رفتار حکيمانه و عادلانه با زن:
در آخرین قسمت از اين وصيّت نامه تاريخى، امام(عليه السلام) به مسائل مربوط به زنان مى پردازد و دستورات هشت گانه اى را در اين زمينه به فرزندش مى دهد.
نخست مى فرمايد: «از مشاوره با زنان (کم خرد) بپرهيز که رأى آنها ناقص و تصميمشان سست است»; (وَإِيَّاکَ وَمُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْن(1) وَعَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْن).
امام(عليه السلام) در اثناى اين نصايح هفتگانه علتى بيان کرده که مى تواند به تمام سؤالاتى که امروز پيرامون اين دستورات مطرح مى شود، پاسخ گويد، حضرت مى فرمايد: زيرا زن همچون شاخه گل است نه قهرمان (مدير مسلط).
روشن است چنين موجود لطيفى نمى تواند در مسائل مهم طرف مشورت باشد. به علاوه، مى دانيم که مسائل احساسى و عاطفى بر زنان غلبه دارد و همين امر در مقام مشاوره با آنها اثر مى گذارد. بديهى است هر حکم عامى استثنائاتى دارد و در اين مورد نيز زنانى را مى توان يافت که در عزم و اراده و رأى، با مردان صاحب نظر برابرى مى کنند.
سپس در دومين توصيه مى فرمايد: «و از طريق حجاب، ديده آنها را از ديدن مردان بيگانه باز دار، زيرا تأکيد بر حجاب، آنها را سالم تر و پاک تر نگاه خواهد داشت»; (وَاکْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِيَّاهُنَّ، فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ).
اين سخن شبيه دستورى است که در آيه 31 سوره نور آمده است: «(وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ); و به زنان باايمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را (از بى عفتى) حفظ کنند».
نيز نشان مى دهد که بر خلاف تصور بسيارى از مردم، همه فتنه ها از ناحيه نگاه مردان به زنان نيست، بلکه بسيارى از آنها به سبب نگاه زنان به مردان و وسوسه هاى آنهاست که امام(عليه السلام) براى جلوگيرى از آن دستور مى دهد آنها را در حجاب نگه دار. روشن است که اين قبح نيز همه زنان را شامل نمى شود بلکه زنان بى بند و بار يا ضعيف الايمان را مى گويد.
در سومين توصيه مى فرمايد: «(افراد غير مطمئن را بر آنها وارد نکن، زيرا) بيرون رفتن آنها بدتر از آن نيست که افراد غير مطمئن را به آنها راه دهى»; (وَلَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ).
در چهارمين توصيه که در واقع تکميل توصيه قبل است مى فرمايد: «اگر بتوانى که آنها غير از تو (از مردان بيگانه) ديگرى را نشناسند چنين کن»; (وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَعْرِفْنَ غَيْرَکَ فَافْعَلْ).
اشاره به اينکه هر چه مى خواهند، تنها از تو بخواهند، حتى اگر خواسته اى از ديگران داشته باشند، به وسيله تو باشد و عملا رابطه آنها را با ديگران که در بسيارى از موارد مبدل به رابطه فاسدى مى شود قطع کن و رابطه ايشان را با خودت در همه جا محکم و استوار دار و به اين ترتيب هم خواسته هايشان انجام شود و هم رابطه هاى مفسده انگيز قطع گردد.
حضرت در پنجمين دستور مى افزايد: «و به زن بيش از کارهاى خودش را وامگذار، زيرا او همچون شاخه گل است نه قهرمان و مسلط بر امور»; (وَلاَ تُمَلِّکِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ، وَلَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة(2)).
اشاره به اينکه زنان به علت داشتن جنبه هاى عاطفى و لطافت روحى نمى توانند عهده دار امور خشن شوند و مديريت هاى سخت را بر عهده گيرند، بنابراين آنها در محدوده امور مربوط به خويش بايد فعاليت کنند نه امور مربوط به ديگران مخصوصاً پست هاى حساس و سنگين.
علتى را که امام(عليه السلام) براى اين دستور و دستورات مشابه آن بيان فرموده، علت بسيار حساب شده اى است که با ساختمان روح و جسم زنان سازگار است، هرچند بعضى از غرب زده ها در سخن، حاضر به پذيرش اين معنا نيستند; ولى در عمل، سعى دارند آن را پياده کنند. حتى در مغرب زمين که سال هاى طولانى است شعار مساوات زنان با مردان را مى دهند در عمل طور ديگرى رفتار مى کنند به گونه اى که کمتر زنى مى تواند به پست هاى حساس دست يابد و نسبت آنها که توفيق بر اين کار پيدا مى کنند به کسانى که نمى توانند شايد به پنج درصد هم نرسد.
کوتاه سخن اينکه رعايت عدالت در ميان زنان و مردان و رفع تبعيض ناروا گرچه يک واقعيّت است; اما نمى توان قوانين را طورى تنظيم کرد که با واقعيّت هاى عامل تکوين در تضاد باشد و شعارهايى که اين تضاد را پرورش مى دهد شعارهايى است رياکارانه و دروغين که هرگز به واقعيّت نمى رسد.
در ششمين توصيه مى فرمايد: «به جهت احترام او، ديگرى را (بيگانه اى را) احترام مکن»; (وَلاَ تَعْدُ(3) بِکَرَامَتِهَا نَفْسَهَا).
اشاره به اينکه هر گاه براى او اين و آن را اکرام کنى ممکن است رابطه اى عاطفى ميان آنها پيدا شود، رابطه اى که در آينده ممکن است منشأ فسادى گردد.
در هفتمين توصيه که بى ارتباط با توصيه قبل نيست مى فرمايد: «و احترامش را به حدى نگه دار که او را به اين فکر نيندازد که براى ديگران (بيگانگان) شفاعت کند»; (وَلاَ تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا)، چرا که اين گونه شفاعت ها نيز مى تواند منشأ رابطه عاطفى گردد و ضرر و زيان آن قابل انکار نيست.
خلاصه اينکه احترامات زن بايد محفوظ باشد; ولى در حد خودش و از آنها به ديگران تجاوز نکند خواه به صورت قبول شفاعت باشد و يا بدون شفاعت; زيرا از نظر روانى آثار منفى درآنها مى گذارد وآنها را تشويق به ارتباط با ديگران مى کند.
بعضى از شارحان در تفسير «وَلاَ تَعْدُ بِکَرَامَتِهَا نَفْسَهَا» گفته اند: منظور اين است که بيش از حد آنها را احترام نکن و در تکريمشان اندازه نگه دار; ولى اين تفسير با ترکيب اين جمله و کلمات آن سازگار نيست و ظاهر همان است که در بالا گفته شد.
در هشتمين (و آخرين توصيه اين بخش از خطبه) مى فرمايد: «برحذر باش از اينکه در جايى که نبايد غيرت به خرج دهى اظهار غيرت کنى (و کار به سوء ظن ناروا بينجامد) زيرا اين غيرت بى جا و سوء ظن نادرست، زن پاک دامن را به ناپاکى و بى گناه را به آلودگى ها سوق مى دهد»; (وَإِيَّاکَ وَالتَّغَايُرَ(4) فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَة، فَإِنَّ ذَلِکَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ، وَالْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ(5)).
شک نيست که هر کسى به ويژه زنان براى حفظ آبروى خود دست به کارهاى خلاف نمى زنند; ولى اگر نزديکان و همسران آنان با غيرت هاى بى مورد و سوء ظن هاى ناروا آنها را متهم کنند اين پرده دريده مى شود و مى گويند: حال که ما را بى جهت رسوا کرده اند چه ضرورتى دارد که ديگر در پاکى خود بکوشيم. از اين پس هر آنچه بادا باد.
اين سخن تنها درباره زنان صادق نيست، بلکه درباره فرزندان، همکاران، خدمتکاران و دوستان نيز جارى است که هميشه سوء ظن هاى ناروا سبب تشويق به آلودگى ها مى شود و راه را براى فساد مى گشايد. همه چيز در حد اعتدال خوب است حتى غيرت و تعصب براى حفظ ارزش ها.
نکته ها:
در اينجا لازم است به دو موضوع اشاره کنيم:
1. در دنياى امروز شعارهاى زيادى در مورد مساوات زن و مرد طنين انداز است و کنوانسيون هاى جهانى نيز آن را روز به روز داغ تر مى کنند که مطلقاً هيچ تفاوتى ميان اين دو جنس نيست، بنابراين هر دو مى توانند بدون هيچ گونه تفاوت مسئوليت هاى اجتماعى را بر عهده بگيرند; خواه مسأله قضاوت باشد يا فرماندهى لشکر و اداره جنگ و خواه سفرهاى فضايى، يا کاوش هاى اعماق درياها و خلاصه مديريت ها در تمام سطوح.
ولى با نهايت تعجب هنگامى که وارد مرحله عمل مى شوند تفاوت ها کاملا آشکار مى شود. مردان مديريت ها را در سطوح بالا و ميانه غالبا جز در موارد بسيار محدود و معدود در اختيار گرفته اند و به زنان اجازه ورود در اين ميدان ها را نمى دهند و در کشورهاى اروپايى و آمريکايى نيز مطلب همين است. هنگامى که سؤال مى شود که اين تناقض در قول و عمل از کجاست، پاسخى براى آن ندارند.
اين تناقض زاييده تفاوت واقعيّت ها با شعارهاست که در جهان امروز همه جا به چشم مى خورد. براى جلب آراى زنان در انتخابات سياسى و خاموش کردن اعتراض هاى آنها شعار مساوات را هرچه داغ تر سر مى دهند; ولى در مرحله عمل اين واقعيّت را پذيرفته اند که ساختمان روح و جسم زنان با مردان متفاوت است و هر کدام براى مسئوليتى آفريده شده اند. هر دو انسانند و هر دو صاحب حقوق فردى و اجتماعى; اما اينکه بگوييم هر دو يک جور فکر مى کنند و قابليت براى هر کارى را دارند اشتباه بزرگى است.
الکسيس کارل، فيزيولوژيک و جراح زيست شناس معروف فرانسوى که کتابهايى با شهرت جهانى دارد در کتاب معروف خود «انسان موجود ناشناخته» مى گويد: زن و مرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفريده شده اند و اين اختلاف و تفاوت ها وظايف و حقوق آنها را متفاوت مى کند... و به علت عدم توجّه به اين نکته اصلى و مهم، طرفداران نهضت آزادى زنان فکر مى کنند که هر دو جنس مى توانند يکسان تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسئوليت هاى يکسانى به عهده گيرند. زن در حقيقت از جهات زيادى با مرد متفاوت است. يکايک سلول هاى بدن همچنين دستگاه هاى عضوى مخصوصاً سلسله عصبى نشانه جنس او را بر روى خود دارد. سپس مى افزايد: قوانين فيزيولوژى نيز همانند قوانين جهان ستارگان و آسمان ها سخت و غير قابل تغييرند و ممکن نيست تمايلات انسانى در آنها تغييرى ايجاد کند. ما مجبوريم آنها را آن طور که هست بپذيريم (نه آن طور که مى خواهيم). آن گاه اين سخن را با اين جمله پايان مى دهد: زنان بايد به سمت مواهب طبيعى خود و مسير سرشت خاص خويش بدون تقليد کورکورانه از مردان بکوشند. وظيفه ايشان در راه تکامل بشريت بسيار بيشتر از مردهاست و نبايست آن را سرسرى گيرند و رها کنند.(6)
جالب اينکه در سال هزار و نهصد و نود و پنج ميلادى ده ها هزار تن از اعضاى سازمان هاى دولتى و غير دولتى در پکن گرد هم آمدند تا سندى را که بر اساس کنوانسيون محو کليه اشکال تبعيض بر ضد زنان قبلاً تنظيم شده بود امضا کنند. بعضى از مواد آن به قدرى نادرست بود که مورد اعتراض سازمان ها و گروه هاى مختلف قرار گرفت. از افرادى که به اعتراض جلسه را ترک کردند خانم شارون هير نماينده پارلمان کانادا و رييس هيأت کانادايى شرکت کننده در آن جلسه بود. او برخاست و خطاب به خبرنگاران گفت: «تساوى مورد نظر سند پکن براى زنان تساوى به ارمغان نخواهد آورد. من با اولين پرواز به وطنم باز مى گردم و سعى مى کنم تفاوت ميان زن و مرد (و مسئوليت هاى آنان) را حفظ کنم همان گونه که اين تفاوت در خلقت وجود دارد، چون اين تفاوت هاست که ما را حفظ خواهد کرد.»(7)
شرح اين مسأله از عهده بحث کوتاه و فشرده ما خارج است، کافى است اجمالا بگوييم اين شعارها نه تنها مشکلى را از زنان جهان حل نکرده بلکه آثار مخربى نيز داشته است.(8)
بنابراين بايد واقعيّت هاى مربوط به اين دو جنس را دور از شعارهاى توخالى بپذيريم و بر اساس آن برنامه ريزى کنيم و هر يک را در جايگاه شايسته اجتماعى خود قرار دهيم بى آنکه کمترين ظلم و ستم يا تحقير در حق زنان روا داريم.
2. آنچه در کلمات مولا على(عليه السلام) در اين وصيّت نامه و در بعضى خطبه هاى ديگر و کلمات قصار وارد شده مورد بحث و گفتگو از ناحيه بعضى قرار گرفته که آيا مفهوم اين نامه ها و خطبه ها زن ستيزى نيست؟ ولى هرگاه ما به شأن ورود اين خطبه ها و مسائل تاريخى مقارن آن بنگريم خواهيم دانست که اين تعبيرات هرگز درباره همه زنان نيست، بلکه اشاره به گروه خاصى دارد که سرچشمه مفاسدى در درون خانواده يا داخل اجتماع مى شدند. مخصوصاً با توجّه به اينکه بخشى از سخنان مولا على(عليه السلام) در اين باره بعد از جنگ جمل بيان شده است. سردمدار جنگ جمل، همان جنگى که بنابه روايتى هفده هزار قربانى از مسلمانان گرفت، زن بود که آتش افروز يا يکى از آتش افروزان اصلى جنگ هم او بود.
بنابراين نظر مولا به اين گونه زنان است. به بيان ديگر سخنان مولا به صورت موجبه کليه نيست، بلکه موجبه جزئيه است.
شاهد اين سخن ديدگاه قرآن نسبت به زنان است که به عنوان نمونه به آيات ذيل اشاره مى شود: «(وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِّنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَکُمْ مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِکَ لآَيات لِقَوْم يَتَفَکَّرُونَ); و از نشانه هاى خدا اينکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در کنار آنان آرامش يابيد و در ميانتان محبّت و رحمت قرار داد. به يقين در اين نشانه هايى است براى گروهى که تفکر مى کنند».(9)
اگر همه آنها نواقص العقول يا شر و بد باشند اين آرامش از کجا پيدا مى شود.
در جاى ديگر مى فرمايد: «(هُنَّ لِباسٌ لَّکُمْ وَأَنْتُمْ لِباسٌ لَّهُن); آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هر دو زينت هم و سبب حفظ يکديگريد)».(10)
هر گاه همه آنها داراى صفات منفى باشند چگونه مى توانند سبب زينت همسرانشان و مايه حفظ آنها گردند.
در جاى ديگر مى خوانيم: «(مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِّنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا يَعْمَلُونَ); هر کس کار شايسته اى انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالى که مؤمن است به طور مسلم او را حيات پاکيزه اى مى بخشيم و پاداش آنها را مطابق بهترين اعمالى که انجام مى دادند، خواهيم داد».(11)
در آيه 35 سوره احزاب، ده گروه از مؤمنان صالح العمل و زنان صالحه را در کنار هم قرار داده و در پايان به همه وعده اجر عظيم مى دهد، مى فرمايد: (إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَالْمُسْلِماتِ وَالْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْقانِتينَ وَالْقانِتاتِ وَالصّادِقينَ وَالصّادِقاتِ وَالصّابِرينَ وَالصّابِراتِ وَالْخاشِعينَ وَالْخاشِعاتِ وَالْمُتَصَدِّقينَ وَالْمُتَصَدِّقاتِ وَالصّائِمينَ وَالصّائِماتِ وَالْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحافِظاتِ وَالذّاکِرينَ اللهَ کَثيراً وَالذّاکِراتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظيماً).
در اين زمينه بحث بسيار است که ذکر همه آنها ما را از کيفيت بحث هاى مربوط به نکته ها خارج مى کند; ولى براى حسن ختام به کلام خود مولا(عليه السلام) باز مى گرديم که در همين بخش از وصيّت نامه اش فرمود: «إنّ الْمَرْأَةَ رِيْحانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرِمانَةٌ». مى دانيم که گل و ريحان در حد ذات خود مزاياى فراوانى دارد; هم مايه آرامش خاطر است و هم زينت و هم فوايد فراوان ديگر; ولى در عين حال موجودى است لطيف که اگر از آن مراقبت کافى نشود پژمرده خواهد شد. در واقع اين جمله اشاره به آن است که در آنها جنبه احساس و عواطف برترى دارد در حالى که در مردان خرد بر عواطف ترجيح دارد و البتّه هنگامى که اين دو با اين دو ويژگى با هم بياميزند نظام خانواده تأمين مى شود.
در اين بخش از وصيّت نامه امام(عليه السلام) دو دستور مهم در زمينه مديريت و تعاون به فرزند دلبندش ـ و در واقع به همه انسان ها به عنوان پدرى دلسوز ـ مى دهد.
نخست مى فرمايد: «براى هر يک از خدمتگذارانت کار معينى قرار ده که او را در برابر آن مسئول بدانى، زيرا اين سبب مى شود آنها کارهاى تو را به يکديگر وا نگذارند (و از زير بار مسئوليت شانه تهى نکنند)»; (وَاجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَان مِنْ خَدَمِکَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ يَتَوَاکَلُوا(12) فِي خِدْمَتِکَ).
تقسيم کار از مهم ترين اصول مديريت است، زيرا بدون آن غالبا افراد در انتظار ديگران مى نشينند و مسئوليت ها را به گردن آنها مى اندازند و به هنگامى که کار زمين مى ماند در برابر مؤاخذه کارفرما به اين عذر متوسل مى شوند که ما گمان کرديم ديگران اين کار را انجام خواهند داد و اگر به ديگران گفته شود آنها هم همين عذر را مى آورند; ولى هنگامى که کارها و مسئوليت ها تقسيم شود هر کسى مى داند در برابر کار خود مسئول است و در انجام آن سعى و تلاش مى کند. اين توصيه نشان مى دهد که امام(عليه السلام) به اصول مديريت کاملا توجّه داشته و فرزندش را به آن توصيه مى کند.
در زمان پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز در جنگ و غير جنگ اين امر نمايان بود که فردى را فرمانده ميمنه لشکر و فرد ديگرى را فرمانده ميسره و فرد سومى را در قلب سپاه قرار مى داد و مسئوليت ها را تعيين مى فرمود. براى جمع آورى زکات افراد خاصى مأموريت داشتند و براى کسب اطلاعات از وضع دشمنان افراد ديگرى مأموريت پيدا مى کردند و اداره امور بخش هاى کشور اسلام به افراد آگاه سپرده مى شد.
در دومين دستور مى فرمايد: «قبيله و خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تواند که به وسيله آنها پرواز مى کنى و اصل و ريشه تواند که به آنها باز مى گردى و دست و نيروى تو که با آن (به دشمن) حمله مى کنى»; (وَأَکْرِمْ عَشِيرَتَکَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ، وَأَصْلُکَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ، وَيَدُکَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ(13)).
امام(عليه السلام) در اين جمله خويشاوندان را به سه چيز تشبيه کرده که هر کدام ناظر به مطلب خاصى است; تشبيه به بال و پر، اصل و ريشه و تشبيه به دست.
تشبيه اوّل اشاره به پيشرفت و ترقى در سايه کمک هاى آنهاست و تشبيه دوم اشاره به عدم احساس تنهايى در برابر مشکلات و تشبيه سوم اشاره به مبارزه با دشمنان با کمک عشيره و خويشاوندان است.
در واقع همان گونه که اجتماع بزرگ انسان ها در سايه کمک هاى متقابل به پيشرفت هاى بى نظير نايل مى گردد اجتماع کوچک عشيره و خويشاوندان در دل اين اجتماع بزرگ نيز با تعاون بيشتر و همکارى نزديک تر به موفقيت هاى فوق العاده اى نايل مى گردد. حتى اقوام جاهلى نيز به اين حقيقت پى برده بودند و لذا پيوند با قبيله و جلب حمايت آنها در غلبه بر مشکلات در عصر جاهليّت عرب و ساير اعصار نيز با قوت تمام دنبال مى شد. البتّه با اين تفاوت که آنها در حمايت از قبيله و حمايت قبيله از آنان، حق و باطل و ظلم و عدالت را به رسميت نمى شناختند و بدون قيد و شرط، از يکديگر کمک مى خواستند و مورد حمايت قرار مى گرفتند; ولى اسلام اين حمايت متقابل را محدود به مسيرهاى حق کرد و طرفدارى از باطل را حتى آنجا که پاى پدر و مادر و برادر در ميان باشد، مجاز نشمرده است.
ابن ابى الحديد نمونه هايى از حمايت قبيله نسبت به افراد مظلوم را آورده که نشان مى دهد اين حمايت تا چه حد کارساز بوده است. از جمله اينکه فرزدق هر زمان مى خواست در مقابل خلفا و امرا شعرى از اشعارش را بخواند حتما نشسته مى خواند. روزى وارد بر خليفه اموى سليمان بن عبدالملک شد و شعرى خواند و پدران خودش را در آن ستود. سليمان، ناراحت شد گفت: اين مدح و ستايش درباره من بود يا خودت؟ فرزدق در جواب گفت: هم براى من و هم براى تو. اين مسأله سبب خشم سليمان شد به او گفت: بسيار خوب برخيز و بقيه اشعار را بخوان و بعد از اين جز در حالت قيام نبايد شعرى بخوانى. فرزدق گفت: نه به خدا قسم. چنين چيزى ممکن نيست مگر اينکه سر من بر تنم نباشد و به زمين افتد. سليمان گفت: واى بر اين احمقِ آلوده مادر. با صراحت با من مخالفت مى کند و فريادش بلند شد. (و قصد سويى درباره فرزدق کرد) ناگهان شنيد سر و صداى زيادى بر در قصر است. سليمان گفت: چه خبر است گفتند: قبيله بنى تميم (قبيله فرزدق) بر در ايستاده اند و مى گويند: هرگز نبايد فرزدق ايستاده شعر بخواند و ما دست به قبضه شمشيرها برديم. سليمان هنگامى که شرايط را سخت ديد گفت: مانعى ندارد. فرزدق بنشيند و اشعارش را بخواند.(14)
***
همه چيز خود را به خدا بسپار:
سرانجام امام(عليه السلام) در آخرين بخش اين وصيّت نامه به فرزندش دو دستور مى دهد که همه چيز در آن دو جمع است; نخست مى فرمايد: «دين و دنيايت را نزد خدا به امانت بگذار»; (اسْتَوْدِعِ(15) اللهَ دِينَکَ وَدُنْيَاکَ).
سپس مى افزايد: «و از او بهترين مقدرات را براى امروز و فردا، دنيا و آخرتت بخواه و سلام بر تو»; (وَاسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَکَ فِي الْعَاجِلَةِ وَالاْجِلَةِ، وَالدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ، وَالسَّلاَمُ).
بديهى است هيچ کس بهتر از خدا نمى تواند دين و دنياى انسان را حفظ کند و هيچ کس بهتر از او نمى تواند بهترين مقدرات را براى دنيا و آخرت انسان تأمين کند. او سرچشمه همه خيرات و منبع تمام برکات است و هرکس هرچه دارد از او دارد همان گونه که در قرآن مى خوانيم: «(بِيَدِکَ الْخَيْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَديرٌ); تمام خوبيها به دست توست و تو بر هر چيزى توانايى».(16)
شک نيست که هم دنياى انسان آفاتى دارد و هم دين انسان و البتّه آفات دين بيشتر است و اين آفات به قدرى زياد و متنوع است که غلبه بر آنها جز با استمداد از ذات پاک خداوند امکان پذير نيست.
و به گفته مولوى:
صد هزاران دام و دانه است اى خدا *** ما چو مرغان حريص و بى نوا
دم به دم وابسته دام نُوايم *** هر يکى گر باز و سىمرغى شويم
مى رهانى هر دمى ما را و باز *** سوى دامى مى رويم اى بى نياز
گر هزاران دام باشد هر قدم *** چون تو با مايى نباشد هيچ غم
***
پی نوشت:
1 . «افن» به معناى نقصان و کمبود فکر و خرد است.
2 . «قهرمان» در اصل لغت فارسى است که به ادبيات عرب منتقل شده و به معناى مدير و کافرما و وکيل دخل و خرج است و گاه به معناى پهلوان و شجاع نيز آمده است.
3 . «لا تعد» به معناى تجاوز نکن از ريشه «عدو» بر وزن «سرو» به معناى تجاوز گرفته شده است.
4 . «التغاير» از ريشه «غيرت» به معناى شدت عمل در جهت حفظ نواميس يا سرمايه هاى مهم ديگر است.
5 . «ريب» (با توجّه به فتح ياء) جمع «ريبة» بر وزن «غيبت» به معناى شک و سوء ظ
6 . انسان موجود ناشناخته، ص 100 به بعد، چاپ سوم.
7 . به نقل از گزارش توصيفى اجلاس پکن، شوراى فرهنگى اجتماعى زنان، ص 10.
8 . براى کسب اطلاعات بيشتر مى توانيد به دائرة المعارف فقه مقارن، ج 1، ص 84-89 مراجعه کنيد.
9 . روم، آيه 21.
10 . بقره، آيه 187 .
11 . نحل، آيه 97 .
12 . «يتواکلوا» از ريشه «تواکل» و «وکالت» گرفته شده و «تواکل» آن است که هر کسى کار خود را به ديگرى بگذارد و شانه از آن تهى کند.
13 . «تصول» از ريشه «صولة» بر وزن «دولة» به معناى حمله کردن گرفته شده است.
14 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 128.
15 . در بسيارى از نسخ نهج البلاغه به جاى صيغه امر «استَوْدِع» و «اسئلْ» صيغه متکلم وحده آمده است که مفهومش اين است که من دين و دنياى تو را به خدا مى سپارم و بهترين مقدرات را براى دنيا و آخرت تو از پيشگاه او مى طلبم. البتّه مفهوم هر دو در واقع يکى است، هرچند نسخه اخير مناسب تر به نظر مى رسد مخصوصاً با توجّه به تعبير به «لک».
16 . آل عمران، آيه 26.