سازگاری با دیگران
۲۳ اسفند ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماعتلاش براي داشتن يك زندگي دور از تنش و پرخاش و مشكلات رفتاري، موجب آسايش روح و سلامت خانواده است.
همه افراد، در خصلت هاي اخلاقي و شيوه رفتار، يكسان نيستند. اين تفاوت در برخي موارد بروز مي كند و مايه اختلاف مي شود، اختلافي كه البته قابل اجتناب است، آن هم با شيوه «مدارا و سازگاري» در اخلاق و برخورد.
بعضي ها با ديگران، چه در محيط خانه و محل كار، يا در محله و منطقه سكونت، با ديگران «ناسازگارند». ناسازگاري با ديگران، نشانه نوعي غرور و خودخواهي و خودبرتري بيني نسبت به مردم است و نتيجه آن هم تنها ماندن و انزواست.
از سوي ديگر، بي طاقتي در مقابل حالات و رفتار دشوار و ناهنجار ديگران نيز، ريشه در كم ظرفيتي دارد و به تشديد اين تعارض و ناسازگاري مي انجامد.
اگر در دستورهاي ديني ما به «حسن خلق»، تأكيد شده است، يكي از مصداق هاي بارز آن «مدارا» است.
با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است:
«مدارا» يك تكليف اخلاقي در اسلام است. از رسول خدا(ص) روايت است:
«اَمَرني ربّي بِمداراة النّاسِ كما اَمَرني باداءِ الفرائض»؛(1)
همان گونه كه پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده است، به مدارا با مردم دستور داده است.
در حديث ديگري چنين آمده است كه جبرئيل، به محضر رسول خدا(ص) آمد و از سوي خدا چنين پيام آورد كه: «اي محمد! پروردگارت سلام مي رساند و به تو مي گويد: با بندگان من مدارا كن».(2)
نيز در حديث است از پيامبر اكرم(ص) كه فرمود:
«مُداراة الناسِ نصفُ الايمان و الرِفقُ بِهِم نصف العيش»؛(3)
نيمي از ايمان، مداراي با مردم است و نيمي از زندگي، رفق و ملاطفت با آنان است.
حتي خارج از قلمرو دين و آيين هم، آنان كه خواستار يك زندگي دلنشين و پسنديده باشند، در سايه همزيستي مسالمت آميز و رفق و نرمش با ديگران و رفتار شايسته، بهتر به اين خواسته مي رسند، تا در سايه خشونت و برخورد ناسازگارانه و بهانه جويانه و عيب گيرانه و خودپسندانه!
سعه صدر و ظرفيت براي تحمل ديگران، لازمه دست يافتن به يك زندگي خوب است. در مواردي كه اختلاف سليقه و ديدگاه، يا تفاوت در مشي و رفتار و روش وجود دارد، باز هم با وسعت نظر و «مدارا» مي توان مانع بروز مشكلات شد.
مدارا، يا تولّي و تبرّي
تعيين مرزهاي دقيق در مباحث اخلاقي و مسايل فرهنگي، مهم است. ما به همان اندازه كه به مدارا و حسن خلق و حلم و معاشرت شايسته مأموريم، به توليّ و تبريّ و مرزبندي مكتبي در دوستي ها و دشمني ها و صف آرايي در برابر دشمن و مقاومت بر سر «مواضع» و بي تفاوت نبودن در مقابل بدي ها و بَدان موظف هستيم. و اين دو مسأله از هم جداست و هر كدام جاي خاص خود را دارد.
درست است كه در مسايل اعتقادي نبايد كوتاه آمد و ارزشها را نبايد فروخت و با دشمنان فكري و مرامي و سياسي نبايد كنار آمد، اما معاشرت با مردم موضوع ديگري است. حتي در ارتباط با دشمن هم بحث «مدارا» تأكيد شده است، چرا كه گاهي سبب جذب آنان مي شود، بي آنكه از مباني و اصول خويش، دست برداريم.
حضرت امير(ع) مي فرمايد: «خالِطُوا الناسَ مُخالَطَةً اِنْ مِتُّم مَعَها بَكَوْا عليكم وَ اِنْ عِشْتُم حَنّوا اِليكم»؛(4)
با مردم آن گونه مخالطت و معاشرت داشته باشيد كه اگر مرديد، با رفتاري كه داشته ايد، بر شما گريه كنند و اگر زيستيد، بر شما دلسوزي و شفقت كنند.
اين همان مفهومي است كه در شعر «عرفي» آمده است:
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند چنان با نيك و بد خو كن، كه بعد از مردنت «عرفي»
و اين، نه به معناي بي تفاوتي در مقابل حق و باطل و صلاح و فساد، يا زير پا نهادن ارزش هاي مكتبي و ناديده گرفتن اصول و مباني است، بلكه «سلوك شايسته» و «حسن خلق» و اخلاق نيك و جاذبه رفتاري است، كه حتي بيگانه را هم جذب مي كند.
از امام صادق(ع) در تفسير آيه «و قولوا للناس حُسنا» (با مردم نيكو سخن بگوييد) نقل شده كه فرمود: «يعني با همه مردم، چه مؤمن چه مخالف (خودي و بيگانه). اما رفتار با مؤمنان، همراه با چهره گشاده باشد و اما با مخالفان، گفتاري مداراتي باشد، تا آنان را هم به ايمان (و خط فكري) خويش جذب كنيد، چرا كه خيلي با كمترين از اينها مي توان شر آنان را از خود و از برادران ايماني باز داشت.»(5)
مدارا با دشمن
مدارا، سلاح پيامبران در جامعه پر از دشمن و مخالف بود و بدين وسيله، هم مخالفان را جذب مي كردند، هم با اين شيوه، به پيروان باايمان، در مقابل دشمنيها و كينه توزيهاي عنودان و دشمنان سرسخت، مصونيت مي بخشيدند.
امام سجاد از حضرت رسول(ص) روايت كرده كه فرمود: خداي متعال، از اين رو پيامبران را بر مردم ديگر برتري و فضيلت بخشيد، كه با دشمنان دين خدا بيشترين مدارا را مي كردند و به خاطر خدا و حفظ جان پيروان خويش، بهترين «تقيه» را به كار مي بستند.(6)
روشن است كه اين در دوران خاصي بوده كه پيامبران (و حتي رسول اكرم) از نظر نيرو و نفرات و شرايط، دوران سخت و عسرت و كمي ياران را مي گذراندند. آنگاه كه فداكاران راه خدا افزون شدند، دشمني هاي كفار و منافقان را با شدت عمل جواب دادند و به فرمان «جهاد» و «برخورد قاطع» عمل كردند، نه سازشكارانه و مداهنه جويانه، كه البته آن هم به اقتضاي شرايط و موقعيت بود.
در برخوردهاي اجتماعي با مردم كه قلمروي جدا از برخورد با دشمنان داخلي و خارجي دارد مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحيه سازگاري، كار انسان را هم بيشتر پيش مي برد و دلها را هم بيشتر جلب و جذب مي كند. بويژه در مواجهه با كساني كه به هر حال، مثل استخوان لاي زخم و مانند يك جراحت اند كه ناچار بايد به نحوي آنان را تحمل كرد. به اين تحمل از روي ناچاري امام علي(ع) اشاره فرموده و آن را نوعي حكمت به شمار آورده است. مي فرمايد:
«ليس الحكيم من لم يدار من لا يجد بدّا من مداراته»؛(7)
كسي كه مدارا نكند، با شخصي كه چاره و گريزي از مدارا كردن با او ندارد، حكيم و فرزانه نيست.
راستي!... با يك جراحت و زخم، چه مي توان كرد، جز ساختن و مدارا و تحمل، تا خوب شود؟ گاهي بعضي ها مثل همان زخمند بايد با آنان ساخت و جز نشان دادن صبوري و سازگاري هيچ راهي نيست.
ناسازگاري با ديگران، نشانه نوعي غرور و خودخواهي و خودبرتري بيني نسبت به مردم است و نتيجه آن هم تنها ماندن و انزواست. سعه صدر و ظرفيت براي تحمل ديگران، لازمه دست يافتن به يك زندگي خوب است.
در مواردي كه اختلاف سليقه و ديدگاه، يا تفاوت در مشي و رفتار و روش وجود دارد، باز هم با وسعت نظر و «مدارا» مي توان مانع بروز مشكلات شد.
حكمت بودن «مدارا با مردم» را در سخن ديگري، حضرت علي(ع) چنين بيان فرموده است:
«رأس الحكمة مداراة الناس».(8) نشان دادن سازگاري و خوشرفتاري، حتي كينه ها را هم ميزدايد و به جاي آن دوستي و علاقه مي آورد. باز هم از حضرت امير(ع) بشنويم كه مي فرمايد:
«دارِ النّاسَ تَسْتمتِعْ بِاخِائهِمْ وَ اَلْقَهُم بِالبِشْرِ تَمُتْ اَضْغانُهُم.»(9)
با مردم مدار كن، تا از برادري آنان بهره مند شوي و با آنان با روي گشاده ملاقات كن، تا كينه هايشان را بيمراني.
تحمّلِ ناسازگاري
در يك زندگي جمعي، آيا چاره اي جز حسن سلوك و مدارا وجود دارد؟ گذشت»، يكي ديگر از جلوه هاي «مدارا» است. اگر بنا باشد در مقابل هر مسأله انسان حساسيت و سرسختي نشان دهد و هر حرف را به دل بگيرد و از هيچ چيز نگذرد، پديد آمدن ناهنجاري در زندگي جمعي، حتمي است.
تحمل كردن ناسازگاري ديگران، پديد آورنده سازگاري است. اگر بدي را با بدي و تندي را با تندي جواب دهيم، مشكلات بالا مي گيرد. گاهي بايد چشم را بست و بعضي رفتارهاي آزاردهنده و ناراحت كننده ديگران را ناديده گرفت، يا درگذشت و بخشود، تا ريشه بحران در روابط بخشكد.
در تفسير آيه «يَدرؤنَ بالحَسَنةِ السيّئةَ» (بدي را با نيكي رفع مي كنند) آمده است كه به وسيله حلم، جهل و نابخردي جاهل را دفع مي كنند و به وسيله مدارا با مردم، اذيت و آزار آنان را از خودشان دور مي سازند.(10)
بالاتر از اين چشم پوشي، آن است كه بدرفتاري هاي ديگران را با خوشرفتاري مقابله كنيم، نه مقابله به مثل، بلكه مقابله به بهتر و برتر. اين اوج كرامت نفس و اخلاق والا و پيامبرانه است كه مي سزد در امت پيامبر(ص) تجّلي يابد.
در اخلاق خانواده، بروز اين نمونه مكارم اخلاقي به آن است كه هر يك از زن يا شوهر، ضعف ها و بداخلاقي هايي در طرف مقابل ديد، تصميم بر مقابله به مثل و شاخ به شاخ شدن نگيرد، بلكه بنا را بر سازگاري و تحمل بگذارد، آن هم به حساب خدا و براي رضاي او تحمل كند، تا به دو نتيجه خوب برسد: يكي بهبود وضعيت داخلي خانه، ديگري رسيدن به اجر و پاداش الهي.
امام صادق(ع) فرمود:
«ثلاثٌ مِن مكارم الدنيا والاخرةِ: تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمك و تَصِلُ مَنْ قَطَعَك وَ تَحْلُمْ اَذا جُهِلَ عليك»؛(11)سه خصلت، از بزرگواري هاي دنيا و آخرت است: يكي آنكه از كسي كه بر تو ستم كرده، درگذري، ديگر: با كسي كه از تو بريده است، پيوند برقرار كن. سوم: اگر با تو به جهالت رفتار شد، حلم و خويشتن داري نشان دهي.
حلم و بردباري در برابر جهالت، عفو و گذشت در مقابل ستم و جفا، صله رحم با خويشاونداني كه قطع رابطه كرده اند، ادب و متانت و احترام در مقابل آنكه بي ادبي كرده است، خوبي و احسان در برابر بديها و بدرفتاريهاي ديگران، همه و همه از نشانه هاي «سازگاري» و كرامت نفس و روح بلند است.
در مسايل تربيتي نيز، تحمل فرزندانِ «دشوار» و ساختن با ناهنجاريهاي رفتاري آنان و به هنجار آوردن آن، هم دشوار است، هم گامي مهم در ساختن انسانهاي بالنده و مستعد. از اين رو، معلم و مربي، همچنين پدر و مادر براي تربيت شايسته فرزندان، نيازمندِ «سازگاري»اند، نيز تحمل در برابر ناسازگاريهاي شاگردان و فرزندان.
منابع :
1- وسائل الشيعه، ج8، ص540.
2- همان.
3- ميزان الحكمه، ج3، ص239.
4- نهج البلاغه، صبحي الصالح، حكمت 10.
5- بحارالانوار، ج72، ص401.
6- همان.
7- ميزان الحكمه، ج3، ص239.
8- غررالحكم (چاپ دانشگاه)، ج4، ص52.
9- همان، ص16.
10- بحارالانوار، ج72، ص423.
11- همان، ج71، ص400.
برگرفته از :