شعر درباره عید قربان
۳۱ شهریور ۱۳۹۴ 0 بسى جلالت قدر است عيد قربان را
كه حق گشوده در اين عيد باب غفران را
به نص قرآن روزى بود كه خوانده خداى
به طوف خانه خود ملت مسلمان را
به ميهمانى برخوانده سوى خانه خويش
كسى كه گفت گرامى بدار مهمان را
خوشا كسى كه در اين روز گرد خانه دوست
كند طواف و به بيند جمال جانان را
به چشم سر رخ يزدان اگر چه نتوان ديد
توان به ديده دل ديد روى يزدان را
و گرنه آنكه ز راه مجاز طى حجاز
كند چو نيست حقيقت چه فايدت آن را
ز همنشينى احمد ثمر نخواهد برد
ندارد آنكه خلوص و صفاى سلمان را
چنان كه همدمى احمد و كتابت وحى
نداد سود معاويه پور سفيان را
دريغ و درد كه ما مردمان نمىدانيم
رموز و فلسفه حج بيت سبحان را
يكى ز فلسفه حج خود اتحاد بود
كه مىنباشد ما ملت مسلمان را
نه حق تعالى المومنون اخوه بگفت
و يا نه واعتصمو هست امر قرآن را
زاتحاد ببين مسلمين صدر نخست
چگونه كسب نمودند عزت و شان را
به دست خود بگرفتند روى گيتى را
به پاى خويش بسودند فرق كيوان را
به تيغ تيز گرفتند ملك قيصر را
زبون خويش نمودند آل ساسان را
ولى چو گشت مبدل تفاقشان به نفاق
چنين شديم كه بينيم جملگى آن را
حديث حيله عمارزاده براق
بخوان و دشمنى پاپ پر زدستان را
نگر خيانت يك تن چه كرد با اسلام
فكن به صفحه تاريخ چشم گريان را
كه اندلس كه خود اسپانياى امروزيست
چگونه رفت ز كف پيروان قرآن را
ز جهل و سستى ما خصم دون نمود خراب
هزار مسجد معروف سخت بنيان را
بشد كليسا خود جانشين مسجد و بين
به جاى قرآن انجيل هر دبستان را
به جاى صاحب عقدالفريد و زاده رشد
كنون به بينى قسيس را و مطران را
مگو كه عيد گه شاديست عيدى نيست
ضعيف مردم بى خانمان عريان را
چگونه عيد بود حاليا كه مىبينم
به چنگ اجنبيان خاك پاك ايران را
ز خون كودك و پير و جوان ما رنگين
نموده گرگ صفت خصم چنگ و دندان را
شاعر: خوشدل
منبع: گلچین شعر حج،سعید سمنانیان،الهه مننفرد،صص275،276.