياء و...»، خطبه 108.
8- «فلا تصدعوا على سلطانكم فتذمواعب فعالكم ... و خلوا قصد السبيل لها»، خطبه 187 .
9- «فاسرعوا الى اميركم و بادروا جهاد عدوكم»، نامه 1.
10- «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وآله»، نهج البلاغه، ص 520.
11- «الا و انّ لكل مأموم امام يقتدى به و يستضيىء بنور علمه ...». نامه 45.
منبع: اصلاحات از منظر نهج البلاغه
نویسنده: حسين ايرانى