امام(عليه السلام) در بيان کليدهاى خزاين رحمت الهی، چنين مى فرمايد: «سپس خداوند کليدهاى خزاينش را با اجازه اى که به تو درباره درخواست از او عطا کرده، در دست تو قرار داده است»; (ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدَيْکَ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَکَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ).
از اين تعبير روشن مى شود که دعا و مسئلت از پيشگاه خداوند، اثر عميقى در نيل به خواسته ها و بهره مندى از خزاين بى پايان پروردگار دارد و نقش دعا را بيش از پيش روشن مى سازد. البتّه دعا با شرايطش، از جمله اين که انسان آنچه در توان دارد به کار گيرد و براى آنچه از توان او خارج است به دعا متوسل گردد.
سپس نتيجه مى گيرد: «پس هرگاه خواسته اى داشته باشى مى توانى به وسيله دعا درهاى نعمت پروردگار را بگشايى و باران رحمت او را فرود آورى»; (فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ، وَاسْتَمْطَرْتَ شَآبِيبَ(1) رَحْمَتِهِ).
روشن است که خزاين پروردگار همان مجموعه نعمت هاى مادى و معنوى اوست و کليد درهاى اين خزاين دعاست. در بيان ديگرى، امام(عليه السلام) نعمت هاى خدا را به باران رحمت و حيات بخش تشبيه مى کند که با دعا انسان مى تواند آن را از آسمان لطف خداوند بر زمين وجود خويش فرود آورد.
در حديث ديگرى از اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده است: «الدُّعَاءُ مَفَاتِيحُ النَّجَاحِ وَمَقَالِيدُ الْفَلاَحِ وَخَيْرُ الدُّعَاءِ مَا صَدَرَ عَنْ صَدْر نَقِيّ وَقَلْب تَقِيّ; دعاها کليدهاى پيروزى و وسيله گشودن قفل هاى رستگارى است و بهترين دعا دعايى است که از سينه پاک و قلب با تقوا برخيزد».(2)
در اينجا سؤال مهم و معروفى است که امام(عليه السلام) بلافاصله به پاسخ آن مى پردازد و آن اينکه چرا بسيارى از دعاهاى ما به اجابت نمى رسد يا اجابت آن مدت هاى طولانى به تأخير مى افتد; اگر دعا کليد درهاى رحمت خداست چرا اين کليد هميشه در را نمى گشايد يا دير مى گشايد؟ در حالى که آياتى که دعا را کليد اجابت مى شمرد از شمول اطلاق بهره مند است; در يک جا مى فرمايد: «(ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُم); مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را اجابت کنم»(3) در جاى ديگر مى فرمايد: «(وَإِذا سَأَلَکَ عِبادى عَنِّى فَإِنِّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعان); و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزديکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گويم».(4)
امام(عليه السلام) در پاسخ اين سؤال به چهار نکته اشاره مى کند:
نخست اينکه گاه مى شود که نيّت دعا کننده آلوده است و از قلب پاک و شستشو يافته از گناه سرنزده است; مى فرمايد: «و هرگز نبايد تأخير اجابت دعا تو را مأيوس کند، زيرا بخشش پروردگار به اندازه نيّت (بندگان) است»; (فَلاَ يُقَنِّطَنَّکَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ، فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ).
در حديث بالا که از کتاب کافى نقل شد نيز خوانديم که دعايى به اجابت مى رسد که از سينه پاک و قلب پرهيزکار برخيزد، بنابراين اگر بخشى از دعا به اجابت رسد و بخشى نرسد معلول آلودگى نيّت بوده است و رواياتى که مى گويد يکى از شرايط استجابت دعا توبه از گناه است نيز به همين معنا اشاره دارد.
حضرت به دومين مانع اشاره کرده و مى فرمايد: «گاه مى شود که اجابت دعا به تأخير مى افتد تا اجر و پاداش درخواست کننده بيشتر گردد و عطاى آرزومندان را فزون تر کند»; (وَرُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْکَ الاِْجَابَةُ، لِيَکُونَ ذَلِکَ أَعْظَمَ لاَِجْرِ السَّائِلِ، وَأَجْزَلَ لِعَطَاءِ الاْمِلِ).
به بيان ديگر خداوند اجابت دعاى بنده اش را به تأخير مى اندازد تا بيشتر بر در خانه او باشد و نتيجه فزون ترى نصيب او گردد و اين نتيجه علاقه اى است که خدا به او دارد.
آن گاه درباره سومين مانع چنين مى فرمايد: «گاه مى شود چيزى را از خدا مى خواهى و به تو داده نمى شود در حالى که بهتر از آن در کوتاه مدت يا دراز مدت به تو داده خواهد شد يا آن را به چيزى که براى تو بهتر از آن است تبديل مى کند»; (وَرُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلاَ تُؤْتَاهُ، وَأُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلاً أَوْ آجِلاً).
اشاره به اينکه گاه چيز کوچکى از خدا مى خواهى و خداوند به مقتضاى عظمتش و گستردگى رحمتش آن را به تو نمى دهد و از آن برتر را زود يا دير در اختيار تو مى گذارد; مانند کسى که به سراغ شخص کريمى مى رود و از او تقاضاى خانه محقر معينى مى کند و او درخواستش را نمى پذيرد; اما بعداً خانه اى وسيع و آباد و مرفه در اختيار او مى گذارد.
سپس حضرت از علت چهارم سخن مى گويد که از مهم ترين علت هاست و مى فرمايد: «گاه چيزى از خدا مى خواهى که اگر به آن برسى مايه هلاک دين توست (خداوند آن را از تو دريغ مى دارد و چيزى بهتر از آن مى دهد)»; (أَوْ صُرِفَ عَنْکَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَکَ، فَلَرُبَّ أَمْر قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلاَکُ دِينِکَ لَوْ أُوتِيتَهُ).
بسيارى از ما بر اثر بى اطلاعى از عواقب امور گاه چيزهايى را با اصرار و با تمام وجود از خدا مى خواهيم در حالى که مايه هلاکت و بدبختى ما مى شود. خداوند که عالم به عواقب امور است دعاى ما را به اجابت نمى رساند; ولى ما را دست خالى هم برنمى گرداند و چيزى که صلاح ماست مى بخشد.
قرآن مجيد نيز اشاره اى به اين معنا دارد که مى فرمايد: «(وَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ); چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن که خير شما در آن است; و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آن که شرّ شما در آن است».(5)
در حديثى نيز از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که خداوند مى فرمايد: «قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ عِبَاداً لاَ يَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِينِهِمْ إِلاَّ بِالْغِنَى وَالسَّعَةِ وَالصِّحَّةِ فِي الْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنَى وَالسَّعَةِ وَصِحَّةِ الْبَدَنِ فَيُصْلِحُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَعِبَاداً لاَ يَصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِينِهِمْ إِلاَّ بِالْفَاقَةِ وَالْمَسْکَنَةِ وَالسُّقْمِ فِي أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَالْمَسْکَنَةِ وَالسُّقْمِ فَيُصْلِحُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ; بعضى از بندگان من افرادى هستند که اصلاح امر دين آنها جز به غنا و گستردگى زندگى و صحت بدن نمى شود، از اين رو امر دين آنها را به وسيله آن اصلاح مى کنم و بعضى از بندگانم هستند که امر دين آنها جز با نياز و مسکنت و بيمارى اصلاح نمى شود، لذا امر دين آنها را با آن اصلاح مى کنم و آنان را به وسيله آن مى آزمايم».(6)
در طول تاريخ و حتى در زمان صحابه پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) نيز نمونه هاى روشنى از آن ديده شده که بعضى از افراد کم ظرفيت پيوسته از خدا به وسيله پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) يا امامان معصوم(عليهم السلام) تقاضاى وسعت روزى مى کردند و بعد از اصرار که در حق آنها دعا شد وسعت روزى به طغيان و سرکشى آنها انجاميد و حتى بعضى از آنان تعبيراتى گفتند که بوى ارتداد مى داد، همان گونه که در داستان معروف ثعلبة بن حاطب انصارى آمده است که پيوسته از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) تقاضاى دعا براى مال فراوان مى نمود. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) که وضع حال و آينده او را مى دانست به او فرمود: «قَلِيلٌ تُؤَدِّي شُکْرَهُ خَيْرٌ مِنْ کَثِير لاَ تُطِيقُه; مقدار کمى که شکرش را بتوانى ادا کنى بهتر از مقدار زيادى است که توانايى اداى حقش را نداشته باشى» آيا بهتر نيست به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) تأسى جويى و به زندگى ساده اى بسازى؟ اما ثعلبه دست بر دار نبود. سرانجام پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حق او دعا کرد و ثروت کلانى به ارث از جايى که اميدش را نداشت رسيد; گوسفندانى خريد که زاد و ولد فراوانى کردند آنچنان که نگاهدارى آنها در مدينه ممکن نبود. ناچار به باديه هاى اطراف مدينه روى آورد و آنچنان سرگرم زندگى مادى شد که بر خلاف رويه او که در تمام نمازهاى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شرکت مى کرد، نماز جماعت و حتى نماز جمعه را نيز ترک کرد.
پس از مدتى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مأمور جمع آورى زکات را نزد او فرستاد تا زکات اموالش را بدهد او از پرداخت خوددارى کرد و به اصل تشريع زکات اعتراض نمود و گفت: اين چيزى مثل جزيه اى است که از اهل کتاب گرفته مى شود، ما مسلمان شده ايم که از پرداخت جزيه معاف باشيم. هنگامى که اين خبر به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) رسيد دو بار فرمود: «يا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ; واى بر ثعلبه».(7)
آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه سخنان خود در يک نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: «بنابراين بايد تقاضاى تو از خدا هميشه چيزى باشد که جمال و زيباييش براى تو باقى بماند و وبال و بديش از تو برود (بدان مال دنيا اين گونه نيست) مال براى تو باقى نمى ماند و تو نيز براى آن باقى نخواهى ماند»; (فَلْتَکُنْ مَسْأَلَتُکَ فِيمَا يَبْقَى لَکَ جَمَالُهُ، وَيُنْفَى عَنْکَ وَبَالُهُ; فَالْمَالُ لاَ يَبْقَى لَکَ وَلاَ تَبْقَى لَه).
***
نکته:
شرايط استجابت دعا:
بعضى چنين مى پندارند که تعبيراتى نظير: «(ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُم); مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را اجابت کنم»(8) هيچ قيد و شرطى ندارد و انسان هر دعايى که مى کند بايد انتظار داشته باشد که از لطف خدا به اجابت رسد؛ در حالى که چنين نيست. در روايات متعدّدى که از معصومان(عليهم السلام) به ما رسيده براى اجابت دعا شرايط متعدّدى ذکر شده است، از جمله توبه و پاکى قلب; امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «إِيَّاکُمْ أَنْ يَسْأَلَ أَحَدٌ مِنْکُمْ رَبَّهُ شَيْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ حَتَّى يَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللهِ وَالْمِدْحَةِ لَهُ وَالصَّلاَةِ عَلَى النَّبِيِّ وَآلِهِ ثُمَّ الاِْعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ وَالتَّوْبَةِ ثُمَّ الْمَسْأَلَةِ; مبادا هيچ يک از شما از خدا درخواستى کند مگر اينکه نخست حمد و ثناى او را بجا آورد و درود بر پيغمبر و آلش بفرستد سپس به گناه خود نزد او اعتراف (و توبه) کند سپس دعا نمايد».(9)
ديگر اينکه دعا کننده بايد در پاکى زندگى خود به ويژه پرهيز از غذاى حرام و کسب حرام بکوشد، همان گونه که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُسْتَجَابَ دُعَاؤُهُ فَلْيُطَيِّبْ مَطْعَمَهُ وَمَکْسَبَه; کسى که دوست دارد دعايش مستجاب گردد بايد غذا و کسب خود را از حرام پاک کند».(10)
در حالى که بسيارى از مردم به هنگام دعا نه توبه مى کنند و نه از غذاهاى آلوده يا مشکوک پرهيزى دارند، باز هم اجابت تمام دعاهايشان را انتظار مى کشند.
نيز از شرايط دعا تلاش و کوشش در مسير امر به معروف و نهى از منکر است; آنها که شاهد مناظر گناه هستند و عکس العملى نشان نمى دهند، نمى توانند انتظار استجابت دعا داشته باشند. همان گونه که در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «وَلَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَيُسَلِّطَنَّ اللهُ شِرَارَکُمْ عَلَى خِيَارِکُمْ فَيَدْعُو خِيَارُکُمْ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَهُمْ; بايد امر به معروف و نهى از منکر کنيد و گر نه خداوند بدان را بر نيکان شما مسلط مى کند آن گاه هر چه دعا کنند مستجاب نخواهد شد».(11)
در حديث آمده است که شخصى نزد امير مؤمنان(عليه السلام) آمد و از عدم استجابت دعايش شکايت کرد و گفت: با اينکه خدا فرموده دعا کنيد من اجابت مى کنم، پس چرا ما دعا مى کنيم و به اجابت نمى رسد؟ امام(عليه السلام) در آن حديث هشت شرط براى استجابت دعا بيان فرمود که بخشى از آن در احاديث بالا آمده است.(12)
براى توضيح بيشتر به کتاب «مفاتيح نوين» صفحه 21 تا 25 و تفسير نمونه ذيل آيه شريفه (وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى...)(13) مراجعه کنيد.
***
پی نوشت:
1. «شَآبيب» جمع «شؤبوب» بر وزن «بهلول» به معناى رگبار و بارش تند است و گاه به معناى هرگونه شدت مى آيد.
2. کافى، ج 2، ص 268، ح 2.
3. غافر، آيه 60.
4. بقره، آيه 186.
5. بقره، آيه 216.
6. کافى، ج 2، ص 60، ح 4.
7. تفسير مجمع البيان و قرطبى و طبرى و تفسير نمونه و کتب ديگر، ذيل آيات شريفه 75 تا 78 از سوره توبه.
8. غافر، آيه 60.
9. مستدرک الوسائل، ج 5، ص 216، ح 11 و کتب متعدّد ديگر.
10. بحارالانوار، ج 90، ص 372.
11. کافى، ج 5، ص 56، ح 3.
12. سفينة البحار، ج 1 بحث دعا.
13 . بقره، آيه 186.