و من [كلام] وصية له (علیه السلام) وَصّى [به] بِها شريح بن هانئ لمّا جعله على مقدمته إلى الشام:اتَّقِ اللَّهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ، وَ خَفْ عَلَى نَفْسِكَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ وَ لَا تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ؛ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَةَ [مَكْرُوهِهِ] مَكْرُوهٍ، سَمَتْ بِكَ الْأَهْوَاءُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الضَّرَرِ؛ فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً رَادِعاً، وَ [لِنَزَوَاتِكَ] لِنَزْوَتِكَ عِنْدَ الْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً.
سَمَتْ: بالا برد.الَاهْوَاء: جمع «هوى»، تمايلات خودسرانه.النَزْوَة: پريدن، جهيدن.الْحَفِيظَة: خشم، غضب.وَاقِم: چيره، قاهر.قَامِع: خرد كننده، كوبنده.
وصيتى از آن حضرت (ع) به شريح بن هانى، هنگامى او را با مقدمه لشكر خود به شام فرستاد:در هر صبح و شام از خداى بترس و نفس خود را از دنياى فريبنده برحذر دار. و در هيچ حال امينش مشمارو بدان كه اگر نفس خويش را از بسيارى از آنچه دوست مى دارى، به سبب آنچه ناخوش مى دارى، باز ندارى، هوا و هوس تو را به راههايى مى كشاند كه زيانهاى فراوان در انتظارت خواهد بود. پس همواره زمام نفس خويش فرو گير و راه خطا بر او بربند و چون به خشم آمدى، مقهورش ساز و سرش را فرو كوب و خردش نماى.
از سفارشهاى آن حضرت است كه به شريح بن هانى سفارش نموده، هنگامى كه وى را به فرماندهى لشگر به طرف شام فرستاد:خدا را در هر صبح و شام بپرهيز، بر خود از دنياى فريب دهنده بترس، و در هيچ حال از آن ايمن مشو. و آگاه باش اگر خود را از امور فراوانى كه دوست دارى به خاطر ترس از زيان آن باز نگردانى، هواهاى نفس وجودت را به بسيارى از زيانها مى كشاند. پس نفس خود را از هوسها مانع شو و باز گردان، و تندى خشمت را دفع كننده و كوبنده باش.
(نامه به فرمانده سپاه، شريح بن هانى كه او را در سال 36 هجرى به سوى شام حركت داد.)اخلاق فرماندهى:در هر صبح و شام از خدا بترس، و از فريب كارى دنيا بر نفس خويش بيمناك باش، و هيچ گاه از دنيا ايمن مباش، بدان كه اگر براى چيزهايى كه دوست مى دارى، يا آنچه را كه خوشايند تو نيست، خود را باز ندارى، هوس ها تو را به زيان هاى فراوانى خواهند كشيد، سپس نفس خود را باز دار و از آن نگهبانى كن، و به هنگام خشم، بر نفس خويش شكننده و حاكم باش.
و از وصيت آن حضرت است به شريح پسر هانى چون او را امير دسته مقدم لشكر خود به شام قرار داد:در هر بام و شام از خدا بترس، و از فريب دنيا بر خود بيم دار، و هيچ گاه دنيا را امين مشمار، و بدان كه اگر خود را باز ندارى، از بسيار آنچه دوست مى دارى به خاطر آنچه ناخوش و زشت -مى شمارى- هوسها تو را بدين سو و آن سو كشاند و زيانهاى بسيار به تو رساند پس نفست را بازدار و در پى هوس رفتنش مگذار و چون خشمت سر كشد خردش ساز و بكوبش و برانداز.
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه شريح ابن هانى را (كه شمّه اى در باره او در شرح نامه يازدهم گذشت) بآن سفارش فرموده آنگاه كه او (و زياد ابن نصر) را سردار بر لشگر و پيشرو خود كه (دوازده هزار نفر و براى جنگ با معاويه) متوجّه شام بودند قرار داد:(1) در هر صبح و شب از خدا بترس (بر خلاف دستور او كارى نكن) و بر نفس خود از دنياى فريبنده برحذر باش، و هيچ گاه از او ايمن و آسوده خاطر مباش،(2) و بدان اگر نفست را از بسيارى از آنچه دوست مى دارى بجهت ناشايستگى آن (كه در پايان بتو خواهد رسيد) باز ندارى و جلوگيرى نكنى خواهشها و آرزوها زيان فراوان بتو خواهد رساند، پس نفس خود را (از شهوات و خواهشها) مانع و جلوگير و بر آشفتگيت را هنگام خشم دور كننده باش.
در هر صبح و شام تقواى الهى را پيشه کن. از دنياى فريبنده بر خويشتن خائف باش و در هيچ حال از آن ايمن مشو. بدان که اگر خويشتن را از بسيارى از امورى که آن را دوست مى دارى به علت ترس از ناراحتى هاى ناشى از آن باز ندارى، هوا و هوس ها تو را به سوى زيان هاى فراوانى خواهد کشاند، بنابراين در مقابل نفس سرکش، مانع و رادع و به هنگام خشم و غضب بر نفس خويش مسلّط و غالب باش و ريشه هاى هوا و هوس را قطع کن.
وَصّى بِها شُرَیْحَ بْنَ هانِئ لَمّا جَعَلَهُ عَلى مُقَدَّمَتِهِ إِلَى الشّامِ.از نامه هاى امام(عليه السلام) به شريح بن هانى(1) است در آن زمان که وى را به عنوان فرماندهى مقدمه لشکر به سوى شام فرستاد.(2)
نامه در یک نگاه:همان گونه که در طلیعه نامه نمایان است امام این نامه را به دست شریح بن هانى یکى از دوستان مخلصش داد، در آن هنگام که به فرماندهى مقدمه لشکر به سوى شام اعزام شد. امام(علیه السلام) در این نامه او را به تقواى الهى به طور مؤکد سفارش مى کند و از غلبه هوا و هوس بر حذر مى دارد و نسبت به فریب کارى دنیا و سرکشى هاى نفس هشدار مى دهد و با تعبیرات مختلفى بر آن تأکید مىورزد و شاید این به علت آن است که یکى از شیطنت هاى معروف معاویه این بود که سران سپاه و اصحاب و یاران على(علیه السلام) را با اموال هنگفت و مقام هاى مختلف مى فریفت و به گفته بعضى، در این زمینه شگردهایى داشت که حتى شیطان به گرد او نمى رسید و یا به سبب این بود که اختلافى میان او و فرمانده دیگرى به نام «زیاد بن نضر» احساس مى شد و امام براى رفع این اختلاف این نصایح را بیان فرمود.به هرحال از آنچه در تحف العقول و کتاب تمام نهج البلاغه و مأخذ اصلى این نامه یعنى کتاب صفین نصر بن مزاحم آمده است بر مى آید معلوم مى شود آنچه مرحوم سیّد رضى در اینجا آورده بخش کوچکى از نامه مفصلى است که امام خطاب به دو نفر از فرماندهان خویش به نام زیاد بن نضر و شریح بن هانى نوشته و یا حضوراً توصیه کرده است.
بر نفس خود مسلط باش:امام(عليه السلام) در اين عبارات کوتاه و بسيار پرمعنا به «شريح بن هانى» چهار اندرز مهم مى دهد: نخست مى فرمايد: «در هر صبح و شام تقواى الهى را پيشه کن»; (اتَّقِ اللهَ فِي کُلِّ صَبَاح وَمَسَاء).تقوا همان چيزى است که طليعه همه نصايح و در برگيرنده کليّه فضايل و بازدارنده از تمام رذايل است. به همين دليل بسيارى از نامه ها و خطبه ها با ياد کردى از تقوا شروع مى شود.در دومين اندرز مى فرمايد: «از دنياى فريبنده بر خويشتن خائف باش و در هيچ حال از آن ايمن مشو»; (وَخَفْ عَلَى نَفْسِکَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ، وَلاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَال).اين اندرز نيز در بسيارى از نامه ها و خطبه ها آمده است، زيرا طبق آن حديث معروف، سرچشمه تمام گناهان حبّ دنياست: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ کُلِّ خَطِيئَة»(3) و اگر انسان لحظه اى غافل بماند ممکن است زرق و برق دنيا چنان او را بفريبد که بازگشت از آن مشکل باشد.در سومين نصيحت مى فرمايد: «بدان که اگر خويشتن را از بسيارى از امورى که آن را دوست مى دارى به علت ترس از ناراحتى هاى ناشى از آن باز ندارى، هوا و هوس ها تو را به سوى زيان هاى فراوانى خواهد کشاند»; (وَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَکَ عَنْ کَثِير مِمَّا تُحِبُّ، مَخَافَةَ مَکْرُوه; سَمَتْ(4) بِکَ الاَْهْوَاءُ إِلَى کَثِير مِنَ الضَّرَرِ).اشاره به اينکه بسيارى از خواسته هاى نفس، خواسته هاى زيان بار است که انسان به هنگام اشتياق به آن، زيان ها را نمى بيند و لذا امام به او هشدار مى دهد که در عاقبت خواسته هاى نفس هميشه انديشه کند مبادا گرفتار زيان هاى فراوان آن شود.مال و مقام و لذات مادى و امثال آن داخل در اين بخش از خواسته هاست و اگر اين خواسته ها تحت قيادت عقل قرار نگيرد ضررهايش جبران ناپذير است.در چهارمين توصيه براى نتيجه گيرى مى فرمايد: «بنابراين در مقابل نفس سرکش، مانع و رادع و به هنگام خشم و غضب بر نفس خويش مسلّط و غالب باش و ريشه هاى هوا و هوس را قطع کن»; (فَکُنْ لِنَفْسِکَ مَانِعاً رَادِعاً، وَلِنَزْوَتِکَ(5) عِنْدَ الْحَفِيظَةِ(6) وَاقِماً(7) قَامِعاً(8)).*****پی نوشت:1. باید توجّه داشت که «شریح بن هانى» غیر از «شریح بن حارث» است که قاضى در کوفه بوده; «شریح بن هانى» از مخلصان امیرمؤمنان على(علیه السلام) بود و در بسیارى از جنگ هاى اسلامى شرکت و داراى عمر طولانى حدود 120 سال بود و براى نبرد به سجستان (سیستان) اعزام شد و در آنجا شربت شهادت نوشید; ولى «شریح بن حارث» از سوى عمر به عنوان قضاوت کوفه منصوب شد و با اینکه چندان صلاحیت این کار را نداشت، امیرمؤمنان على(علیه السلام) براى جلوگیرى از تنش در کوفه او را عزل نکرد; ولى دائماً بر آرایى که مى داد نظارت داشت.2. سند نامه: اين نامه را پيش از سيّد رضى «نصر بن مزاحم» در کتاب صفين با اندک تفاوتى نقل کرده است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 436).3. کافى، ج 2، ص 131، ح 11. امام سجاد(عليه السلام) پيش از ذکر اين حديث مى فرمايد: اين سخنى است که همه پيامبران و علما و دانشمندان گفته اند.4. «سَمَتْ» از ريشه «سمو» بر وزن «علو» و به معناى «علو» گرفته شده و در جمله بالا به معناى تسلط آمده است.5. «نَزْوَة» از ريشه «نزو» بر وزن «نذر» به معناى پريدن بر چيزى است و به کارهاى ناگهانى اطلاق مى شود.6. «الحَفيظَةِ» به معناى غضب است از ريشه «حفظ» به معناى نگهدارى و حراست گرفته شده، به اين دليل که انسان را به نگهدارى چيزى (خواه به حق يا ناحق) وادار مى کند.7. «واقِم» از ريشه «وَقْم» بر وزن «وقف» به معناى وادار کردن کسى بر کارى و غلبه نمودن است.8. «قامِع» از ريشه «قمع» بر وزن «جمع» به معناى سرکوب کردن گرفته شده است.
از سخنان امام (ع) در اندرز شريح بن هانى هنگامى كه او را به سركردگى سپاه عازم شام گمارد:«اتَّقِ اللَّهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ...»،بخشى از جريان فرستادن شريح بن هانى را به همراه زياد بن نضير به سركردگى سپاه دوازده هزار نفرى كه راهى شام بودند قبلا نقل كرديم.امام (ع) او را به ترس دائم از خدا امر كرده است، و چون لازمه ترس از خدا، انجام اعمال نيك است، از اين رو به تفصيل آن اعمال پرداخته است، يعنى از دنياى فريبنده نسبت به خود، حذر كند، و نسبت فريبكارى را از آن جهت به دنيا داده است كه دنيا وسيله مادّى فريب است.و ديگر اين كه نبايد به هيچ وجه از طرف دنيا آسوده خاطر باشد، زيرا كه لازمه آن غفلت از آخرت است.آن گاه امام (ع) او را آگاه ساخته است بر اين كه اگر جلو نفس اماره بالسوء، را از غرق شدن در بسيارى از خواسته هاى خود نگيرد كه از پى آمدهاى نارواى آنها در هراس است و به سبب همانها در توقّفگاههاى الهى متوقّف مى شود، و با همان خواستها در صراط مستقيم بايد حركت كند، هواى نفس و تمايلات نفسانى او، كم كم رشد مى كند، تا بدانجا كه او را به ورطه هلاكت مى اندازد.سپس سفارش و نصيحت خود را با دستور به جلوگيرى و منع هواى نفس به هنگام جهش و برآشفتگى در حال خشم، مورد تأكيد قرار داده است. و قبلا معلوم شد كه آزاد گذاشتن هواى نفس سرچشمه همه بديهايى است كه در دنيا و آخرت عايد انسان مى شود.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 334
المختار الخامس و الخمسون و من كلام له عليه السلام وصى بها شريح بن هانى، لما جعله على مقدّمته الى الشام:إتّق اللّه في كلّ صباح و مساء، و خف على نفسك الدّنيا الغرور، و لا تأمنها على حال، و اعلم أنّك إن لم تردع نفسك عن كثير ممّا تحبّ مخافة مكروه سمت بك الأهواء إلى كثير من الضّرر، فكن لنفسك مانعا رادعا، و لنزوتك [لنزواتك ] عند الحفيظة واقما قامعا. (70183- 70136)اللغة:(الغرور): فعول من الغرور بمعنى الفاعل يستوي فيه المذكّر و المؤنّث (الردع): المنع، (سمت): كدعت من سما يسمو أى رفعت بك، (النزوة): الوثبة الشهوانيّة و تستعمل لركوب الذكر على الانثى، (الحفيظة): الغضب، (الواقم): الّذي يردّ الشيء شديدا من وقمته أى رددته أقبح الردّ و قهرته، (القمع): القلع و الدقّ المهلك من الرأس.الاعراب:الدنيا الغرور: مفعول خف، يقال: خافه و خاف منه، سمت بك: جزاء الشرط في قوله عليه السّلام «إن لم تردع»، بك: الباء للتعدية، لنفسك: جار و مجرور متعلّق بقوله عليه السّلام «مانعا رادعا» قدّم عليه، عند الحفيظة: ظرف متعلّق بقوله «لنزوتك».المعنى:قال الشارح المعتزلي بعد سرد نسب شريح بن هاني إلى الحارث بن كعب المذحجي: كان هاني يكنّى في الجاهليّة أبا الحكم، لأنّه كان يحكم بينهم، فكنّاه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بأبي شريح إذ وفد عليه، و ابنه شريح هذا من جلّة أصحاب عليّ عليه السلام، شهد معه المشاهد كلّها، و عاش حتّى قتل بسجستان في زمن الحجّاج.و قال ابن ميثم: أنفذه مع زياد بن النضير على مقدّمته بالشام في اثنى عشر ألفا.أقول: مبالغته عليه السّلام في وصيّة شريح بالتقوى و الحذر من الدنيا الغرور في كلّ حال و تحذيره من العواقب السوء لمتابعة هوى النفس من الميل للترفّع مع
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 335
أنّه من كبار أصحابه المخلصين إنّما كان لما يعلمه من مكائد معاوية و خداعه لجلب الرجال باعطاء المنصب و الرتبة و المال بتدليس و تلبيس يعجز عنه الأباليس، فانّه خدع أمثال أبي الدرداء و أبي هريرة و كثير من عبّاد و زهّاد أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و استلحق زيادا بعشيرته بدعوى أنّه أخوه و كوّن من منّي أبيه و غمر إلى لحيته في فضيحته، فخاف عليه السّلام من كيد معاوية لمقدّمته و استلحاقهم به قبل وصوله كما صنع مع مقدّمة الجيش الّذي بعثها ابنه الحسن المجتبى بعده لإكمال جهاد أبيه بقيادة أمثال عبد اللّه به العبّاس من كبار أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و أبيه و المتعلّمين في مكتبه و العالمين بحقيقته.الترجمة:از سخنانى كه در سفارش بشريح بن هاني فرمود چون او را بفرماندهى مقدّمة الجيش خود بشام فرستاد:از خدا بپرهيز در هر بام و شام، و بر خود بترس از دنياى پرفريب و از آن آسوده مباش در هر حال، و بدانكه اگر نفس خود را از بسيارى دوست داشتنيهايت براى نگرانى از سخت حالى باز ندارى هواهاى نفسانيت ترا بزيانهاى فراوانى بكشانند، جلوگير و مهاركش نفس سركش خود باش و هنگام خشم از جهشش بسختى بازدار و او را سركوب و ريشه كن ساز.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص143
از سخنان آن حضرت به شريح بن هانى به هنگامى كه او را به فرماندهى مقدمه سپاه خود به شام گماشت. در اين سخنان كه چنين آغاز مى شود: «اتق الله فى كل مساء و صباح»، «در هر شامگاه و بامداد از خدا بترس»، ابن ابى الحديد چنين نوشته است:
شريح بن هانى:
شريح بن هانى بن يزيد بن نهيك بن دريد بن سفيان بن ضباب كه نام اصلى ضباب، سلمة بن حارث بن ربيعة بن حارث بن كعب از قبيله مذحج است. كنيه هانى پدر شريح در دوره جاهلى ابو حكم بود زيرا ميان مردم حكميت مى كرد، و چون به حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد، او را به نام همين پسرش كنيه ابو شريح ارزانى داشت. اين شريح از بزرگان ياران على عليه السّلام است كه همراه او در همه جنگها شركت كرد و چندان زنده ماند كه به روزگار حجاج در سيستان كشته شد. شريح دوره جاهلى و اسلام را درك كرده و كنيه اش ابو المقدام بوده است. تمام اين مطالب را ابو عمر بن عبد البر در كتاب الاستيعاب آورده است.