سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه سوم، اصلاح نگاه به مرگ، شرط همراهی با سیدالشهداء علیه السلام
۱۹ بهمن ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری
جلسه سوم، حرم مطهر قم: اصلاح نگاه به مرگ، شرط همراهی با سیدالشهداء علیه السلام
جلوه های غیبی وقایع
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. خطبه ای که مرحوم سید بن طاووس از وجود مقدس سیدالشهداء نقل کردند و در جلسه گذشته بدان اشاره شد، این است که حضرت موقع خروج از مکه -یعنی شب قبل هشتم ذی حجه سال شصت هجری که حضرت از مکه به سمت عراق حرکت کردند- یک خطابه و سخنرانی کوتاهی داشتند و در آن راه خود را بیان کردند و این راهی که من در آن قدم گذاشتم چه راهی است و دیگران را نیز دعوت کردند که ایشان را همراهی کنند و حضرت آنها را به مقصد برسانند.
در بیاناتی که از سیدالشهداء علیه السلام در توضیح واقعه عاشورا و کاری که حضرت انجام دادند نقل شده است، نکته مهمی وجود دارد و این است که حقایقی که ما در این عالم می بینیم، غیر از این پرده ظاهری که برای ما آشکار است و دیده می شود، یک پرده های غیبی و پنهانی هم دارد و خیلی اوقات در کلمات معصومین آن پرده های غیبی واقعه حکایت می شود. ملاحظه کرده اید وقتی که خداوند متعال داستان انبیاء را ذکر می کند، گاهی به این مطلب اشاره می کند؛ همچون داستان حضرت یوسف و یا ماجرای حضرت نوح می فرماید: «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْك»(هود/49) ای پیامبر اینها آن خبرهای غیبی است که من برای شما و امت شما نقل می کنم. این چیزی که من به شما وحی می کنم، خبر غیبی است. البته یک معنایی که برای این آیه داشته اند، این است که داستان حضرت نوح هزاران سال قبل اتفاق افتاده است و خداوند متعال آن را حکایت می کند، لذا خبر غیبی است.
ولی شاید یک معنای دیگری هم داشته باشد، وقتی خداوند متعال داستان حضرت نوح را نقل می کنند، گاهی آن جنبه های آشکارش را نقل می کنند که همه مردم از جمله یک مورخ هم می دیده است. مثلا طوفانی آمده و بساط قومی جمع شده است. یا اینکه حضرت نوح آنها را سال ها دعوت کردند. اما موارد این چنینی یک پرده غیب هم دارد و قرآن آن پرده های غیب واقعه را ذکر می کند که دست دیگران به آن نمی رسد، که چطور شد و چه اتفاقی افتاد؟ در ماجرای حضرت نوح خداوند آن پرده های غیب را می گوید. یا در داستان حضرت مریم و یا در داستان حضرت یوسف که اشاره هایی شده است، آن پرده های غیب ماجرا گفته می شود.
تغییر نگاه به مرگ شرط همراهی با اولیاء الهی
در کلمات معصومین وقتی واقعه ها بیان می شود، آن پرده های غیبی واقعه توضیح داده می شود، که آن چهره باطنی واقعه است. در این بیان سیدالشهداء نیز در این زمینه نکاتی وجود داد. اولا بیان شد، این خطبه کوتاه با حمد الهی شروع می شود و سپس با توجه به مشیت خداوند متعال ادامه می یابد که فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ ما شاءَ اللَّهُ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»(1) و بعد هم با صلوات بر وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که می فرماید: «وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ» ادامه می یابد. که این آغاز خطبه است و بیان شد، روح و باطن حقیقی خطبه همین است و توضیح این قسمت را دیگر تکرار نمی کنم.
پس از این سه نکته ای که حضرت اشاره کردند، نکته ای را بیان می فرمایند. همانگونه که در جلسه گذشته نیز بیان شد، این سه نکته اسرار قیام حضرت است، چرا که اگر شما این حمد و مشیت الهی و تقدیر الهی و صلوات بر رسول را بردارید، واقعه کربلا قابل توضیح نیست. اگر صلوات بر رسول خدا را از این واقعه بردارید، اگر طرح نبی اکرم را نبینید، واقعه عاشورا قابل توضیح نیست. واقعه عاشورا ذیل طرح و برنامه نبی اکرم معنا پیدا می کند.
بعد از این موارد، امام حسین علیه السلام نکته ای را اشاره کردند که در این خطبه موقف خاص خودش را دارد، که می فرمایند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»، توجه می دهند که مرگ برای همه رقم خورده است اما این مرگ یک امر مکروهی نیست. اینگونه نیست که مرگ امر ناپسندی باشد. می فرمایند مرگ مثل زینت برای بانوان جوان می ماند. اگر نگاه کسی به مرگ چنین نگاهی نباشد، نمی تواند با انبیاء خدا همراه باشد. نمی تواند با سیدالشهداء در این سفر و دعوتی که دارند همراه شود. باید نگاه، درک و معرفت انسان نسبت به مرگ تغییر کند، تا بتواند با سیدالشهداء همراه باشد. آنهایی که با سیدالشهداء همراه شدند، کسانی بودند که مسئله مرگ و عبور از این دنیا برایشان حل شده بود.
این جمله نورانی را ملاحظه کرده اید که در شب عاشورا از سیدالشهداء نقل شده است، هنگامی که زینب کبری سلام الله علیها به امام حسین علیه السلام عرضه داشتند که آیا به یارانی که تا الان همراه و کنار شما مانده اند مطمئن هستید که فردا در وسط معرکه شما را تنها نمی گذارند و شما را با دشمن رها نمی کنند؟! در اینجا جمله ای از حضرت نقل شده که اصحاب خود را توصیف کرده اند که در ضمن آن فرمودند، اینها کسانی هستند که غیر از شجاعت «یَسْتَاءْنِسُونَ بِالْمَنِّیَةِ دُونى اِسْتِیناسَ الطِّفْلِ اِلَى مَحالِبِ اُمِّهِ» یاران من با مرگ در پیش رویِ من مأنوسند و انس آنان با این مرگ مثل انس طفل به سینه مادر می ماند. این انس است که آنان را کنار سیدالشهداء نگه می دارد.
وقتی حضرت می خواهند آنان را توصیف کنند که چرا فردا کنار من می مانند، می فرمایند آنها اینگونه اند و مساله مرگ برایشان حل شده است. مرگ در راه سیدالشهداء برایشان یک مساله حل شده و روشنی است. با مرگ مأنوس اند و بیگانه با آن نیستند. انسانی که با مرگ بیگانه و فراری از آن است، نمی تواند کنار سیدالشهداء در دعوتی که دارند حرکت می کنند، در مسیر کربلای حضرت قدم بردارد.
حتی در بعضی روایات نقل این است همین یارانی هم که مساله مرگ برایشان حل شده بود وقتی که روز عاشورا کار سخت شد، هرچه به ظهر عاشورا و غروب عاشورا نزدیک می شد صحنه سخت تر می شد. هم ظاهر صحنه سخت تر می شد و هم باطن آن. ظاهر صحنه سخت می شد، چون دشمن حلقه محاصره را تنگ می کرد و یک به یک اصحاب می رفتند. قوای حضرت کم و قوای دشمن انبوه می شد. بهرحال کار سخت تر می شد و تشنگی ها خستگی ها وجود داشت. این ظاهر کار بود.
علاوه بر ظاهر، باطن امتحان هم سخت می شد. شیطان تمام قوای خودش را در معرکه حاضر کرده بود تا این میدان آنگونه که سیدالشهداء می خواهند رقم نخورد و بی اشکال و بی عیب نباشد و خیلی هجوم آورد و تمام قوای خودش را خرج کرد. این که برخی ها مانند مرحوم ملا آقای دربندی یک مطالبی در اسرار الشهاده دارند که خیلی با ظاهر واقعه جور نیست، به همین خاطر است. از اسم کتاب ایشان یعنی اسرار الشهاده نیز معلوم است. برخی وقتی این کتاب اسرار الشهاده را دیدند، نسبت به مولف آن خیلی هتک و بی حرمتی کردند که این حرفها چیست؟ البته ایشان حرفهایی زده اند که واقعا ظاهرش هم قابل قبول نیست، ولی حقیقت این است که ایشان اسرار الشهاده نوشتند و در مواردی به باطن واقعه دست پیدا کردند و آن را حکایت می کنند.
در باطن عاشورا هم هرچه واقعه به ظهر عاشورا نزدیک می شد کار سخت تر می شد. شیطان تمام قوای خودش را در صحنه عاشورا متراکم کرده است، تا کار آنگونه که سیدالشهداء می خواهند رقم نخورد و صحنه عاشورا بی عیب نباشد. سیدالشهداء هم می خواهند این صحنه بدون عیب و بی اشکال رقم بخورد و همینگونه هم است. واقعا از ناحیه سیدالشهداء و اصحاب و اهل بیت هیچ عیب و ایرادی در حادثه عاشورا نیست. زیرا خود حضرت در قله رضای به قضاء الله قرار دارند که در فرصتی جدا این مطلب را بیان می کنم. شاید در هیچ نقطه ای در عالم این رضای به قضاء الله اینگونه جلوه و تجلی پیدا نکرده که در متن چنین حادثه ای حضرت اینگونه راضی و آرام اند.
یکی دیگر از چهره های این واقعه فعل اصحاب است. اصحاب سیدالشهداء هم واقعا و کاملا تسلیم سیدالشهداء بودند. در هیچ جا تسلیم و وفای به سیدالشهداء را مانند عاشورا نمی بینید، که در متن این سختی و در صحنه ای که همه از قبل می دانند که به حسب ظاهر پیروزی ای نیست، به گونه ای مقابل سیدالشهداء جنگیدند و دفاع کردند که دشمن انگشت به دهان است. گرچه در کار سیدالشهداء اصلا شکستی نبوده است و این در فرصتی مناسب باید مفصلا گفتگو شود. پس حضرت ظاهرا و باطنا پیروز بودند و اصلا شکستی در کار سیدالشهداء نیست، اما به حسب ظاهر صحنه اینگونه است.
شب عاشورا حضرت به اصحابشان فرمودند که هرکسی فردا در کنار من بماند به شهادت می رسد و اینگونه نیست اگر آنها به شهادت برسند، من به شهادت نرسم، من هم حتما به شهادت خواهم رسید. اینطور نیست که شهادت شما هم مانع شهادت من شود و هرکس فردا بماند شهید می شود. داستان ما تا دوره رجعت به تأخیر افتاده است که در آن دوره ما رجعت کرده و برمی گردیم و ادامه و تتمه ایی که این کار دارد به پایان می رسد.
در عین حال اصحاب سیدالشهداء با فرض اینکه می دانستند که دیگر پیروزی ای به حسب ظاهر در کار نیست یک جوری مقابل سیدالشهداء جنگیدند و دفاع کردند که دشمن انگشت به دهان است، که برخی از صحنه هایش را نقل کرده اند. مثل سعید بن عبدالله که سیزده چوبه تیر به بدن خودش خرید و آن ها را با سر و دست گرفت تا حضرت نماز را تمام کنند. هنگامی که نماز تمام شد، روی زمین افتاد و امام بالای سر او آمدند که تعبیر این است به حضرت عرض کرد: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ وَفَيْتُ » آیا به تکلیف خودم عمل کردم و شما پسندیدید؟
این چهره واقعه عاشوراست و به گونه ای رقم خورده که شما هیچ کجا چنین نمی بینید، اصحاب به این شکل فداکاری و وفای نسبت به امام کرده باشند. لذا از این نظر صحنه بسیار عجیبی است. اصحاب و یاران سیدالشهداء یارانی هستند که برخی در کنار نبی اکرم، کنار امیرالمومنین، کنار امام مجتبی برای عاشورا ساخته شده اند. اهل بیت سیدالشهداء نیز همینگونه اند. شما هیچ ضعفی در رفتار اهل بیت نمی بینید، با اینکه صحنه امتحان آنها خیلی سخت بوده است. از شهادت عزیزان و پس از آن نیز هم آن صحنه های سخت اسارت وجود دارد. اما شما هیچ ضعفی در آنان نمی بینید.
امام حسین صحنه عاشورا را بسیار زیبا تدبیر کردند، که در کمال زیبایی این صحنه ها شکل گرفته است. اما در عین حال با فرض اینکه اصحاب سیدالشهداء فوق العاده اند، در برخی روایات آمده است که هرچه کار به ظهر عاشورا نزدیک و صحنه ها سخت تر می شد، چهره سیدالشهداء و بعضی از خواص از اصحاب حضرت برافروخته تر می شد. ولی بعضی از اصحابی که در کربلا بودند، صحنه های سخت عاشورا آنها را مضطرب کرده بود که آنجا حضرت برای آرامش آن اصحاب جملاتی دارند که ملاحظه کرده اید. نقل شده است حضرت به آنان می فرماید: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ» در مسیر خداوند متعال تحمل و پایداری کنید و مواظب باشید استقامت خود را از دست ندهید و استوار بایستید و محکم باشید. حضرت چگونه آنان را به آرامش دعوت می کنند؟ می فرمایند: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ»(2) مرگ جز یک پل بین شما و نعمت های ابدی نیست. مرگ شما را عبور می دهد و در دامن رحمت خدا قرار می گیرید. این مرگ شما را از سختی ها به نعمت های ابدی عبور می دهد.
اما دشمنان شما را «وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِكُمْ إِلَّا كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَاب» از این راحتی هایی که در دنیا دارند به عذاب ابدی عبور می دهد. این نگاه به مرگ است که می تواند کار را در صحنه های سخت برای انسان آسان کند. لذا از ما خواسته اند، نگاهتان را به مرگ اصلاح کنید و مرگ را تقاطع زندگی خودتان نبینید. پیداست که اگر انسان مرگ را نقطه پایان زندگی و نقطه تقاطع حیات خود ببیند، از مرگ فرار می کند. اما اگر مرگ را ادامه حیات خود بلکه بالاتر از آن، مرگ را گردنه و پلی ببیند که انسان را به یک عالم سراسر رحمت عبور می دهد که فرمود: «تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ» از آن فرار نمی کند.
دستاورد بلاء و سختی های دنیا
خداوند متعال دنیا را اینگونه قرار داده که دار ابتلاء و پیچیده به سختی ها و همراه با آن است؛ لذا امیرالمؤمنین می فرماید: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة»(3) و این خصوصیت دار دنیاست و با تمام این سختی ها باز هم انسان به این اندازه بدان تعلق پیدا می کند. برای اینکه انسان بتواند سبک بال از این سختی های دنیا عبور کند و سختی های دنیا او را سبکبال تر کند، انتظاری که از ما هست این است که وقتی با سختی های دنیا روبرو می شویم، باید دو استفاده از این سختی ها بکنیم. یکی این است که این سختی ها ما را برای هجرت سبکبال تر کند. اگر دنیا سراسر خوشی بود، عبور از آن دل کندن از آن و هجرت از آن کار سختی می شد. خداوند متعال این دنیا را پر از سختی قرار داده و تمام لذات دنیا همراه با سختی است. هیچ لذتی در دنیا نیست که همراه با سختی هم آغوش با سختی های فراوان نباشد تا اینکه ما بتوانیم از دنیا سبکبال عبور کنیم.
بنابراین انسانی که مرگ را پل به سوی خداوند متعال می بیند از سختی های دنیا دو استفاده می کند. یکی این است که آدم را سبکبال می کند. اگر کسی نخواهد در دنیا بماند و عزم ماندن در دنیا را نداشته باشد، بلکه عزم رفتن از آن را داشته باشد، اولین استفاده و برداشت از سختی ها و مصائب سبکبال شدن برای رفتن است. اگر دنیا سراسر خوشی و لذت بود دل کندن از آن سخت بود.
گرچه آنان که از دنیا بزرگ تر می شوند، از خوشی های آن نیز به راحتی عبور می کنند. تعبیری که زهیر به سیدالشهداء عرض کرده است را ملاحظه کرده اید که وقتی امام خبر شهادت مسلم را شنیدند فرمودند هرکسی می خواهد برود، برود. می دانید اوضاع تغییر کرده است و دیگر به حسب ظاهر دستیابی به حکومت و پیروزی فعلا ممکن نیست. ما به سمت شهادت می رویم و هرکسی می خواهد برود بارش را بردارد و برود، که در این هنگام زهیر از اصحاب اجازه گرفت و جمله ای به سیدالشهداء عرض کرد که جمله بسیار فوق العاده ای است. به سیدالشهداء عرض کرد یابن رسول الله اگر عیش دنیا جاودانه بود، یعنی دنیا همیشگی بود و تمامش هم خوشی بود، نه کوتاه مدت و یک روز و دو روز بود، بلکه بنا بود الی الابد در دنیا باشیم و علاوه بر ابدی بودن آن، مثل آخرت هم سراسر عیش بود؛ ما شهادت در رکاب شما را به عیش پایدار و جاودانه در دنیا ترجیح می دادیم. این نگاه آنهایی است که بزرگ شده اند.
بعضی از آنهایی که با امام حسین راه رفته اند، اینگونه بودند که اگر دنیا سراسر عیش و جاودانه هم باشد، باز هم رکاب حضرت و شهادت در رکاب حضرت را بر این عیش جاودانه دنیا ترجیح می دهند. اگر کسی غیر از زهیر این حرف را زده بود و غیر از مسیر کربلا، باور کردنی نبود. برخی از یاران اینگونه اند. ولی به هر حال آنهایی هم که اینگونه نشدند و به این مقام نرسیدند، سختی های دنیا برای کسانی است که مرگ را شناختند و تصمیم بر رفتن دارند، دو خاصیت دارد. برای آنان که برای رفتن مهیا اند، پاشنه های کفششان را کشیده، بارشان را برداشته و آماده رفتن و کوچ از دنیا هستند و عازم بر سفر از دنیا هستند و مصمم اند که بروند و در شک و تردید نیستند. این سختی ها دو خاصیت دارد. یک خاصیت این است که آدم را سبک بال می کند. وقتی دنیا پر از سختی است، دیگر دل کندن از آن آسان می شود. غصه و بلاءهای دنیا انسان را در رفتن از آن سبکبال می کند.
دومین خاصیت سختی های دنیا این است؛ آنهایی که عازم رفتن اند، از سختی ها توشه برمی دارند و دست پر می روند و بلاءها غیر از اینکه برای آنان سبکبالی می آورد، توشه راه آنهاست. اما اگر کسی عزم ماندن در دنیا را داشته باشد، از این بلاءها هیچ بهره ای نمی برد و غصه های دنیا او را سبکبال نمی کند که راحت از دنیا دل بکند. نمی تواند هم از بلاءهای دنیا متنعم شود. عمده این است که نگاه شخص به مرگ تغییر کند و مرگ را ادامه حیات خود بلکه یک پل به سمت عالمی که سراسر رحمت، آسانی، و خوشی برای مومن است، ببیند. اگر پل را اینطور دید، آن وقت می تواند تصمیم بگیرد که برای رفتن عازم شود. کسی که برای کوچ از دنیا عازم است، آن وقت از راحتی و خوشی های دنیا برای آخرتش بهره برمی دارد و سختی های دنیا او را برای رفتن سبکبال تر می کند.
بنابراین این تغییر نگاه به مرگ بسیار مهم است؛ لذا وقتی در روز عاشورا کار بسیار سخت و دشوار شد، برای عده ای از اصحاب حضرت، یک مقدار نگرانی پیش آمد که حضرت برای اینکه به آنان آرامش بدهند و آنها را از این قنطره و از این پل و گردنه سبکبال عبور بدهند، می فرمودند: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ» مرگ شما را از سختی ها به سمت نعمت های ابدی عبور می دهد. این نگاه به مرگ است که می تواند آدم را همراه سیدالشهداء و هم سفر غافله ایشان کند.
لذا از ما همین را خواستند که نگاه ما به مرگ، چنین نگاهی باشد. از امیرالمومنین دو تعبیر نقل شده است که مرحوم سید رضی هر دوی آن را در نهج البلاغه آوردند. یکی از این دو تعیبر، در وصیت نامه حضرت است. ایشان پس از این که ضربت خوردند، جملاتی دارند که به منزله وصیت نامه ایشان است. یکی از تعابیری که آنجا دارند این است؛ «مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَد»(4) من با مرگ که روبرو شدم، مرگ امری فجاه، ناگهانی و غیر پیش بینی شده ای نبود. اینگونه نبود که امر فجاء ای برای من پیش آمده باشد؛ «مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَد»؛ چیزی بر من وارد نشد که من پیش بینی نکرده و کراهت داشته باشم و چیزی بر من طلوع نکرد و ظاهر نشد که من او را نپسندم. این مرگ امری بود که من از قبل با آن مأنوس بودم و فجاء و ناگهانی نبود. من منتظر این لحظه بودم.
در آخر زیارت غدیریه تعبیر لطیفی وجود دارد. در این زیارت وقتی امام هادی علیه السلام مقامات، اقدامات و مأموریت هایی که ایشان داشتند -که سه درگیری با جبهه نفاق در جنگ جمل و نهروان و صفین بود- را توضیح می دهند که بعد از آن مأموریت های خود را در عالم انجام دادند و برنامه هایشان تمام شد؛ در این قسمت زیارت غدیریه آمده است که شما آن لحظه منتظر شهادت بودید و این آیه را تطبیق کردند، «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً»(احزاب/23) این را در فرصتی مناسب خدمت تان تقدیم می کنم که سیدالشهداء این آیه را به صورت مکرر راجع به اصحاب خودشان تلاوت فرمودند.
اما اصل این آیه در باب امیرالمومنین است. اصل شأن نزول این آیه در مورد جناب امیرالمومنین، حمزه سیدالشهداء و جناب جعفر برادر امیرالمومنین است. می فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» از بین مومنین شخصیت هایی هستند که عهدهای خود را با خدا تصدیق کردند، که این قسمت نیازمند توضیح است. می فرماید پیمان های خود را از سر صدق عمل کردند. برخی از این شخصیت ها «مَنْ قَضى نَحْبَهُ»(احزاب/23) بارشان را بستند و از این دنیا هجرت کردند و عده ای دیگر «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»(احزاب/23)، برای آن لحظه ملاقات با خدا لحظه شماری می کنند.
امام هادی این آیه را در باب شهادت حضرت امیرالمؤمنین بیان کردند که ایشان «صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(احزاب/23) مأموریت هایشان را انجام می دهند و در تمام دوران مأموریت های خود منتظر شهادتشان هستند. این نکته بسیار مهمی است. مومن باید اینگونه باشد که در تمام لحظات عمرش منتظر کوچش از دنیا باشد. عازم و مصمم باشد و علاوه بر عزم و تصمیم منتظر هم باشد. مؤمن باید «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»(احزاب/23) انتظار لحظه مواجهه با خداوند متعال و لحظه مرگ و بار بستن از دنیا را بکشد. این چیزی فراتر از تهیئ و آمادگی است. این چیزی فراتر از انس است. چرا که انس و تهیئ و انتظار است.
حضرت می فرمایند: «مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَد» مواجهه من با مرگ مثل کسی بود که در یک بیابان تاریک با تشنه کامی دنبال آب می گردد. اگر چنین شخصی در این بیابان تاریک چشمه آب را پیدا کند، چقدر خوشحال می شود؟ مواجهه من با مرگ اینگونه بوده است. من در این دنیا دنبال لحظه مرگ خودم بودم. من با مرگ اینگونه بودم «کقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَد» مثل کسی است که چیزی را جستجو می کند و می خواهد پیدایش کند و آن را نیز پیدا کرده است. مواجهه من با مرگ مواجهه کسی بود که مدتها در جستجوی این مرگ بوده و حال آن را پیدا کرده است. از ما خواسته اند اینگونه باشیم.
در خطبه 123 نهج البلاغه تعبیری از حضرت نقل شده است که وقتی در جنگ صفین کار سخت شد، حضرت به اصحابشان می فرمایند، خداوند به عده ای از شما لطف کرده است و رشته رباطی بین شما و خداوند متعال وجود دارد که قلب شما را محکم کرده است. چرا که پیوند با خداوند متعال آرامش قلب می آورد. می فرماید عده ای از شما اینگونه اید. شکر این نعمت این است وقتی وارد میدان جنگ می شوید اگر دیدید کسی دچار سستی شده و آن اتصال و پیوند را ندارد که در صحنه نبرد محکم باشد، شما بروید مثل خودتان از او دفاع کنید و نگذارید ترس بر او غالب شود. نگذارید شیطان در این لحظه او را شکست بدهد و او را به تردید بیاندازد. شما بروید او را مستحکم و استوارش کنید تا بتواند او نیز در راه خدا مردانه دفاع کند و به شهادت برسد.
سپس حضرت می فرمایند: «لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّه »(5) هزار ضربه شمشیر برای من امیرالمومنین از مرگ در فراش آسان تر است. می فرمایند مرگ کسی را رها نمی کند. مرگ شما را رها نمی کند. مرگ برای من امیرالمومنین اینگونه است، «طَالِبٌ حَثِيث». مرگ دنبال شما می آید، خواه در میدان جنگ بایستید، خواه سست باشید، مرگ به سراغ شما می آید. مرگ برای من امیرالمومنین اینچنین است که «لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ» هزار ضربه شمشیر برای من آسان تر از مرگ در فراش است. مگر اینکه این مرگ مأموریت من باشد. اگر آنجایی که در مسیر بندگی باشد و خداوند متعال اینگونه طلب کرده است، پس خدای متعال اینگونه خواسته است. اما اگر مرگی نباشد که خداوند متعال از من طلب می کند، هزار ضربه شمشیر برای من از این مرگ آسان تر است. مرگ که دنبال ما می آید خواه به سمت شهادت برویم یا نرویم، خواه از آن فرار کنیم یا به استقبالش برویم.
لزوم انس با مرگ برای راحت شدن آن
حضرت فرمود به گونه ای باشید که به استقبال این مرگ بروید. اگر کسی به این نگاه رسید، می تواند با سیدالشهداء همراه باشد و الا توان همراهی با سیدالشهداء را نخواهد داشت. اشخاصی که کوچکتر از دنیا می باشند(که این تعبیر لطیفی است) و طالب آن و دنبال رسیدن به آن هستند، همسفر سیدالشهداء نیستند. آنان که هنوز ندیده های فراوانی از دنیا دارند و دنیا هنوز خیلی برایشان بزرگ است و برای آنها تنگ و کوچک نشده است، اینها نمی توانند همسفر سیدالشهداء شوند. اینهایی که مرگ در ذائقه آنها تلخ است، اینها نمی توانند با سیدالشهداء همراه شوند.
در شب عاشورا وقتی حضرت فرمودند هر کسی اینجا بماند فردا به شهادت می رسد، حضرت قاسم«سلام الله علیه» از سیدالشهداء سوال کردند آیا من هم فردا به شهادت می رسم؟ سیدالشهداء فرمود: مرگ در ذائقه تو چطور است؟ حضرت قاسم گفت: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَل » از عسل شیرین تر است. حضرت فرمودند حال که اینگونه است به تو بشارت می دهم مرگ تو بسیار سخت و بسیار سنگین است. اگر انسان اینگونه شد در سختی عاشورا می تواند کنار سیدالشهداء بماند. برخی از همین اصحاب که شب عاشورا هم کنار حضرت ماندند و حضرت با این که بیعت را از آنان برداشتند، ایشان را رها نکردند و تنها نگذاشتند؛ در روایت آمده است، روز عاشورا وقتی کار سخت می شد و به قله های آن می رسید، مضطرب شده بودند. سیدالشهداء برای آرامش شان می فرمود: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ».
اینکه اینقدر به ما می گویند سعی کنید در دنیا با مرگ مأنوس باشید و به زیارت اهل قبول بروید و به یاد مرگ باشید؛ اینکه در روایت آمده است اگر کسی روزی بیست بار به یاد مرگ بیافتد به ثواب شهداء می رسد؛ به این خاطر است که مرگ انسان را برای رفتن از دار دنیا مهیا می کند. از بعضی از بزرگان نقل شده فرموده بودند یک وعده ناهار خود در هفته را در قبرستان بخورید. بعضی ها خوششان نمی آید ولی این خیلی کار مهمی است و انسان با عالم برزخ و با بعد از این دنیا مأنوس می شود. کمی هم که مأنوس شد، ترس ها می ریزد. همانطور که می دانید مرگ اولش وحشت دارد و این خیلی روشن است که وحشت دارد. من به یکی از بزرگان هنگامی که قریب به شصت یا هفتاد سال سن داشتند گفتم برای جوانی دعا کنید که بیماری بسیار سختی گرفته بود. گفت بله آقاجان درست می گویید من با این سنم وقتی یاد مرگ می کنم مو بر بدنم راست می شود و واقعا همینگونه است.
اگر انسان از مرگ غفلت نکند و در دل مرگ رفته و با شجاعت به سمت عالم برزخ برود، اولش حتما وحشت دارد. وحشت سنگینی هم دارد که شخص را می گیرد. ولی اگر در دل مرگ رفت و با آن مأنوس شد، ممکن است خداوند متعال لطف کند و آن وقت پرده ها هم کنار برود، برزخ را به او نشان دهند. بعد می فهمد که مرگ آنچنان چیز سختی نیست. راه عبور از دنیا همین است. فرار کردن از مرگ راه حل مرگ نیست. در دل مرگ رفتن و با عالم برزخ مأنوس شدن، موجب می شود پرده ها کنار برود. پرده ها که کنار رفت و انسان آن طرف عالم را دید، همین آدمی که از مرگ فرار می کرد، مشتاق مرگ می شود.
خداوند مرحوم آقای شیخ علی صفایی را رحمت کند، ایشان لطایفی داشتند. یک جمله و سخنی که من از ایشان به یاد دارم این است که می گفتند ما وقتی بچه بودیم برای اینکه از اتاق بیرون نرویم و حادثه ای برای ما پیش نیاید، ما را در اتاق می گذاشتند و در را هم می بستند و پرده را هم می کشیدند و می گفتند بیرون لولو هست. ایشان می گفت درون ما، ما را آرام نمی گذاشت و می رفتیم پشت پنجره، کم کم پرده را کنار می زدیم و می دیدیم، نه اینگونه نیست. بلکه آن طرف همه اش باغ و درخت و باغچه و آب است و اگر لولویی در کار است، این طرف است. آن طرف هرچه هست خوشی و نعمت است. تعبیر ایشان این بود اول شیطان و نفس در نگاه انسان مرگ را به یک امر وحشتناک تبدیل می کند. ولی اگر در دل مرگ رفتی و پرده ها کنار رفت، می بینی نه اینطور نیست و هرچه خوشی هست، آن طرف است و هرچه تلخ کامی این طرف است.
اینکه اولیاء خدا مشتاق مرگ بودند، نکته اش همین است. یک چهره اشتیاق اولیاء خدا به مرگ همین است که آن صحنه هایی که می دیدند، آنها را بی قرار می کرد. در خطبه همام ملاحظه کرده اید، وقتی امیرالمؤمنین متقین را توصیف می کنند، می فرمایند اگر خداوند متعال این ارواح متقین را در بدن هایشان نگه ندارد «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِم لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْن»(6) یک فرصتی خداوند متعال برای اینها معین کرده است که تا آن فرصت باید در این دنیا بمانند و چاره ای از آن نیست و اجل الهی است. ما همیشه نگرانیم که این اجل برسد، اما متقین نگران اند که اجل نرسد. اگر آن اجلی که خدای متعال برایشان معین کرده نباشد «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْن» به اندازه یک پلک زدن این ارواح در این بدن ها نمی ماند. چرا؟ «شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ» به خاطر آن پاداش هایی که دارند می بینند و با آنها مأنوس اند و آنها را از دنیا برای آینده خودشان پیش فرستادند و خداوند متعال هم اینها را به نعمت هایی بی حساب تبدیل کرده است.
آنان اشتیاقی به آن عالم دارند که آنها را بی قرار می کند. این اشتیاق نمی گذارد در آن بدن بمانند که فرمود: «شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ». البته یک علت هم این است که فرمود: «وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب». ترس از عقوبت های الهی هم آنها را بی قرار می کند. «شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ» خیلی روشن است که آدمی که به ثواب های آخرت مشتاق شده و از دنیا بزرگتر شده و ذائقه اش مأنوس با لذات آخرت شده است؛ آن شیرینی ها آدم را بی قرار می کند و این روشن است. اما شاید روشن نباشد، چرا کسی که عقوبت الهی را می بیند و پرده ها کنار رفته و شعله های جهنم را می بیند، او نیز برای مرگ بی قرار است؟
حضرت می فرماید: «وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب» علت اینکه دیدن عقوبت الهی چرا بی قراری می آورد، نکته اش این است که انسان اگر بخواهد جهنمی شود، فقط در همین دنیا جهنمی می شود. اگر بارش را به سلامت از این دنیا برداشت، دیگر جهنم به سراغش نمی آید. اگر شیطان نتواند مومن را در عالم دنیا بلغزاند و مومن از عالم دنیا عبور کرد، دیگر دستش به او نمی رسد. شیطان در همین دنیاست. فراعنه و شیاطین تنها کاری که با آدم می توانند داشته باشند در این دنیاست. از این دنیا که رستی، دست آنها به انسان نمی رسد تا او را جهنمی کنند.
لذا آنهایی که نگران عقوبت ها هستند، لحظه شماری می کنند، پرونده شان را مثبت ببندند و از این دنیا بیرون بروند، که مبادا یک موقعی در یک فرصت و لحظه ای لغزشی پیش آید و این ثواب ها از دست برود. دیده اید کسی بارش را بسته و ثواب هایش را همراه خودش می برد، نگران این است که همه این ثواب ها از دست برود. نگران است که نعمت هایی که خدا به او داده است، به نغمت اخروی تبدیل شود؛ لذا فرمود: «شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب». آنچه که از ما خواستند این است و اگر این اتفاق برای ما افتاد و این نگرش را نسبت به مرگ داشتیم، می توانیم با حضرت همراه شویم.
لذا یکی از نکاتی که سیدالشهداء بعد از حمد و صلوات در این خطابه کوتاه بیان کردند، همین است «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»، اگر می خواهید با من همراه شوید، باید مرگ را اینطوری ببینید و الا همسفر من نخواهید شد. همسفری با سیدالشهدا دشوار است. همسفری با امام معصوم، با امام زمان ارواحنا فداه دشوار است. مگر اینکه این تغییر در ما ایجاد شود. در ادامه این خطبه حضرت نکته دیگری را می گویند و از اشتیاق خودشان صحبت می کنند که این اشتیاق من، بسیار فراتر از اینهاست. من اشتیاقی به ملاقات با جدم و پیشینیان خودم دارم که مثل اشتیاق یعقوب به یوسف در دوران فراغ است. می دانید قرآن اشتیاق یعقوب را توضیح می دهد «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ »(یوسف/84) جناب یعقوب انقدر گریه کرد که چشمانش سپید شد و لحظه شماری می کرد.
انقدر در فراغ حضرت یوسف در سختی بود که در روایتی آمده است حضرت یعقوب با این که به ایشان خبر رسیده بود و مطمئن بود یوسف زنده است، ولی بیش از چهل برابر مادری که فرزند جوان از دست بدهد غصه خورده بود. حضرت سیدالشهداء در این فراز از خطبه نیز با این تمثیل به حضرت یعقوب، از اشتیاق خود سخن می گویند و در ادامه نیز از تدبیر الهی و قضای الهی و رضای به قضاء الله اشاره دارند که آن قسمت را در جلسات بعدی تقدیم می کنم.
پی نوشت ها
(1) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 60
(2) معاني الأخبار، النص، ص: 289
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 348
(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 378
(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 180
(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303
* متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 مرداد 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند .