نقش ایرانیان در پیشرفت علم
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماعاگر بخواهيم بدانيم علم چه هنگام و در کجا آغاز شد، بايد سرچشمههای آن را در نخستين تجربههای انسانهای نخستين جستوجو کنيم. آنها بيش از ده هزار سال پيش با دستکاری و دگرگون کردن مواد طبيعی توانستند ابزارهای کارآمدی بسازند، برخی از جانوران را اهلی کنند و به کاشتن گياهان خوراکی بپردازند. تجربه های ايشان از نسلی به نسل ديگر میرسيد و پختهتر میشد. اين تجربههای فزاينده، زمينه را برای يکجانشينی انسانهای کوچنده و شکارگر فراهم کرد و نخستين روستاها پديد آمدند. با پيشرفت چشمگير در ذوب فلز، ابزارهای کارآمدتری برای کشاورزی ساخته شدکه به کاشت انبوه گندم، جو و برنج انجاميد. رفته رفته بر جمعيت روستاها افزوده شد و سرانجام نخستين شهرها در ميان رودان، مصر، ايران و چين پديد آمدند. اين داستان به ظاهر کوتاه، يعنی داستان تمدن (شهرنشينی)، بيش از هفت هزار سال به درازا کشيد.
نقش شهرنشينی در پيشرفت علم
شهرنشينی با فراهم کردن زمينه برای انجام کارها به صورت تخصصی بر پيشرفت علم افزود. گروهی که در ساختن ابزار چيره دست بودند، صنعت را پيشهی خود ساختند و گروهی در کار کشاورزی و دامپروری سرآمد شدند. در اين ميان گروهی بايد به ادارهی شهرهايی میپرداختند که روزبهروز بزرگتر میشدند و دشمنانی از بيرون نيز چشم بر دارايی آنها داشتند. فرمانرايان نخستين «دولت- شهرها» به زودی دريافتند که برای ادارهی بهتر شهرها و فراهم کردن آرامش شهروندان نه تنها به سربازان نيرومند که به مردمانی آگاهتر از ساير شهروندان نياز دارند. اين مردمان آگاه که نقش مشاوران فرمانروا را داشتند بايد درآمدها و هزينههای شهر را ثبت میکردند، زمان مناسب را برای کاشت گياهان تعيين میکردند و برای تندرستی مردم شهر چاره میانديشيدند. اين نخستين دانشمندان توانستند بنيانهای رياضيات، اخترشناسی و پزشکی را پیريزی کنند.
دانش مردمان دولتشهرهای باستانی فقط به موضوع های کاربردی محدود نمیشد و نخستين نظريهپردازیهای نياکان ما دربارهی چيستی، چگونگی و چرايی پديدههای طبيعی در همين شهرها به نگارش درآمد. برای مثال، کهنترين طرح برای منظومهی خورشيدی، کهنترين نقشهی جهان و کهنترين نظريه پردازی دربارهی پيدايش کيهان در گلنوشتههای به دست آمده از ميانرودان ديده میشود. يک پاپيروس از مصر باستان نشان میدهد که رياضيدانان مصری میتوانستند مسالههای دشواری را با کمک معادلههای درجهی يکم و دوم حل کنند. پاپيروس ديگر رسالهای در پزشکی است که چهل و هشت مسالهی پزشکی در آن نوشته شده و نام آزمايش، تشخصيص و درمان در آن آمده است. نمونههايی از اين دست نشان میدهد که دانش پيشينيان ما هرچند کم و بيش آميخته به خرافه بود، اما از انديشههای علمی چشمگير نيز تهی نيست.
آرامش و پشتيبانی از دانشمندان
روشن است که پيشرفت علم به کوشش دانشمندان بستگی دارد اما چه عامل هايی بر مقدار و کارآمدی کوشش آنان اثرگذارند؟ نگاهی به تاريخ نشان میدهد که در کنار کتجکاوی درونی دانشمندان، پشتيبانی فرمانروايان يا مردمان دانشپرور از دانشمندان، نقش برانگيزاننده در پيشرفتهای علمی داشته است. از سوی ديگر، درگيریهای درونی يا جنگهای ويرانگر که برهم زنندهی آرامش دانشمندان و بر باد دهندهی دارايیهای پشتيبانان علم بود، از سرعت پيشرفت علم کاسته است. برای مثال، علم در سومر رشد چشمگير داشت تا مردمانی بيابانگرد بر آنها چيره شدند و پايههای پيشرفت علم را ويران کردند. اما چندی نگذشت که پيروزمندان ميدان شمشير به ارزش دستاوردهايی که خود ويران کرده بودند، آگاه شدند و کوشيدند آن را زنده کنند. اين گونه بود که کتابخانههای بابل از دانش سومريان رونق گرفت و زمينه برای پرورش دانشمندان بابلی فراهم شد.
از ميان مردمانی که در پيشرفت علم نقش چشمگير داشتند، ايرانيان بودند که همواره در جستوجو دانش برآمدند و زمينه را برای پژوهشهای دانشمندان فراهم کردند. فرمانروايان ايرانی همواره پشتيبان دانشمندان بودند و ايران همواره جايگاه دانشمندان بزرگ و پناهگاه انديشمندان رانده شده از سرزمينهای ديگر بود. فلسفهی يونان باستان در زمان فرمانروايی هخامنشيان بر سرزمينهای يونانینشين شکوفا شد و سياستمداران يونانی به عنوان مشاوران شاهان ايران خدمت میکردند. اشکانيان از فرهنگ و دانش يونانی اثر پذيرفتند و ساسانيان از انديشمندان و صنعتگران تبعيدشده از يونان و روم پشتيبانی کردند. همچنين، خسرو انوشيروان کسانی را به هند و روم فرستاد تا از دانش و تجربهی آن فرهنگها برای ايرانيان ارمغان بياورند. به اين ترتيب زمينه برای پيدايش يکی از بزرگترين مراکز علمی جهان باستان به نام دانشگاه گندیشاپور در ايران فراهم شد.
از گندیشاپور تا بغداد
از آنجا که در دانشگاه گندیشاپور، بهويژه در دورهی خسرو انوشيروان، نسبت به دانشمندان از هر آيين و ملتی به گرمی رفتار میشد، آن نهاد آموزشی و پژوهشی بزرگترين مرکز علمی جهان آن روزگار شد. دانشمندان و پزشکانی از جایجای جهان و با هر نگرش فلسفی گرد هم آمدند. به روزگاری که برای ارتباط دانش پژوهان ملتهای گوناگون و گسترش و پراکنش دانستههای علمی ابزارهای کارآمدی وجود نداشت، چنين فرصت ارزشمندی در دانشگاه گندیشاپور فراهم شد . چنين آميزش علمی و فرهنگی تا آن زمان در جهان به وجود نيامده بود و نمونهی ديگر آن چند سده بعد در دورهی اسلامی در شهر بغداد فراهم آمد. میدانيم که اين شهر نيز با انديشهی ايرانی پیريزی شد و مشاوران ايرانی خليفههای عباسی بودند که زمينه را برای گردهمايی دانشمندان در اين شهر فراهم کردند.
بغداد (واژهای فارسی به معنای خدا داد) روستا يا شهرکی خوش آبوهوا بر ساحل دجله و بر سر راههای بازرگانی شرق و غرب بود که به روزگار ساسانيان بازارهای بزگ ساليانه در آنجا بر پا میشد. اين مکان در سال 145 قمری/ به پيشنهاد خالد برمکی برای ساختن پايتخت عباسيان برگزيده شد. شالودهی اين شهر را نوبخت با همکاری چند دانشمند و مهندس ايرانی ديگر پیريزی کردند. گزينش درست اين مکان برای پايتخت خلافت عباسيان باعث رونق اقتصادی اين شهر و شکوفايی فرهنگی آن شد. هنرمندان و دانشمندان از گوشه و کنار جهان از هند تا روم به اين شهر آمدند و ساخت کاغذ در بغداد که هديهی تمدن چين بود، به نگارش آثار علمی رونق داد. به زودی بغداد به يک مرکز علمی بزرگ تبديل شد و دورهی تازهای از شکوفايی علمی آغاز شد.
پيشگامی و پيشتازی ايرانيان
گامهای نخست پژوهشهای علمی در بغداد با ترجمهی آثار پيشينيان برداشته شد و باز هم ايرانيان در اين کار پيشگام بودند. نوبخت و فرزندانش، به ويژه ابوسهل نوبخت، از نخستين کسانی بودند که به ترجمهی آثار علمی ايرانی از زبان پهلوی به عربی پرداختند. آنها در کنار دانشمندانی چون ابراهيم فزاری و ماشاءالله يهودی، نقش مهمی در راهيافتن جدولهای اخترشناسی دورهی ساسانی، مشهور به «زيج شاهي»، به اخترشناسی دورهی اسلامی داشتند. بزرگترين مترجمان دورهی اسلامی به نام حُنين بن اسحاق و ثابت بن قره بيشتر آثار پزشکی و رياضی يونان باستان را به سفارش خاندانهای ايرانی مانند بنومنجم (فرزندان بزيست پسر فيرزوان)، بنوموسی (فرزندان موسی پسر شاکر خراسانی) و خاندان بختيشوع (فرزندان جُرجيس بختيشوع) به عربی بازگرداندند. اين ترجمهها پايهی پژوهشهای آينده شد و به زودی دانشمندان بزرگی پديدار شدند.
برای روشنشدن نقش ايرانيان در شکوفايی علمی دورهی اسلامی، شايد يادآوری سخن ابنخلدون، تاريخنگار و جامعهشناس عرب، از هر چيزی بهتر باشد. وی در مقدمهی کتاب تاريخ خود آورده است:
از شگفتیهايی که واقعيت دارد اين است که دانشوران امت اسلام، چه در علوم شرعی و چه در دانشهای عقلی، جز در مواردی اندک، همگی عَجَم بودهاند. و تازه اگر کسانی از آنان يافت شوند که از نظر نژاد عرباند، از لحاظ زبان و مهد تربيت و استادان، عجمی بودهاند.
هرچند عجم به معنای غير عرب است، ولی ابنخلدون در ادامهی سخن خود روشن میکند که منظورش از عجم در اينجا ايرانيان بوده است:
همهی دانشها، حتی علوم شرعی و صرف و نحو، نياز به آموزش دارند و در زمرهی صنايع و فنون به شمار میروند. و پيش از اين گفتيم که چيرهدستی در صنايع و فنون مختلف از ويژگیهای تمدنهای شهری است. و اعراب کمتر از هر ملت ديگری با اين مسائل آشنا بودند و در آن روزگار مردم شهری منحصر به ايرانيان، و نيز مردمانی بود که در آيينهای شهرنشينی از ايرانيان پيروی میکردند. چه ايرانيان به علت تمدن راسخی که از آغاز تشکيل دولت فارس داشتهاند، در اين کارها تواناتر و استوارتر از ديگران بودند.
نظر ابن خلدون در پیشرفت عام
ابنخلدون يکی از عوامل اثرگذار بر پيشرفت علم را شهرنشينی میداند و پيشگامی ايرانيان در علم را به پيشگامی ايرانيان در تمدن شهری نسبت میدهد. شهرنشينی نشانی از افزايش ثروت در جامعه و آرامش است و چنانکه گفته شد اين دو در پيشرفت علم بسيار اثرگذارند. ساخت بسياری از شهرها با نام فرمانروايان بزرگ و نقطههای عطف در تاريخ علم با نام شهرهای بزرگ پيوند خورده است. از اين رو، قاضی صاعد، دانشپژوه عرب ساکن آندلس (اسپانيا) در کتاب التَّعْريفُ بِطَبَقاتِ الاُمَمْ، که گزارشی فشرده از تاريخ علم جهان است، به کاردانی، دادگری و مردمداری شاهان ايران اشاره میکند و میافزايد: «از ويژگیهای ايرانيان اين است که به پزشکی توجه بسيار، به احکام نجوم و تأثير آن بر جهان شناختی کامل، در رصد سابقهای کهن و در بررسی حرکت ستارگان روشهای گوناگون دارند».