صد روایت کوتاه و خواندنی از زندگی آیت الله سید علی قاضی (ره) - بخش هشتم

صد روایت کوتاه و خواندنی از زندگی آیت الله سید علی قاضی (ره) - بخش هشتم

۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 فرهنگ و اجتماع

خودم اینجا هستم

آمده بود تا از آقای قاضی عکس بگیرد.
عکسها را ظاهر کرد و آورد. 
حالا مگر شاگردان استاد رهایش می کردند؟!
عکاس هم بلند شد که برود. شاگردان هم به امید این که عکسی نصیبشان بشود دنبالش راه افتادند....
آقای قاضی گوشه اتاق نشسته بود و می خندید:
«من خودم اینجا هستم !شما دنبال عکس من راه افتاده اید؟»
 

سپید

آقای قاضی در نظافت ضرب المثل بود. عمامه و پیراهنش همیشه تمییز بود. 
در طول پنجاه سالی که در نجف بود هیچ لکه یا چرکی روی لباسش دیده نشد. 
تابستان و زمستان لباسش همیشه به رنگ سپید بود.
 

تمیزتر

آن زمان در نجف آب های زیرزمینی هم شور بود و هم کثیف آب تمیز و قابل شرب جداگانه از کوفه به نجف می آمد. 
روزی کنار حوض وسط مدرسه برای وضو نشسته بودم که آقای قاضی را دیدم . ظرف آبی در دست داشت و می خواست با آن وضو بگیرد. با خودم فکر کردم :«چرا مثل بقیه از همین آب معمولی وضو نمی گیرد؟!»
رو کرد به من و گفت:«در حجره آب آشامیدنی دارد؟» 
کفتم:«بله دارم.»
پرسید:«پس چرا از آن برای وضو استفاده نمی کنی؟»
من هم فرصت را غنیمت دانستم :«خب آب حوض که تمیز است!همه از همین آب وضو می گیرند.»
لبخندی زد:«بله ولی آن آب تمیزتر است!»
 

پیشگیری

بیماری مالاریا در شهر شایع شده بود.مسولان دولتی تصمیم گرفتند حوض تمام خانه ها را خراب کنند تا مردم را عادت دهند به جای حوض از منبع آب استفاده کنند. آدم های متعصب و سنتی زیر بار این کار نیم رفتند می گفتند:«آب حوض هم پاک است و هم قابل استفاده چرا باید از آب دیگری استفاده کنیم؟!»
آقای قاضی وقتی از ماجرا با خبر شد بلافاصله کلنگ برداشت و حوض خانه اش را خراب کرد گفت:«حکومت خواسته و حرف عاقلانه ای هم زده.»
این در حالی بود که حکومت آن وقت عراق هرگز به خودش اجازه نمی داد که وارد خانه علما یا افراد برجسته شود و فقط به خانه طبقات پایین سرکشی می کرد.
 

زره محکم

پرسیدم:
«در مواقع اضطرار و گرفتاری و بن بست چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی از کدام ذاکر کمک بگیریم تا مشکل حل شود؟»
در جواب گفت:«ابتدا ونج صلوات بفرست سپس پنج مرتبه آیت الکرسی را تلاوت کن بعد این ذکر را در قلب خود بودن آنکه به زبان آوری آن قدر بگو تا مشکل برطرف شود:
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ»
«خداوندا! من را در آن پوششى که از هر بلا و آفتى حفظ مى‏ کند و هر کسى را که بخواهى در آن قرار مى ‏دهى، قرار بده».(الکافی، ج‏۲، ص: ۵۳۴)
 
 

ور ببرد ور بنهد...

علامه طباطبایی می گفت:« در ایام تحصیل در نجف مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار می شد . در نتیجه مبلغی که از ایران می رسید برای گذران زندگی از آن استفاده می کردم. قطع شد. 
آهسته آهسته وضع زندگی برایم خیلی سخت شد. تحت فشار بودم و خیلی غصه می خوردم...
روزی با خودم گفتم به محضر استادم آقای قاضی بروم و مشکلم را شرح بدهم شاید کمکی کند تا بتوانم از این اوضاع فلاکت بار خارج شوم.
رفتم و سفره دل را باز کردم. دلم خیل یپر بود. وقتی درد دلهایم تمام شد استاد سرش را بالا آورد و لبخند زد نصایحی کرد و سخنانی گفت که حال من را زیر و رو کرد. چند دقیقه بعد وقتی از پیش او بیرون آمدم آن چنان سبک بار بودم که گویی هیچ مشکلی در زندگی ندارم.
به خانه که رسیدم نشستم و پند او را در قالب شعر درآوردم:
در برِ استاد خرد پیشه ام
طرح نمودم غم و اندیشه ام
 
کاو به کف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت
 
پیر خرد پیشه و نورانی ام
بُرد ز دل، زنگ پریشانی ام
 
گفت که در زندگی آزاد باش
هان گذران است جهان شاد باش
 
رو به خودت نسبت هستی مده
دل به چنین مستی و پستی مده
 
زآنچه نداری، ز چه افسرده ای
وز غم و اندوه، دل آزرده ای
 
ور ببرد ور بدهد دست اوست
ور ببرد ور بنهد ملک اوست
 
ور بکِشی ار بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم
 
آنچه خدا خواست همان می شود
وآنچه دلت خواست نه آن می شود
 
 
 

حوصله کن

هر وقت یکی از شاگردان می خواست ناامید یا خسته شود استاد با این جملات جان دوباره به او می بخشید:
«من چهل سال پشت در ماندم و صبر کردم تا نهایتا در به روی من باز شد!اگر واقعا طالب حق بودی به جست  و جو ادامه بده اگر الان نرسی بالاخره زمانی خواهی رسید تردید به دلت راه نده تازه وقتی هم در برایتباز شد به همان کم بسنده نکن بیشتر جست و جو کن و بیشتر بخواه ممکن است کسی با ناخن زمین را بخراشد و ناگهان چشمه ای سرشار از آب زلال از زمین بجوشد.»
 
 

حاج آقا روح الله

آن روز ده پانزده نفری بودیم که پای درس اخلاقی استاد نشسته بودیم دیدم سید جوانی وارد حجره شد و ساکت یک گوشه نشست آقای قاضی همیشه جلوی پای مهمان بلند می شد و گاه تعارف می کرد که در بالای مجلس بنشیند اما اینبار فضا خیلی سرد و سنگین بود سیدجوان در کمال ادب دو زانو دم در اتاق نشست و استاد هم سکوت کرد 
شاید یک ربع به سکوت گذشت هیچ کسی حرف نمی زد هردو سرشان پایین بود
ناگهان آقای قاضی رو کرد به من و گفت:«آقای حاج شیخ عباس !آن کتاب را بیاور».
من یادم رفت بپرسم «کدام کتاب؟»ناخودآگاه دستم به سوی کتابی رفت و آوردمش.
استاد گفت:«بازکن»
گفتم:«آقا کدام صفحه را؟!»گفت:»هرکجایش که بود!»
باز کردم.دیدم اول صفحه نوشته شده«حکایت»
شروع کردم بلند بلند به خواندن آن حکایت. حکایت عجیبی بود.
«مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می کرد. فسق و فجور این سلطان و خاندانش فساد و بی دینی را فراگیر کرده بود. مردی الهی علیه آن سلطان قیام کرد. هرچه این آن سلطان را نصیحت می کرد فایده ای نداشت لذا مجبور می شد اقدامات شدیدتری علیه او انجام دهد. سلطان هم دستور داد آن عالم را دستگر کنند و به زندان بفرستند و سپس به یکی از ممالک همسایه تبعید کنند. پس از مدتی آن عالم را به مملکت دیگری که حرم ایمه در آن بود تبعید کردند تا اینکه آن سلطان فرار کرد. آن عالم نیز به مملکت خود بازگشت و زمام آن را در دست گرفت...»
آقای قاضی گفت:«کفایت می کند کتاب را ببند و بگذار سرجایش».
سپس خود آقای قاضی شروع کرد به سخن گفتن. اشاره کرد به فتنه ها و آزمایش هایی که در آینده اتفاق می افتد.
مجلس تمام شد سیدجوان برخاست و رفت ولی ما هنوز درشوک بودیم که چرا آن جلسه به این شکل گذشت.
×××
شیخ عباس قوجانی که بعد از وفات آقای قاضی وصی شرعی او هم شده بود سالها بعد از این اتفاق وقتی اخبار ایران به گوشش خورد کم کم پشت صحنه ماجرای جلسه آن روز برایش روشن شد وقتی امام خمینی به نجف تبعید شد و شیخ عباس قوجانی برای اولین بار پیش او رفت چهره او را شناخت همان جوانی بود که آن روز...
شیخ عباس از اولین کسانی بود که بعد از انقلاب هم به ایران آمد و با امام خمینی بیعت کرد.
رفتار خاص آن روز آقای قاضی شاید آزمونی برای کشف میزان قدرت روحی آقا روح الله خمینی بود. می گویند بیرون از جلسه وقتی از او پرسیدند:«آقای قاضی را چگونه یافتید؟پاسخ داده بود:«فردی بسیار بزرگ بزرگ تر از آنچه فکر می کردم !»
بعدها در وصف او گفته بود:«قاضی کوهی بود از عظمت و مقام توحید».

منبع

  • استاد صد روایت از زندگی آیت الله سید علی قاضی:انتشارات موسسه خدمات مشاوره ای و پژوهش های اجتماعی -نوبت چاپ اول-۱۳۹۹
 
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث