شعر عید قربان
۳۰ شهریور ۱۳۹۴ 0عید قربان است و کعبه غرق نور
حاجیان جمله سراپا در سرور
بنده ریزد موی سر را بر زمین
بر زمین آرد برای حق جبین
بر تنش دارد چو احرام سفید
جز خداوند جهان چیزی ندید
نی تکبر در وجودش جلوه گر
جسم و جان از رحمت حق پرثمر
او به امر حق چو قربانی کند
دل تهی از حب هر فانی کند
سوی کعبه با دل و جان رهسپار
تا کند حج را در آنجا استوار
دعوت حق را اجابت کرده است
امروفرمانش اطاعت کرده است
آن خدایی که نهان را دیده است
جمله ی جرم و گنه بخشیده است
روی حج حب ولایت بود و بس
با ولایت حج شود فریادرس
عیدی ما را خدای مهربان
مهدی صاحب زمان بر ما رسان
گر بیاید مهدی صاحب زمان
جمله عالم را کند امن و امان
با نماز و روزه و حج و جهاد
پیکر دین را مسلمان کرده یاد
روح آئین حجت حق مرتضی است
مظهر حق،همچو جان مصطفی ست
او که بر حق محور ارض و سماست
ساقی کوثر علی مرتضی ست
با اطاعت از خداوند و رسول
جمله طاعت با ولایت شد قبول
با ولایت در ره حق رو «طبیب»
تا شود راضی خداوند حبیب
شاعر:دکتر اکبر بهداد(طبیب)
منبع:دیوان غدیر،دکتر اکبر بهداد،اصفهان،گلبهار،1388،صص6-7