نقد پذیری در اخلاق معاشرت
۱۹ اسفند ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماعصلاح و اصلاح فرد و جامعه، در سايه «شناختن عيوب» و تلاش براي «زدودن عيوب» است. اين شناخت، هم در خود ما و نسبت به انديشهها و عملهاي خودمان است، هم نسبت به ديگران. زمينهساز اين عيبزدايي هم «تذكّر» از سويي و «تنبّه» و «اقدام» از سوي ديگر است.
مسأله تذكّر و نقد و يادآوري، همچنين «پندپذيري» و قبول نصيحت و موعظه و توجه به تذكّرات ديگران از همين رهگذر، در مقوله مسايل معاشرتي و شيوه برخورد صحيح با ديگران قرار ميگيرد. به اين خاطر، در اين بخش از مباحثِ اخلاق معاشرت، به خصلتِ «نقدپذيري» به عنوان يك روحيه بالا و رشد يابنده و خلق و خوي نيك ميپردازيم.
نقد و تذكّر
پردهپوشي بر واقعيات، يا خود را به بيخبري زدن، واقعيتها را عوض نميكند. وقتي در كسي يا جايي يا رفتار و برخوردي اشكال وجود داشته باشد، فرزانگان عاقل، از هر تذكّر اصلاحي استقبال ميكنند، تا آن را برطرف سازند. اما جاهلان و خودخواهان، دوست دارند كه در همان موارد نيز، مدح و تملّق و ثنا بشنوند و بر عيوب و كاستيها و زشتيها سرپوش بگذارند.
به قول سعدي: «احمق را ستايش خوش آيد، چون لاشه كه در كعبش دمي، فربه نمايد».(1) عُجب و خودپسندي و خود برتربيني، پيامد همين گونه مدحها و تعريفهاست كه از عيوب، غافل ميسازد.
حضرت علي(ع) ميفرمايد:
«اَجْهَلُ الناسِ اَلْمُغتَرُّ بقولِ مادحٍ مُتَملِّقٍ يُحَسِّنُ لَهُ القبيحَ و يُبَغِّضُ اليه النّصيحَ»(2)
نادانترين مردم كسي است كه فريب ستايشگر چاپلوس را بخورد، ثناگري كه زشت را در نظر او زيبا جلوه ميدهد و خوبي را در نظر او منفور ميسازد.
از اين رو، به جاي آراستن عيوب و كتمانِ زشتيها و پردهپوشي بر نارساييها، بايد آنها را گفت و شنيد و در برطرف ساختنش كوشيد. «تذكّر و نقد» از همين جاست كه قيمت و قداست مييابد و براي بعضيها «يادآوري» يك وظيفه ميشود و براي بعضي توجه به تذكّرها و نقدها يك «فضيلت اخلاقي» به شمار ميآيد. انسانهاي كمالجو، بايد از اين گونه تذكّرها استقبال كنند، چون مقدمه تكامل آنان است، و گرنه براي هميشه در «جهل مركّب» ميمانند. به اين سخن حكيمانه سعدي دقت كنيد: «متكلم را تا كسي عيب نگيرد، سخنش صلاح نپذيرد.»(3)
شيوه صحيح نقد
به همان اندازه كه تذكّر كاستيها و نقد عملها مفيد و لازم است، توجه به شيوه يادآوري و نكات و آداب پند و اندرز و تذكّر، مهم و سرنوشتساز است.
آيا هر كس حق دارد تذكر دهد؟ آيا موعظه از هر كس پذيرفته است؟ آيا همه نقدها سازنده و مثبت است؟ صفات و شرايط ناقد و واعظ چيست؟
اگر كسي ديگران را پند دهد، اما خودش اهل عمل به نصايح خويش نباشد، سخنش بياثر است. انبوهي از روايات، شاهد اين مدعاست. اگر پنددهنده، خودش اهل عمل باشد، تذكّر او چراغي روشن و روشنگر در دل و جان ديگران ميشود و تا ژرفاي قلبشان نفوذ ميكند. به اين سخن حضرت علي(ع) دقت كنيد:
«اِستصبِحوُا مِنْ شُعلَةِ واعِظٍ مُتَّعِظٍ وَ اقْبَلوُا نَصيحَةَ ناصِحٍ مُتَيَقِّظٍ»(4)
از فروغ واعظ و پنددهندهاي كه خود، پندپذير است، روشنايي برگيريد و نصيحتِ نصيحتگرِ بيدار را پذيرا باشيد.
در اين سخن، هم به پندپذيري اشاره دارد، هم به شيوه مؤثر وعظ و نصيحت و تذكّر.
نقد و تذكّر، هر چه صميميتر، خودمانيتر، در خلوت و بدون آبروريزي و هتك حيثيت باشد، هم مؤثرتر است، هم از كينهتوزي و كينهافروزي و لجاجت، دورتر است. گاهي نقادي آشكار و پند و تذكّر در ملأ عام، اثر منفي دارد و طرف را به عكسالعمل وا ميدارد و شخصيت او را هم خورد ميكند.
حضرت امير(ع) فرمود:
«نُصْحُك بَيْنَ الَمَلأ تَقْريعٌ»(5)
نصيحت و پند دادن تو در ميان مردم و حضور ديگران، كوبيدن و خورد كردن است.
نقد از روي خيرخواهي و به قصد اصلاح و كمك به اشخاص مورد نقد كجا، و نقد به قصد خراب كردن وجهه و موقعيت و كوبيدن و تخريب كجا! البته هشياران، انگيزههاي نهفته در وراي نقدها را خوب ميفهمند و ميشناسند.
نقد، نبايد برخاسته از حسد و غرض ورزي و تسويه حساب باشد. تذكّرهاي حسودانه و کینه ورزانه ، وضع را بدتر ميكند. اصلاً مگر از يك حسود، نصيحت و خيرخواهي و تذكّر به قصد اصلاح برميآيد؟
امام صادق(ع) فرمود:
«النصيحَةُ مِنَالحاسِدِ مَحالٌ»(6)
نصيحت و خيرخواهي از حسود، محال است.
نقدپذيري
تكبّر و خودخواهي، جلوههاي گوناگون دارد. يكي هم غرور در مقابل «نقد» است. وقتي نقد، مايه كمال انديشه و كار ماست، نقدپذيري كمك به اين كمال و رشد است. از آن طرف، «نقدناپذيري»، نشانه نوعي غرور و تكبر و عامل در جا زدن در ورطه بديها و كاستيهاست. گاهي نابترين موعظهها و تذكّرها هم، وقتي به دلهاي داراي كبر ميرسد، با «عدم پذيرش» مواجه ميگردد و انسان را محروم ميسازد. به تعبير زيباي اميرالمؤمنين(ع):
«بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الموعِظَةِ حِجابٌ مِنَ الْغِّرَةِ»(7)
ميان شما و پند، حجاب و پردهاي از غرور افكنده شده است.
به جاي آراستن عيوب و كتمانِ زشتيها و پردهپوشي بر نارساييها،بايد آنها را گفت و شنيد و در برطرف ساختنش كوشيد. «تذكّر و نقد»از همين جاست كه قيمت و قداست مييابد و براي بعضيها «يادآوري» يك وظيفه ميشودو براي بعضي توجه به تذكّرها و نقدها يك «فضيلت اخلاقي» به شمار ميآيد.
تكبّر و خودخواهي، جلوههاي گوناگون دارد. يكي هم غرور در مقابل «نقد» است. وقتي نقد، مايه كمال انديشه و كار ماست، نقدپذيري كمك به اين كمال و رشد است. آيا شما مطمئنايد كه همه انديشهها و افكارتان درست و بياشكال است؟ آيا همه خصلت ها و رفتارهاي فردي و اجتماعي خود را بيعيب ميدانيد؟
آيا فكر نميكنيد در عملكردهاي مختلف شما، نقطهضعفهايي هم ممكن است باشد كه از چشم خودتان پنهان است ولي ديگري متوجه ميشود؟
انسان گاهي به خاطر «حبّ نفس»، يا عيوب خود را نميبيند و نميفهمد، يا حاضر نيست خود را داراي عيب و نقص بداند، از اين رو، نقد و تذكّر ديگران را هم بر غرضورزي و دشمني حمل ميكند.
• آينه چون عيب تو بنمود راست خود شكن، آيينه شكستن خطاست
در يك خانواده، ممكن است رفتار هر يك از زن و شوهر نسبت به هم، ايرادهايي داشته باشد، يا برخورد پدر و مادر با فرزند كوچك يا جوانشان، غلط باشد. اگر كسي متذكر شد، بايد مشفقانه بپذيرند و در اصلاح خويش بكوشند.
اگر هر يك تلاش كنند تا عيب و اشكال را متوجه طرف مقابل سازند و خود را بيگناه قلمداد كنند، نارساييها و عيوب و خطاها هرگز اصلاح نخواهد شد. انصاف در پذيرش خطا و عيب نشانه رشد عقلي است.
گاهي ممكن است در حسننيت و خيرخواهي و نظر دوستانه كسي شك و ترديد داشته باشيم و در نتيجه به آنچه كه نقد ميكند، توجهي نكنيم، ولي اگر حسننظر و نيت دوستانه كسي براي ما ثابت بود، در پذيرفتن نقد و تذكر و پند او ترديد نكنيم.
به فرموده حضرت امير(ع):
«لِيَكُنْ اَحَبَّ النّاسِ اليكَ الْمُشفِقُ الناصِحُ»(8)
محبوبترين مردم در نظر تو، نصيحت كننده مشفق و خيرخواه باشد.
گرچه ممكن است تذكّر و انتقاد ديگري، در ذائقه ما تلخ آيد، ولي تلخي نقد و تذكّر، به مراتب سودمندتر از شيريني چاپلوسي و نيرنگ و فريب است.
امام باقر(ع): از كسي پيروي كن كه از روي خيرخواهي و نصيحت، تو را ميگرياند، ولي پيرو كسي مباش كه تو را ميخنداند، در حالي كه نسبت به تو فريبكاري ميكند!
انسان گاهي به خاطر «حبّ نفس»، يا عيوب خود را نميبيند و نميفهمد، يا حاضر نيست خود را داراي عيب و نقص بداند، از اين رو، نقد و تذكّر ديگران را هم بر غرضورزي و دشمني حمل ميكند.
از امام باقر(ع) روايت است:
«اِتَّبِعْ مَنْ يُبْكيكَ وَ هُوَ لَك ناصِحٌ وَ لا تَتَّبِعْ مَنْ يُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غاشٌّ»(9)
امام باقر(ع): از كسي پيروي كن كه از روي خيرخواهي و نصيحت، تو را ميگرياند، ولي پيرو كسي مباش كه تو را ميخنداند، در حالي كه نسبت به تو فريبكاري ميكند!
پذيرش نقد و ديدگاههاي اصلاحي ديگران، تنها به انديشه و فكر، يا به عملكرد خارجي و معاشرتهاي ما منحصر نميشود.
در آثار ادبي و توليدات شعر و قصه و اثر هنري نيز، توجه به نقد ديگران، عامل رشد و بالندگي هنرمند و نويسنده و شاعر است، برعكس، بيتوجهي به نقاديهاي منتقدان كار انسان را پيوسته ضعيف و معيوب نگه ميدارد.
هنرمندان نقدپذير، سريعتر رشد ميكنند. شاعران و نويسندگاني كه به نقد آثارشان توسط ديگران بها ميدهند و از آن استقبال ميكنند، علاقه خود را به كمال يافتن خلاقيت هاي ادبي خويش نشان ميدهند.
به اين چند جمله دقت كنيد، تا جايگاه نقد و ارزشِ نقدپذيري روشنتر گردد:
«... نقد در هنر، مثل آينه جلوي اتومبيل است. راننده ـ هنرمند ـ بايد به كمك آن مواظب پشت سرش باشد، ولي يكسره در آن نگاه نكند، چرا كه در اين صورت، انحراف از جاده و خطر تصادف، در كمين است.»
«هنر، هواپيماست. هنرمند، خلبان آن و منتقدين، خدمه پرواز.»
«غرور، مثل سوراخ پنهان در بدنه كشتي، مأمور غرق كردن تدريجي هنرمند است.»
«شاعري كه از منتقدين آثارش قهر كرده است، مثل هواپيمايي است كه ارتباطش با برج مراقبت قطع شده است.»
«وقتي لياقت و جربزه شهيد شدن در تو نباشد، شروع ميكني به نقد و ارزيابي انگيزه شهدا!»(10)
باري، «نقدپذيري»، در مسايل اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي و مديريتي، ضامن سلامت رابطهها و رشد افكار و اعمال است. اين مسأله در متون ديني با عناويني همچون: نصيحت و موعظه مورد توجه قرار گرفته است.
پايان اين بحث را حديثي از امام سجاد(ع) قرار ميدهيم كه در ضمن بيان حقوقِ متقابلي كه افراد در جامعه نسبت به هم دارند (در رسالةالحقوق) از جمله به «حقِ نصيحتگر» بر گردنِ «نصيحت شنو» و وظيفه ناصح و متنصّح اشاره فرموده است:
«وَ حقّ الناصِحِ اَنْ تَلينَ لَهُ جَناحَكَ وَ تُصْغِيَ اِلَيْهِ بِسَمْعِكَ، فَاِنْ اَتي بالصَّوابِ حَمِدتَ اللّهَ عَزّ و جلّ وَ اِنْ لم يوافِق، رَجَمْتَهُ ...»(11)
حق نصيحت كننده (و ناقد و پند دهنده) آن است كه نسبت به او نرمش و انعطاف نشان دهي و به سخنش گوش فرا دهي، اگر حرفش بجا و درست بود، خداي متعال را سپاس بگويي و اگر تذكّرش موافق با حق نبود، نپذيري.ادامه دارد.
________________________________________
1ـ گلستان سعدي، باب هشتم.
2ـ غررالحكم.
3ـ گلستان سعدي، باب هشتم.
4ـ ميزان الحكمه، ج10، ص585.
5ـ همان، ص580.
6ـ بحارالانوار، ج75، ص194.
7ـ نهجالبلاغه، حكمت 282 (صبحي صالح).
8ـ غررالحكم.
9ـ محاسن برقي، ج2، ص440.
10ـ برادهها، حسن حسيني، صفحات 18، 9، 16، 44 و 74.
11ـ ميزانالحكمه، ج10، ص57.
برگرفته از :