داستانهای علما: شروع سرسختانه آقا جمال خوانساری به تحصیل علم
۱۵ اسفند ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماعسالی ملامحسن فیض در سفر زیارت بیت الله الحرام در شهر اصفهان بر آقا سیدحسین خوانساری وارد شد.
آقا جمال فرزند آقا حسین در مجلس بود. ملامحسن مسأله ای از آقا جمال سؤال کرد، آقا جمال نتوانست درست جواب بدهد.
ملامحسن دست بر دست زده و گفت: حیف که درِ خانه آقا سیدحسین بسته شد.
آقا جمال که تا آن وقت اوقات خود را به بطالت و تفریح ضایع می کرد. وقتی که این حرف را از ملامحسن شنید متأثر شد. از آن روز با جدیت و کوشش شبانه روزی مشغول خواندن درس شد. تا آنکه پس از یک سال ملامحسن از مکه مراجعت کرد و در اصفهان وارد منزل آقا سیدحسین شد.
باز با آقا جمال مشغول صحبت شد، دید آقا جمال بسیار صاحب فضیلت و علم شده و مسائل را خوب جواب می دهد. گفت: این آقا جمال آن آقا جمال نیست که من پارسال دیدم.
بالاخره آقا جمال خوانساری در تلاش و کوشش برای تحصیل علم و در مطالعه به حدی رسیده بود که شبی برای او شام آوردند، در موقعی که آقا مشغول مطالعه بود سفره را در کنار او گذارده و رفتند. آقا هیچ ملتفت غذا نشد تا آنکه یکدفعه شنید که اذان صبح می گویند.
آقا سر برداشت، دید شام حاضر است. گفت: چرا دیر آوردید؟ گفتند: ما آن را در اول شب آوردیم و شما ملتفت نشده اید. (قصص العلماء، ص266)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.