وَ قَالَ (علیه السلام): عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ؛ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً؛ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ؛ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى [مَنْ يَمُوتُ] الْمَوْتَى؛ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى؛ وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ.
يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ: با شتاب بسوى فقر مى رود، يعنى بخيل با جمع آورى ثروت مى خواهد خويش را از فقر برهاند در حاليكه نيازهاى فعلى خود را بدليل بخل، بر آورده نمى كند، از اين جهت هميشه زندگى فقيرانه اى دارد.
و فرمود (ع): در شگفتم از بخيل كه فقرى را، كه همواره از آن مى گريزد، بشتاب مى طلبد و آن توانگرى را، كه در طلب اوست، از دست مى دهد. پس در دنيا، زندگيش به زندگى بينوايان ماند و در آخرت چون توانگران از او حساب مى كشند.و در شگفتم از متكبر كه ديروز نطفه بود و فردا مردارى بيش نخواهد بود.و در شگفتم از كسى كه در خدا شك مى كند و آفريدگان خدا را مى بيند.و در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش مى كند و مردگان را مى بيند.و در شگفتم از كسى كه منكر روز رستاخيز است و حال آنكه، پديد آمدن نخستين را مى بيند.و در شگفتم از كسى كه دنياى فانى را آباد مى سازد و جهان باقى را وا مى گذارد.
و آن حضرت فرمود: از بخيل در عجبم كه به فقرى مى شتابد كه از آن مى گريخته، و ثروتى را از دست مى دهد كه آن را مى جسته، در دنيا همچون تهيدستان زندگى مى كند، و در آخرت همچون ثروتمندان به حسابش مى رسند.و از متكبر شگفت زده ام كه ديروز نطفه، و فردا مردار است.و از آن كه در خدا شك دارد در عجبم در حالى كه آفريده هاى خدا را مى بيند.و عجب دارم از كسى كه مرگ را فراموش نموده و حال اينكه مردگان را با چشم مى بيند.و از آن كه زنده شدن در آن جهان را قبول ندارد در شگفتم و حال اين كه ساخته شدنش را در اين جهان مى بيند.و در تعجبم از كسى كه سراى فانى را آباد مى كند، و خانه باقى را وا مى گذارد.
شگفتى ضدّ ارزش ها (اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى):و درود خدا بر او، فرمود: در شگفتم از بخيل: به سوى فقرى مى شتابد كه از آن مى گريزد، و سرمايه اى را از دست مى دهد كه براى آن تلاش مى كند. در دنيا چون تهيدستان زندگى مى كند، امّا در آخرت چون سرمايه داران محاكمه مى شود.و در شگفتم از متكبّرى كه ديروز نطفه اى بى ارزش، و فردا مردارى گنديده خواهد بود،و در شگفتم از آن كس كه آفرينش پديده ها را مى نگرد و در وجود خدا ترديد دارد،و در شگفتم از آن كس كه مردگان را مى بيند و مرگ را از ياد برده است،و در شگفتم از آن كس كه پيدايش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پيدايش آغازين را مى نگرد،و در شگفتم از آن كس كه خانه نابود شدنى را آباد مى كند، امّا جايگاه هميشگى را از ياد برده است.
[و فرمود:] از بخيل در شگفتم، به فقرى مى شتابد كه از آن گريزان است و توانگريى از دستش مى رود كه آن را خواهان است، پس در اين جهان چون درويشان زيد، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد،و از متكبّرى در شگفتم كه ديروز نطفه بود و فردا مردار است،و از كسى در شگفتم كه در خدا شك مى كند و آفريده هاى خدا پيش چشمش آشكار است،و از كسى در شگفتم كه مردن را از ياد برده و مردگان در ديده اش پديدار،و از كسى در شگفتم كه زنده شدن آن جهان را نمى پذيرد، و زنده شدن بار نخستين را مى بيند،و در شگفتم از آن كه به آبادانى ناپايدار مى پردازد و خانه جاودانه را رها مى سازد.
امام عليه السّلام (در نكوهش خوهاى زشت و كردارهاى ناشايسته) فرموده است:1- شگفت دارم براى مرد بخيل و زفتى كه مى شتابد بفقر و تنگدستى كه از آن گريزانست (زيرا از آنچه دارد سود نمى برد پس با تهى دستان يكسان است) و توانگرى را كه مى جويد از دست مى دهد (زيرا از مال و دارائيش بهره اى نمى برد) پس در دنيا مانند تنگدستان زندگى مى نمايد و در آخرت مانند توانگران به حسابش مى رسند (چون حساب اندوخته را بايد پس بدهد)2- و شگفت دارم براى گردنكشى كه ديروز نطفه بود و فردا مردار مى باشد (كه اگر خاك از روى جسدش بردارند مردم از گندش گريزانند)3- و شگفت دارم براى كسيكه در خدا دو دل باشد در حاليكه آفريده شده خدا را مى بيند (چون نمى شود بى آفريننده اى آفريده شده اى باشد)4- و شگفت دارم براى كسيكه مرگ را فراموش ميكند در حاليكه مى بيند كسى را كه مى ميرد،5- و شگفت دارم براى كسيكه زير بار پيدايش معاد و بازگشت در قيامت نمى رود و حال آنكه پيدايش از نطفه را مى بيند،6- و شگفت دارم براى كسيكه خانه نيستى را آباد ميكند (براى دنيا تلاش مى نمايد) و خانه هستى (آخرت) را رها مى سازد (در فكر آماده ساختن توشه اى براى آن نيست).
امام عليه السلام فرمود : از بخيل تعجب مىكنم كه به استقبال فقرى مىرود كه از آن گريخته و غنايى را از دست مىدهد كه طالب آن است. در دنيا همچون فقيران زندگى مىكند ولى در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد.و تعجب مىكنم از متكبرى كه ديروز نطفهاى بىارزش بوده و فردا مردار گنديدهاى است.و از كسى كه در خدا شك مىكند در شگفتم در حالى كه خلق او را مىبيند (و مىتواند از هر مخلوق كوچك وبزرگ، ساده و پيچيده به ذات پاك آفريدگار پى برد).و تعجب مىكنم از كسى كه مرگ را فراموش مىكند با اين كه مردگان را با چشم خود مىبيند.و تعجب مىكنم از كسى كه جهان ديگر را انكار مىكند در حالى كه اين جهان را مىبيند.و تعجب مىكنم از كسى كه دار فانى را آباد مىكند ولى دار باقى را به فراموشى مىسپارد.
از اين شش گروه در شگفتم!امام(علیه السلام) در این کلام حکمت آمیزش به شش رذیله اخلاقى اشاره فرموده که سرچشمه غالب بدبختى هاى انسان است و اگر بتواند از آن ها فاصله بگیرد دنیا و آخرت خود را آباد کرده و سامان بخشیده است.نخست اشاره به مسئله «بخل» و آثار شوم آن مى کند و مى فرماید: «از بخیل تعجب مى کنم که به استقبال فقرى مى رود که از آن گریخته و غنایى را از دست مى دهد که طالب آن است. در دنیا همچون فقیران زندگى مى کند ولى در آخرت باید همچون اغنیا حساب پس دهد»; (عَجِبْتُ لِلْبَخِیلِ یَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِی مِنْهُ هَرَبَ، وَیَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِی إِیَّاهُ طَلَبَ، فَیَعِیشُ فِی الدُّنْیَا عَیْشَ الْفُقَرَاءِ; وَیُحَاسَبُ فِی الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَْغْنِیَاءِ).امام(علیه السلام) چه تعبیر زیبا و دلنشینى در اینجا فرموده است; افراد بخیل تنها نسبت به دیگران بخیل نیستند. بسیار مى شود که نسبت به خویشتن هم بخیل اند با این که داراى ثروت اند زندگى سخت و فقیرانه اى براى خود فراهم مى کنند و همان گونه که امام(علیه السلام) فرموده است براى فرار از فقر آینده فقر امروز را براى خود ترتیب مى دهند.آنها همچنین به دنبال غنا و ثروت بیشتر در آینده اند در حالى که غناى امروز را از دست مى دهند. چرا که از ثروت خود بهره اى نمى برند.از سویى دیگر در روز قیامت باید در صف اغنیا بایستند و حساب اموال خود را پس دهند در حالى که در دنیا از نظر زندگى در صف فقیران بودند; یعنى مشکلات غنا را دارند; ولى از مواهب آن بى بهره اند. آیا زندگى چنین اشخاصى شگفت آور و تعجب برانگیز نیست؟ آیا مى شود این گونه افراد را در زمره عاقلان دانست؟ نه تنها امام(علیه السلام) که عقل کل است از زندگى آنان تعجب مى کند، بلکه هر انسان عاقلى گرفتار شگفتى مى شود.ممکن است کسانى بگویند: این درباره بخیلانى است که حتى درباره خود بخل مىورزند; اما بخیلانى که بخلشان متوجه دیگران است و خودشان زندگى مرفهى دارند مشمول این سخن نیستند; ولى تجربه نشان داده که غالب بخیلان به خویشتن نیز بخیل اند.بخل از صفات بسیار زشتى است که در آیات و روایات اسلام نکوهش فوق العاده اى از آن شده از جمله در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اَلْبَخیلُ بَعیدٌ مِنَ اللهِ، بَعیدٌ مِنَ النّاسِ، قَریبٌ مِنَ النّارِ; بخیل از خدا دور است و از مردم دور و به آتش دوزخ نزدیک است».(1)در کتاب فقه الرضا آمده است: «إیّاکُمْ وَالْبُخْلُ فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا یَکُونُ فى حُرّ وَلا مُؤمِن إنَّهُ خِلافُ الاْیمانِ; از بخل بپرهیزید که نوعى آفت است که نه در افراد آزاده و نه در صاحبان ایمان است زیرا بخل مخالف ایمان است. (شخص بخیل ایمان محکمى به جود و سخا و عطاى خداوند ندارد)».(2)در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ بَرِءَ مِنَ الْبُخْلِ نالَ الشَّرَفَ; کسى که از بخل دورى کند به شرافت و بزرگى نائل مى شود».(3)امام(علیه السلام) در دومین مورد شگفتى مى فرماید: «از متکبرى که دیروز نطفه اى بى ارزش بوده و فردا مردار گندیده اى است (به راستى) تعجب مى کنم»; (وَعَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِی کَانَ بِالاَْمْسِ نُطْفَةً، وَیَکُونُ غَداً جِیفَةً).تکبر که همان خودبزرگ بینى است نشانه روشنى از غفلت به مبدأ و منتهاى وجود انسان در این دنیاست و اگر انسان به مبدأ و منتهاى خویش بنگرد این خودبزرگ بینى از او زایل مى شود. اگر امروز در اوج قوت و قدرت است نباید فراموش کند که دیروز نطفه بى ارزشى بود و نباید از یاد ببرد که چند روزى مى گذرد و مبدل به جیفه گندیده اى مى شود که مردم از نزدیک شدن به او تنفر دارند و مى گویند: هرچه زودتر او را دفن کنید تا فضاى خانه یا کوچه و بازار آلوده نشود.در واقع امام(علیه السلام) با این سخن، درمان کبر را نیز نشان داده است که هرگاه حالت کبر و غرور به شما دست داد براى زایل کردن آن به گذشته و آینده خویش بنگرید. سرى به قبرستان هاى خاموش بزنید که گاه بعضى از آنها شکاف برداشته و بوى آزار دهنده جیفه از آن بیرون مى آید، آن را تماشا کنید و در آینده خویش نیز بیندیشید.در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «إیّاکُمْ وَالْکِبْرَ فإنَّ إبْلیسَ حَمَلَهُ الْکِبْرُ عَلى أنْ لا یَسْجُدَ لاِدَمَ; از تکبر بپرهیزید که تکبر ابلیس را وادار به سرپیچى از فرمان خدا نسبت به سجده براى آدم کرد».(4)امیر مؤمنان على(علیه السلام) نیز در خطبه «قاصعه» (خطبه 192) در همین رابطه فرموده بود: «فَاعْتَبِرُوا بِما کانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإبْلیسَ إذ أهْبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهیدَ ... عَنْ کِبْرِ ساعَة واحِدَة; از کارى که خداوند با ابلیس انجام داد عبرت بگیرید آن گاه که خداوند عبادات طولانى و تلاش فوق العاده او را (در عبادت) هبط و نابود کرد به علت ساعتى تکبر». و به دنبال آن مى افزاید: «فَمَنْ ذا بَعْدَ إبْلیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ; بنابراین چه کسى بعد از ابلیس به سبب معصیتى همانند او مى تواند سالم بماند؟».قرآن مجید نیز تکبر را سرچشمه کفر و مجادله در آیات پروردگار معرفى کرده مى فرماید: «(إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِى آیَاتِ اللهِ بِغَیْرِ سُلْطَان أَتَاهُمْ إِنْ فِى صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ مَّا هُمْ بِبَالِغِیهِ); کسانى که در آیات خداوند بدون دلیلى براى آنها آمده باشد ستیزه جویى مى کنند، در سینه هایشان فقط تکبّر (و غرور) است و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید».(5)همچنین، تکبر سرچشمه گناهان زیاد دیگرى مى شود که بحث پیرامون آن به درازا مى کشد.(6) و شبیه همین فراز از کلام حکمت آمیز در کلام 454 نیز خواهد آمد.سپس امام(علیه السلام) در سومین موضوعى که از آن در شگفتى فرو رفته مى فرماید: «از کسى که در خدا شک مى کند در شگفتم در حالى که خلق او را مى بیند (و مى تواند از هر مخلوق کوچک و بزرگ، ساده و پیچیده به ذات پاک آفریدگار پى ببرد)»; (وَعَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِی اللَّهِ، وَهُوَ یَرَى خَلْقَ اللَّهِ).آرى عالم هستى سراسر آیینه وجود حق است و مخلوقات بدیع و عجیب و اسرارآمیز و جالب هر کدام به تنهایى براى پى بردن به وجود آن مبدأ عالم و قادر کافى است. به ویژه در عصر و زمان ما که علوم گسترش پیدا کرده و شگفتى هاى بسیار بیشترى از عالم خلقت نمایان گشته، خدا شناسى از هر زمانى آسان تر است.در هر گوشه و کنار از جهان، در گیاهان، حیوانات وحش، پرندگان، ماهیان دریاها، ساختمان بدن انسان و گیاهان ذره بینى آثار عظمت او به روشنى دیده مى شود و راه را براى خداشناسى هموار مى سازد.گاه در گوشه و کنار جهان موجوداتى به چشم مى خورد که اگر انسان روزها و ماه ها درباره آن بیندیشد و از آن پى به عظمت آفریننده اش ببرد بجاست. مناسب است در اینجا دو سه نمونه از آن را طبق نقل بعضى از دائرة المعارف هاى معروف جهان ذکر کنیم.در دائرة المعارفى به نام فرهنگ نامه مى خوانیم: «هیچ گلى در گل فروشى ها زیبایى «گل ثعلبى» را ندارد و کمتر گلى است که پس از چیده شدن به اندازه گل ثعلبى دوام داشته باشد. این گل ها در زمین نمى رویند بلکه روى شاخه هاى درختان و قارچ ها پرورش پیدا مى کنند و آب و غذاى خود را از آنها مى گیرند. جالب این که دانه گل ثعلبى به قدرى کوچک است که تنها با میکروسکوپ دیده مى شود. باد این دانه ها را در هوا پراکنده مى سازد. هر گاه روى قارچ ها بنشینند مى توانند آب و غذا از آنها جذب کرده و رشد کنند. گل فروشى ها ثعلبى ها را در گرم خانه روى قارچ هاى کمک کننده پرورش مى دهند و اگر تعجب نکنید چهار تا هشت سال طول مى کشد تا دانه ثعلبى به ثمر بنشیند».(7)در همان کتاب مى خوانیم «آگاو» گیاهى است که در ایالت هاى مکزیک و ایالت ها جنوبى آمریکا مى روید. برگ هاى بسیار ضخیمى دارد بعضى آن را گیاه صد ساله مى نامند وقتى این گیاه آماده گل دادن مى شود ساقه بلندى پیدا مى کند به قطر سى سانتى متر و طول شش متر و صدها گل بر آن ظاهر مى شود و گیاه بعد از پژمرده شدن گل ها مى میرد و در عمرش فقط یک بار گل مى دهد. در بیابان هاى مکزیک ده سال طول مى کشد تا گل دهد ولى در گرم خانه ها گهگاه ممکن است صد سال طول بکشد تا گل دهد! این عمر طولانى براى آن است که در این مدت گیاه آب و غذاى کافى در خود ذخیره مى کند تا بتواند آن میله بلند و قطور و آن همه گل را ظاهر سازد.(8)در همان کتاب و دائرة المعارف دیگرى آمده است که در روى زمین درختان عظیمى وجود دارد که طول بعضى از آنها به پنجاه متر مى رسد و قطرشان به دوازده متر. اگر بخواهند از چوب آنها خانه چوبى بسازند براى یک دهکده مى توانند خانه سازى کنند!فراموش نکنیم که این درخت عظیم روزى یک دانه کوچکى بوده اما دست قدرت پروردگار نیرویى در آن ذخیره کرده بود که مى توانست این گونه رشد کند و به این عظمت برسد.کوتاه سخن این که در اطراف ما و همه جهان آثار عظمت و قدرت او نمایان است; چشم بینا و گوش شنوا مى خواهد تا آثار توحید را در جبین آنها ببیند و پیام تسبیح آنها را بنشنود.سپس امام در چهارمین جمله مى فرماید: «تعجب مى کنم از کسى که مرگ را فراموش مى کند با این که مردگان را با چشم خود مى بیند»; (وَعَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ الْمَوْتَ وَهُوَ یَرَى الْمَوْتَى).مرگ یعنى پایان همه چیز در دنیا و جدا شدن از تمام مقام ها و اموال و ثروت ها و تعلقات دنیوى و از همه مهم تر بسته شدن پرونده عمل انسان به گونه اى که نمى تواند حسنه اى بر حسنات یا سیئه اى بر سیئات خود بیفزاید. در یک عبارت کوتاه، مرگ مهم ترین حادثه زندگى انسان است; ولى عجب این که بسیارى از افراد آن را به دست فراموشى مى سپارند در حالى که بستگان و عزیزان و دوستان و همشهریان خود را بارها مى بینند که آنها را به سوى دیار اموات مى برند. این غفلت و فراموش کارى راستى حیرت انگیز است. به خصوص این که بسیارى از مردگان کسانى هستند که از ما جوان تر یا قوى تر و سالم تر و گاه حتى بدون سابقه یک لحظه بیمارى راه دیار فنا را پیش گرفتند و به سوى بقاى آخرت رفتند.به همین دلیل در یکى از خطبه هاى پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «یا أیُّهَا النّاسُ إنَّ أکْیَسَکُمْ أکْثَرُکُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ; اى مردم باهوش ترین شما کسى است که بیش از همه به یاد مرگ و پایان زندگى باشد».(9)در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ یَقیناً لا شَکَّ فیهِ أشْبَهُ بِشَکّ لا یَقینَ فیهِ مِنَ الْمَوْتِ; خداوند عزّوجلّ هیچ یقینى را که ابداً شکى در آن نیست همانند شکى که ابدا در آن یقین نیست همچون مرگ نیافریده است».(10)این حدیث از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز با کمى تفاوت نقل شده است.(11)سپس در پنجمین جمله حکیمانه اش مى فرماید: «تعجب مى کنم از کسى که جهان دیگر را انکار مى کند در حالى که این جهان را مى بیند»; (وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ فالنَّشْأَةَ الاُْخْرَى وَهُوَ یَرَى النَّشْأَةَ الاُْولَى).قرآن مجید نیز مى فرماید: «(وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الاُْولَى فَلَوْلاَ تَذکَّرُونَ); شما عالَم نخستین را دانستید، پس چرا متذکّر نمى شوید (که جهانى بعد از آن است)؟!».(12)در این دنیا صحنه هاى معاد و زندگى پس از مرگ پیوسته دیده مى شود; درختان در فصل زمستان مى میرند یا حالتى شبیه به مرگ دارند، هنگامى که باد بهارى مىوزد و قطرات حیات بخش بارانِ بهار فرو مى افتد تولد تازه اى پیدا مى کنند و آثار حیات همه جا نمایان مى شود. بعد از شش ماه فصل پاییز که شبیه خزان عمر است فرا مى رسد و بار دیگر دوران مرگ و سپس حیات تکرار مى شود. این صحنه را بارها و بارها در عمر خود دیده ایم و بازگشت به زندگى پس از مرگ را آزموده ایم. چرا بیدار نمى شویم؟در عالم جنین پیوسته تطورات زندگى یکى پس از دیگرى نمایان مى گردد که شبیه حیات پس از مرگ است. وانگهى خدایى که در آغاز، جهان را آفرید باز گرداندن حیات پس از مرگ براى او چه مشکلى دارد؟ از همه اینها گذشته خداوند را حکیم مى دانیم و از سویى نه نیکوکاران در این دنیا غالباً به جزاى خود مى رسند و نه بدکاران. چگونه ممکن است خداوند حکیم و عادل در جهان دیگرى نتیجه اعمالشان را به آنها ندهد؟(13)در ششمین و آخرین جمله حکیمانه مى فرماید: «تعجب مى کنم از کسى که دار فانى را آباد مى کند ولى دار باقى را ترک مى نماید و به فراموشى مى سپارد»; (وَعَجِبْتُ لِعَامِر دَارَ الْفَنَاءِ وَتَارِک دَارَ الْبَقَاءِ).همه با چشم خود مى بینیم این جهان دار فانى است; همه روز گروهى مى میرند و گروهى به دنیا مى آیند و جاى آنها را مى گیرند. سپس همین گروه جاى خود را به گروه هاى دیگر مى دهند. کاخ هاى زیبا بر اثر گذشت زمان به ویرانه اى مبدل مى شود و باغ هاى پر از گل و گیاه روزى پژمرده خواهند شد. همه چیز در گذر است و همه چیز رو به فنا مى رود. آیا عقل اجازه مى دهد که انسان در آبادى این دار فانى بکوشد; اما سراى آخرت را که در آن حیات جاویدان است فراموش کند و گامى در طریق عمران و آبادى آن از طریق ایمان و اعمال صالح بر ندارد؟این موارد شش گانه اى که امام(علیه السلام) از همه آنها در شگفتى فرو مى رود بخشى از تناقض هایى است که انسان در زندگى گرفتار آن است و گاه زندگى یک انسان را مجموعه اى از این تناقض ها و تضادها تشکیل مى دهد و عامل اصلى آن پیروى از هواى نفس و گوش فرا ندادن به فرمان عقل است.قرآن مجید درباره دنیا و آخرت تعبیرات بسیار پر معنایى دارد از جمله در آیه 64 سوره عنکبوت مى خوانیم: «(وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ); این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است، اگر مى دانستید».در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: «الدُّنْیا مُنْتَقَلَةُ فانِیَةٌ إنْ بَقِیَتْ لَکَ لَمْ تَبْقَ لَها; دنیا منتقل مى شود و فانى مى گردد اگر (فرضا) براى تو باقى بماند تو براى او باقى نمى مانى».(14)درباره حقیقت دنیا و جلوه هاى فریبنده و ناپایدار آن ذیل حکمت 103 بحثى داشتیم. ذیل خطبه 203 بحث دیگرى درباره دنیا آمده و در ذیل حکمت 133 نیز بحث بیشترى خواهیم داشت.(15)*****پی نوشت:(1). بحارالانوار، ج 70، ص 308، ح 37 .(2). همان، ج 75، ص 346 .(3). همان، ص 229، ح 107 .(4). کنزالعمّال، ح 7734.(5). مؤمن، آیه 56.(6). براى توضیح بیشتر به کتاب اخلاق در قرآن، ج 2، ص 20 به بعد مراجعه کنید.(7). فرهنگ نامه، واژه «ث».(8). همان، واژه «الف».(9). بحارالانوار، ج 74، ص 176.(10). من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 194.(11). مفتاح السعادة، ج 5، ص 28.(12). واقعه، آیه 62 .(13). براى پى بردن به دلایل شش گانه معاد بر گرفته از قرآن مجید به کتاب ما پیام قرآن، ج 5 بحث معادمراجعه کنید.(14). غررالحکم، ح 2287 .(15). سند گفتار حکیمانه: نویسنده کتاب مصادر چندین منبع براى این کلام حکمت آمیز امام(علیه السلام) نقل مى کند که بعضى از آنها مربوط به قبل از سیّد رضى و بعضى مربوط به بعد از اوست از جمله جاحظ در کتاب المائة المختارة بخشى از این کلام حکمت آمیز را آورده و زمخشرى در ربیع الابرار و «وطواط» در الغرر و العرر و آمدى در غررالحکم. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 113)
امام (ع) فرمود: «عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ- وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ- فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ- وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ- وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى الْمَوْتَى- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى- وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ»:امام نسبت به شش چيز شگفت آور اظهار تعجب مى كند، و هدف وى از اين كار، برحذر داشتن از بديهاى آنهاست:1- شخص بخيل، كه سه كار او را شگفتى آور دانسته است: اوّل اين كه او بخل مى ورزد از ترس اين كه اگر بخشش كند سرانجام دچار فقر شود. و زفتى و استفاده نكردن او در حال حاضر، خود عين فقر و بيچارگى است پس بدان وسيله به طرف فقرى شتافته است كه از ترس آن به جانب بخل گريخته بود.دوم آن كه او با بخل خود در پى توانگرى است، در صورتى كه بخل دائمى باعث تنگدستى حاضر و نفى كننده بى نيازى وى و ضدّ آن است. پس آنچه را او وسيله توانگرى مى پنداشت نابود كننده توانگرى است.سوم آن كه وى در دنيا همانند تنگدستان -به خاطر استفاده نكردن از مالش- زندگى مى كند و در آخرت -به دليل شركت با ثروتمندان در گردآورى مال و دلبستگى به ثروت كه هر دوى اينها سرچشمه محاسبه اند- مورد سؤال و حساب قرار مى گيرد. پس وى به اين جهت از جمله توانگران است.2- امام (ع) به دليل تعجّب خود از خودخواه گردنفراز از طريق يادآورى ريشه وجودى او، توجّه مى دهد يعنى انسان خودخواه در آغاز نطفه اى در نهايت حقارت و پستى بوده كه با گردنفرازى تناسب ندارد، و هم چنين سرانجام او مردارى در نهايت پليدى خواهد بود. پس جمع كردن چنين كسى بين اين دو حالت و بين تكبّر و خودخواهى از هر شگفتى، شگفت آورتر است.3- كسى كه در وجود خدا شك دارد، در صورتى كه آفريدگان او را مى بيند. و اين جمع بين شك در وجود خدا و بين ديدار آشكار او در وجود آفريده ها و ساخته هاى شگفت آميز او است، كه اين هم جاى تعجّب است.4- كسى كه مردن خود را فراموش كرده در حالى كه كسانى را كه مى ميرند، مى بيند. بديهى است كه فراموش كردن مرگ با ديدن هميشگى آن جاى تعجّب دارد.5- منكر عالم آخرت و بازگشت بدنها پس از نابودى. بديهى است كه انكار وى با اقرار به پيدايش نخستين خود، يعنى به وجود آمدن اوليه كه از عدم محض آفريده شد، شگفت آور است، زيرا آفرينش بار دوّم ساده تر از خلقت اوّل است چنان كه خداى متعال فرموده است: «وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الخلق ...» يعنى اعاده، آسانتر است براى خدا از خلقت اوّل.6- كسى كه خانه دنيا را در عين فانى و زوال پذير بودن آن آباد مى كند امّا آبادسازى آخرتى را كه هم خود باقى و هم نعمتهايش جاودانه است، ترك مى كند، جاى تعجّب دارد.و هدف از تعجّب نسبت به اين افراد، و اشاره به جهات تعجّب برحذر داشتن مردم از امور ياد شده است.
الحادية و العشرون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(121) و قال عليه السّلام: عجبت للبخيل يستعجل الفقر الّذي منه هرب، و يفوته الغنى الّذي إيّاه طلب، فيعيش في الدّنيا عيش الفقراء و يحاسب في الاخرة حساب الأغنياء، و عجبت للمتكبّر الّذي كان بالأمس نطفة و يكون غدا جيفة، و عجبت لمن شكّ في اللَّه و هو يرى خلق اللَّه، و عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت (الموتى) و عجبت لمن أنكر النّشأة الاخرى و هو يرى النّشأة الاولى و عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء. (76807- 76730)
المعنى:قد تعرّض عليه السّلام في هذا الكلام لأهمّ ذمائم الأخلاق الّتي يكفي واحد منها لهلاك الإنسان و سلب السعادة المعنوية عنه، و هي البخل، و الكبر. و الشكّ في اللَّه، و الغفلة عن الموت، و إنكار النشأة الاخرى، و حبّ الدّنيا.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 193
و اذا تدبّرت فيها وجدتها جماع مفاسد الأخلاق و امّهات الرذائل، و لم يك يهلك امة من الامم، أو فرد من أفراد بني آدم إلّا بها أو ببعضها، و المبارزة معها أو بعضها مادّة دعوة الأنبياء العظام، و الرسل الكرام، كما يستفاد من حكايات القرآن المتعلّقة بشرح دعوتهم.و قد تعرّض عليه السّلام بمعالجتها من طريق مبتكر، و وسيلة روحيّة عجيبة، فجعل يحلّلها تحليلا جبريا و يبيّن أنّ الابتلاء بها خلاف البديهة و عدول عن الرويّة الانسانيّة، و الروحيّة البشريّة.فشرع يسأل عن البخيل أنّه يبخل لما ذا لدفع الفقر، أم لطلب الغنى، أم لسعة العيش في الدّنيا، أم لسهولة الحساب في الاخرى؟! فيجيب: بأنّ البخل يضادّ هذه المقاصد أجمع.و يدعو المتكبّر إلى النظر في مبدء تكوينه و نهاية وجوده المادّي.و يبيّن أنّ الشك في اللَّه و نسيان الموت و إنكار النشأة الاخرى خلاف العيان.و البديهة، و أنّ حبّ الدّنيا و ترك التوجّه إلى العقبى سفاهة معجبة.الترجمة:فرمود: در شگفتم از بخيل مى شتابد بسوى فقرى كه از آن مى هراسد و از دستش مى رود آن بى نيازى كه مى جويد، در دنيا زندگي درويشان دارد و در آخرت محاسبه توانگران.در شگفتم از متكبّر ديروز نطفه پليدى بوده و فردا مردار گنديده ايست «بزرگى كجاست؟» در شگفتم از كسى كه در باره خدا شك دارد با اين كه آفريدگان بى شمار خدا را بچشم خود مى نگرد.در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مرده ها را بچشم خود مى بيند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 194
در شگفتم از كسى كه زنده شدن در سراى ديگر را منكر است با اين كه آفرينش اين خانه نخست را بچشم خود ديده است.و در شگفتم از كسى كه آبادكننده دنياى فاني است و جهان پاينده را از دست هشته و از آن گذشته.اندر شگفتم از بخيل كو مى شتابد بي دليل بسوى فقرى كه از آن مى هراسد چون ذليل در مى رود از دست او آن ثروت دلبست او تا عمر همچون فقرا مى پرد از شصت او و اندر سراى آخرت دارد حساب اغنيا واى از اين بخت بد و افسوس از اين ماجرا وز تكبر پيشه ها سر بر زده از نطفه ها فردا يكايك مرده و گنديده همچون جيفه ها وز آنكه شك مى آورد اندر خدا و بنگرد خلق خدا را روز و شب با چشم خود هر جا بود وز آنكه از يادش برد مرگ خودش در روز و شب بيند هميشه مرده ها افتاده اندر تاب و تب وز منكر بعث و نشور اندر قيامت يا بگور با آنكه بيند دم بدم صد زنده آيد در ظهور وز آنكه كوشد تا كند آباد اين دار فنا ليكن ز دست خود نهد آبادى دار بقا
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص349
عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذى منه هرب، و يفوته الغنى الذى اياه طلب، فيعيش فى الدنيا عيش الفقراء، و يحاسب فى الآخرة حساب الاغنياء، و عجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفة، و يكون غدا جيفة، و عجبت لمن شكّ فى الله و هو يرى خلق الله، و عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت و عجبت لمن انكر النشأة الاخرى و هو يرى النشأة الاولى، و عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء. «در شگفتم از بخيل، فقرى را كه از آن مى گريزد با شتاب براى خود فراهم مى آورد و توانگرى را كه در جستجوى آن است از دست مى دهد، در دنيا همچون درويشان زندگى مى كند و در آخرت چون توانگران حساب پس مى دهد، و در شگفتم از متكبرى كه ديروز نطفه بود و فردا مردار است، و در شگفتم از كسى كه آفريده هاى خدا را مى بيند و در خدا شك مى كند. و در شگفتم از كسى كه كسانى را كه مى ميرند مى بيند و مرگ را فراموش مى كند، و در شگفتم از كسى كه زنده شدن آن جهانى را نمى پذيرد و زنده شدن نخستين را مى بيند، و در شگفتم از كسى كه خانه ناپايدار را آباد مى كند و خانه جاودان را رها مى سازد.»
عربى صحرا نشين گفته است: روزى فراخ و گسترده براى كسى كه از آن استفاده نمى كند همچون خوراكى است كه بر گورى نهاده باشند.
حكيمى مردى توانگر را ديد كه فقط نان و نمك مى خورد، پرسيد: چرا چنين مى كنى؟ گفت: از فقر بيم دارم. گفت: با اين رفتار فقر را شتابان دريافته اى.
در مورد كبر و غرور در مباحث گذشته به اندازه كفايت توضيح داده شد.