منشیان و کارگزاران:
امام(عليه السلام) در اين بخش از عهدنامه درباره منشيان مخصوص و حافظان قراردادها و نامه هاى سرّى و محرمانه دستورات مهمى صادر مى کند. مى فرمايد: «سپس در وضع دبيران و منشيانت دقت کن و کارهايت را به بهترين آنها بسپار»; (ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ کُتَّابِکَ فَوَلِّ عَلَى أُمُورِکَ خَيْرَهُمْ).
تعبير به «خيرهم» تعبير جامعى است که تمام اوصاف برجسته را که لازمه چنين مقام حساسى است شامل مى شود.
آن گاه امام در ادامه اين سخن به شرايط کسانى مى پردازد که نامه هاى سرّى و محرمانه و قراردادهاى حساس را در اختيار دارند. مى فرمايد: «نامه هاى سرّى خود را که در بر دارنده نقشه ها و اسرار مخفى است، در اختيار کسى قرار ده که بيش از همه داراى فضايل اخلاقى باشد»; (وَاخْصُصْ رَسَائِلَکَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَکَايِدَکَ(1) وَأَسْرَارَکَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الاَْخْلاَقِ).
آن گاه امام اين فضايل مهم اخلاقى را که بايد دبيرانِ مخصوص، واجد آن باشند در پنج چيز خلاصه مى کند.
نخست مى فرمايد: «از کسانى باشد که مقام و موقعيت، او را مست و مغرور نسازد تا جرأت کند در حضور بزرگان و سران مردم با تو مخالفت و گستاخى ورزد»; (مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ(2) الْکَرَامَةُ، فَيَجْتَرِئَ بِهَا عَلَيْکَ فِي خِلاَف لَکَ بِحَضْرَةِ مَلاَ).
بسيار شده که افراد کم ظرفيت هنگامى که مقام والا و ويژه اى پيدا مى کنند چنان مغرور مى شوند که حتى به کسى که اين مقام را به آنها سپرده گستاخى مى کنند گويا زمام اختيار او را نيز به دست خود مى دانند و کراراً ديده شده است که همين مسئله قاتل جان آنها شده و مقام بالاتر نه فقط او را برکنار ساخته، بلکه به مجازات سختى گرفتار نموده است.
در دومين وصف مى فرمايد: «کسى که در رساندن نامه هاى کارگزارانت به تو و گرفتن پاسخ هاى صحيح آن، از تو، غافل نشود. خواه از امورى باشد که براى
تو دريافت مى دارد يا از سوى تو مى بخشد»; (وَلاَ تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيرَادِ مُکَاتَبَاتِ عُمِّالِکَ عَلَيْکَ، وَإِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى الصَّوَابِ عَنْکَ، فِيمَا يَأْخُذُ لَکَ وَيُعْطِي مِنْکَ).
اشاره به اينکه اين دبيران و منشيان واسطه در ميان زمامدار و کارگزاران او هستند; دستوراتِ مهم و فرمان هاى لازم را بايد برسانند و تقاضاهاى کارگزاران را نيز منتقل نمايند. لحظه اى غفلت ممکن است سبب نابسامانى هاى زيادى گردد. به همين دليل بايد اين افراد کاملا هوشيار و بيدار باشند نه غافل و بى خبر.
در سومين وصف مى افزايد: «کسى باشد که هرگاه قراردادى براى تو ببندد سست نبندد»; (وَلاَ يُضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَکَ).
زيرا قراردادها در صورتى ارزش دارد که محکم و غير قابل ترديد و خالى از هرگونه ضعف، سستى و ابهام باشد مبادا طرف قرارداد از نقاط ضعف استفاده کند و هر زمان موافق ميل خود نبيند به فسخ قرارداد اقدام کند.
آنچه در اين وصف آمد مربوط به عقد قراردادهاست. در وصف چهارم درباره فسخ قراردادها سخن مى گويد و مى فرمايد: «و هرگاه قراردادى بر ضد تو بسته شده از يافتن راه حلّ آن عاجز نماند»; (وَلاَ يَعْجِزُ عَنْ إِطْلاَقِ مَا عُقِدَعَلَيْکَ).
نه اينکه ظلم و ستم کند و پايبند به قرارداد نباشد، بلکه پيش بينى هاى لازم را در قرارداد اعمال کند که به هنگام بروز پاره اى از مشکلات بتواند راه چاره را بيابد.
در پنجمين و آخرين وصف مى فرمايد: «کسى که از ارزش و قدر خويش در امور مختلف بى خبر نباشد، زيرا آن کس که به قدر و منزلت خويش جاهل است نسبت به قدر و منزلت ديگران جاهل تر خواهد بود»; (وَلاَ يَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِي الاُْمُورِ، فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَکُونُ بِقَدْرِ غَيْرِهِ أَجْهَلَ).
اشاره به اينکه دبيران و منشيان مخصوص بايد هم موقعيت خود را به خوبى بفهمند و هم موقعيت مخاطبان را تا بتوانند با هرکس موافق موقعيتش مکاتبه کنند و نيز توان خويش را در کارها بدانند تا بتوانند توان ديگران را هم درک کنند و با حکم و درايت با مردم رفتار نمايند.
از آنچه در بالا درباره صفات دبيران ذکر شد به خوبى استفاده مى شود که امام(عليه السلام)بر خلاف آنچه در دنياى امروز و ديروز معمول بوده است همه جا بر ضوابط و ارزش ها و شايستگى ها تکيه مى کند، نه بر مسائل عاطفى و روابط و دوستى ها. بسيار ديده ايم افرادى که به قدرت مى رسند دوستان و بستگان و خويشاوندان خود را در گرد خود مهره چينى مى کنند بى آنکه ارزش و قدرت آنها را براى کارهاى بزرگ حساب کرده باشند و به عکس افراد لايق و باارزش و قدرتمند را که با آنها رابطه عاطفى خاصى ندارند کنار مى زنند.
آن گاه امام بعد از ذکر صفات لازم براى انتخاب دبيران و منشيان مخصوص به طرز تشخيص اين صفات و تحقق آنها در افراد مى پردازد و راه شناسايى افراد را با اين صفات به مالک نشان مى دهد. مى فرمايد: «سپس در انتخاب اين منشيان هرگز به فراست و هوشيارى خود، و اعتماد شخصى و حسن ظن خويش قناعت مکن، زيرا افراد (فرصت طلب) براى جلب توجّه زمامداران به ظاهرسازى و خوش خدمتى مى پردازند در حالى که در ماوراى اين ظاهرِ جالب هيچ گونه خيرخواهى و امانت دارى وجود ندارد»; (ثُمَّ لاَ يَکُنِ اخْتِيَارُکَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِکَ(3) وَاسْتِنَامَتِکَ(4) وَحُسْنِ الظَّنِّ مِنْکَ، فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلاَةِ بِتَصَنُّعِهِمْ(5)وَحُسْنِ خِدْمَتِهِمْ، وَلَيْسَ وَرَاءَ ذَلِکَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَالاَْمَانَةِ شَيْءٌ).
اين يک واقعيت مهم است، کسانى که در پى احراز مقامات بالا هستند سعى مى کنند خود را در نظر زمامداران افرادى امين، پرکار، هوشيار و فعال نشان بدهند تا از اين طريق توجّه آنها را به خود جلب کنند و چون بر مرکب مراد سوار شدند دست به سوء استفاده و خيانت بزنند. به همين دليل نبايد به ظاهر سخنان و اعمالى را که در آغاز کار انجام مى دهند دلخوش کرد. همچنين حسن ظن و اعتماد شخصى و اعتقاد به هشيارى خويشتن را در اين گونه موارد بايد کنار گذاشت و براى حسن انتخاب کارگزاران و معاونان و منشيان و مانند آنها به سراغ معيارهاى ديگرى رفت; معيارهايى که کاملا قابل اعتماد و کمتر خطاپذير است; همان معيارهايى که امام در جمله هاى بعد به آن اشاره فرموده است.
مى فرمايد: «آنها را از طريق مقاماتى که براى حاکمان صالح پيش از تو داشته اند بيازماى»; (وَلَکِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَکَ).
اين مسأله معيار بسيار اطمينان بخشى است، هرگاه ديدى فلان شخص سال ها با حکومت هاى صالح همکارى داشته و مورد قبول آنها بوده مى توان فهميد که او شخص لايق و درستکارى است; ولى اگر در پرونده زندگى او همکارى با ناصالحان و قبول پست هايى از سوى زمامداران سوء وجود داشته باشد بايد از او صرف نظر کرد.
امام(عليه السلام) در بخش هاى پيشين همين عهدنامه درباره وزيران به همين نکته اشاره کرد و فرمود: «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِيراً; بدترين وزراى تو کسانى هستند که وزير زمامداران شرور قبل از تو بوده اند».
کوتاه سخن اينکه اشخاص را از سوابق آنها بايد شناخت و به ظواهر فعلى آنها که گاه براى فريفتن زمامدران و جلب توجّه آنهاست قناعت نکرد.
سپس به معيار دومى براى اين انتخاب اشاره کرده مى فرمايد: «و بر کسانى اعتماد کن که در ميان مردم بهترين آثار نيک را گذارده اند و در امانت دارى معروف ترند»; (فَاعْمِدْ لاَِحْسَنِهِمْ کَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً، وَأَعْرَفِهِمْ بِالاَْمَانَةِ وَجْهاً).
به يقين قضاوت توده هاى مردم درباره اشخاص يکى از بهترين طرق شناسايى آنهاست.
در فرمايش هاى امام، اوايل همين عهدنامه اين جمله را داشتيم: «إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ; براى تشخيص افراد صالح از آنچه خداوند بر زبان بندگانش (و توده هاى مردم) جارى مى سازد مى توان بهره گرفت».
سپس امام در پايان اين سخن مى فرمايد: «اگر چنين کنى اين دليل بر خيرخواهى و اطاعت تو از پروردگار است، همچنين اطاعت از کسى که ولايت را از طرف او پذيرفته اى (يعنى امام و پيشواى تو)»; (فَإِنَّ ذَلِکَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِکَ لِلَّهِ وَلِمَنْ وُلِّيتَ أَمْرَهُ).
اين احتمال نيز در جمله «لِمَنْ وُليّتَ أمرَه» هست که منظور از آن مردم باشند; يعنى دقت در انتخاب منشيان مخصوص، نشانه خيرخواهى در پيشگاه خدا و خيرخواهى در مورد مردمى است که بخشى از حکومت بر آنها را برعهده گرفته اى. يعنى اگر در انتخاب منشيان مخصوص دقت هاى لازم را از طرقى که براى تو شرح دادم به کار گيرى و آنها را بر اساس حسن ظن و هوشيارى شخصى خود انتخاب نکنى اين دليل بر آن است که حق اين امانت الهى (زمامدارى) و خيرخواهى رعايا را انجام داده اى.
سپس امام(عليه السلام) در پايان اين فقره از عهدنامه به دو موضوع مهم ديگر درباره منشيان مخصوص و دبيران اشاره مى کند که نخستين آنها درباره لزوم تقسيم کار در ميان آنهاست. مى فرمايد: «براى هر بخشى از کارهايت رئيس و سرپرستى از ميان آنها انتخاب کن; کسى که کار مهم او را مغلوب و درمانده نسازد و کثرت کارها پريشانش نکند»; (وَاجْعَلْ لِرَأْسِ کُلِّ أَمْر مِنْ أُمُورِکَ رَأْساً مِنْهُمْ، لاَ يَقْهَرُهُ کَبِيرُهَا وَلاَ يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ کَثِيرُهَا).
اشاره به اينکه تقسيم کار بايد به صورتى انجام گيرد که مسئوليت هر يک از آنان روشن شود; مثلاً بخشى از نامه ها مربوط به پيمان هاى صلح، قراردادها اعم از قراردادهاى مربوط به خارج و قراردادهاى داخلى درباره زمين هاى کشاورزى و مانند آن است که بايد مسئول معينى داشته باشد. بخش ديگرى نامه هاى محرمانه است که احتياج به مديريت خاصى دارد و بخشى مربوط به نامه هاى فرمانداران و استانداران و امثال آنها و قسمتى مربوط به تظلم هاى مردم مظلوم و ستمديده است. هر يک از اينها بايد مسئول خاصى داشته باشد; مسئولانى که داراى اين دو صفت باشند; نه از کارهاى بزرگ بهراسند و نه کثرت کار آنها را پريشان و درمانده کند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه اين دستور را تنها ناظر به دبيران و منشيان مخصوص ندانسته اند، بلکه به تمام کارهاى مملکتى اشاره مى دانند. مفهوم آن اين است که بخشى از کارها بايد به دست وزيرى سپرده شود و وزارت خانه او ناظر به امور معينى باشد بى آنکه تداخلى در کارها رخ دهد و يا کارى بدون سرپرست و مسئول باقى بماند.(6)
ولى دستور بعد که مربوط به کتّاب است با توجّه به اينکه پيش از اين نيز در اين فراز از عهدنامه سخن از کتّاب در ميان بوده قرينه مى شود که اين جمله نيز ناظر به کاتبان باشد، هرچند ملاکِ آن ديگران را شامل شود.
بعضى معتقدند تقسيم کار حکومت به اين صورت که اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين عهدنامه به آن اشاره کرده از امورى است که در قرن هاى اخير پيدا شده و در گذشته به اين صورت وجود نداشت; ولى همان گونه که ملاحظه مى کنيد امام آنچه را در اين زمينه لازم بوده با ظرافت خاصى بيان فرموده است.
در دومين دستور به اين نکته اشاره مى فرمايد که تعيين مسئول براى هر کار، سلب مسئوليت از تو نمى کند; تو نيز با آنها مسئوليت مشترک دارى. مى فرمايد: «و (بايد بدانى) هر عيبى در منشيان مخصوص تو يافت شود که تو از آن بى خبر بمانى مسئول خواهى بود»; (وَمَهْمَا کَانَ فِي کُتَّابِکَ مِنْ عَيْب فَتَغَابَيْتَ(7) عَنْهُ أُلْزِمْتَه).
اين همان چيزى است که از آن به مسئوليت مشترک تعبير مى شود و اشاره به آن است که تعيين مسئول براى هر کار سلب مسئوليت از مقامى بالاتر نمى کند، چرا که او بايد در عين تقسيم کار و مديريت ها، بر وضع مديران خود نظارت مستمر داشته باشد همان گونه که در دنياى امروز نيز چنين است که اگر مديرى در فلان وزارتخانه دست به کار خلافى زد وزير را احضار مى کنند و از او بازخواست مى نمايند و به اين ترتيب درباره کارهاى مهم نظارت مضاعف صورت مى گيرد و سبب استحکام برنامه هاى اجرايى حکومت خواهد شد.
***
پی نوشت:
1. «مَکايد» جمع مکيدة به معناى حيله و چاره هاى پنهانى براى حل مشکلات است.
2. «تُبْطِرُه» از ريشه «بَطَر» بر وزن «بشر» به معناى طغيان و غرور بر اثر فزونى نعمت يا رسيدن به مقام و قدرت گرفته شده است.
3. «فِراسَة» به معناى درک درون افراد با ظن صائب است. به بيان ديگر هوشيارى و مهارت در شناخت باطن و ظاهر امور. اين واژه در اصل به معناى صيد کردن است و به همين مناسبت در مسائل مربوط به هوشيارى نيز به کار رفته است.
4. «استِنامَة» به معناى آرامش و اعتماد و اطمينان است. از ريشه «نوم» به معناى خواب گرفته شده، زيرا انسان در حالت خواب به آرامش دست مى يابد.
5. «تَصَنُّعْ» به معناى ظاهرسازى و تلاش براى خوب نشان دادن شخص يا چيزى است. از ريشه «صنع» و «صنعت» گرفته شده و هنگامى که به باب تفعل مى رود به معناى تکلف براى ساختن چيزى است.
6. شرح نهج البلاغه علاّمه خويى، ج 4، ص 92.
7. «تَغابَيْتَ» از ريشه «تَغابى» همان گونه که پيش از اين هم اشاره شد به معناى تغافل از ريشه «غَباوة» به معناى جهل و بى خبرى گرفته شده است گويا کسى که خود را به فراموشى و تغافل مى زند درباره آن امر جاهل و بى خبر است.