شرح نامه 31 نهج البلاغه: علل مستجاب نشدن دعا
۰۹ آبان ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام
"رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الْإِجَابَةُ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَه"
'چه بسا كه اجابت خواسته هايت به تأخير مى افتد تا اين تأخير، خود موجب بزرگى اجر و پاداش درخواست كننده و فزونى عطا و بخشش اميدوار و آرزومند باشد، و بسا باشد كه چيزى را درخواست كنى و آن چيز به تو داده نشود و بهتر از آن در اين حيات زودگذر و يا در جهان ابدى به تو عطا گردد، يا آنكه چیزی از تو برمي گردد، بخاطر چيزى كه آن براى تو بهتر است، پس چه بسا مطلب و حاجتى كه آن را از خدا مى خواهى، و ليكن هلاك و زوال دين تو در آن است'.
تأخير براى اجر بيشتر
"رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الْإِجَابَةُ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ"
'چه بسا كه اجابت خواسته هايت به تاخير مى افتد تا اين تاخير، خود موجب بزرگى اجر و پاداش درخواست كننده و فزونى عطا و بخشش اميدوار و آرزومند باشد'.
از جمله علت های تاخير اجابت يا عدم اجابت دعا، اين نكته است كه تأخير در اجابت، موجب ازدياد و افزايش اجر و پاداش دعا كننده مى باشد. آرى تأخير در اجابت يا از جهت آنكه موجب اصرار بيشتر دعا كننده شده و تاكيد و تلاش او را در دعا و بندگى و عرض حاجت زيادتر خواهد كرد و يا از آن جهت كه موجب دل شكستگى و تأثّر خاطر دعا كننده است، قهرا موجب اجر و پاداش زيادترى براى دعا كننده بوده و در نتيجه عطاء الهى درباره ى او فراوان تر خواهد گرديد.
تعویض با اعطاء شايسته تر
"وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا"
'و بسا باشد كه چيزى را درخواست كنى و آن چيز به تو داده نشود و بهتر از آن در اين حيات زودگذر و يا در جهان ابدى به تو عطا گردد'.
جهت دیگر در تأخير يا عدم اجابت دعا اين است كه امكان دارد خداوند، بهتر از موضوع مورد حاجت و درخواست آدمى را به او بدهد، اگر چه او را از موضوع درخواست شده محروم گردانيده است؛ حال آن مطلبِ بهتر و بالاتر در اين دنيا باشد يا در جهان آخرت.
چنانكه احيانا: مستمندى هنگام صبح درخواست وجهى مى كند و شما به او توجهى نمى كنيد و چيزى هم نمى گوئيد و شايد آن سائل تهيدست از كار شما ناراحت گردد ولى هنگام ظهر، يك فرش نفيس يا يك اشرفى و يا شىء عتيقه اى به او مى دهيد. او در آن لحظه با جهانى از شادى روبرو شده و در آن وقت خود را ملامت مى كند كه چرا من در فاصله صبح تا ظهر آن خيالات باطل را به خود راه دادم و درباره ى اين چنين انسان شريف و محترمى آن گونه انديشيده و از او ناراحت شدم.
كسي كه حاجتش بر آورده نشد، علاوه بر آنكه اميد بر آورده شدن آن در آتيه را نبايد از دست بدهد، بايد اين فكر را هم داشته باشد كه ممكن است به مطلب مورد درخواستم نرسم ولى تا زنده ام به مطلب بالاتر و مهمترى كه هرگز فكر دريافت آن را هم نمى كردم دست بيابم و يا بكلى در اين جهان دست به چيزى نيابم، ولى مهمتر و بالاتر از اصل خواسته ام را خداوند بزرگ براى من در جهان ديگر آماده كرده باشد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پروردگار، عهده دار حساب مومن شده و به او مى گويد اين حساب را مى شناسى؟ عرض مى كند: نه. خدا مى فرمايد: فلان شب مرا خواندى و فلان حاجت را خواستى و من آن را براى تو ذخيره كردم. پس آن بنده از مشاهده ى عظمت و بزرگى ثوابى كه برايش ذخيره شده مى گويد: پروردگار من! اى كاش هيچ حاجتى از حوائج مرا بر آورده نكرده و همه را برايم ذخيره مى فرمودى.
نيك بودن وضع موجود
"أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ"
'يا آنكه چیزی از تو برمي گردد، بخاطر چيزى كه آن براى تو بهتر است'.
در اين جمله، وجوه و احتمالاتى است: ممكن است مقصود اين باشد كه آن حاجت از تو صرف مى گردد و به آن نمى رسى و در مقابل، بهتر از آن به تو داده خواهد شد.
بنابراين احتمال، جمله ى فوق همان مضمون جمله پيشين است و تاكيد مفاد جمله ى قبل را خواهد كرد.
احتمال ديگر اينكه بسته به جمله ى قبل و متمم آن باشد و روي هم رفته معنایى دو جمله اين است كه: بسا چيزى از خدا مى خواهى و به تو داده نمى شود و لكن بهتر از آن به دست تو مى آيد، و يا اينكه در قبال آن حاجتى كه روا نشده بلا و مشكلى از تو دفع مى شود.
احتمال سوم كه اظهر احتمالات بشمار مي رود اين است كه اين جمله، خود مطلبى مستقل باشد و يكى از عوامل تأخير اجابت را بازگو كند، بدين بيان:
يا اينكه آن دعاى تو به اجابت نرسد، بخاطر چيزى كه از براى تو بهتراست. خلاصه دعاى تو به اجابت نمى رسد، زيرا همان عدم اجابت به خير و صلاحت مى باشد و اگر به اجابت مى رسيد مشكلاتى را براى تو بار آورده و فسادهائى در اين رابطه پديد مى آمد كه نظام حيات و اصول سعادت و خوشبختى تو را به هم ريخته و متلاشى مى ساخت.
و بعد در مقام توضيح و تبيين و اثبات مطلب اخير مى فرمايد:
"فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَه"
'پس بسا مطلب و حاجتى كه آن را از خدا مى خواهى، و ليكن هلاك و زوال دين تو در آن است و اگر به آن حاجت برسى دينت به تباهى كشيده خواهد شد'.
آرى انسان فقط ظاهر امور را مى بيند و بينشى نسبت به واقع و حقائق ندارد. چيزى به نظرش خوب و سودمند مى آيد و براى رسيدن به آن دست به دعا بر داشته و الحاح و تضرع مى كند، ولى اگر روزى به آن دست يابد، تغيير وضع داده و راه و رابطه ى خود را با خداوند متعال قطع خواهد كرد و يا منشاء فساد و نقطه ى ضلالت و گمراهى شده و محور يك حركت ضد دينى قرار خواهد گرفت.
ابن فهد حلى (قدس سره) در اين باره مى فرمايد:
«چون علم غيب از بنده پوشيده است و چه بسا قواى شهوانى او با عقلش معارضه مى كند و خيالات نفسانى آميخته ى فكر و جانش مى شود، در اين شرائط، چيزى كه فساد او در آن است آن را صلاح خود مى پندارد و از خداى متعال آن را درخواست كرده و در سئوال آن از خداى تعالى بسيار الحاح و التماس مى نمايد و حال آنكه اگر خداوند، بزودى حاجت او را روا كند و خواسته او را به او بدهد، هر آينه هلاك خواهد گرديد و اين مطلبى است بسيار روشن و آشكار كه نيازمند به بيان نيست و زياد واقع مى شود، و ما خود چه بسا چيزى را طلب كرده و درخواست نموده ايم، ولى بعد از آن تبرّى جسته ايم، و جه بسا از چيزى سخت گريزان بوده ايم و مى خواسته ايم كه از آن دور باشيم، ولى بعد در طلب آن بر آمده ايم. و بر اين حقيقت توجيه مى شود فرمايش حضرت على عليه السلام: 'رُبَّ أمر حرَصَ الانسانُ عليه فلمّا أدرَكَه وَدَّ أن لَم يَكُن أدرَكَه' چه بسيار مطلبى كه انسان بر آن حريص است، و چون به آن مى رسد دوست مى دارد كه اى كاش به آن نمى رسيد.
و تو را بس است گفتار خداى تعالى: 'و عَسَى أن تَكرَهوا شيئاً و هو خيرٌ لَكم و عَسَى أن تُحبّوا شيئاً و هو شرٌّ لَكم و اللهُ يعلَمُ و أنتم لا تعلمون': "چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد و حال آنكه آن براى شما خير است و چه بسا كه چيزى را دوست بداريد در حاليكه آن براى شما شر است و خداوند مى داند و شما نمي دانيد".
و خداى تعالى از وفور كرم و بزرگوارى و بسيارى نعمتهايش، يا بخاطر سبقت رحمت او درباره ى اين بنده، وى را به اعطاء چنين درخواستى اجابت نمى كند، كه آن خدائى است كه رحمتش بر غضبش پيشى دارد و همانا خداوند، دعا را بخاطر رحمت و لطف به بنده و براى اينكه او را در معرض ثواب و پاداش خود قرار دهد مقرر داشته و گرنه او غنى و بى نياز از مخلوقات است. و يا اينكه او را اجابت نمى كند چون مى داند كه مقصود بنده از دعا اصلاح حالش مى باشد، پس گويا آنچه را كه در ظاهر، طلب كرده مقصود بى شرط و قيد او نيست بلكه در صورتى آن را مى خواهد كه براى او نافع باشد و اين شرط هر چند در لفظ و عبارت او نيست و به زبان نياورده و ليكن در نيت او هست... ».(عُدة الداعى و نجاح الساعى، ص 17)
عمده ى مشكل اين است كه گاهى رسيدن به حوائج به قيمت زوال دين انسان تمام مى شود؛ مثلا ثروت سرشارى را از خدا مى طلبد و بعد همان ثروت، او را از خدا جدا مى كند و داستان ثعلبه ى انصارى فقير، كه از خداوند مال مى خواست و تعهد مى كرد كه سر به فرمان خدا و رسول باشد مشهور است، او وقتى به مال و ثروت فراوان رسيد و گوسفندان زياى پيدا كرد، بكلى از جمعه و جماعت بريد و در آخر، حكم زكات را انكار كرد و آياتى در كفر و ارتداد او نازل گرديد.
__________________________
منبع: به سوى مدينه فاضله، على كريمى جهرمى