سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه هشتم، مقدمات لازم برای جهاد در راه خدا و دلیل اصلی نافرمانی از جهاد
۲۴ بهمن ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری
جلسه هشتم، حرم مطهر قم:مقدمات لازم برای جهاد در راه خدا و دلیل اصلی نافرمانی از جهاد
توضیح آیه 77 سوره نساء
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. یکی از آیاتی که در قرآن اشاره به واقعه کربلا دارد و روایات ائمه معصومین علیهم السلام این آیه را ناظر به کربلا معنا کرده اند، آیه 77 سوره مبارکه نساء است. خدای متعال در این سوره دستور به جهاد در راه خدا را داده، با آن بیانات لطیف و مفصلی که در سوره هست. در این آیه شریفه خدای متعال می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلا».
در این آیه شریفه خدای متعال می فرماید که پیامبر ما سرنوشت این جمعیت را نگاه کن، ببین چه راهی را رفتند. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ» اینها یک جمعیتی هستند، در یک دوره ای به آنها گفتیم: «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» فعلا دست نگه دارید و منتظر بمانید تا آیات جهاد نازل بشود. اینها شتاب می کردند، عجله می کردند و می گفتند، چرا به ما اجازه نمی دهند تا وارد میدان جنگ با دشمن بشویم؟ اینها به ما ستم کرده اند و ما را از مکه بیرون کرده اند. عجله می کردند و بدون این که خودشان را آماده و مهیا کنند، درخواست جنگ می کردند.
وقتی به آنها دستور جنگ دادیم، «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ» قطعی شد که حالا وارد معرکه بشوید، «إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً» یک جمعیتی از اینها از مردم و از دشمن، مثل خدا یا بیش از خدا می ترسیدند. شدیدتر از آن که از خدا بترسند، از دشمن می ترسیدند. «وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ» به خدای متعال عرضه می داشتند، چرا این قتال را بر ما واجب کردی! «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ» چرا کار ما را به تأخیر نیانداختی تا یک اجلی غیر از این شهادت باشد، غیر از کشته شدن در میدان جنگ باشد.
البته شاید قرآن کنایه می زند «أَجَلٍ قَريبٍ». اگر کسی در میدان جنگ هم نرود، آن فرصتی هم که بهش داده می شود، فرصت طولانی نیست. یک فرصت کوتاهی است. تمام فرصت دنیا کوتاه است؛ هزار سال و دو هزار سالش هم کوتاه است. در خاطرم هست وقتی حضرت نوح که نهصد و پنجاه سال فقط پیامبری کردند، فرصتشان تمام شد و نوبت قبض روح رسید، جناب عزرائیل آمدند و به حضرت فرمودند آماده باشید، من مأمور قبض روح هستم. ایشان فرمودند، اجازه هست من بروم و در سایه بنشینم؟ گفتند بله، اینقدر مهلت هست. رفتند و در سایه نشستند. از ایشان سوال شد که عمر دنیا در نظر شما چقدر بود؟ فرمود، به اندازه از آفتاب به سایه آمدن. واقعا همینطور است، فرصت دنیا فرصت بسیار کوتاهی است. اگر خدای متعال به ما فرصت بدهد، یک دهه دیگر، پنجاه سال دیگر، اجل ما برسد، این اجل، اجل قریب است و دور نیست. لذا خدای متعال می فرمایند، اینها سوالشان این بود «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ» چرا به ما فرصت ندادید تا یک فرصت دیگر؟ قرآن می فرماید، آن فرصت کوتاه است «إِلى أَجَلٍ قَريبٍ».
بعد می فرماید: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» تمام متاع دنیا یک اندکی بیشتر نیست. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى» آخرت برای آنهایی که دامنشان را در دنیا جمع کردند، دنیا خار راهشان نشد، در عالم ارض گرفتار دنیا و حیات دنیا و لعب و لهو نبودند، خیلی فوق العاده تر و بهتر از حیات دنیاست. «وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلا» خدای متعال به شما ذره ای ظلم نمی کند؛ اگر جانتان را مالتان را در راه خدا دادید، چیزی از دست نمی رود. اینطور نیست که خدای متعال به شما ظلمی کرده باشد.
وظیفه مومنان در زمان امام حسن و امام حسین علیهما السلام
این بیان نورانی به داستان سیدالشهداء علیه السلام تطبیق شده است. روایات متعددی ذیل آیه هست، من یک روایت را می خوانم. در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ» بینید سرنوشت این جمعیت را، وقتی بهشان گفتند: «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ مَعَ الحَسَن» در زمان امام مجتبی علیه السلام بهشان گفتند کنار امام مجتبی علیه السلام بایستید. آنجایی که امام مجتبی علیه السلام سکوت می کنند، شما سکوت کنید. هر امامی یک مأموریتی دارد. شما با آن امامی که در زمانتان هست، همراه بشوید. با مأموریت او حرکت کنید. خودتان طرحی در نیاندازید. کنار امام مجتبی علیه السلام می گفتند چرا حضرت صلح کردند؟ چرا وارد جنگ نشدند؟ چرا چنین و چنان نکردند؟
زمان امام مجتبی علیه السلام گذشت، دوره امام حسین علیه السلام رسید. گفتیم: «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ مَعَ الْحُسَيْن » حالا این میدان جنگ، این معرکه، بیایید و کنار امام حسین علیه السلام بجنگید. آن وقت سوالشان این بود «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ» چرا یک فرصتی به ما ندادید؟ چرا این جنگ و جهاد را به تأخیر نیانداختید؟
این روایت «أَجَلٍ قَريبٍ» را اینطوری معنا کرده که اگر بناست ما جهادی کنیم، بگذارید دوران ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد که پیروزی قطعی است. در کنار سیدالشهداء علیه السلام که شهادت است و پیروزی ظاهری در کار نیست! چرا ما را در این فرصت دعوت به جهاد می کنی؟ جهاد را برای ما واجب کردی، یک مقداری تأخیر می انداختی تا در دوران ظهور حضرت کنار ایشان جهاد می کردیم، که لااقل یک پیروزی ای در آن باشد، حتی اگر آدم به شهادت برسد. این یک نوع محاسبه خطاست. قرآن می فرماید «مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ»، ظاهرش این است که می گویند، خدایا ما حاضریم به شهادت برسیم اما شهادتی که همراهش پیروزی است. در رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، نه در کنار سیدالشهداء علیه السلام.
قرآن می فرماید، اینها حرف است و شما دنبال متاع دنیا هستید. دل شما از دنیا کنده نشده و آماده نشده اید. خدای متعال می فرماید، شما دنبال دنیا هستید. پیامبر ما به آنها بگو، متاع دنیا برای شما کم است، چیزی نیست که شما دنبال آن باشید. من که شما را دعوت می کنم به قتال و شهادت، این دعوت به یک امر عظیمی است. من چیزی بیش از دنیا برای شما در نظر گرفتم. آن چیزی که برای شما در نظر گرفته شده «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى» شما اگر در دنیا آلوده نشدید، آنچه برایتان در نظر گرفتیم خیلی بهتر از این امکانات دنیاست. به شما ظلم نمی شود.
تفاوت مجاهدین در راه خدا با سربازان طاغوت
این آیه نکات متعددی دارد؛ چند نکته اش را من عرض می کنم. یکی این است که جهاد در راه خدا و وارد میدان و معرکه شدن برای خدا آدم خاص خودش را می خواهد. همه اهل مجاهده در راه خدا نیستند حتی خیلی ها هستند که اهل جنگ اند، وارد میدان درگیری می شوند، کشته می شوند و می کشند اما مگر همه اینهایی که جنگ می کنند، کشته می شوند و می کشند، برای خدا کشته می شوند؟!
هیتلر فدایی هایی داشت، جلویشان می ایستاد، آنها هم رژه می رفتند و از روی دیوار پایین می ریختند. هنوز بعضی آثارش هست. اینطور نیست کسانی که کشته می شوند و آماده کشته شدن هستند، همه در راه خدا کشته می شوند. این صریح آیه قرآن است، می فرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ»(نسا/76) اینها هم می کشند و کشته می شوند، ولی «في سَبيلِ الطَّاغُوت»(نسا/76) این خون خودش را در راه طواغیت می دهد، در راه فرعون ها می دهد، کشته می شود که آنها تقویت بشوند. کشته می شود و ثمره کشته شدنش، غلبه فرعون است، غلبه مستکبرین عالم است.
این موضوع در گذشته بوده و در دوران ما هم بوده، جنگ هایی که در همین قرن گذشته بوده را ببینید، در جنگ جهانی اول و دوم، بیش از پنجاه میلیون آدم کشته شدند. بیشتر اینها هم از بین امت اسلام نبوده اند. خیلی هایشان مسلمان هم نبودند. می کشند و کشته می شوند. این کشتن و کشته شدن چه فایده ای دارد؟ هیچ خاصیتی ندارد. هیچ! هیچ! به معنای واقعی کلمه، هیچ خاصیتی ندارد. این اتلاف جان است.
برای خدای متعال جنگیدن یک انگیزه خاص می خواهد، یک تربیت خاص می خواهد. انسان باید مهیا بشود، تا بتواند اولا با خدای متعال تجارت کند. چون در عالم دنیا بازارهای متعددی است، دعوت های متعددی است. آدم را صدا می زنند؛ شیطان صدا می زند، جلوه های دنیا صدا می زند، طواغیت صدا می زنند و به انسان وعده می دهند. انسان را تطمیع می کنند و طمع او را برمی انگیزند. دعوت های زیادی در دنیا هست.
این که انسان به یک موقفی برسد که بتواند دعوت خدا را لبیک بگوید، دعوت سیدالشهداء علیه السلام را لبیک بگوید، کار سختی است و الا اجابت کردن دعوت ابن زیاد که خیلی مشکل ندارد. آدم های کوچک و حقیر، آنهایی که دنبال دنیا هستند و از افق دنیا بیرون نرفتند، دعوت ابن زیاد را اجابت می کنند. ابن زیاد دعوت می کند و یک لشکر چند ده هزار نفره به کربلا می آیند؛ تهدیدشان می کند و یک عده با تهدید می آیند. یک عده با وعده ها و در طمع غنایم و جوایز می آیند. آنهایی که می توانند با خدای متعال معامله کنند، آنهایی که می توانند دعوت خدا را اجابت کنند، یک عده خاصی هستند. اینها باید تربیت شده باشند. لذا انبیاء اول آدم ها را تربیت می کردند بعد وارد میدان مقاتله و جهادشان می کردند.
این مقاتله و شهادت در راه خدا یکی از بزرگترین فضیلت هاست. به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه» (1) این در بهشت به روی اولیاء خاص خدا گشوده می شود. این جهاد یک آمادگی می خواهد. آدمی که حاضر نشده مالش را در راه خدا بدهد، آدمی که حاضر نشده مشغول به ذکر و عبادت باشد، تا به سوی خدای متعال و آخرت رغبت پیدا کند، این شخص نمی تواند در راه خدا جهاد کند. جهاد در راه خدا یک تهیئی می خواهد، یک مقدماتی می خواهد.
خدای متعال می فرماید، ما به آنها گفتیم آماده بشوید تا آن روزی که دستور جهاد می آید، شما خالصانه با شجاعت وارد میدان بشوید. اینها آن روزی که باید خودشان را مهیا و آماده می کردند، وظیفه شان را انجام ندادند. امروز هم که می گوییم وارد میدان قتال بشوید، بهانه می آورند و می گویند یک فرصتی به ما بدهید تا ما آماده بشویم و کارهایمان را انجام بدهیم. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ» این چه وقت جهاد است! ما هنوز نماز قضا داریم، هنوز روزه های قضای مان را نگرفته ایم، هنوز قرض های مان را نداده ایم، هنوز بچه هایمان را بزرگ نکرده ایم. از همین حرفهایی که بهانه های امثال بنده است، بهانه های اهل دنیاست. توجیح های فراوان، این بهانه ها برای کسانی است که آماده نشدند. جهاد در راه خدا یک تهیئی می خواهد، آمادگی ای می خواهد.
ما در یک فرصت هایی به اینها مهلت دادیم و گفتیم آماده بشوید! اما خودشان را آماده نکردند. آن روزی که دستور جهاد می آید «يَخْشَوْنَ النَّاسَ» اینها از دشمن می ترسند. چطور می ترسند؟ «كَخَشْيَةِ اللَّهِ» آن طوری که از خدا می ترسند، بلکه بالاتر «أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً»، مگر چیزی در دست دیگران است؟! مگر خیر و شر ما مگر موت و حیات ما در دست دیگران است که از آنها بترسیم! این خلاف تعلیم انبیاست. انبیاء فرمودند که همه خیر و شرتان در دست خدای متعال است، «وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي» نفع و ضرر ما، کم و زیاد ما در دست خدای متعال است.
بهانه جویی جاماندگان از راه حق
حضرت دعوت کردند که بیایید با هم برویم مکه و حج انجام بدهیم. سال ششم هجرت مکه در اختیار دشمنان حضرت است، در اختیار قریش و هم پیمانانشان است. ایام حج هم هست. همه آنجا جمع اند. حضرت فرمود، سلاح جنگی برندارید، می خواهیم حج انجام بدهیم. در رویای صادقه به من وحی شده که می رویم مکه حج انجام می دهیم. یک عده ای نیامدند و جا ماندند، بهشان می گویند جا مانده ها، مخلف ها، پیامبر جایشان گذاشت. حضرت راه خودشان را می روند. اگر ما کندی کردیم، پیامبر متوقف ما نمی شوند، می روند، همراهانشان را می برند و بقیه را جا می گذارند. آنهایی که با سیدالشهداء علیه السلام نیامدند، می شوند مخلفین. حضرت دعوتشان کرد اما اینها این پا و آن پا کردند. تا خودشان را آماده کنند، فرصت عاشورا گذشت.
این جامانده ها وقتی حضرت پیروز برگشت، توجیهشان این بود «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» (فتح/11) مال مان و اهل مان ما را مشغول کرده بود، ما مشکلات داشتیم و نتوانستیم بیاییم. حالا شما استغفار کن تا خدای متعال ما را ببخشد و بیامرزد. قرآن اولاً می گوید دروغ می گویند. اینهایی که با حضرت نمی آیند، بحثشان اینها نیست. این جامانده ها اشکالشان یک چیز دیگر است. قرآن در آیات بعد توضیح می دهد و می فرماید: «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْليهِمْ أَبَداً»(فتح/12) شما نسبت به پیامبر خدا سوء ظن داشتید. می گفتید پیامبر خدا اینها را می برد و در کام مرگ نابودشان می کند. یکی از اینها سالم برنمی گردند. شما اینطوری فکر می کردید. حالا نیایید بگویید که نه، ما دوست داشتیم بیاییم ولی مشکلات داشتیم.
قرآن یک جواب دیگری هم می دهد؛ اگر هم درست بگویید «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا»(فتح/11)، کسی نبود بالای سر مال مان و مال مان تلف می شد، برای این که مال مان تلف نشود و برای این که اهل و عیالمان از دست نروند، در این حج شرکت نکردیم و در این سفر با شما نیامدیم، این عذر بدتر از گناه است. نیامدن خودش گناه است، اینطور عذر آوردن بدتر است. خدای متعال می فرماید: «قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً»(فتح/11) اگر خدای متعال خیری برای شما در نظر گرفته باشد، یا بنا باشد سختی ای برای شما پیش بیاید، چه کسی می تواند سرنوشت را تغییر بدهد؟! چه کسی مالک تقدیر شماست؟! چیزی در دست کسی نیست، همه چیز در دست خداست.
خرج کردن امکانات در راه خدا هم یک قواعدی دارد؛ آدمی که خیال می کند، وقتی مالت را به وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم می دهی تلف می شود، نمی تواند مالش را بیاورد. ولی اگر فهمید پیامبر هیچ احتیاجی به امکانات من ندارد، اگر می خواهد امکانات من را از من بگیرد، برای این است که می خواهد برای من بارور کند و به من برگرداند. چون امکانات اگر دست من بود تلف می شد، «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد»(نحل/96) از بین می رفت. آن چیزی که خرج خدا و راه خدا می شود می ماند، «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(نحل/96). آدم اگر بتواند امکاناتش را بفرستد عند الله، وقتی عندالله شد باقی می شود. وقتی پیش خودت است، از بین می رود.
«ما عند الله» یعنی ما عند الرسول؛ آن چیزی که به پیامبر می دهید، این عند الله است. محضر خدا یعنی محضر رسول. ما می خواهیم مال مان را در نزد خدا قرار بدهیم، چطوری بدهیم؟ باید به دست رسول اکرم بدهیم تا برسد به دست خدا. این دست، دست خداست. فرمود: «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»(فتح/10) آنهایی که با تو بیعت می کنند، دست تو دست خداست. مالت را به دست حضرت برسان، به دست خدا می رسد. جانت را به حضرت بده، به خدا میرسد. اینطوری امکانات انسان باقی می ماند. آنهایی که این محاسبه غلط را می کنند، نمی توانند بیایند و کنار حضرت بایستند.
رسیدن به یقین
حالا این محاسبات یک محاسباتی است که آدم با استدلال و فکر و معارف انجام می دهد. ظاهرا الحمدلله همه ما این را داریم، می دانیم همه تقدیر ما دست خداست، همه در عالم هیچ کاره اند، «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم» همه ما این را می دانیم. این را می دانیم که امکانات مان را به خدا دادیم، باقی می ماند. پیش خودمان بود، نابود می شد. ما می دانیم دست امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، دست خداست. مالت را به امام زمان بدهی، به خدا داده ای. همه اینها را ما بلدیم، ولی اینها تا تمرین نشود، تا انسان وارد عمل نشود، بعد از همه این مقدمات به یقین نمی رسد. یقین چیز دیگری است. این است که مسئله برای آدم حل بشود. این بندگی می خواهد، «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»(حجر/99) باید در میدان بیایی و مالت را بیاوری، جانت را بیاوری. آرام آرام همه این حقایق برایت آشکار می شود، می فهمی، یقین می کنی.
اگر اینطوری شدی؛ وقتی بگویند بیا در میدان جنگ، نمی ترسی، با جرأت و جسارت می روی، از دشمن وحشت نداری. چون می دانی دشمن آنجایی که خدای متعال اجازه نداده، کاری نمی تواند انجام بدهد، آنجایی هم که خدای متعال به او اجازه داده، او نمی تواند به تو ضرر بزند. نمی گویم دشمن نمی تواند انسان را بکشد، چرا؛ به دشمن اجازه داده اند. در عالم دنیا سیدالشهداء علیه السلام هم به شهادت رسید، این اذن خود حضرت بود، اذن خدا بود و الا آنها که نمی توانستند. «اگر تیغ عالم بجنبد ز جای/ نبرد رگی تا نخواهد خدای» این که معلوم است. این اذن خدا بود. خدای متعال اذن می دهد آل فرعون مومن را قطعه قطعه کنند ولی اذن نمی دهد به او ضرر بزنند. می فرماید: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا»(غافر/45) مکر کردند اما سیئاتش به او نرسید، جز خیر به او نرسید. چه شد؟ خب به شهادت رسید. چه شده مگر؟! مگر واقعا بنی امیه توانستند مکر خودشان را به اصحاب سیدالشهداء علیه السلام برسانند؟ اصحاب سیدالشهداء ضرر کردند؟ بله آنها را به شهادت رساندند، اما چه اتفاقی افتاد؟
حرف ساحران فرعون، به فرعون همین بود. وقتی معجزه را دیدند و فهمیدند دست حضرت موسی پر است، ایمان آوردند. فرعون گفت، می برمتان بین نخلستان ها و نابودتان می کنم. اینهایی که تا دیروز اسیر فرعون بودند، وقتی حالا به حضرت موسی گره خوردند و رها شدند، به فرعون می گویند: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»(طه/72) هر حکمی می خواهی بدهی بده. خدای متعال دست تو را در حیات دنیا باز گذاشته، ما هم که از حیات دنیا خلاصیم، دستت به ما نمی رسد. ما آزاد شدیم.
معامله با خدای متعال
خدای متعال اینطوری تربیت می کند؛ اول ما را از دست این عوامل نجات می دهد بعد که نجات داد، می گوید بیایید با من معامله کنید، با من تجارت کنید. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»(توبه/111) آن وقت اگر توانستید با خدا تجارت کنید، «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذی»(توبه/111) مالتان را با خدا معامله کردید، صدای خدا و دعوت خدا را شنیدید، در این راه حرکت کردید.
«فَاسْتَبْشِرُوا» خدای متعال به آدم بشارت می دهد و می گوید، اگر طرف حساب آدم شیطان شد، ضرر می کند. نفسش شد، ضرر می کند. دنیا شد، ضرر می کند. فرعون ها شدند، ضرر می کند. یک بازار در عالم سودآور است، آن هم بازار خداست. خدای متعال می خواهد ما در این عالم فعال بشویم. چه کسانی می توانند کنار حضرت بیایند، بایستند و جانشان را در طرح حضرت و برای دفاع از حضرت بدهند؟ کسانی که به این باورها رسیدند و به آنها عمل کردند. آرام آرام به یقین رسیدند، فضا برایشان روشن شده و حالا راحت می آیند. وقتی هم می آیند، نگران نیستند. ولی آنهایی که آماده نشدند، «يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً»(نساء/ 77) آنهایی که اینطوری می ترسند، نمی توانند مرد این میدان باشند. کسی که از دشمن می ترسد، از تهدید و تطمیع دشمن رها نشده، دشمن می تواند او را تحریک کند، در او تصرف کند، بترساندش و خوشحالش کند.
کسی که هنوز از چنگ دشمن در نرفته، نمی تواند وارد درگیری با دشمن بشود. آدم باید خلاص بشود. خدای متعال می خواهد ما را خلاص کند. «قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»(نساء/ 77) بعد که آماده شدید، حالا وارد میدان شوید. یک عده ای از آنهایی که این کارها را نکردند، وقتی بهشان می گوییم وارد میدان جهاد بشوید، «يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً»(نساء/ 77) . بعد می گویند، خدایا یک فرصتی به ما می دادی! خدای متعال می فرماید، فرصت به شما بدهم؟! مگر فرصت دنیا چقدر است! اگر شهدای بدر شهید نمی شدند، اگر اصحاب سیدالشهداء کنار ایشان به شهادت نمی رسیدند، الان اثری ازشان باقی بود؟ هنوز زنده بودند؟ «أَجَلٍ قَريبٍ»(نساء/ 77) تمام می شد دیگر. فرصتی نیست، فرصت دنیا فرصت اندکی است. هم فرصت اندک است و هم «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ»(نساء/ 77) . اگر صد سال دیگر در دنیا ماندید و خوش گذراندید، باز هم چیزی به دست نیاورده اید، چون متاع دنیا برای شما کم است. بحث قِلَّت متاع دنیاست، برای انسانی که بزرگ می شود. من می خواهم شما را بزرگ کنم. متاع دنیا برای شما کم است. آن چیزی که من برای شما در نظر گرفته ام «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى»(نساء/ 77) .
لذا یکی از محاسباتی که حتما ما در ایام محرم باید با خودمان داشته باشیم، حالا اساتید ان شاء الله اصلاح می کنند، تلقی حقیر این است؛ حضرت هر سال به عالم ارض فرود می آیند، امام حسین علیه السلام واقعا هبوط می کنند که این غوغا می شود. این حشر و نشوری که شما می بینید، این ولوله ای که در قلوب مومنین می افتد، این شور ایام، برای این است که حضرت دوباره در عالم ما یک نزولی می کنند. دوباره ما را صدا می زنند. یاران امسال خودشان را می خواهند جمع کنند و این غیر از دعوت پارسال است، غیر از دعوت سال گذشته است. یک دعوت کلی در عاشورا فرمودند، حالا هرسال دعوتشان تجدید می شود. امسال ما می توانیم برویم و جزو یاران حضرت باشیم. روز عاشورا کنار حضرت باشیم این تهیئ می خواهد، یک محاسبه ای لازم است.
مواضع مختلف در مواجه با سیدالشهداء
اینهایی که با سیدالشهداء علیه السلام مواجه شدند، مواضع مختلفی داشتند. بعضی ها آمدند و خونشان را پیش روی سیدالشهداء علیه السلام دادند؛ مثل همین اصحاب، مثل سعید بن عبدالله؛ چوبه های تیر مسموم را به تن خودش خریده تا حضرت نماز بخوانند. بعد هم خودش را بدهکار حضرت می داند. حضرت آمدند بالای سرش، عرض کرد: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ وَفَيْتُ» یک عده این ها هستند «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن علیه السلام».
یک عده ای دیگر هم آمدند ولی دیر آمدند. بعد از شهادت سیدالشهداء علیه السلام توابین همینطور بودند. نامه برای حضرت نوشته بودند اما مسلم بن عقیل را یاری نکردند و به کربلا نیامدند. بعد که حضرت به شهادت رسید، فهمیدند قافیه را باخته اند. آمدند و رفتند در میدان، همه شان کشته شدند اما اینها هیچ وقت مثل آن دسته اول نمی شوند. هیچ وقت سلیمان بن صرد که در جنگ صفین کنار امیرالمومنین علیه السلام بوده، حبیب نمی شود، هیچ وقت زهیر نمی شود.
آنهایی هم که آمدند فرق می کنند؛ بعضی ها مثل حبیب از قبل خودشان را آماده کردند. مسلم بن عوسجه خواب دیده بود وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله در رویا فرمودند، مسلم برو خضاب کن. در کوچه به حبیب برخورد کرد. کوفه در محاصره ابن زیاد است. گفت: کجا می روی؟ مسلم گفت می روم حمام حنا بگذارم و خضاب کنم. چرا؟ خواب دیدم حضرت فرمودند خضاب کن! گفت اشتباه فهمیدی. تعبیر خواب این است که برو کربلا خودت را با خونت خضاب کن. سیدالشهداء علیه السلام منتظر است. از قبل آماده بودند، نرفت خانه خداحافظی کند. گفتند ما برویم یک موقع گرفتار میشویم و بنی امیه نمی گذارند. از همان جا رفتند کربلا.
همین هایی هم که آمدند، یک دست نیستند؛ بعضی هایشان زودتر آمدند، بعضی هایشان دیرتر آمدند اما جزو نزدیکان اند، «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن علیه السلام» جناب حر سلام الله علیه که به حسب ظاهر جزو آخرین آنهاست، ساعت آخر آمده اما خیلی بزرگ است. نمی شود بگویی چقدر بزرگ است. این را یک عزیزی نقل می کرد؛ مرحوم ملاعلی کنی که از علمای بزرگ تهران بودند. مرحوم کنی زمان ناصرالدین شاه برای خودشان هم مرجعیت داشتند، از نظر حکومتی هم قدرتی داشتند. ایشان وقتی می خواستند بیایند ایران، نقل شده رفتند سر قبر جناب حر و عرض کردند من دارم می روم. از شما هم عزت آخرت را می خواهم، هم عزت دنیا را. جناب حر همچین شخصیتی است. همه شان بزرگ اند، ولی درجات دارند. بالاخره درجه حر با درجه حبیب فرق می کند.
یک عده ای دیر آمدند، یک عده ای نیامدند. نامه حضرت آمد، حضرت را هم می شناختند اما نیامدند. یک عده ای این پا آن پا کردند تا فرصت گذشت. رسید کربلا و دید کار تمام شده. داستان طرماح را می دانید؛ حضرت در راه کوفه می رفتند. نزدیکی های کربلا به او برخورد کردند. فرمودند چه خبر است؟ گفت آقا کوفه نروید! یک لشکری در نخیله دیدم چنین و چنان. اصلا آن طرف نروید. برویم یمن در کوه های یمن من ده هزار لشکر در اختیار شما قرار می دهم. حضرت فرمودند ما یک قراری داریم با خدای متعال. ما داریم سر قرار خودمان می رویم. تو چه کاره ای؟ گفت من دارم این آذوقه ها را می برم برای اهل بیتم به یمن برسانم، بعد می آیم. حضرت فرمودند زود بیا! رفت آذوقه ها را رساند وقتی رسید کربلا، دید کار تمام است. به همین نقطه که رسید خبر شهادت سیدالشهداء علیه السلام را شنید. این هم یک جور آدم است، جامانده از غافله.
یک عده ای اول نامه نوشتند، اما وقتی ابن زیاد در کوفه آمد و تسمه از گرده ها کشید، کم کم یکی یکی پا پس کشیدند، مسلم را تنها گذاشتند. کم کم آمدند در کربلا و گفتند ابن زیاد تهدید می کند، نمی شود نروی. می رویم آنجا ان شاء الله صلح می شود، ان شاء الله جنگ نمی شود. وقتی آمدند و کار به جنگ کشید، سیدالشهداء علیه السلام سر صبح حجت را تمام کردند. «وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيد»(2) من نه ذلیل بنی امیه می شوم، نه بیعت می کنم، نه فرار می کنم. بمانید، باید من را بکشید. من هم شما را می کشم. ماندند و خون سیدالشهداء علیه السلام ریخته شد. بعضی هایشان هم شراکت مستقیم کردند. این ها هم یک عده جمعیت اند.
مقدمات آمادگی برای جهاد
اگر آن نقطه ضعف هایی که موجب شد آنها از غافله جا بمانند یا مقابل حضرت قرار بگیرند در انسان باشد، ممکن است جا بماند. اگر آن نقطه قوت هایی که در اصحاب بود به دست نیامده باشد، آدم جزو اصحاب نمی شود. این آیه همین را بیان می کند. این آیه می فرماید که خودتان را آماده کنید، مهیا باشید. فردا که حضرت ظهور کردن دیگر وقت نماز قضا خواندن و قرض دادن و اینها نیست. آدم باید آماده باشد. در زیارت جامعه کبیره خوانده اید «فَقَلْبِي لَكُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْيِي لَكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّة» اگر این سه چیز نباشد، انسان نمی تواند کنار امام قرار بگیرد. باید قلبش تسلیم باشد، رأیش دنبال رأی امامش باشد، نظری نداشته باشد. مومن رأی دارد ولی رأیش تابع رأی امامش است. امکاناتش را برای امامش آماده کرده است. اگر اینطوری شد، می رسیم. غیر از این مشکل است آدم بتواند برسد.
این فرصت هایی که ما داریم برای همین است. هر سال عاشورا می آید، دعوت تکرار می شود، حضرت می آید و این شور و هیجان در ارواح و در جان ما به پا می شود. این برای این است که خودمان را به امام حسین علیه السلام برسانیم. موانع را برداریم و خودمان را آماده کنیم.
در دعاها روی این امر تأکید شده که، خدایا من را از مستشهدین قرار بده. ما یک شهید داریم که کسی است که خونش ریخته می شود، یک کسی هم داریم که طالب شهادت است. این از شهادت مهمتر است. اگر طلب شهادت در انسان نباشد، ممکن است یک جایی کنار حضرت خونش ریخته بشود، خیلی ارزش دارد اما این خیلی فرق می کند با اینکه آدم مشتاقانه بیاید کنار امام. این فرصت ها، فرصت این است که ما مستشهد بشویم، طالب شهادت بشویم. کوچکی دنیا را بفهمیم، این خطاب خدا را بفهمیم، «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ». این را بفهمیم اجلی و مهلتی اگر به ما بدهند، اجل قریبی است. فرصت اندکی است. آدمی که بزرگ نشده، این فرصت ها را طولانی می بیند و نمی تواند از این فرصت ها عبور کند. آدمی که بزرگ نشده، متاع دنیا را زیاد می بیند.
خدا مرحوم حاج شیخ علی صفایی را رحمت کند. ایشان می گفتند یک عده ای هستند که هنوز آرزوهای فراوانی در دنیا دارند که به آن نرسیده اند. دنیا برایشان خیلی بزرگ است. خیلی ندیده ها در دنیا دارند. اینها که نمی توانند با امام حرکت کنند. آنهایی که در دنیا لباس تنگ تنشان هست، لباس دوره کودکی شان کفش دوره کودکی شان، اینها نمی توانند با این دنیا کنار بیایند، اینها خودشان را به هر قیمت شده به امام می رسانند. اینها هستند که اگر امام به آنها بفرماید بلند شوید و بروید هم التماس می کنند و می مانند. چون می دانند همه جا بن بست است. یک راه وجود دارد، آن هم امام علیه السلام است. امام را رها نمی کنند.
پس یک نکته اساسی این است که می فرماید به یک عده ای گفتند، آقا خودتان را آماده کنید. دوران امام مجتبی علیه السلام دوران یک تهیئ است، آماده بشوید. دوران قتال هم می رسد. وقتی دوران سیدالشهداء علیه السلام رسید بهانه می آورند. ولو بهانه شان این است که آقا بگذارید برویم در دوران ظهور کنار امام زمان بجنگیم. حضرت هم یار می خواهند. این چه بهانه ای است؟! شما اینجا به شهادت برسید، رجعت هم خواهید داشت. می گوید، چرا ما اینجا شهید بشویم؟ اصحاب سیدالشهداء علیه السلام امتیازشان این است، شب عاشورا حضرت به آنها فرمود همه تان شهید می شوید، پیروزی ظاهری وجود ندارد. -حضرت پیروز عالم اند، امام که شکست نمی خورد- حضرت فرمود به ظاهر پیروزی نیست، دیگر رفت تا رجعت، اگر همین الان به ما بگویند آقا کار انقلاب اسلامی فردا صبح تمام است دیگر رفت تا صد سال دیگر، ما می ایستیم پای کار؟ کم اند آدم هایی که بایستند.
ان شاء الله که خدا این پرچم را به دست حضرت بقیه الله برساند. ولی ببینید آنهایی که پای وظیفه می ایستند، ولو پیروزی ظاهری در کار نباشد، اینها خیلی اندک اند. اینها خیلی آدم های بزرگی اند. اینها می گفتند، آقا چرا اینجا بجنگیم؟ اینجا کشته می شویم؟ برویم کنار امام زمان بجنگیم که لااقل اگر کشته بشویم، یک پیروزی ای دنبالش هست. اینها بهانه های آدم است. قرآن می فرماید اینها آدم های کوچکی اند. اینها هنوز از دنیا عبور نکرده اند، دنیا برایشان بزرگ است. اگر بزرگ نبود از این حرفها نمی زدند. اینها خیال می کنند، فرصت های دنیا خیلی طولانی است. اگر می فهمیدند فرصت های دنیا قلیل است، از این حرفها نمی زدند. اینها بهانه های شان است، بهانه جور می کنند.
تسلیم بودن در برابر امام
در این آیه شریفه یک نکته دیگر هم این است؛ آدم اگر بخواهد کنار سیدالشهداء علیه السلام در معرکه بیاید، یک مقدماتی دارد. یک نکته دیگری که براساس این روایاتی که عرض کردم و در تفسیر عیاشی آمده است باید بگویم این است که حضرت فرمودند این آیه راجع به امام مجتبی علیه السلام و سیدالشهدا علیه السلام است.
یک روایت دیگر هم بخوانم. محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل کردند که حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ الَّذِي صَنَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ كَانَ خَيْراً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْس»(3) آن کاری که امام مجتبی علیه السلام در دوران خودش کرد از آن چه خورشید بر او می تابد، برای این امت مفیدتر بود. کار خودشان را انجام دادند و ادامه کار را به دست امام حسین علیه السلام دادند، بعد حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ لَفِيهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَة» به خدا سوگند که این آیه در باب امام مجتبی علیه السلام است. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» بهشان گفتی فعلا دست نگه دارید و خودتان را آماده کنید. حضرت فرمود مقصود از این «أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» اطاعت امام است. دنبال امامتان بروید، نگاهتان به امامتان باشد. جلو نیافتید، عقب نیافتید. آماده بشوید برای اطاعت از امام. «فَطَلَبُوا الْقِتَال » اما گفتند نه، چرا صلح می کنید؟ برویم بجنگیم!
وقتی گفتیم حالا کنار امام حسین علیه السلام بجنگید «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ مَعَ الْحُسَيْن »، گفتند چرا به ما یک مهلتی نمی دهی؟ ما در ظهور میاییم و می جنگیم. نکته لطیفش این است؛ آدم آنجایی که کنار امام باید تسلیم باشد و کنار امام مجتبی علیه السلام بایستد، نمی ایستد، این آدم اگر کنار امام حسین علیه السلام هم بیاید تا بجنگد، برای امام حسین علیه السلام نمی جنگد. آدمی می تواند در راه هدف امام حسین علیه السلام بجنگد که آن روزی که به او می گویند کنار امام مجتبی علیه السلام بایست، بایستد. آن روزی که به او می گویند با امام مجتبی علیه السلام راه بیا، راه بیاید. کسی که آن روز می گوید قتال، او دیگر برای خدا نمی خواهد بجنگد، این فرد دنبال نفسش است. این بازی است. در عالم اگر این شخص می خواهد در معرکه پا بگذارد، برای خدا نمی خواهد بجنگد. این اگر هم بجنگد، در راه نیست. آن کسی شهادتش در راه است، جهادش در راه است که آنجایی که امام مجتبی علیه السلام اقدامی می کنند، کنار امام مجتبی علیه السلام بایستد.
تسلیم امام بودن اصل است. غیب الهی در دست امام است. پشت پرده دست امام است «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ»(آل عمران/179) شما به رسول ایمان بیاورید، غیب عالم دست اوست. او رسول است، او مأمور است، نقشه ما دست اوست. این اصل کار است. انسان باید به مقام تسلیم برسد؛ مقام تسلیم هم عبادت می خواهد، ریاضت می خواهد، فداکاری می خواهد. حضرت موسی بن جعفر به استقبال شیعیان شان آمدند که از حج می آمدند، پذیرایی شان کردند. بعد فرمودند، رابطه تان با هم چطوری است؟ گفتند خیلی خوب است. فرمود در راه ما جمع المال شده اید؟ گفتند نه آقا. فرمود هنوز آن طوری که ما می خواهیم نیستید.
از کوفه آمده بود، به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آقا ما آماده ایم، دوران، دوران شماست. حضرت فرمود اگر احتیاج داشتید، می روید در خانه رفیقتان از همسرش همیان طلا، همیان سر به مهر بگیرید، مهرش را بشکنید و سکه های طلا بردارید؟ این قدر مجازید؟ گفت نه آقا! فرمود پس شمایی که در مالتان بخیل هستید، در جانتان بخیل ترید. من اگر بیایم در میدان شما نمی آیید.
از خراسان آمد وگفت آقا ما آماده ایم! حضرت فرمود بروید در تنور بنشینید. گفت: من چه گناهی کردم؟ حضرت شروع کردند به صحبت کردن، وقتی آن یار حضرت که خِصّیص حضرت بود آمد، حضرت فرمودند سلام علیکم، بروید در تنور بنشینید. کفش هایش را رها کرد و رفت. این خراسانی خیلی ناراحت بود، مثل سیر و سرکه می جوشید. حضرت گفت یک سری برویم به این برادرمان بزنیم. دید مثل گلستان وسط آتش نشسته.
داستان این است. کنار امام ایستادن اینطوری است. آدم باید خودش را مهیا کند. خیلی جاها از در تنور رفتن سخت تر است. صحنه های عاشورا یک جایش از رفتن در تنور سخت تر بود. تهیئ می خواهد. ان شاء الله خدای متعال به ما توفیق بدهد.
این فرصت ها، فرصت رسیدن به این تهیئ ها و آمادگی هاست. فرصت عزاداری سیدالشهداء علیه السلام و با آن حضرت انس گرفتن است، فرصت بزرگتر از دنیا شدن است، فرصت قدم های بزرگ برداشتن است، فرصت تصمیم های بزرگ گرفتن است، فرصت از سر سفره دنیا بلند شدن و از سر لقمه دنیا گذشتن است. اگر از دنیا بگذریم و به امام حسین علیه السلام گره بخوریم، ان شاء الله روز عاشورا جزو مستشهدین می شویم؛ کسانی که آرزویشان این است که ای کاش در رکاب سیدالشهداء علیه السلام به شهادت می رسیدیم.
پی نوشت ها:
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 5، ص: 4
(2) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 98
(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 330
* متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 14 مرداد 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند .