پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 525-521
من از اين گروهم!
سرانجام امام(عليه السلام) در بخش نهايى خطبه به معرّفى خويش مى پردازد، و آنچه را در سابق براى معرفى خود فرموده بود کامل مى کند تا از يک سو به آنچه در اين خطبه آمده، قوّت و عمق و اتقان بيشترى ببخشد، زيرا ايمان به گوينده و عمق علم و تقوا و بينش و آگاهى او به خواننده پيام مى دهد که سخنانش را جدّى تر بگيرد و از سوى ديگر نسل جوانى که در ميان ياران او بودند و از سوابق امام آگاهى نداشتند، آگاهى پيدا کنند و از سوى سوم همه بدانند که اين بيانات نه به جهت دنيا بوده، نه تقويت پايه هاى حکومت، بلکه هدفى جز هدايت امّت به صراط مستقيم در آن نبوده است. حضرت در اينجا دوازده وصف براى خويشتن بيان مى کند که هر يک فضيلت بزرگى از فضايل انسانى است.
نخست مى فرمايد : «من از کسانى هستم که در راه خدا از هيچ سرزنشى هراس ندارم»; (وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْم لاَ تَأْخُذُهُمْ فِي اللّهِ لَوْمَةُ لاَئِم).
گاه انجام وظيفه، مخالف افکار و خواسته هاى گروهى از افراد جامعه است، در اينجا افراد سودجو و عافيت طلب يا ترسو از انجام وظيفه سرباز مى زنند، مبادا هدف تيرهاى ملامت و سرزنش قرار گيرند. مرد خدا کسى است که اگر همه مردم به راه خطا بروند و او راه صواب را در برابر خود ببيند از پيمودن آن نهراسد و رضاى خدا را بر رضاى خلق مقدّم دارد و در رأس چنين جمعيّتى اميرمؤمنان على(عليه السلام) ـ بعد از پيامبر اکرم ـ قرار داشت و اين ويژگى در همه اهل بيت عصمت بود که يکى از نمونه هاى بارز آن امام حسين(عليه السلام) و قيامش در کربلاست.
قرآن مجيد نيز درباره گروهى از مجاهدان راه خدا اين وصف را بيان کرده، مى فرمايد : «(يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ); آنها در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هيچ ملامت گرى هراسى ندارند، اين فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد».(1)
در دومين و سومين وصف مى فرمايد : «از کسانى که سيمايشان سيماى صديقان و گفتارشان گفتار نيکان است»; (سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ، وَ کَلاَمُهُمْ کَلاَمُ الاَْبْرَارِ).
«صدّيقين» همان راستگويانى هستند که در صف مقدّم تصديق کنندگان پيامبران درآمده اند و اعمالشان گفتارشان را تصديق مى کند و در آيه 69 سوره نساء هم رديف پيامبران ذکر شده اند; آنجا که مى فرمايد : (فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ...).
«ابرار» کسانى هستند که در سوره «هل أتى» هيجده وصف براى آنها بيان شده است، اوصافى که دارنده آن را به بالاترين مقام قرب خدا مى رساند و مى دانيم اين اوصاف درباره پنج تن، (على(عليه السلام) و فاطمه زهرا و حسن و حسين(عليهم السلام)) وارد شده است.
سپس در چهارمين و پنجمين وصف مى فرمايد : «از کسانى که شبها را با عبادت آباد مى کنند و (در طريق هدايت مردم) روشنى بخش روزهايند»; (عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ).
تعبير به «عمّار» جمع عامر يعنى آبادگر به جهت آن است که شب زنده دارى و عبادات شبانه روح و جان انسان را آباد مى کند و به آن صفا و روحانيّت مى بخشد و دلهاى مرده از گناه را با آب حيات بخش توبه زنده مى سازد و تعبير به «منار» اشاره به برجهاى بلندى است که سابقاً در مسير راههاى بيابانى قرار مى دادند و بر فراز آنها چراغى روشن مى کردند تا مسافران گمراه نشوند (شبيه علائم راهنمايى امروز). آرى اين قوم همانند آنها مردم را در مسير راه به سوى خدا و سعادت و خوشبختى راهنمايى مى کنند تا به بيراهه ها نيفتند و گرفتار غولهاى بيابان نشوند.
در بيان ششمين و هفتمين وصف مى فرمايد : «از کسانى که دست به ريسمان قرآن زده و سنّتهاى خدا و رسولش را احيا مى کنند»; (مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ; يُحْيُونَ سُنَنَ اللّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ).
منظور از تمسّک به «حبل قرآن» يا اين است که به آن توسّل جسته شود تا انسان از چاه طبيعت و هواى نفس بيرون آيد و به اوج قرب خدا صعود کند و يا اينکه به وسيله آن، آب حيات، از درون زمين وجود انسانى بيرون کشيده شود و يا در گذرگاه هاى خطرناک دنيا با تمسّک به حبل قرآن از سقوط در دره گمراهى نجات حاصل گردد.
در روايتى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که به هنگام ايراد حديث ثقلين، در توضيح اهميّت قرآن فرمود : «کِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الاَْرْضِ; کتاب خدا ريسمانى است کشيده شده از آسمان به زمين (که عالم مُلک با ملکوت را پيوند مى دهد و وسيله ارتقا را فراهم مى سازد).(2)
«احياى سنّت خدا و سنّت پيامبر» عمل کردن به واجبات الهى که در قرآن آمده و فرايضى است که پيامبر فرض نموده است ; نه فقط عمل کردن، بلکه دعوت عامه مردم به سوى آن نيز لازم است.
در هشتمين و نهمين و دهمين و يازدهمين وصف مى فرمايد: «از کسانى که تکبّر نمى ورزند و برترى جويى ندارند و خيانت نمى کنند و فساد به راه نمى اندازند»; (لاَ يَسْتَکْبِرُونَ وَ لاَ يَعْلُونَ، وَ لاَ يَغُلُّونَ(3) وَ لاَ يُفْسِدُونَ).
اين چهار وصف در واقع به يکديگر مرتبط اند; مستکبران دائماً به سوى برترى جويى مى روند و براى رسيدن به اهداف نامشروع خود دست به خيانت و فساد مى زنند، قرآن مجيد مى گويد: «(إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا); شاهان جبّار هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند، آنجا را به فساد مى کشند»(4)، و نيز مى فرمايد : «(تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَاداً); اين سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهيم که اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند».(5)
با توجه به اينکه خيانت و فساد در اينجا به صورت مطلق آمده، خيانت و فساد در عقايد و اخلاق و اموال و تمام شؤون زندگى را شامل مى شود.
سرانجام در دوازدهمين وصف که جامعيّت فوق العاده اى دارد، مى فرمايد : «ما از کسانى هستيم که دل هايشان در بهشت و بدن هايشان در ميدان عمل است»; (قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ، وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَلِ).
اشاره به اينکه هدف آنها بسيار والاست و جز به رضاى خدا و بهشت جاويدان او نمى انديشند و به همين دليل بدنهايشان پيوسته در مسير طاعت حق و عمل به وظايف الهى و انسانى است.
قابل توجّه است که خطبه با نفى تکبّر و استکبار آغاز مى شود و با همان پايان مى يابد و اين يکى از شئون فصاحت و بلاغت است که پايان سخن با آغاز آن پيوند بخورد.
به راستى قوم و جمعيت يا افرادى که واجد اين اوصاف دوازده گانه باشند، برترين انسان ها هستند; وجودشان در دنيا پربها و در آخرت مايه افتخار و نجات براى پيروانشان است.
بارالها ما را در خط و مسير آنها قرار ده و توفيق پيروى از برنامه هاى آنها عنايت فرما و دست ما را از دامنشان در دنيا و آخرت کوتاه مفرما!
***
پی نوشت:
1. مائده، آيه 54 .
2. مجمع البيان، ذيل آيه 103 سوره آل عمران: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً).
3. «يغلّون» از «غلل» بر وزن «اجل» يا «غلول» بر وزن «غروب» به معناى خيانت گرفته شده; يعنى آنها خيانت نمى کنند.
4. نمل، آيه 34 .
5. قصص، آيه 83 .