پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 485-479
از تعصّب و تفرقه بپرهيزيد
به دنبال بحثى که در فرازهاى گذشته درباره بنى اسرائيل و ضعف آنها قبل از قيام موسى(عليه السلام) سپس قدرت و قوّت آنان در سايه اين قيام وحدت ساز و آن گاه ضعف و ذلّت مجدّد به جهت پشت کردن به آيين موسى بيان فرمود، همين مراحل سه گانه را درباره مسلمانان يادآور مى شود: مرحله اوّل که مربوط به عصر جاهليت بود و مرحله دوم که ارتباط با عصر قيام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و آن همه موفقيّت ها و پيروزى ها داشت، در بخش هاى سابق اين خطبه گذشت. اکنون امام در اين بخش به بيان مرحله سوم که دوران عقب گرد مسلمانان از وحدت و پيروزى پيشينه است، پرداخته چنين مى فرمايد: «آگاه باشيد شما دست از ريسمان اطاعت خدا کشيديد و با احياى احکام جاهليّت دژ محکم الهى را که گرداگرد شما بود درهم شکستيد»; (أَلاَ وَ إِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ(1) أَيْدِيَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ، وَ ثَلَمْتُمْ(2) حِصْنَ اللّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْکُمْ، بِأَحْکامِ الْجَاهِلِيَّةِ).
سپس به شرح اين سخن پرداخته، مى افزايد: «چنان که خداوند سبحان بر اين امّت منّت نهاده و پيوند الفت و اتحاد را ميان آنان برقرار ساخته، الفتى که در سايه آن (در امنيّت) رفت و آمد کنند و در کنف حمايت آن قرار گيرند; نعمتى که هيچ کس از مردم نمى تواند بهايى براى آن بشناسد، زيرا از هر بهايى برتر و از هر چيز با ارزشى پرارزش تر است»; (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هذِهِ الاُْمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الاُْلْفَةِ الَّتي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا، وَ يَأْوُونَ إِلَى کَنَفِهَا(3)، بِنِعْمَة لاَ يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً، لاَِنَّها أَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَن، وَ أَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَر).
اين تعبيرات بلند و بالا، همه درباره اهميّت اتحاد و الفت است، همان چيزى که قرآن بارها بر آن تأکيد کرده از جمله مى فرمايد: «(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً); و همگى به ريسمان خدا (= قرآن و اسلام، و هرگونه وسيله وحدت) چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد کرد و به برکت نعمتش، برادر شديد».(4)(5)
در ادامه اين سخن با صراحت بيشترى مى فرمايد: «بدانيد شما بعد از هجرت (به سوى اسلام) به خوى اعراب باديه نشين (قبل از اسلام) بازگشتيد و بعد از دوستى و محبّت (رشته الفت را گسستيد و) به صورت گروه هاى پراکنده درآمديد. از اسلام تنها به نامش قناعت کرده ايد و از ايمان جز صورتى نمى شناسيد»; (وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَ بَعْدَ الْمُوَالاَةِ أَحْزَاباً. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الاِْسْلاَمِ إِلاَّ بِاسْمِهِ، وَ لاَ تَعْرِفُونَ مِنَ الاِْيمَانِ إلاَّ رَسْمَهُ).
امام در اين چند جمله نگرانى شديد خود را از وضع مسلمانان آن زمان ابراز مى دارد که چگونه تعصّبات قبيلگى در ميان آنها به شدت آشکار شده بود، همان چيزى که پيامبر اسلام آن را در سايه تعليمات عالى اسلامى محو کرد و اين تعصّبات سرچشمه درگيرى و خونريزى شد، لذا امام(عليه السلام) به آنها مى فرمايد: «شما دم از اسلام و ايمان مى زنيد; ولى تنها از اسلام نامى برخود نهاده ايد و از ايمان به تشريفاتى بسنده کرده ايد. آرى! شما شهادتين را بر زبان جارى مى کنيد و نماز و روزه اى در ظاهر انجام مى دهيد; ولى از اصول تعليمات اسلام بى خبريد».
سپس امام به شرح اين جمله سربسته پرداخته، مى فرمايد: «شما مى گوييد: «النّارَ وَ لاَ الْعارَ» (آتش دوزخ آرى! اما ننگ و عار نه!) گويا مى خواهيد با اين شعارتان اسلام را واژگون کنيد و حرمت آن را بشکنيد و پيمان الهى را که خداوند آن را حرمى براى شما در زمين قرار داده و وسيله امنيّت خلقش شمرده، نقض کنيد»; (تَقُولُونَ: النَّارَ وَ لاَ الْعَارَ! کَأَنَّکُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُکْفِئُوا(6) الاِْسلاَمَ عَلَى وَجْهِهِ انْتِهَاکاً لِحَرِيمِهِ، وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللّهُ لَکُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ، وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ).
جمله شعارگونه «اَلنّارَ وَ لاَ الْعارَ» که به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه اوّلين بار از زبان «اوس بن حارثه»(7) شنيده شد و مفهومش اين است که «ما از آتش استقبال مى کنيم ولى ننگ را نمى پذيريم» در واقع از شعارهاى متعصّبين دور از اسلام است; آنها مى گفتند: «حاضريم به دوزخ برويم; اما حاضر نيستيم مثلا فلان قبيله بر ما پيشى گيرد يا خونى از ما بريزد و انتقامش را دو چندان نگيريم». امام مى فرمايد: «مفهوم اين سخن پشت کردن به اسلام و نقض پيمانهاى الهى است».
جمعى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: جمله «اَلنّارَ وَ لاَ الْعارَ» اگر در مورد اهداف مقدّس باشد جمله خوبى است; ولى اگر درباره افتخارات موهوم قبيلگى باشد سخن زشت و نادرستى است.
اين سخن در صورتى صحيح است که «النار» به معناى آتش دوزخ نباشد، بلکه به معناى وسيعى باشد که شامل آتش مشکلات دنيوى نيز بشود. مثلا گفته شود: «تن به مشکلات و حتى مرگ مى دهيم اما ننگ سيطره کفّار را بر بلاد اسلامى نمى پذيريم». به يقين اين شعار صحيحى است; اما اگر گفته شود «تن به آتش دوزخ مى سپاريم; اما ننگ برترى جويى فلان قبيله را نمى پذيريم» شعارى بسيار نادرست و همگون با تعصّبات جاهليت است.
بر اين اساس آنچه در شرح نهج البلاغه محقّق تسترى آمده است که اين تقسيم را سخن مضحکى مى داند، درست به نظر نمى رسد، زيرا گويندگان اين سخن نار را به معناى وسيع تفسير کرده اند، هر چند آنچه در کلام امام(عليه السلام) از زبان متعصّبان آن زمان آمده، منظور همان قسم منفى اين شعار است.
آن گاه امام به عاقبت شوم اين روش اشاره کرده، مى فرمايد: «شما اگر به غير اسلام پناه بريد کافران با شما نبرد خواهند کرد و در آن هنگام نه جبرئيل و ميکائيل به يارى شما مى آيند و نه مهاجرين و انصار و راهى جز پيکار با شمشير نخواهيد داشت تا خداوند ميان شما حکم کند (و شکست و زبونى شما فرا رسد)»; (وَ إِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ(8) حَارَبَکُمْ أَهْلُ الْکُفْرِ، ثُمَّ لاَ جَبْرَائِيلُ وَلاَ مِيکائِيلُ وَ لاَ مُهَاجِرُونَ وَ لاَ أَنْصَارٌ(9) يَنْصُرُونَکُمْ إِلاَّ الْمُقَارَعَةَ(10) بِالسَّيْفِ(11) حَتَّى يَحْکُمَ اللّهُ بَيْنَکُمْ).
اشاره به اينکه آن روز که متمسّک به اسلام بوديد، خداوند فرشتگان آسمان را به يارى شما فرستاد و امدادهاى غيبى شامل حال مهاجران و انصار شد; دشمنان را عقب رانديد و پيروزى و امنيت و عزّت را براى خود فراهم ساختيد; ولى اگر به اسلام پشت کنيد همه اينها از شما گرفته خواهد شد; شما مى مانيد و دشمنان خون آشام و به يقين بدون يارى خداوند راه به جايى نخواهيد برد، بنابراين به اسلام راستين بازگرديد، باد کِبر و غرور از سر به در کنيد و تعصّبهاى جاهليّت را کنار بگذاريد و آتش اختلاف را فرو بنشانيد تا دست لطف الهى بر سر شما باشد.
آن گاه امام(عليه السلام) به آنها هشدار مى دهد که درسرگذشت دردناک متمرّدان پيشين بينديشيد و حال خود را با آنها قياس کنيد، مى فرمايد: «(در قرآن مجيد) نمونه هايى از کيفرهاى الهى و عذابهاى کوبنده او و روزهايى که مجازات وى دامن گنهکاران را گرفت و وقايعى که در اين زمينه اتفاق افتاد در دسترس شماست»; (وَ إِنَّ عِنْدَکُمُ الاَْمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللّهِ وَ قَوَارِعِهِ، وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ).
تعبيرات چهارگانه «بأس» و «قوارع» و «ايام» و «وقايع» همه، اشاره به مجازاتهاى سخت و سنگين امتهاى تبه کار پيشين است; ولى هر يک از اين تعبيرات مفهوم خاص خود را دارد; «بأس» به معناى جنگ و پيکار و عذاب است و «قوارع» اشاره به کيفرهاى کوبنده است; مانند طوفان نوح و زلزله ويرانگر قوم لوط و صاعقه عاد و ثمود. «ايّام» اشاره به مجموعه روزهايى است که اين حوادث در آن اتفاق افتاد و «وقايع» مجموعه اين حوادث اعم از مقدمات و ذى المقدمه و آثار و نتايج آن است.
«ايّام الله» در اينجا اشاره به روزهاى سخت و وحشتناک امتهاى پيشين است. در قرآن مجيد درباره قوم عاد آمده است: «(إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِى يَوْمِ نَحْس مُّسْتَمِرّ); مانند باد وحشتناک و سردى را در يک روز شوم طولانى بر آنان فرستاديم».(12) و به دنبال آن مى فرمايد: «(تَنزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْل مُّنْقَعِر); که مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه کن شده از جايشان بر مى کند».(13) و آيات فراوان ديگرى که درباره قوم فرعون و قوم نوح و مانند آنها آمده است.
سپس امام به دنبال آن مى افزايد: «بنابراين تهديدهاى الهى را به جهت جهل نسبت به آن و سبک شمردن خشم پروردگار و ايمنى از کيفر او دور نشمريد»; (فَلاَ تَسْتَبْطِئُوا(14) وَعِيدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ، وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ(15)، وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ).
اشاره به اينکه اگر چند روز يا چند ماهى مجازات عاصيان و گردنکشان به تأخير افتد آن را دليل بر عدم نگيريد، زيرا تاريخ نشان داده اين امر «گرچه دير آيد بيايد» و اصولا اين گونه فاصله هاى زمانى در مقياس عمر جهان فاصله اى محسوب نمى شود.
آن گاه امام به ذکر دليل براى اين موضوع (همگونى سرنوشتها) پرداخته و انگشت بر يکى از مهم ترين خطاهاى آنان گذارده، مى فرمايد: «خداوند سبحان مردم قرون پيشين را از رحمت خود دور نساخت جز به اين سبب که امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند، لذا افراد سفيه و نادان را به سبب گناه و دانايان را به علت ترک نهى از منکر از رحمت خود دور ساخت»; (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيکُمْ إِلاَّ لِتَرْکِهِمُ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْکَرِ. فَلَعَنَ اللّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِي، وَ الْحُلَمَاءَ(16) لِتَرْکِ التَّنَاهِي).
اين سخن اشاره به آيات شريفه قرآن مجيد است، آنجا که مى فرمايد: «(لُعِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ بَنِى إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَّکَانُوا يَعْتَدُونَ * کَانُوا لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُّنکَر فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا يَفْعَلُونَ); کافران بنى اسرائيل از زبان داود و عيسى بن مريم لعن و نفرين شدند. اين به جهت آن بود که گناه کردند و تجاوز نمى نمودند; آنها از اعمال زشتى که انجام مى دادند يکديگر را نهى نمى کردند، چه بدکارى انجام مى دادند».(17)
البتّه در بخش آينده خطبه، به عوامل ديگر سقوط آنها اشاره شده; ولى تعبير امام نشان مى دهد که مهم ترين خطاى آنها ترک امر به معروف و نهى از منکر بود، زيرا اجراى همه احکام الهى وابسته به زنده نگه داشتن اين دو وظيفه الهى است و هر گاه اين دو فريضه برپا داشته شود همه فرايض برپا خواهد بود و اگر رها شود فرايض ديگر نيز دستخوش فنا و نابودى خواهد شد، لذا در حديث امام باقر(عليه السلام)مى خوانيم: «إنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْکَرِ... فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ».(18)
درباره اهميّت فوق العاده امر به معروف و نهى از منکر در اسلام، ذيل خطبه هاى ديگرى که با صراحت از اين موضوع سخن مى گويد به خواست خدا بحث خواهيم کرد.
سپس امام(عليه السلام) سخنش را در اين فراز از خطبه با اين جمله پايان مى دهد، مى فرمايد: «به هوش باشيد شما رشته اسلام را قطع کرديد، حدود آن را تعطيل نموديد و احکامش را به نابودى کشانديد»; (أَلاَ وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الاِْسْلاَمِ، وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَ أَمَتُّمْ أَحْکامَهُ).
اشاره به اينکه که تنها نام اسلام يا تشريفات ظاهريش سبب نجات کسى نيست، بلکه بايد احکامش اجرا شود، حدودش برقرار گردد و پيوند با اسلام در همه زمينه ها محکم باشد و شما چنين نيستيد. نام اسلام را يدک مى کشيد و از افکار و رفتار جاهلى پيروى مى کنيد و باز هم انتظار داريد سربلند و عزيز و مقتدر باشيد.
***
پی نوشت:
1. «نفضتم» از ريشه «نفض» بر وزن «نبض» به معناى تکان دادن چيزى است براى فروريختن اشيايى که در آن است و تعبير بالا به معناى رها ساختن رشته طاعت الهى است.
2. «ثلمتم» از ريشه «ثلم» بر وزن «عزم» به معناى شکستن و سوراخ کردن و شکاف دادن است.
3. «کنف» به معناى حمايت و حفاظت و سايه و پناه است.
4. آل عمران، آيه 103.
5. نمونه هاى عينى اين فرمان قرآنى و تعليمات امام(عليه السلام) را در اين خطبه با چشم خود در ايّام مشاهده کرديم. دشمنان اسلام و استعمارگران غرب نقشه هاى خطرناکى براى کشورهاى اسلامى لبنان کشيده بودند که آن را به وسيله عمّال نفوذى خود تحت سيطره قرار دهند; هم فکر اسرائيل را از اين ناحيه آسوده کنند و هم سکويى باشد براى دست انداختن به ساير کشورهاى اسلامى; ولى ملّت لبنان در يک روز تاريخى (روز 26 محرم الحرام 1426) دست اتحاد به هم دادند و گردهمايى عظيم ميليونى به راه انداختند و با يک زبان، بيزارى خود را از دشمنان ابراز داشتند و نقشه هاى آنها را نقش بر آب کردند : (وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْمَاکِرِينَ).
6. «تکفئوا» از ريشه «اکفاء» به معناى واژگون کردن است.
7. او مردى بود که در عصر جاهليّت مى زيست; ولى مطابق نقل نوه او «حميد بن منهب» جدّش اوس بن حارثه با هفتاد نفر از قبيله «طىّ» خدمت پيامبر رسيد و با آن حضرت بيعت کرد. (اسد الغابة، ج 1، ص 141)
8. مرجع ضمير در «غيره» اسلام است که قبلا ذکر شده، هر چند بعضى احتمال دادند که منظور خداست.
9. واژه «لا» در چهار مورد که در اين جمله آمده است، اگر «لا» نافيه جنس باشد بايد جبرائيل و ميکائيل و مهاجرون و انصار به صورت منصوب خوانده شود، آن گونه که در بعضى از نسخ نيز وارد شده است و اگر آن را «لا»ى نفى بدانيم (لاى مشبهه به ليس) بايد هر چهار کلمه به صورت مرفوع خوانده شود، آن گونه که در نسخه موجود است.
10. «المقارعة» به معناى زد و خورد و نبرد و کشمکش است.
11. جمله «إلاّ المُقارَعَةَ بِالسَّيْفِ» احتمال دارد از قبيل استثناى منقطع باشد، اشاره به اينکه شما هيچ يار و ياورى نخواهيد داشت، جز زد و خورد با شمشير که آن نيز نمى تواند با اين پراکندگى که داريد سبب پيروزى شما شود، بنابراين محکوم به شکست خواهيد شد. اين احتمال نيز از سوى جمعى از شارحان داده شده که جمله مزبور استثناى متّصل است; يعنى يار و ياور شما تنها شمشيرهاى شماست که احتمال پيروزى و شکست، هر دو را دارد; ولى پيداست که اين احتمال با سياق عبارت امام سازگار نيست.
12. قمر، آيه 19.
13. قمر، آيه 20 .
14. «تستبطئوا» از ريشه «استبطاء» به معناى کُند شمردن و انتظار کشيدن است. از «بُطئ» بر وزن «قفل» به معناى کُندى گرفته شده است.
15. «بطش» در اصل به معناى گرفتن چيزى با قدرت است و چون به هنگام مجازات مجرم، نخست او را با قدرت مى گيرند، اين واژه به معناى مجازات نيز آمده است.
16. «الحلماء» جمع «حليم» به معناى عاقل است و از ريشه «حُلُم» بر وزن «شتر» به معناى عقل گرفته شده است.
17. مائده، آيه 78-79.
18. الکافى، جلد 5، صفحه 56 .